تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آنگاه كه روزه مى‏گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه‏دار باشند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834752176




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصاحبه با قهرمان زن اتومبیلرانی ایران


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahtabi5th April 2008, 07:34 AMمصاحبه‌ي هفته‌نامه‌ي سوئيسي با قهرمان زن اتومبيل‌ران ايران کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند سنبل فاطمي قهرمان اتومبيل‌راني ايران دندانپزشك است. «نيكو اپل»، كارگردان آلماني فيلمي درباره او ساخته و هفته نامه ي سوئيسي «‌ولت- ووخه» با او مصاحبه اي كرده است. سنبل در اين مصاحبه كه در پاريس انجام گرفته، از طلاق، جوك‌هاي مردانه وترسش از پير شدن در جمهوري اسلامي سخن گفته است. اين قهرمان 36 ساله، در مصاحبه‌اش همچنين اذعان كرده است: ميليون‌ها زن در ايران مثل من زندگي و فكر مي‌كنند، اما درباره‌اش صحبت نمي‌كنند. اين مصاحبه بيانگر وضعيت كمدي- تراژيكي است كه زنان شهروند ايران درگير آنند. متن مصاحبه از "اورس- گئرينگر" است و ترجمه‌ي آن از عسگر آهنين است. - خانم فاطمي، سال نو و كسب عنوان قهرماني اتومبيل‌راني را صميمانه به شما تبريك مي‌گويم.آيا اين دور مسابقات سخت بود؟ سخت، كمي مبالغه آميزاست. بيشتر كسالت‌آور بود. ميدان مدام خالي‌تر مي‌شود. وقتي كه من چهار سال پيش قهرمان شدم، بايداز 400 رقيب جلو مي‌زدم. اين بار اما همه‌اش 35 نفربودند. - چرا؟ اتحاديه‌ي مسابقات اتومبيل راني ديگر اهداي جايزه ي نقدي را برداشته است. علاوه برآن اتومبيل راني گرانتر و گرانتر مي‌شود. ايران دومين صادر كننده ي بزرگ نفت در جهان است ، اما دولت ما قادر نيست كه بقدر كافي بنزين توليد كند. 40 در صد از نياز ما بايد از خارج وارد شود. از آنجايي كه سوبسيد دولتي براي مواد سوختي هر ساله حجم بزرگي از بودجه ي كشور رامي بلعد، بنزين از سال گذشته سهميه بندي شده است. رانندگان شخصي فقط 3 ليتر در روز سهميه دريافت مي كنند، ورانندگان تاكسي 10 تا15 ليتر. - با اين مقدار از خط استارت هم نمي توانيد بگذريد! ايراني ها بلدند چه كار كنند، در بازار سياه همه چيز پيدا مي شود. در آنجا كل بنزين يك تانكر را هم براي مسابقات پيدا مي كنند. تازه كمبود بنزين مشكل كوچكي است. از زماني كه احمدي نژاد رئيس جمهور شده، زن و مرد اجازه ندارند با هم سوار ماشين مسابقه بشوند. - اين مقامات از چه مي ترسند؟ چه مي دانم. شايد مي ترسند كه در حين مسابقه عمل ناشايستي اتفاق بيافتد! - بين راننده وراهنماي دستيا رش؟ لابد مساله همين است، اما رسما دليلي اعلام نمي شود. حتا در ساعات آموزش رانندگي زنان بايد يك خويشاوند مرد همراهشان باشد، وگرنه اجازه ي شركت در امتحا ن رانندگي را ندارند. - همراه شما كي بود؟ پدر بزرگ‌ام ! - خوب مواظب تان بود؟ اون حالش مرتب بد مي شد. يكبار كه من وارد پيچ تندي شدم، از جايش پريد و اعتراض كرد. بعدش هم ديگر اصلا همراه من نيامد. - اتومبيل‌راني را كي شروع كرديد؟ در 28 سالگي. شيوه رانندگي ام نظر يكي از همكاران مرد را، كه خودش هم در مسابقه شركت مي كند، جلب كرد و مرا به ديدن مسابقه اي برد. همانجا به شدت تحت تاثير قرار گرفتم. پدرم را قانع كردم، كه پژوي قديمي‌اش را به من بفروشد. اين اولين اتومبيلم بود، بابت آن 1500 يورو پرداختم، دادم قدرت موتورش را بالا بردند و يك فرمان اسپرتي هم درآن مونتاژ كردند. - پدرو مادرتان چه مي گويند؟ آنها چيزي از آن سر در نمي آورند. پدرم مي گويد، آخر اين هم شد كار؟ بهتره كه من در مطب دندانپزشكي‌ام بمانم و پول در بيارم! - واقعا چه چيزرانندگي اين همه جذبتان مي كند؟ طبيعت! - اما شما آنقدر سريع مي رانيد كه چيزي را نمي توانيد ببينيد. چرا، مابين مراحل در دل طبيعت هستيم. حدود 20 تا 30 دقيقه مي رانيم، بعدش مجبوريم يك تا دو ساعت استراحت بدهيم. در مجموع يك مسابقه 10 ساعت طول مي كشد. ما حدود 500 تا 1000 كيلومتر را پشت سر مي گذاريم، از كوه و دره و گاهي هم شهرها مي گذريم. - در اروپا مردها در مورد رانندگي زنان جوك زياد مي گويند، درايران هم همين طور است؟ چي فكر كرديد؟ مردهاي ايراني هم مثل همه مردهاي دنيا فكر مي كنند بهترين راننده هاي دنيا هستند، كه البته خبط بسيار بزرگي است. آنها ما را با همان جوك ها لجن مال مي كنند. - مي توانيد يكي اش را تعريف كنيد؟ يكي؟ بگوئيد يك دوجين! اما به شما اخطار مي كنم ،هيچ كدامشان بامزه نيستند. - زن‌هاي ايراني هم درباره مردها جوك مي گويند؟ البته، اما جوك‌هاي ما زيركانه‌اند. روزنامه‌نگاري از خدا مي پرسد: « چرا مردها را قبل از زنان آفريدي؟» خدا جواب مي‌دهد:« وقتي تو مقاله مي‌نويسي، خوب اولش از چركنويس استفاده مي‌كني و بعدا آن را پاكنويس مي كني!» - شما متاهل هستيد؟ اين مرحله را پشت سر گذاشته ام. سه سال است كه عزبم! - چه اشكالي پيش آمد؟ پس از كارآموزي دندانپزشكي پدرم گفت: «با يكي ازدواج كن كه بتواني براي ادامه تحصيل به آمريكا بروي!» در ايران اينطور است. ازدواج بايد سودي به همراه داشته باشد. يكي خانه دارد، ديگري يك ماشين، سومي هم تحصيلات بالا. من هم مي بايستي با يك ايراني مهاجر در اوكلاهما ازدواج كنم كه مي خواست زن مطيع و خانه‌داري از وطنش دست و پا كند. ترتيب كار داده شد، جشن بزرگي برپا شد و پيوند زناشويي بسته شد. سه هفته پيش از پروازم به آمريكا دستگير شدم. - چرا؟ من آن زمان به عنوان دندانپزشك براي «پزشكان بدون مرز» در مشهد كار مي كردم، نزديك مرز افغانستان. گروهي از پزشكان خارجي يك مهماني براي خداحافظي داده بودند. حدود نيمه شب نيروهاي پليس وارد شدند و همه ايرانيان حاضر در مهماني را بازداشت كردند. بيست مرد در لباس نظامي بودند كه دوازده شب و روز از من باز جويي مي كردند. آنها به صورت نيم دايره اي روبروي من نشسته بودند وبه نوبت از من مي‌پرسيدند: "چه كساني در مهماني بودند؟ آيا مشروبات الكلي مصرف شد؟ رقص هم بود؟" آنها در آن مهماني گيلاس‌هايي پيدا كرده بودند كه بوي الكل مي‌داد، ومن به عنوان پزشك مي‌بايستي بوي الكل را تشخيص مي‌دادم. - جرم شما چه بود؟ جرمي در ميان نبود. تا به امروز هم نمي دانم آنها به چه حقي دستگيرم كردند. هنوز هم يك توضيح به من بدهكارند. - شما بدون اعلام جرم آزاد شديد؟ بدون اعلام جرم، اما آن بازجويي بر من بي اثر نبود. هفته ها از خانه بيرون نمي رفتم ، حتا سر كار. فكر مي كردم اگر بيرون بروم، دوباره مرا مي‌گيرند. مادرم نمي خواست كه شوهرم و خانواده اش موضوع زندان رفتنم را بدانند، مبادا كه درباره ي من بد فكر كنند. اما من مي گفتم: «نه، بذار همه بفهمند.» وبعد يك روز كه من در خانه ي مادر بزرگ ام بودم، به من تلفن شد. او خود را وكيل شوهرم معرفي كرد. گفت: «شوهر شما همين الان تقاضاي طلاق داده است. » - ديگر شما را نمي خواست؟ معتقد بود كه من ناموسش را لكه دار كرده و باعث ننگ خانواده اش شده ام! او در برابر قاضي چهره ي يك مسلمان به شدت پايبند اخلاق و سنن را به خود گرفت كه گويا در غربت سرسختانه در برابر همه ي گناهان ايستادگي كرده و فقط براي يافتن يك زن پاك به ميهن خود باز گشته است. - وخانواده شما چي، آنها از شما پشتيباني كردند؟ نه، آنها گناه اين طلاق را به گردن من انداختند. در ايران اين طور است: هر كاري كه بكني، در نهايت زن مقصر است. آنها علنا اين را نمي گويند، اما واقعيت اين است كه ما مجبوريم اين را بپذيريم. حتا پدرم كه يك مرد با سواد است، در عمق وجودش اينطور فكر مي كند. مي گويد تو اصلا از اول نمي بايستي به آن مهماني بروي. او از هجوم ماموران شكايتي نمي كند. - آيا شما به ازدواج تعيين شده از سوي خانواده اعتراضي كرديد؟ آنها مجبور به ازدواجم نكردند. آنها فقط مي خواستند كه من ازدواج كنم، اينكه با چه كسي؟ آنقدرها مهم نبود. براي من هم به هر حال فرقي نمي كرد، من درباره ي مردها چيزي نمي دانستم. - چند ساله بوديد؟ بيست و پنج ساله. - تا 25 سالگي رابطه با مرد نداشتيد؟ اصلا. - چرا، چون ممكن نبود؟ مي توانست ممكن باشد، اما فرهنگ ما مي گويد، كه تماس با مرد پيش از ازدواج بد است. اين را پدر و مادر من هم مي گفتند ومن آن را باور مي كردم. پدرم تهديدم كرده بود: «اگر اتفاقي برات بيافته ، پليس يا دولت تو را با مردي بگيره، من كمكي بهت نمي كنم.» - پدرتان مذهبي است؟ اصلا. او يك آدم سنتي است. راستش حتا به سنت هم اعتقادي ندارد. او مي گويد :«تو خودت پاسخگويي، تنها خودت پاسخگوي اعمال خودت هستي». او مثل اكثر ايراني ها، پناهنده اي در مهاجرت دروني است، كسي كه در مقابل محدوديت هاي زندگي روزمره به زندگي دروني عقب نشيني كرده و مواظب است كه تحت هيچ شرايطي با مقامات درگيري پيدا نكند. - وقتي در زندان بوديد، به شما كمك نكرد؟ نه. حتا به ملاقاتم نيامد. فقط مادرم آمد تا هرچه زودتر آزادم كند، آن هم به اين خاطر كه مبادا خانواده ي شوهرم بويي ببرند. - خيلي سخت دلانه بنظر مياد. ممكنه. اما من مي دانستم كجاي كارم. در هفته هاي اول پس از آزادي ام مدام عذرخواهي مي كردم. تازه بعد ها متوجه شدم، كه دليلي براي عذر خواهي وجود ندارد. - شما جوان و موفق هستيد، از زندگي چه توقعي داريد؟ سئوال نادرست مطرح شده. دراين كشور يك زن بايد خيلي خوشحال باشد، كه اصلا نقشي در زندگي داشته باشد. من حالا ديگر 36 سال دارم. از من انتظار مي رود كه شوهري داشته باشم و حداقل دو فرزند نسبتا بزرگ. بعدش هم بايد كارم را آنقدر كم كنم كه بتوانم به خانواده برسم و تمام نيرويم را صرف حفظ و سرپا نگهداشتن آن بكنم. مطابق اين نظام اجتماعي، ديگر شخصيت خود من نقشي در اين ميان نبايد داشته باشد. - در فيلم مستند «سنبل» كه نيكوُ اپل، كارگردان آلماني درباره شما ساخته است،اغلب شما را در گفتگو با مادرتان مي بينيم كه رابطه خيلي نزديكي با او داريد. با اين وجود گفتگوها اغلب به دعوا ختم مي شود. چون او همه اش به همان نكته برمي گردد. - مي پرسد چرا ازدواج نمي كنيد؟ او به همه پيشنهاد مي كند كه ازدواج كنند. - مادرتان مي گويد: «بخاطر آن كه در زندگي تنها نماني». و من در جواب مي پرسم: «تو از زندگي زناشويي ات راضي هستي؟» - مادرتان هم مي گويد، شايد راضي نباشد، با وجود اين ازدواج چيز خوبيست. ازدواج براي چي خوب است؟ مرد ايراني مي خواهد كه زن مثل مادر به او برسد و مطيع باشد. مرد ايراني مي خواهد سلطه داشته باشد، همچنان كه هميشه داشته است. همه ي زنان نسل مسن تر از ما مي گويند كه جواني شان حرام شده است، زندگي شان را باخته اند. يكي را به من نشان بدهيد كه خوشبخت باشد. همه شان فقط مي گويند صبور بوده اند. زندگي شان را وقف فرزندان و حفظ آبرو كرده اند. خب حالا چي؟ از اين كار خوشحال و خوشبخت اند؟ اگر من طلاق نمي گرفتم ، هيچ گهي نمي شدم. حالا فقط اجازه داشتم كه كون بچه هايم را پاك كنم. تازه توسري هم بايد از گردن كلفت ام مي خوردم. - در غرب خيلي از زنان رو به چهل سال احساس مي كنند كه تيك تاك ساعت بيولوژيك شان را مي شنوند. شما هم اين حس را مي شناسيد؟ حالا شما هم داريد مثل مادرم حرف مي زنيد. او مي گويد: «ازدواج كن، اقلا مادر مي شوي». هر كسي مي تواند مادر باشد. از دختر سر كوچه تا آن زني كه مدير كل است، همه مي توانند مادر بشوند. اما چيزهاي ديگري وجود دارد كه هر كسي از پس آن بر نمي آيد. - مسابقه رانندگي؟ اين هم. روي پاي خود ايستادن، مديون كسي نبودن، محتاج كسي نبودن. - هيچ وقت احساس نياز كرده ايد، كه خودتان بچه داشته باشيد؟ نه. چون خواهران كوچك ام مثل بچه هاي من هستند. در حقيقت من آنها را بزرگ كرده ام. بچه حتما نبايد از شكم خود آدم باشد. - ودرباره ي عشق چه فكر مي كنيد؟ درباره ي عشق يا سكس؟ - درباره ي هر دو. سكس در زندگي من نقشي بازي نمي كند. - آيا دوست نداريد كه با كس جديدي آشنا بشويد؟ نه در ايران. اين امكان ندارد. اينجا تو نمي تواني از خط قرمز معيني عبور كني، وگرنه تورا «كثيف» مي نامند. از كجا بدانم كه مرد بعدي ام بهتر از قبلي از آب در مي آيد؟ اول بايد ازدواج كني، تا بعد بفهمي، اينجا اينطور است. وقتي كه روز عروسي اشك مي ريزي، پيران ما مي گويند: «اول ازدواج، بعد عشق . بهش عادت مي كني!» كسي هم موفقيت آن را تضمين نمي كند. اونوقت به جاي آن عشق وعده داده شده، سرخوردگي و نفرت مي آيد. - حاضريد از اتومبيل راني بخاطر يك مرد بگذريد؟ نه. اين را نمي توانم بپذيرم. به هيچ عنوان. - آيا اين تلافي محدوديت هاي روزمره است؟ نه. فقط يك سرگرمي است. - سرگرمي‌اي كه به شما آزادي‌هايي را مي‌دهد كه در زندگي معمولي نداريد؟ من در زندگي معمولي ام هم آزادم. - متناقض به نظر ميايد. من مطب دندانپزشكي ام را دارم، پول خودم را در مي آورم وبه هر كجا كه دلم بخواهد سفر مي كنم. تازگي ها در دوبي بودم، آنجا ديگر كسي ازم نمي پرسد كه چكار مي كنم. - بزرگترين ترس تان از چيست؟ از اين كه در مورد خدا اشتباه كرده باشم. وحشتناك خواهد بود. من هميشه فكر مي كنم كه خدا به من خيلي نزديك است و همراهي ام مي كند. هميشه احساسش مي كنم. هيچ ترسي براي من بزرگتر از اين نيست كه احساس كنم كه اين حس من خطا بوده است. اين كه هميشه متكي به چيزي باشي و يك روز احساس كني كه چيزي براي اتكا وجود نداشته است. از زماني كه مي توانم فكر كنم، در جهاني زندگي مي كنم كه در آن گفته مي شود: «اگر پايبند قواعد نباشي، مجازات مي شوي!» اگر چه من اين قواعد را قبول ندارم، اما جايي در اعماق وجودم همچنان اين شك باقي مي ماند كه: اگر حق با آنها باشد چي؟ - نماز مي خوانيد؟ دو بار در روز. - هنگام دعا چه آرزو مي كنيد؟ وقتي كه كوچكتر بودم، همه اش آرزو مي كردم كه يكبار در مسابقات مقام خوبي بدست بياورم. نه، اين يك آرزو نبود ، يك رويا بود. چيزي غيرممكن. قهرمانان فوق زميني بودند. - وحالا كه چندباره قهرمان هستيد چي؟ آرزو مي كنم كه تنها پير نشوم. نمي دانم آيا پيش از پدرومادرم مي ميرم يا نه. اما اگر من بيشتر از آنها عمر كنم، آن وقت ديگر كسي را جز خواهرانم ندارم. تنهايي در ايران خيلي سخت است. - از زناني كه در پيري تنها مانده اند كسي را مي شناسيد؟ چند زن بيوه مثل مادر بزرگ ام. اما او بچه ها ونوه هايي دارد كه بهش سر مي زنند. در ايران كسي كه ازدواج نكرده پير شود، جزو بازندگان جامعه است. وضع تامين پيران خيلي بد است. بيمه درماني وجود ندارد. و اگر من تصادفي كرده باشم، كمك نقدي از طرف دولت وجود ندارد. - در آن فيلم مستند، با توجه به وضعيت ايران، شما خيلي بي پرده درباره زندگي، احساسات و ترس هايتان صحبت مي كنيد. چرا؟ چه چيزي براي پنهان كردن دارم؟ من يك انسان كاملا معمولي هستم. اما چون هيچكس درباره اين موضوعات حرف نمي زند، در خارج خيال مي كنند كه زن هاي ايراني جغدهاي حجابدار لالي هستند. در حالي كه مليون ها زن ايراني مثل من فكر و زندگي مي كنند، اما درباره اش صحبت نمي كنند. چون خوب نيست كه آدم از زندگي خصوصي اش در بيرون حرف بزند. در اينجا همه نقاب بر چهره دارند، وتازه پس از مرگ چهره هاي واقعي شان آشكار مي شود. - در طول سفرهايم درايران اغلب شگفت زده مي شوم از اينكه جوانان ايراني چقدر باز و پيشرفته فكر مي كنند. فكر مي كنيد در كشورتان يك تغيير سياسي ممكن است؟ حتا تغيير رژيم سياسي ما هم تفكر انسان ها را عوض نخواهد كرد. اين عميقا در ضمير مردم ما جا افتاده است. اروپا رنسانس خود را داشت. بعد از چندين قرن انسان ها توانستند به تدريج فكرشان را تغيير دهند. اين چيزها زمان مي خواهد. - شايد تغيير شروع شده است، اما كسي آن را نمي بيند، چون در عرصه زندگي شخصي است. من اين را قبول ندارم. جوان ها بقدر كافي آگاه نيستند، آنها دنبال چيزهاي سطحي اند. اين كافي نيست كه فقط تلويزيون ماهواره ببينند و ظاهر خودرا از نظر تكنيكي با آخرين مدها درست كنند. علاوه برآن جامعه نمي تواند يك تغيير خيلي تند را هضم كند. اين شيوه ي تفكر بايد نسل به نسل تغيير كند، به ويژه از درون و بوسيله گفتمان باز. درايران به اين سرعت چيزي تغيير نخواهد كرد. - آيا هرگز به مهاجرت فكر كرديد؟ بله، به استراليا . دارم سعي مي كنم انگيسي را بهتر ياد بگيرم و دانش خود را در زمينه ي دندانپزشكي در سطح آخرين دستاوردها حفظ كنم. - كسي را در آنجا مي شناسيد؟ نه. اما گويا آنجا خيلي گرم است، اتومبيل هاي سريع وجود دارد. دندان هم براي درست كردن بقدر كافي در همه جا هست. با تشکر فریبا rezamediatak5th April 2008, 03:05 PM****** با تشکر فریبا من قبلا این مطلب رو در تالار ورزش قرار داده بودم ولی قسمت قرمز شده رو حذف کرده بودم در ضمن بهتره وقتی مطلبی میذاریم خودمون هم بخونیم knazari6th April 2008, 01:36 AMمن قبلا این مطلب رو در تالار ورزش قرار داده بودم ولی قسمت قرمز شده رو حذف کرده بودم در ضمن بهتره وقتی مطلبی میذاریم خودمون هم بخونیم رضا جان از تذکر به جای شما ممنونم....:rolleyes: مشکل برطرف شد...;) سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن