تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم، بيشتر از آن‏كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خود زندگى مى‏كنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845844338




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دبيركل نهضت آزادي حافظه تاريخي خود را از دست داده است


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دبيركل نهضت آزادي حافظه تاريخي خود را از دست داده است
نویسنده : شاهد توحيدي 


سالگرد رحلت آيت‌الله سيد‌محمود طالقاني در هر سال، فرصتي مغتنم در سنجش آرمان‌هاي محقق شده و نشده او پس از پيروزي انقلاب است. علاوه بر اين در چنين موسمي، مي‌توان ميزان تطابق ادعاهاي حاميان ظاهري او را با منش واقعي وي به ارزيابي نشست. در ساليان اخير، طالقاني مدعيان جديدي پيدا كرده است! و بيم شاهدان امر از آن است كه هويت انديشگي و عملي او در پي اين مصادره به مطلوب، تحريف گردد. در بسط بيشتر اين دغدغه، با سيد‌مهدي طالقاني فرزند آن مرحوم گفت و شنودي انجام داده‌ايم كه نتيجه آن در پي مي‌آيد.

پديده مصادره به مطلوب نام و وجاهت مرحوم آيت‌الله طالقاني، سابقه‌اي به درازاي تاريخ انقلاب دارد. با اين همه به نظر مي‌رسد كه اين رويكرد، در 15 سال اخير تشديد شده است. با‌نيان جديد اين رويكرد طيف موسوم به اصلاح‌طلب هستند كه در دهه اول انقلاب و حتي در دوران حيات طالقاني، با او از در ستيزه درآمدند و در مجموع در كمرنگ كردن نام و ياد او مي‌كوشيدند. در ساليان اخير، آقاي‌ هاشمي رفسنجاني نيز به اين جمع اضافه شده و دائماً رفتارهاي سياسي خود و برخي خطبه‌هاي جمعه‌اش را با طالقاني و منش او همسان مي‌كند! به نظر من بهتر است كه اين گفت و شنود را از بخش اخير اين مقدمه آغاز كنيم كه به واقع، نسبت زندگي و زمانه‌ هاشمي رفسنجاني با طالقاني چيست؟ اين مقايسه تا چه حد مي‌تواند باور‌پذير باشد؟
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. ارزيابي اين موضوع، دو مرحله دارد. يكي به قبل از انقلاب، زندان و ارتباطات داخل زندان برمي‌گردد. در آن دوره گروه‌هاي مختلف مبارز، از جمله روحانيوني مانند آقايان ‌هاشمي، منتظري و ديگران كه هم‌بند مرحوم طالقاني بودند، علاقه خاص و توأم با احترامي نسبت به ايشان داشتند. بعد از انقلاب متأسفانه مسئله سهم‌خواهي پيش آمد و البته اين امر هم، مختص به گروه خاصي نبود. طالقاني معتقد بود ما سهمي نداريم! انقلابي شده و اگر سهمي هم باشد، متعلق به مردم است، ولي بعضي از دوستان دنبال سهم‌خواهي بودند. برخي موضع‌گيري‌هايي كه خود مرحوم طالقاني در يك سالِ بعد از پيروزي انقلاب داشت، ناظر به همين مسئله بود.

مثل طرح مسئله شوراها...
بله، البته بحث مرحوم طالقاني اين بود كه اداره اموركشور، به خود مردم سپرده شود. مي‌گفت: حتماً چند عقل بهتر از يك عقل كار مي‌كند و بهتر است در اداره هر شأني از شئون كشور، شورايي عمل كنيم. حتي در مجلس خبرگان قانون اساسي، نظر ايشان اين بود كه از جناح‌هاي مختلف، براي شركت در مجلس دعوت كنند. مي‌گفت: بايد تضارب آرا وجود داشته باشد تا به نتايج بهتري برسيم.
بعضي از عناصر و جريانات، از همان اول ديدند كه ايشان آدمي نيست كه بخواهد در اين قضايا به اينها باج بدهد و بازي‌هايي درآوردند. مجاهدين خلق در زمره اين طيف بودند. مثلاً آنها به آقا پيشنهاد كردند ايشان رئيس‌جمهور شود! ايشان مصاحبه‌اي كرد و اول به شوخي گفت: از وقتي كه اين پيشنهاد را شنيده‌ام، شب‌ها خوابم نمي‌برد! بعد ادامه داد: همين كه الان بعضي از دوستان ما در امور كميته‌ها يا جاهاي ديگر سر كار هستند، بايد فضايي فراهم شود كه كارها را به ديگران محول كنند و كنار بيايند، چون هنوز هيچي نشده است اين طرف و آن طرف مي‌نشينند و مي‌گويند آخوندها مملكت را قبضه كرده‌اند! چه برسد كه من رئيس‌جمهور شوم! واقعاً هم هنوز، اتفاقي نيفتاده بود. فكر مي‌كنم در همان روزها بود كه كم كم زمزمه‌هايي درباره كانديداتوري مرحوم شهيد بهشتي و مرحوم صادق خلخالي براي رياست جمهوري مطرح بود، ولي اين مصاحبه مرحوم طالقاني باعث شد كه اين امر كمرنگ شود. نظر ايشان هم اين بود كه شأن روحانيت اجل از اين است كه مقامات اجرايي را بپذيرد! شأن روحانيت، بيشتر نظارتي ارشادي است.

به نظر شما پيشنهاد رياست جمهوري به آيت‌الله طالقاني از سوي مجاهدين، تلاش در اين راستا بود كه ايشان را از لاك خودش بيرون و به وسط ميدان بكشند؟
بله، مي‌خواستند مرحوم طالقاني را وسط ميدان بكشند و بعد هم بگويند پس ما هم بايد بياييم! حواس ايشان جمع بود، مضافاً بر اينكه اساساً دنبال اينجور كارها نبود. در آن روزها شوراي انقلاب، بالاترين نهاد تصميم‌گيري مملكت بود، ولي مرحوم طالقاني حتي در همه جلسات آن شركت نمي‌كرد!...

در حالي كه رئيس شورا بود؟
بله، مي‌گفت: اگر مسئله مهمي بود، مرا خبر كنيد كه بيايم. در مجلس خبرگان قانون اساسي هم خيلي منظم نمي‌رفت. البته به نظر من، اگر مي‌ديد نتيجه شورا چيزي از آب درآمد كه در زمان آقاي خاتمي و حتي امروز مشاهده مي‌شود، شايد نظر خود را پس مي‌گرفت!

اين ديدگاه را فقط درباره مسئله شوراها داريد يا ساير مناصب سياسي كشور؟
بله، اين ديدگاه را درباره برخي ديگر از مشاغل هم دارم، مثلاً اگر مي‌ديد در مسند رياست جمهوري، غير روحانيوني مثل بني‌صدر آن طور از آب در مي‌آيند، شايد قبول مي‌كرد كه بعضي از روحانيون رئيس‌جمهور شوند، ولي ديگر آن زمان را نديد!

طبعاً يكي از جنبه‌هاي مخالفت ايشان با سهم‌خواهي‌هاي برخي خواص، آلوده شدن دامن خود و نزديكان و فرزندان آنها به مفاسد اقتصادي بوده است. ايشان در اين مقوله تاچه حد حساس بودند؟ خود ِ شما در اين‌باره، چه خاطراتي داريد؟
من در اين باره، به يك خاطره شخصي اشاره مي‌كنم. آن زمان ما خيلي در بورس بوديم! و مثلاً به خود من پيشنهاد كردند كه عضو هيئت مديره يك كارخانه بزرگ بشوم! من هم، اگر چه مي‌توانستم در همان لحظه اول قبول كنم، گفتم: اجازه بدهيد با آقا مشورت كنم. كارخانه هم شخصي و مال يكي از رفقاي آقا بود، منتها به مشكلات مالي خورده بودند و مي‌خواستند بياييم و مسائلشان را با بانك ملي حل كنيم. گفتم: آقا! به ما چنين پيشنهادي كرده‌اند كه برويم و عضو هيئت مديره فلان شركت شويم. پرسيد: «قبلاً در آن شركت پول گذاشتي؟» جواب دادم: «نه!» گفت: «پس براي چه گفته‌اند بروي؟ همين‌طوري؟» گفتم: «بله. » گفت: «بيجا كرده‌اند! بچه‌هاي من غلط مي‌كنند در جايي كه شائبه پول و سوء داشته باشد، شركت كنند!» همين هم شد كه ما هيچ كدام، كار اداري و دولتي نگرفتيم، ولي بعضي از دوستان خيلي كارها كردند. ايشان از قبل از انقلاب، حساسيت زيادي روي رفتارهاي پرشائبه اقتصادي برخي از رفقايشان داشتند. برايتان خاطره‌اي را بگويم كه تابه حال، جايي نگفته‌ام. قبل از انقلاب، برخي از دوستان آقا از بازاري‌هاي بسيار ثروتمندي بودند. به عنوان نمونه، برادران تحريريان كه تاجر عمده لوازم‌التحرير در بازار بودند، در اين زمره به شمار مي‌رفتند. خاطرم هست كه خودكار بيك و اينگونه وسايل را هم، ايشان آورده بودند. افراد بسيار ثروتمند، شريف، معتقد و از ابواب جمعي مسجد هدايت بودند. زماني كه آقا اجازه نداشت در مسجد صحبت كند، در منزل اينها جلسه تفسير قرآن مي‌گذاشت. در همان دوره يكي از روحانيون فعال كه ممنوع‌المنبر و ممنوع‌القلم بود، كار اقتصادي و بساز و بفروشي مي‌كرد. ايشان از همان اول هم، به كار اقتصادي بسيار علاقه‌مند بود. اين فرد نزد آقا آمد و از ايشان خواست كه ايشان او را با برخي از اين بازاريان مرتبط كند كه شراكتاً، كار بساز و بفروشي را انجام دهند. آقا هم او را به برادران تحريريان معرفي كرد. ظاهراً براي آغاز كار، يك زمين وقفي را در اطراف كرج خريداري مي‌كنند. اول نمي‌دانستند زمين وقفي است و بعد متوجه شدند و به آقا نامه نوشته‌اند كه آقا اين زمين وقفي از آب در‌آمده است!مي خواهيم برويم و پس بدهيم. بعد ديديم كسي كه با اين كار مخالفت مي‌كند و نمي‌خواهد زمين را پس بدهد، همان شخص روحاني است كه آقا به آن كسبه متدين و شريف معرفي كرده است و نهايتاً زمين همين‌طور ماند!

ظاهراً شما در اين‌باره سندي هم داريد؟
بله، سندش موجود است. به هر حال مرحوم آقا خيلي به ما توصيه مي‌كردند وارد امور اقتصادي نشويم و البته خيلي از ايشان گله دارم كه چرا چنين توصيه‌اي را به ما كردند؟ الان نبايد وضعمان اينطور مي‌بود. من يكي از آقازاده‌هاي پولدار قبل از انقلاب بودم، ولي بعد از انقلاب شدم جزو آقازاده‌هاي ورشكسته! براي چه بايد اينطور مي‌شد؟ (باخنده) بلد بودم پول در بياورم، ولي آقا ترمز ما را كشيد و شديم اينكه مي‌بينيد! (باخنده)

ظاهراً در مواجهه با طالقاني و تلاش براي تنزل وجهه او پس از انقلاب، بعضي از افراد دخيل بودند، از جمله در دستگيري فرزندان ايشان. به‌طور مشخص كساني كه آن شب در جريان دستگيري برادرتان مجتبي بودند، رد پايي از آقاي‌هاشمي را در آن ماجرا نشان مي‌دهند. شما كه شاهد عيني ماجرا بوديد چه ديديد؟
آن شب تقريباً همه مسئولان به منزل ما آمدند. همه هم مضطرب بودند. آقاي مهندس بازرگان آمد. همكارانش آمدند. مرحوم دكتر بهشتي آمد و واقعاً هيچ كدامشان هم نمي‌دانستند مجتبي را كجا برده‌اند؟ بعد از اينكه بچه‌هاي ما غرضي را دستگير كردند و آوردند، آقاي‌هاشمي هم آمد! آقا به‌شدت عصباني بود كه مملكت را به خاطر چه مسئله‌اي به هم ريخته‌ايد؟ چه كرده است؟ مداركش كجاست؟
بالفرض كه كاري هم كرده است بايد برود دادگاه، پرونده تشكيل و محاكمه شود. بعدها معلوم شد افرادي هم كه مجتبي را گرفتند، از جمله آقاي بشارتي وآقاي غرضي و ديگران، پيش از انقلاب و در دوران مبارزه، خودشان مسائل عجيب و غريبي داشتند! آقاي‌هاشمي موقعي كه داشت مي‌رفت، آقاي علي بابايي را كه از مسئولان دفتر بود كنار كشيده بود كه: مواظب اين آقاي غرضي ما باشيد و به او شام خوبي هم بدهيد و به او برسيد! هر كسي بعد از اين جريان چشمش به غرضي مي‌افتاد، چشم غره مي‌رفت كه: مرد حسابي! اين چه كاري بود كه كردي، بعد آقاي ‌هاشمي آمده بود و مي‌گفت: به او برسيد و مواظبش باشيد! و بعد چه جوايزي هم به اين آقايان دستگيركننده داد! مسلماً سطح آقاي غرضي اين نبود كه وزير نفت شود، يا وزير پست و تلگراف! شايعاتي هم هست كه ايشان در اينجاها چه كرده است. بنده معتقدم ايشان لامپ خانه‌اش را هم نمي‌تواند عوض كند و شده است مهندس برق! چه جوري ايشان وزير نفت و وزير مخابرات شد؟ نمي‌دانم. در انتخابات هم كه تعجب مي‌كنم ايشان رد صلاحيت نشد، ولي حضورش در انتخابات آبروريزي بود و باعث خنده! در هر حال اينها جوايزشان را از آقاي ‌هاشمي گرفتند.

مطمئن شديد آقاي‌هاشمي از محل مجتبي و ديگران خبر داشت و به روي خودش نياورد؟
نمي‌دانم، ولي اين جمله‌اي بود كه به مرحوم علي بابايي گفته بود. يكي از كارهاي بدي كه آقاي‌ هاشمي بعد از فوت مرحوم طالقاني كرد، اين بود كه در يكي از سخنراني‌هايش، به فاصله‌اي نه چندان زياد از درگذشت مرحوم طالقاني، گفت: مجاهدين به يك درخت خشكيده تكيه داده بودند! در حالي كه مجاهدين خلق صرفاً پيش مرحوم طالقاني نمي‌آمدند. اينها چند عكس با مرحوم طالقاني و چند عكس با مرحوم امام، احمد آقاي خميني، حسين آقاي خميني، آقاي اشراقي و ديگر اطرافيان امام هم دارند. به نظر من عيبي هم ندارد. آن موقع هنوز مجاهدين مورد تنفر واقع نشده و دست به اسلحه نبرده بودند و داشتند فعاليت مي‌كردند. بعد چطور شد وقتي مجاهدين كوبيده مي‌شوند، نام همه دراين ميان پاك مي‌شوند و آنها را فقط به طالقاني مي‌چسبانند و مي‌گويند: فقط طالقاني بود كه از اينها حمايت مي‌كرد؟

در صورتي كه ارتباط مجاهدين با اين آقايان هم حسنه بود؟
بله. اصلاً پولي كه قبل از انقلاب به دست مجاهدين مي‌رسيد، بيشتر از كانال آقاي ‌هاشمي بود! شنيده‌ام كه اخيراً از امام هم نامه‌اي يافت شده كه ايشان هم به اين امر معترض بودند. ولي هيچ صحبتي از ارتباط ايشان با مجاهدين نمي‌شود و آن وقت طالقاني مي‌شود درخت خشكيده؟ آقاي ‌هاشمي، اگر طالقاني درخت خشكيده بود، شما چه بوديد؟

