واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: یکی از این شخصیتها پسر بیتربیت و شلوغی بود که اگر گوشههای خاطرات خود را زیر و رو کنید، یادتان میآید که... بازگشت کلاه قرمزی در نوروز 88 ما را به یاد همه عروسکهای برنامههای تلویزیونی زمان بچگیمان انداخت. کلاه قرمزی در بین برنامههای نوروزی امسال. این یکی از بهترین خبرهای این روزها بود. باز کلاه قرمزی میآید و ما میتوانیم جلوی تلویزیون نفسهایمان را حبس کنیم و ذوق زده، عروسک محبوبمان را نگاه کنیم. اما این خبر چیز دیگری را به یادمان آورد، باقی عروسکهای بچگی مان را. آنها کجا هستند؟ چرا خبری ازشان نیست؟ همین باعث شد برویم سراغشان و دنبالشان بگردیم. راستش اولش فکر کردیم میرویم انبار شبکه 2 و همهشان را پیدا میکنیم و کلی عکس میگیریم اما وقتی رفتیم شبکه 2 دیدیم که از انبار عروسک خبری نیست. رفتیم سراغ میر کیانی – مدیر گروه کودک شبکه 2- و کارمان را برایش توضیح دادیم. به ما گفت که هم در انبار شبکه 2 عروسک داریم و هم در آرشیو شبکه یک. البته این را هم گفت که کارتان خیلی سخت است. زنگ زدیم روابط عمومی شبکه 2 دنبال عروسکها. اما دیدیم که دلمان را بیخودی خوش کرده ایم. گفتند: «عروسک کجا بود؟ هر کدام دست تهیه کننده خودش است» شبکه یکیها هم بعد از کلی سر دواندن بهمان جواب دادند: «ما که عروسک نداریم. همه را فرستاده ایم شهرک غزالی» بچههای شهرک غزالی گفتند: «عروسک به دست ما نرسیده، قرار است بیاید» فهمیدیم که عروسکها این وسط نابود شده اند یا ما ول معطل بودهایم.پس روشمان را عوض کردیم و با هزار مصیبت شماره تهیه کنندههای برنامههای عروسکی قدیمی را پیدا کردیم. آن جا هم تیرمان به سنگ خورد. همه به اتفاق گفتند: «دلتان خوش است؟ همه عروسکها از بین رفته، خوب اسفنجی بوده دیگر...» بعد از این همه تلاش، آخرش توی یک مصاحبه با مرضیه برومند خواندیم که عروسکها توی انبارهای تلویزیون خراب شده. فقط بعضی از آنها باقی ماندهاند، مثلا از همه عروسکهای شهر موشها فقط کپل مانده که آن هم در موزه سینماست. گربه «الو الو من جوجو ام»، «کلاه قرمزی و پسر خاله» و خرس فیلم «گلناز» هم در موزه هستند. زیزی گولو دست عادل بزدوده است که به جانش بسته است و حتی نمیدهد کسی از آن عکس بگیرد. به همین خاطر فکر کردیم تا همه حافظهمان از دست نرفته، بیاییم و کاری کنیم تا حداقل چیزهایی را که از بهترین خاطرههای مشترکمان با تلویزیون از بین نرفته، یک جایی بنویسیم تا چیزی باشد که بعدها نشان کوچکترها بدهیم و بگوییم ما با اینها بزرگ شدیم. چیزی که میخوانید هر آن چه است که یادمان آمده و توانستهایم عکسش را پیدا کنیم. اگر میبینید ململ خانوم که دائم آتیشی میشد، اوستا بابا، بهادر، لاکی جون، هاچین و واچین یا خیلی دیگر از عروسکها در پروندهمان نیست، بدانید که عکسهایشان را نتوانستهایم پیدا کنیم. شما به بزرگی خودتان ببخشید. کلاه قرمزی و پسرخاله دوباره برگشته اند. آنها حدود 20 سال است در