آقاي هاشمي در خاطرات سال 58‌اش نوشته است: اولاً بعد از اينكه آقاي طالقاني آن مسافرت معروف را كرد، به احمد آقا گفتم ايشان را رها نكنيد كه يك وقت با مجاهدين تماس نگيرد! ثانياً در جلسه شوراي انقلاب به ايشان تذكر دادم اين چه كاري بود كه شما كرديد؟ عيار اينگونه خاطره‌گويي را چگونه مي‌بينيد؟
ايشان در جايگاهي نبود كه بتواند به آقاي طالقاني تذكر بدهد! آدمي انقلابي و فعال بود و مرحوم طالقاني هم به ايشان علاقه‌مند هم بود، ولي شأن آقا خيلي بالاتر از اين حرف‌ها بود و ايشان در مقابل مرحوم طالقاني جايگاهي نداشت كه بتواند به ايشان تذكر بدهد. بعد هم اينكه به احمد آقا گفتم ايشان را ول نكنيد يعني چه؟ آقا در اختيار چه كسي بود كه او را ول نكنند؟ اصلاً در آن روزهاي اول، احمد آقا كجا بود كه ايشان را ول نكند؟ وقتي آقا را به شمال برديم، تازه چهار پنج روز بعدش به احمد آقا گفتيم بيايد و با آقا صحبت كند. بعد هم آمد و گريه كرد و پاي آقا را بوسيد! بعد از آن به خواست امام و احمد آقا، آقا را به قم برديم. جلسات خيلي خوبي هم با احمد آقا داشتيم و منزل آقاي اشراقي هم بوديم، ولي از اين حرف‌ها نبود كه «او را ول نكنيد»! مگر مرحوم آقا بچه بوده كه او را بگيرند يا ول كنند؟ مثل اينكه ايشان تاريخ را قاطي كرده است. جالب است بدانيد كه وقتي به اتفاق آقا و احمد آقا، از شمال به قم و منزل آقاي اشراقي رفتيم، قرار بود هيچ كسي از رفتن ما مطلع نشود. رسيديم و ديديم مسعود رجوي و ابريشمچي آنجا نشسته‌اند! چه كسي به اينها خبر داده بود؟ ول نكند يعني اين جوري ول نكند كه دستشان را بگيرد و به آنجا بياورد؟ آخر اين اين حرف است؟
البته قاعدتاً همه مي‌دانند كه من از مخالفان دائم و هميشگي مصادره به مطلوب شخصيت و نام پدرم بوده‌ام. اين هم اختصاص به يك سال و دو سال ندارد، سال‌هاست كه منتقد اين رويكرد مجاهدين و ملي مذهبي‌ها بوده و هستم، اما برخي خاطره‌نگاري‌ها و تعبيرات امثال آقاي ‌هاشمي، به اين مصادره به مطلوب‌ها دامن مي‌زند. ملي مذهبي‌ها هم اشتباه مي‌كنند. آنها به چه حقي در آستانه انتخابات شوراهاي دوم، از نام و عكس آقا براي ليستي استفاده كردند كه در كلانشهر تهران، آن آراي ناچيز را به خود اختصاص داد؟ اينها چرا مي‌خواهند نقصان و ضعف‌هاي خود را با هزينه كردن از وجاهت شخصيت‌ها جبران كنند؟ اينها با اين كار خود، اين چهره‌ها را بالا مي‌برند يا پايين مي‌آورند و تنزل مي‌دهند؟ مشكل آنها هم اين است كه به «وجاهت عاريه‌اي» عادت كرده‌اند و از معلوم شدن وزن واقعي خودشان مي‌ترسند.

آقاي ‌هاشمي در سال گذشته ادعا كرد كه خطبه من در تابستان سال 88، شبيه خطبه‌هاي نماز جمعه مرحوم طالقاني بوده است! شما از متوليان برگزاري نمازهاي جمعه مرحوم طالقاني در تهران بوديد. چه نسبتي بين خطبه‌ها و رفتارهاي سياسي آقاي‌ هاشمي و مرحوم طالقاني مي‌بينيد؟
اين را مردم بايد تشخيص بدهند و بگويند. روز اولي كه نماز جمعه را اعلام كرديم، بدون اينكه تبليغ و آگهي بشود و حتي بدون اينكه مردم اصولاً نسبت به نماز جمعه شناختي داشته باشند، جمعيتي براي نماز جمعه آمد كه تا بلوار كشاورز پر شده بود. آن هم در تهران 4-3 ميليوني! چنين جمعيتي براي نماز جمعه مرحوم طالقاني آمد. به قول آقاي دكتر احمد جلالي، وقتي با دفتر امام صحبت كردم، احمد آقا گفت امام گفته‌اند: «عجب نمازي شد!» اينها همه خودجوش بود. در سال 88 بعد از 30 سال و با استفاده از التهابات آن روزها، عده‌اي را به دانشگاه آورده‌ايد كه با كفش ايستادند و نماز خوانده‌اند! اين را كنار نماز خودجوش طالقاني مي‌گذاري؟ بعد هم آن حرف‌هايي كه زدي، كجايش شبيه حرف‌هاي طالقاني بود؟ چه چيزت شبيه طالقاني است؟ چرا مقايسه مي‌كني؟ شما هم به جاي خودت خطيب خوبي هستي و هويتت هم در تاريخ معاصر ايران، كاملاً معلوم است، ولي چرا خودت را با ديگري مقايسه مي‌كني؟

ظاهراً شما از فعاليت‌هاي اقتصادي فرزندان آقاي ‌هاشمي هم ارزيابي جالبي داريد. از اين جنبه بين فرزندان مرحوم طالقاني و فرزندان ايشان چه شباهت‌هايي مي‌بينيد؟
هيچ! وضعيت مالي و اقتصادي فرزندان طالقاني روشن است، وضعيت فرزندان آقاي‌ هاشمي هم روشن است. ببينيد آش چقدر شور است كه وقتي ظاهراً آنها را مي‌گيرند و به زندان مي‌برند، بعد از چند روز، از آنها 30 تا سكه طلا، تلفن همراه و ساير تجهيزات را كشف مي‌كنند! زنداني كه بشود 30 تا سكه به داخل آن برد، زندان نيست، كويت است! ظاهراً در آنجا، خيلي هم به ايشان بد نمي‌گذرد و دارد كار آقاي رحيمي و ديگران را راه مي‌اندازد! و در داخل زندان كار چاق‌كني هم راه انداخته است!

در آغاز سخن اشاره كرديد به اينكه شوراهاي كنوني با وضعيت آرماني آن فاصله دارد. منظورتان از ماهيت اين فاصله چيست و چگونه مي‌توان آن را پر كرد؟
خودم هم دلم مي‌خواهد در اينجا، يك كلمه درباره شوراها بگويم. پدر ما بنايي را به نام شوراها گذاشت و قانوني هم شد و البته تا زمان آقاي خاتمي هم اجرا نشد! بعد هم كه اجرا شده است، واقعاً چيز ناقصي از آب درآمد! شوراي اول كه عرصه اختلاف و تاخت و تاز آقايان عطريانفر و اصغرزاده بود. علاوه براين، در شوراي شهر بايد تخصص‌هاي مديريت شهري و امثال اينها شركت كنند. بعد نگاه مي‌كني مي‌بيني پر شده است از كشتي‌گير، وزنه‌بردار، خواننده و... اينها هر كدام در جايگاه خودشان محترم و شأنشان هم سر جايشان، ولي در شوراي شهر چه مي‌كنند؟ اصلاً چه كاري از دستشان برمي‌آيد؟ به همين دليل، شورا كم اثرشده است! مرحوم آقا اگر مي‌دانست قرار است شورا چنين چيزي شود كه كوه موش بزايد، اصلاً زير بار نمي‌رفت.

اين معضلات را تنها در شوراي شهر تهران شاهديد يا در ديگر شوراها هم نظير آن را مشاهده مي‌كنيد؟
باور كنيد همين مشكلات را در شوراي «گليردِ» خودمان هم داريم!

چطور؟
روستاي زادگاه آقا «گليرد»، گمانم در زمستان‌ها فوقش 20، 30 نفر سكنه داشته باشد. زمان انتخابات شوراها هم اكثراً به آن زمان مي‌افتد. بنده خدايي داريم كه از قديم در شورا بوده و هميشه هست. ظاهراً پاي ثابت شوراست. يك نفر ديگر هم هست كه جا‌به‌جا مي‌شود. محدوده فرمانداري طالقان حدود 30، 40 هزار نفر سكنه دارد و متغير آن تا 200 هزار تا مي‌رسد. امسال فرماندار، رئيس شورا و ديگران نشسته بودند و داشتند صحبت مي‌كردند، آن وقت يك نفر با شش تا رأي، به هيچ كس اجازه نمي‌داد حرف بزند! ببينيد داستان شورا به كجا كشيده است! از بزرگان روستا سؤال كردم، گفتند به خاطر اينكه ايشان آمد، خيلي‌ها نيامدند! از يكي‌شان پرسيدم: چرا نيامدي؟ گفت: وقتي اين هست، اصلاً نمي‌گذارد كسي كاري بكند!همه مي‌دانند كه فلسفه وجودي برخي شوراها، جلوگيري از تمركز و اداره مناطق براساس
خرد جمعي است. اما ‌گاهي مي‌بينيم كه خودرأيي آن را از كار انداخته يا حداقل تأثير آن را كم كرده است.
من باز هم تأكيد مي‌كنم كه اقشاري چون ورزشكاران و هنرمندان و... را در خور احترام مي‌دانم، مردم هم به اين جماعت علاقه‌مندند و در مواقع مختلف هم اين را نشان داده‌اند، اما اينكه شوراهاي ما از اين اقشار انباشته شود، قطعاً بر خلاف هدفي است كه اين نهاد براي آن تأسيس شده است. قطعاً اين اقشار هم مي‌توانند به عنوان يك شهروند در اينگونه انتخابات شركت كنند، ولي از جنبه قانوني بايد حضور آنها حد و مرزي داشته باشد. شوراها بايد نماد جامعيت اقشار و گروه‌هاي مختلف اجتماعي باشد و نه اقشاري خاص.