خاطرات ما هستند. این 2 عروسک از کجا به این جا رسیدند؟! سلام کلاه عزیز به خاطر استقبال خیلی زیاد از کلاه قرمزی بود یا به خاطر آینده نگری تهییه کننده یا هرچیز دیگر، «کلاه قرمزی» و «پسر خاله» 2 تا از معروف ترین عروسکهایی هستند که برخلاف بقیه نمونههای دیگر نابود نشده اند. هر وقت که خواستید میتوانید سری به موزه سینما بزنید و عروسکهای محبوبتان را از نزدیک تماشا کنید. آنها برای کار جدید بیرون میآیند و سری به دنیای بیرون میزنند ولی بقیه وقتها ساکت و آرام در غرفهشان نشسته اند و با آن چشمهای قلمبه شان منتظر بازدید کنندهها هستند. امسال دوباره قرار است کلاه قرمزی و پسر خاله مهمان عید ما باشند. شاید اگر بقیه عروسکهای بچگیمان هم نابود نمیشدند، میتوانستیم مثل کلاه قرمزی باز هم آنها را در برنامههای تازه ببینیم. همه چیز از یک صندوق پست شروع شد. صندوق پست اسم یک برنامه بود که در آن ایرج طهماسب یا همان آقای مجری معروف قرار بود نامههایی را که بچهها برای تلویزیون میفرستادند بخواند و جواب بدهد. صندوق پست اوایل دهه 70 از شبکه اول پخش میشد، عصرهای چهارشنبه. کوچهها خلوت میشد و بی خیال گل کوچیک و خالهبازی جلوی تلویزیون جمع میشدیم. نامهها و نقاشیهایمان را با پست میفرستادیم برای برنامه کودک چون نه ای میل وجود داشت، نه پیامک و نه وب سایت و وبلاگی که درآن کامنت بگذاریم. کم کم چند تا عروسک آمدند کمک آقای مجری. خیلیهایشان مثل «ژولی پولی»، « جغجغه»، «فرفره» و «گلابی» از همان عروسکهای قدیمی بودند که از توی انبار در آمدند و با کمی تغییر شکل و لباس آمدند کمک مجری تا برنامه را جذابتر کنند. ویژگی هر کدام از این عروسکها آن قدر خاص بود که غیر ممکن است از یاد کسی برود. مثلا حتما یادتان هست که ژولی پولی با آن دهان گنده اش صدای ته نعلبکی میداد و آقای مجری حرفهایش را برایمان ترجمه میکرد. گلابی یک عروسک زرد بزرگ بود که حرف نمیزد. کم کم برنامه جهت گرفت و رفت به سمت این که در هر برنامه یک عروسک که یک شغل خاص داشت، میآمد روی میز طویل و دراز آقای مجری که کلی عروسک پشتش بود و شغلش را معرفی میکرد. یکی از این شخصیتها پسر بیتربیت و شلوغی بود که اگر گوشههای خاطرات خود را زیر و رو کنید، یادتان میآید که شاگر کفاش بود. این شاگرد کفاش را دنیا فنی زاده میگرداند و دوست بیست و چند ساله مجری، حمید جبلی به جایش حرف میزد. شاگرد کفاش وارد میشود شاگرد کفاش بیتربیت که به خاطر کلاه قرمزش، ایرج طهماسب اسمش را گذاشت کلاه قرمزی آن قدر مورد توجه قرار گرفت که در برنامه ماندگار شد. کلاه قرمزی هم درست حرف نمیزد و مجری مجبور بود خیلی از حرفهایش را ترجمه کند. وقتی حرف میزد، میآمد توی صورت مجری و طهماسب مجبور بود دائم هلش بدهد عقب. به او میگفت بچه. وقتی حرف میزد آب دهانش میپاشید توی صورت مجری و طهماسب مجبور بود پشت سرهم صورتش را پاک کند. همه کلاه قرمزی را دوست داشتند، با آن چشمهای رنگ به رنگ و چکمهها. دیگر واقعا چهارشنبه عصرها در خیابان پرنده پر نمیزد. بچههای شیفت ظهر مدرسهها کیفشان را بر میداشتند و میدویدند سمت خانه تا کلاه قرمزی را از دست ندهند، حتی پدر و مادرها هم عاشق این عروسک شده بودند. کمی بعد عروسک برگردان، دمپایی، کیف و لوازم التحریر کلاه قرمزی تمام بازار را پر کرد و تقریبا تمام بچهها و خیلی از بزرگترها به جای سلام میگفتند: «سلی» انفجار قرمز در گیشه برنامه حسابی گرفته بود که فیلم سینمایی کلاه قرمزی ساخته شد. سال 1373 همایون اسعدیان به همراه زوج معروف جبلی- طهماسب فیلمنامه را نوشتند و طهماسب هم کارگردانی کرد تا رکورد پر مخاطب ترین فیلم سینمایی ایران را یک فیلم کودک ثبت کرد. کلاه قرمزی که عاشق تلویزیون و برنامه کودک و مجری مهربان آن بود، با چکمههای قرمز و یک شاخه گل از ده آمده بود پیش پسرخالهاش تا مجری را پیدا کند. پسر خاله هم برای خودش داستانی بود، لوطی و مهربان بود. از همین آدمهایی که محبتشان آدم را بیچاره میکند. کلاه قرمزی آمده بود دنبال «دوستی و صفا» بگردد و شاید همین بود که در اوج خنده، اشکمان را در میآورد. دیگر کسی باور نمیکرد طهماسب نامزد معتمد آریا نیست و کلاه قرمزی با آنها زندگی نمیکند. فیلم همه را راضی کرد. خیلیها حتی بیشتر از یکبار به سینما رفتند و فیلم را دیدند، به خاطر همین فیلم با بلیت میانگین 80 تومان، بیشتر از 170 میلیون تومان فروخت و تا سال 82 که فیلم مارمولک با قیمت بلیتهای چند برابر رکورد فروشش را زد، پر فروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود اما هنوز هم هیچ فیلمی نتوانسته حتی به رکورد مخاطبهای کلاه قرمزی نزدیک شود.خاطره خوب کلاه قرمزی تا 8 سال بعد در ذهنها ماند تا این که «کلاه قرمزی و سرو ناز» ساخته شد. این فیلم با این که طولانی ترین صفها را درجشنواره داشت اما اصلا به اندازه فیلم قبلی محبوب نشد. شاید داستان تو در تویش نگذاشت به اندازه فیلم صاف و ساده کلاه قرمزی و پسرخاله توی ذهن بچهها بماند. باز هم برای 6 سال کلاه قرمزی را گم کردیم تا این که امسال سی دی اول «کلاه قرمزی در فرنگ» به بازار آمد، مجموعه ای که در هر بخش آن، کلاه قرمزی با آقای مجری یک آیتم را اجرا میکنند و بین آیتمها کارتون «فرار مرغی» پخش میشود. این برنامه واقعا در فرنگ پر شده، با دکورهای خیلی ابتدایی که بیشتر از هر چیز برنامه قدیمیشان را به یادمان میآورد. آقای مجری رفته فرنگ تا برای بچههای ایرانی در فرنگ برنامه اجرا کند که کلاه قرمزی خودش را با یک بسته پستی به او میرساند. کلاه قرمزی همان دوست قدیمیمان است، با همان مدل حرف زدن و خرابکاریهای خودش. با این که این برنامه سال 85 برای برنامه کودک ساخته شد اما مجوز نگرفت. تا این که خرداد امسال توانست وارد شبکه خانگی شود. این سی دی میتواند یک ساعت ونیم از خنده روده برتان کند. مطمئن باشید که از مهارت جبلی و طهماسب برای خنداندن بچهها و بزرگترها چیزی کم نشده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]