در ساليان اخير، علاوه بر مدعيان نوظهور نزديكي و ارتباط با آيت‌الله طالقاني، مدعيان ديرين هم ادعاهاي جالبي مطرح مي‌كنند. از آن جمله آقاي ابراهيم يزدي است كه اخيراً در مصاحبه با «تاريخ ايراني» مدعي شده كه: طالقاني با تشكيلات نهضت آزادي بالا آمد، اما پس از انقلاب آن را رها كرد! وي درادامه مي‌گويد: اين درست نيست كه شما با تشكيلاتي رشد كنيد و بعد آن را رها كنيد! واقعاً طالقاني با نهضت آزادي رشد كرد؟
واقعاً شنيدن اينگونه سخنان، اسباب تأسف است. اولاً: مرحوم طالقاني از سال 1318 و دوره رضاخان، فعاليت سياسي كرده و زندان رفته، بنابراين پيشينه گسترده مبارزاتي او، هيچ ربطي به نهضت آزادي نداشته است. اولين زنداني ايشان، مربوط به قضيه كشف حجاب بود. رفاقت ايشان هم با مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دكتر سحابي، به چند دهه قبل از تأسيس نهضت آزادي بازمي‌گشت. در واقع اين ارتباط و همكاري، به ارتباط پدرانشان برمي‌گشت. مرحوم حاج عباسقلي‌خان بازرگان با مرحوم آيت‌الله آسيد ابوالحسن طالقاني رفيق بودند و به اتفاق هم، در دوران رضاخان فعاليت‌هايي داشتند.
ثانياً: مرحوم طالقاني در جبهه ملي دوم حضور داشت، در حالي كه هنوز نهضت آزادي‌اي تشكيل نشده بود. مهم‌تر اين است كه وجهه مرحوم طالقاني در جبهه ملي دوم، بيشتر از مهندس بازرگان و ديگران بود. در كنگره اين جبهه هم، فعال‌تر از اين آقايان بود. آقاي بازرگان نسبت به وضعيت آن روز جبهه ملي انتقاد داشت و شايد از عدم انتخاب خود در شوراي مركزي دلخور بود، درحالي كه مرحوم آقا، بدون توجه به اين مسائل، با جبهه ملي همكاري داشت. يعني مي‌خواهم عرض كنم كه حضور آقا در تشكيلات جبهه ملي، بسيار پررنگ‌تر از ساير مؤسسان نهضت بود.
وقتي نهضت آزادي به وجود آمد، از مرحوم طالقاني خواستند عضو اين نهضت باشد و ايشان هم پس از استخاره پذيرفت. مي‌دانيد كه كسي استخاره مي‌كند كه در انجام كاري مردد است و اين نشان مي‌دهد كه ايشان در پذيرش اين عضويت، يك ترديد اوليه داشته‌اند، اما درباره جداشدن ايشان از نهضت پس از پيروزي انقلاب، خود مهندس بازرگان كسي بود كه اول انقلاب، به مرحوم والد پيشنهاد داد: آقا! بهتر است در چارچوب حزبي فعاليت نكنيد! البته اندكي بعد، مهندس سحابي و آقاي محمدمهدي جعفري و چندتن ديگر هم از نهضت بيرون آمدند...


این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن