محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831223010
گفتوگو با ترانه علیدوستی به مناسبت اكران فيلم «كنعان»
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: شوهر مینا برای حفظ زندگیش فقط میتواند سراغ علی برود. چرا میخواهیم همه چیز را برای خود ساده كنیم و مهربانی هر زن و مردی را با هم نشانه... قرار نیست تكلیف شما با خودتان روشن شودجذابیتهای فیلمی چون <كنعان>، بازی و نقش متفاوت ترانه علیدوستی نسبت به سایر آثارش، پرسشها و ابهامهای ذاتی كنعان و بهویژه مواردی كه بهزعم ما جای انتقاد دارد و به نظر بازیگر اول فیلم جزئی از فیلم به شمار میآید، باعث میشود گفتوگو با ترانه علیدوستی غیرقابل پیشبینی جلو برود و در خیلی از مقاطع از بحث درباره بازیگری فیلم به قصهگویی و پرداخت ساختاری آن برسد. برخورد او با كنعان مشابه رفتاری است كه شخصیت مینا تا پیش از فصل <نذر> در فیلم از خود بروز میدهد. به این فیلم اعتقاد دارد و میگوید با لحظه لحظه آن زندگی كرده است. نقدهای ما بر این زندگی و پاسخهای ترانه علیدوستی میتواند داستان فیلم و نگاه یك بازیگر را به آنچه آفریده برای خوانندگان روشن كند. ظاهرا فیلم كنعان بر اساس یك داستان كوتاه خارجی ساخته شده كه شما به مانی حقیقی پیشنهاد كردهاید. راجع به قصه صحبت میكنید؟ اینطور نیست. مانی حقیقی از هفت سال پیش روی این قصه كار میكرد و بعد با اصغر فرهادی روی آن بیشتر كار كردند تا به كنعان فعلی رسیدند. ایده اصلی از داستانی به نام <تیر و ستون> نوشته آلیس مونرو میآید كه آقای حقیقی قبل از دو فیلمی كه ساختند قصد ساختش را داشتند. در این میان من كه بعد از <چهارشنبهسوری> با مانی حقیقی آشنا شده بودم، فیلمنامه كنعان را خواندم. خودم هم به حقیقی گفتم كه خیلی دوست دارم نقش مینا را بازی كنم. داستان مونرو را هم مطالعه كردم و این مساله موجب شد داستانهای دیگر او را هم بخوانم و تصمیم بگیرم چند تا از قصههایی را كه بیشتر دوستشان دارم ترجمه و چاپ كنم. كتاب هم اینك مراحل نشر را میگذراند. تغییراتی در نقش ایجاد شد كه بر اساس پیشنهاد شما بوده باشد؟ نه آنقدر. ضمنا در ابتدای كار شك داشتند كه نقش را به من بدهند. من هم معتقد بودم اگر كارگردان فكر میكند پیشنهادم جواب نمیدهد بحث منتفی است. تست گریم دادیم، كمی از روی متن خواندیم و پیش رفتیم و ناگهان مانی حقیقی متقاعد شد كه حتما من آن نقش را بازی كنم و اتفاقا در این موقع بیشتر از خود من به این باور رسیده بود. اینكه حقیقی خودش به این نتیجه رسید برایم خیلی ارزش داشت. جذابیت متن برایتان مهم بود یا اینكه قرار بود در نقشی بزرگتر از سن خودتان ظاهر شوید؟ مسلما جذابیت متن بود، چراكه بازی كردن در نقشی بزرگتر یا كوچكتر نه در سینمای جهان و نه در سینمای ما اتفاق عجیبی نیست. در نتیجه برای بازیگرش انگیزه هم نمیتواند باشد. فكر میكنم بیخود به این مساله پرداخته شده و خودمان هم شاید مقصریم كه این نكته این قدر چشمگیر به نظر میآید. من 25 سالم است و نقش مینای 35 ساله را بازی میكنم. زن 35 ساله چهره شكستهای ندارد و فقط كمی پختهتر و جا افتادهتر است. متاسفانه این مساله به سابقه ذهنی تماشاگر برمیگردد. همسنوسالهای من مسنتر یا جوانتر از سنشان را بازی میكنند ولی این مساله در مورد من به خاطر فیلم اولم <من ترانه 15 سال دارم> یا شاید كم كار كردنم این قدر به چشم میآید. گویی وقتی میان فیلمهایت فاصله بیفتد و مدتها تو را در همان نقش قبلی در حافظه داشته باشند، پذیرش این نقش جدید برای تماشاگر كمی سخت میشود. چرا نقش روحی در چهارشنبهسوری در ذهن تماشاگر ننشسته بود و شما را هنوز <ترانه> میدیدند؟ نه اینكه ننشسته بود، اما ترانه برای خودش ابرقهرمانی بود. چهارشنبهسوری فیلمی است كه هر كس آن را دوست دارد، همه شخصیتها را به یك اندازه دوست دارد و اصولا درام اصلی قصه برای <روحی> اتفاق نمیافتد. حتی اگر فیلم به تاثیر این درام روی نگرش او بپردازد. شما در <من در ترانه. . . > اگرچه سیمای یك قهرمان را در فیلمی متعهد با پایان به ظاهر خوش دارید ولی فیلم مایههای تلخ و تراژیك دارد. ترانه در آن فیلم شخصیتی رنج كشیده دارد. شخصیت شما در <شهر زیبا> هم در قالب جبر اجتماعی است كه پایانی تلخ و عشقی سركوب شده برایش رقم میخورد. در كنعان نقش مینا عملگرا و اكتیو است و برای رسیدن به خواستهاش پافشاری میكند ولی وقتی چارهای نمییابد و مجبور است برگردد، میشود یك ضدقهرمان؛ یعنی قادر به تغییر شرایط نیست و به وضعیت محافظهكارانه تن میدهد. پس اینجا هم شخصیت سینمایی شما قهرمان نیست. ترانه علیدوستی با این نقشها مثل بازیگرانی چون هدیه تهرانی، مهناز افشار، مهتاب كرامتی و. . . كه سیمایی قهرمانانه از خود به جا گذاشتهاند نمیتواند یك قهرمان به مفهوم كلاسیك شود. فكر میكنم ما در كنار هر بحثی كه درباره كاراكترها و قصهها میكنیم، یك ایراد چه در نقد فیلم و چه در خود قصه داریم و آن این است كه همیشه دوست داریم برای بازیگران خود شمایل بسازیم. شما چرا دوست دارید یك بازیگر برایتان نماینده یك مانیفست، تیپ فكری یا طبقه اجتماعی باشد؟ روحیه ایرانی همیشه دوست دارد نمادپردازی كند. فیلمها و داستانهایی را دوست داریم كه به نظرمان سمبلیك بیایند. این وسط شروع كردهایم به نماد ساختن حتی از بازیگرها بنابراین همه چیز بر اساس همین شاخص تحلیل میشود. نقد بازیگری مقایسه شمایلها شده و میگوییم هدیه تهرانی؛ یعنی زن قوی، سرد، شكستناپذیر و ترانه علیدوستی یعنی جوان، معصوم، مظلوم. من هم نمیخواهم این شكل نقد یا نگاه را تعمیم دهم یا بگویم انتخابهای شما اشتباه بوده است. میگویم این روند در سینمای ما به ستاره ختم نمیشود یا فرمولی نیست كه در شرایطی كه شما هم آن را توصیف كردید به یك بازیگر ستاره قهرمان ختم شود. یك بازیگر ستاره قهرمان باز هم میشود همان شمایلسازی! باز هم میشود نقش تعیین كردن. ستاره تعریف دیگری دارد و این تئوری درست نیست. خیلی وقتها موجهای اجتماعی است كه ستارهها و نحوه حضورشان را تعیین میكند. هدیه تهرانی در چهارشنبهسوری یك اتفاق بزرگ بود، پس این معادلات میتواند به هم بریزد. پرویز پرستویی، نیكی كریمی، افسانه بایگان و. . . ستارههای دورانهای مختلف هستند اما هیچكدام سیر واحدی را طی نكردهاند. چه ویژگیهایی باعث میشود شخصیتهایی مثلهامون، سارا، پری، حاج كاظم و نظایر اینها در سینمای ما ماندگار شوند؟ نمونهاش خود ترانه پرنیان در <من ترانه...> شما بعد از این نقش در فیلمهای شهر زیبا و چهارشنبهسوری و كنعان قابلیتهای تازهای از خود بروز دادید و نقشهایی را ایفا كردید كه متفاوت و قابل توجه بودند ولی همان طور كه شما هم تایید میكنید هنوز شما را در قواره همان ترانه میشناسند و به قول خودتان بازیگر نقشهای معصوم مظلوم. هر بازیگری نقش یا نقشهایی در كارنامه دارد كه محبوبتر از بقیه میشود. مردم با كاستیهایی در آرمانگرایی، قهرمان كردن و امید داشتن مواجهند و به همین دلیل شخصیتهای آرمانگرا را دوست دارند. اما معنی آن این نیست كه ارزشگذاریشان همیشه یك شكل به خود میگیرد. همین مردم تكرار آن شمایل را از محبوبترین بازیگرشان نمیپذیرند. چون دوست دارند بتوانید غافلگیرشان كنید. آدمهای فیلم كنعان از جنس آدمهای نسل ما هستند؛ نسلی كه 30 و اندی ساله است. در جامعه ما این سن آدمها فراوان هستند و بهطور حتم با این نقشها احساس نزدیكی میكنند. افراد زیادی در این سن و سال حرف شما را به من زده و گفتهاند كه فیلم كنعان مثل زندگی ما است. میتوان گفت بیشتر افرادی از طبقه متوسط، با میزان تحصیلات استاندارد و تمایل به روشنفكری. قبلا در فیلمهایمان به دغدغههای عینی زنان مثل معیشت، معضلات قانون، تبعیضها و... پرداخته میشد اما كنعان نگاه متمركزتر و خاصتری دارد. این نگاه مدرن و واقعگرا به زن شهرنشین طبقه متوسط با تصویری كه مثلا مهرجویی و بیضایی در گذشته از زن ارائه میدهد متفاوت است، به خصوص زنان بیضایی كه شمایلی اسطورهوار از زن میسازند. چه اتفاقی میافتد كه نگاه خاكستری امثال مانی حقیقی و اصغر فرهادی پا میگیرد؟ البته مهرجویی را جزو این دسته كه نگاهی اسطورهای به زن دارند نمیدانم. اتفاقا همین تصویر خاكستری و مبتنی بر فردیت زن ایرانی به عقیده من از آثار مهرجویی شروع میشود. در عین حال كسانی مثل اصغر فرهادی، مانی حقیقی، پرویز شهبازی، حمید نعمتالله و... ادامه منطقی همان نگاهی هستند كه از مهرجویی شروع شد. این كارگردانان جوان نمونههای امروزی همان جریان هستند. البته امروزه بالطبع این نگاه هم با اجرایی امروزی صورت میگیرد. مثلا فیلم <سنتوری> كه مهرجویی در آن همان نگاهی را دارد كه در سارا و هامون داشت، به نظر من این همان نگاه است ولی برای فهم من و نسل من زبانش تغییر میكند. برگردیم به كنعان. فضا و داستان این فیلم چقدر به اصل داستان آلیس مونرو پایبند است؟ هم كنعان و هم داستان اصلی مونرو، قصهای نیست كه اجتماع دوروبر در آن خیلی دخیل باشد. داستان مونرو نیز مثل این فیلم بین چهار نفر اتفاق میافتد با این تفاوت كه در داستان، اصلا بحث طلاق مطرح نیست، سن زن كمتر است و ... فضا و روابط آن داستان در كنعان مورد استفاده قرار گرفته ولی اصلا نمیتوان گفت كنعان عین همان داستان است. بخش مربوط به تصادف با گاو هم در داستان وجود ندارد ولی فصل نذر كردن در كتاب هست. در قصه مونرو هم شخصیت زن مثل مینا بدون پیشینه خرافی و اعتقادی سراغ نذر میرود؟ بله و جذابیت آن هم در همین است. شخصیتی كه به نذر و نیاز باور داشته باشد اصلا با انجام چنین كاری، اقدام خاصی صورت نداده است. شما خودتان این صحنه را باور میكنید؟ یعنی فكر میكردید كه چنین اتفاقی باید و میتواند برای مینا بیفتد؟ ما خودمان در زندگی این مسائل را داریم. به خرافاتی بودن یا نبودن ما هم ربطی ندارد. ممكن است شما در یك وضعیت گیجكننده ناگهان لای كتابی را باز كنید تا ببینید برایتان چه میآید. ولی به نظر من مخاطب كنعان فكر میكند كه همه گرهها و شخصیتها یكباره واگذاشته میشود و تنها فرجام رابطه مرتضی و مینا مهم نشان داده میشود. فیلم طوری پایان مییابد كه انگار سهلترین روش را برای تمام شدن اختیار كرده است. پایان كار قطعا باز است ولی مخاطب چون گرههای مناسبات میان آدمها را فراموششده میبیند، آن را ساده و اتفاقی تلقی میكند. از خیلی از فیلمها این سادگی را میپذیریم. اگر كنعان فیلم خیلی ساكت و ساكن و كم دیالوگی بود شما این را از مینا میپذیرفتید. چرا ما باید فیلمها را دستهبندی كنیم؟ كنعان فیلمی گنگ و مبهم است و شاید به راحتی در زمره فیلمهای بهاصطلاح بدنه هم نگنجد. اما تمهیدات زیادی هم بهكار رفته تا از آن دور نباشد. فیلم ادبیات خودش را دارد. شاید همان قدر كه تا آن لحظه از فیلم توضیح شنیده بودید باز هم توضیح میخواستید. شاید دوست داشتید در كارگردانی به فصل نذر كردن اهمیت دیگری داده شود كه وادارتان كند آن را جدی بگیرید. اما كنعان فیلمی نیست كه كسی را وادار به چیزی بكند. چرا انتظار ما برآورده نمیشود و فكر میكنیم گسستی در فیلم رخ میدهد؟ شاید برای اینكه دارید دستهبندی میكنید. كنعان ما را به اینجا میكشاند. ما با شخصیتها، حوادث، روابط و گرهها پیش میآییم و یكدفعه با اتفاقی مواجه میشویم كه فضای قبلی را فرو میریزد. شما یا با داستان نذر مشكل دارید یا با پرداخت آن. اگر نذر را نمیپذیرید باید از آلیس مونرو سوال كنید. تمام لطف این قصه به خاطر رسیدن به لحظه نذر است. حال اگر قصه گفتن ما با دستانداز مواجه است؛ یعنی مسالهتان پرداخت است و نه مضمون وگرنه باید بگویید این مساله نذر سلیقه من نیست و با آن مشكل دارم. با این پایانبندی، علی و آذر گم میشوند. این فیلم فقط داستان مینا و مرتضی نیست و علی نقش تاثیرگذاری در سرنوشت و گذشته آنها دارد ولی وقتی ماجرا به این شكل حل میشود - اگرچه هنوز هیچچیز تمام نشده و محل حدس و گمان برای مخاطب باز است - برخورد مخاطب با فیلم یك برخورد فیلمفارسیگونه میشود. ما در چهارشنبهسوری با فرمولی مشابه كنعان مواجهیم. در آنجا هم زوجی داریم كه با هم اختلاف دارند، شخصیت روحی وارد میشود و مثل آذر در كنعان، گرههایی با خودش میآورد و داستان را به جلو هل میدهد، زن آرایشگر را هم در چهارشنبهسوری داریم كه مثل علی رضوان در فیلم كنعان در سرنوشت آدمها تاثیرگذار است. در چهارشنبهسوری همه موازی با هم پیش میروند و باز هم در پایانی باز، احتمال وقوع اتفاقهایی در قصه زندگی آدمها برجا میماند. با این حال تكلیف آدمها مشخص میشود. فیلم چهارشنبهسوری تكلیفش با شما روشنتر است چون گرفتاری در آنجا مساله خیانت است كه به راحتی برای هر تفكری ملموس است. روابط در آنجا كاملا تعریف شده است و میتوانید با قراردادهایی كه جامعه با شما میگذارد جلو بروید. كنعان داستان زنی است كه دلیل جدا شدنش از همسرش را تا دقیقه 60 نمیگوید و بعد هم كه میگوید انگار حرفهایش را نزده و كلیگویی میكند. كنعان قرار نیست تكلیف شما را به راحتی روشن كند چون قراردادهای خودش را با شما در میان میگذارد نه تعاریف از پیشتعیین شده را. زن میگوید من فلان چیز را میخواهم و این همان فردیتش است. قرار نیست همه با او موافق باشیم اما آیا دلیل كافی داریم به كسی بگوییم فردیت خود را كنار بگذار و به نفع عرف یا اخلاق رفتار كن؟ پس چرا در آخر اینطور رفتار میكند؟ او كه این قدر جنگیده چرا برمیگردد؟ نكته غمانگیز ماجرا در همین است كه این همه میجنگد و نمیتواند؛ درام همین است. حتی بچهای كه در شكم اوست باعث نمیشود بماند. البته ظاهرا در فیلم معلوم نیست بچه مال كیست. البته كه معلوم است. چطور ممكن است به چنین چیزی شك كنید؟ ما مینا و علی را در تنهاییشان میبینیم. جنس رابطهشان معلوم است. شوهر مینا برای حفظ زندگیش فقط میتواند سراغ علی برود. چرا میخواهیم همه چیز را برای خود ساده كنیم و مهربانی هر زن و مردی را با هم نشانه رابطه نامشروع یا تمایلشان به آن بدانیم؟ این باز هم برخورد كردن با فیلمی مثل كنعان، با قراردادهای فیلمی مثل چهارشنبهسوری است. در عین حال در سینمایمان به خیانت و مثلث و مربع عادت كردهایم. به مخاطب اجازه بدهید كه این فكر را هم بكند. چون كدهایی در این باره میدهید. علی تنها آدمی در كنعان است كه مینا و رفتارش و تنهاییاش را میفهمد. او را همانطور كه هست میپذیرد. تنها دوست حقیقی اوست كه از او توقع تغییر دادن خودش را ندارد. كتمان نمیكنم كه این فضا در فیلم وجود دارد كه علی خیلی به مینا علاقهمند است و مینا هم همین طور. آن دو همدانشگاهی بودهاند و مرتضی استاد آنها بوده. به هر حال یك صمیمیت و پیوستگی عاطفی سالهای سال میان آنهاست و علی تنها كسی است كه مینا قبولش دارد. چون او تنها كسی است كه با همه مشكلاتی كه داشته تغییر نكرده و همان علی سابق باقی مانده؛ در حالی كه مرتضی كه استادش بوده و میتوانسته با پیشه معماری و خصایص روشنفكریاش، بلندپروازیهای مینا را ارضا كند تبدیل به برجسازی شده كه پول مردم را میخورد و تصویرش برای زن فرو میریزد. وقتی مینا همسر مرتضی شد حتما شوهرش را بزرگتر از این حرفها میدید. چه میشود كه مینا این را میفهمد؟ آیا وضعیت خواهرش دلیلی كافی برای بازگشت اوست یا دل مینا برای مرتضی میسوزد و برمیگردد؟ ما 10 سال از زندگی او را ندیدهایم و فیلم از جایی شروع میشود كه مینا فهمیده است. میگویید این پایان به آنچه تا آنجا رخ داده نمیچسبد. حالا من میخواهم بگویم شما به تمام احتمالات و دلیلهای برگشتن مینا فكر كردهاید. فیلم اینها را به شما نشان نمیدهد ولی آنها را حدس زدهاید، یعنی فیلم كار خود را كرده. به جای فلاشبك زدن و نریشن گذاشتن شما را با فضایی وهمآلود مواجه میكند تا نگرانی گنگ مینا را شما هم حس كنید. فیلم فقط به ما نشانه میدهد. نذر هم نشانهای است كه در فیلم آمده ولی میتوانیم آن را به عنوان نشانه نپذیریم و مثل یك برچسب، تصادف یا نتیجهگیری ساده فرض كنیم. اصلا خیلیها فكر كردند این نذر وارد ماجرا شده تا فیلم مجوز بگیرد. متاسفانه آنقدر فیلمهای ریاكارانه داشتهایم كه خیلیها این فكر را كردند. همهشان میتوانند خود داستان آلیس مونرو را بخوانند تا این شبهه برطرف شود. و اینكه انگار فیلم خواسته مخاطب را به خاطر همان سینمای بدنهای كه گفتید با یك پایانبندی اینچنینی راضی كند. بحث من این است كه این اتفاق یا تصادف آخر فیلم، دستی به مدرن بودن قصه نمیزند. كنعان به لحاظ همه ابهامها و نشانهگذاریها و قطعیتگریزیهایش از آثار معمول فاصله میگیرد و مخاطب را به مشاركت وامیدارد. ولی این انتها به لحاظ ساختاری پایانی سنتی به شمار میرود. انگار از فیلمی مبهم انتظار نمیرفت سهلترین راه را انتخاب كند. وقتی میگوییم چهارشنبهسوری لنگ نمیزند به خاطر این است كه آن هم تصویری از فردیت امروزی و سرنوشت ما رقم میزند ولی در كنعان با وجودی كه در همین سیر پیش میرویم در آخر به این نتیجه میرسیم كه كلید در اختیار سنت است. اتفاقا به نظر من ابهامش در همین سهل بودنش است. در برخورد انسانی و سادهاش با مسالهای خود شخصیتها پیچیدهاش كردهاند. شما با تمام این پرسشها در فیلمی مثلهامون هم روبهرو هستید. فیلمی مدرن راجع به یك فوق روشنفكر آن روزگار كه با سنتهای كهنه زندگی در ارتباط است. در كنعان با مینایی روبهروییم كه تا روز آخر میجنگد و تصمیم میگیرد از مرتضی جدا شود و بچه اش را بیندازد و از این زندگی تنفرآور جدا شود اما در پایان تسلیم میشود كه بماند. او خواستههایش را نادیده میگیرد و سرآخر نمایی در فیلم هست كه خواهر و شوهر و علی را كنار هم و مینا را تكافتاده نشان میدهد. آنها چیزی را كه از زندگی میخواستند هنوز دارند و پای آنچه میخواهند ایستادهاند و تنها كسی كه آن را از دست میدهد خود مینا است. در پایان برای همه درهای جدید باز شده، همه عین آن چیزی بودند كه از مینا نمیپذیرفتند؛ دنبال آنچه میخواهند و به هر قیمت. ولی مینا درها را به روی خودش میبندد. او خودش را فدا میكند تا دیگران پای فردیتشان بایستند. این قراری است كه او در نذر با خودش میگذارد. چرا علی رضوان در فیلم پررنگتر نمیشود؟ نمیدانم. علی برای من مثل نسیم خنكی است كه هر از گاهی به دنیای پرتنش كنعان میوزد. علی صاحب فردیتی مثل مینا نیست. قبول دارید كمی تیپ از كار درآمده؟ نه قبول ندارم. كدام سكانس فیلم را بیشتر دوست دارید؟ من با تكتك پلانهای كنعان زندگی كردم. سكانس مینا و علی را كه در آشپزخانه با هم حرف میزنند، سكانس مینا و آذر كه تازه رسیده و سكانس راه شمال كه مرتضی و مینا حرفهایشان را با هم میزنند خیلی دوست دارم. كنعان خیلی فیلم شیك و تمیزی است. فكر میكنید مخاطب فیلم بیشتر چه كسانی هستند؟ بله. قرار بود چیدمان فیلم متناسب با لحن آن شسته رفته و به اصطلاح فیلمساز باوقار باشد. نمیخواستیم ابزار باورپذیری داستان، شلختگی حركات و بازیها و حتی حركات دوربین باشد. در طراحی صحنه هم این رعایت شده و حتی تا حدی مخالف روند رایج عمل شده كه درد مردم طبقه مرفهتر جامعه به اندازه كافی ارزش جدی گرفتن ندارد. به نظرم باید كمی ذهن مخاطب را تربیت كنیم تا مسائلی غیرمادی (جدا از چیزی مثل مذهب) را هم به عنوان مساله و دغدغه بپذیرد و جدی بگیرد. خیلی غیرانسانی و غیرامروزی است اگر ارتباط برقرار كردن با درد آدمها برایمان سخت باشد، صرفا چون خانهشان مدرن و زیباست و از لحاظ اقتصادی در اقلیت هستند. اینكه ما میگوییم پایانبندی فیلم اتفاقی و سنتی دیده میشود به دلیل همین نگاه مخاطب است؛ مخاطبی كه به قول شما برای دیدن آنچه در فیلم مستتر مانده تربیت نشده و همه چیز را شسته و رفته میخواهد. این نمیتواند باعث شود ما كنعان را این جوری كه هست نسازیم. كنعان باید همینطور ساخته شود و فیلمهای دیگر هم به همین شكل تولید شود تا ذهن مخاطب پرورش یابد. شما خیلی این فیلم را دوست دارید و مشخص است كه عمیقا به آن اعتقاد دارید. میتوانم بگویم از پلان به پلان بازی كردن در كنعان واقعا لذت بردم. طوری كه برای هر لحظهاش پیشنهادی در دلم داشتم. خودم را خیلی نزدیك به آدمهای آن احساس میكردم. مانی حقیقی و بازیگران هم خیلی به این فضا كمك كردند. مهم این بود كه قبل از اینكه كنعان مرا بخواهد، خودم فیلم را انتخاب كرده بودم و توانسته بودم كاری را كه دلم میخواست بكنم و این لذت مرا دوچندان میكرد. تا جایی كه میتوانستم برای نقش مایه بگذارم گذاشتم. احساس میكنم این كار را در مورد مینا بیشتر از همیشه انجام دادهام و نتیجهای را هم كه گرفتهام با بقیه فیلمهایم فرق میكند. از آقای حقیقی پرسیدید كه چرا نسبت به حضور شما متقاعد شد؟ بله. در مقطعی معتقد بودند برای مخاطب حق دادن به من سخت نیست. حالا نمیدانم این چقدر درست است. در نتیجه گفتند برای مینا كه ممكن است در نظر اول سمپاتیك نباشد، خوب است با انتخاب بازیگر این ویژگی را تعدیل كنیم. ضمن اینكه روی بازیام حساب میكردند. پس از شخصیت ترانه علیدوستی هم استفاده كردند. انتخاب خیلی مهم است. امین تارخ به ما میگفت بازیگر مثل الك است كه نقش از او رد میشود و چیزهایی از آن میماند. هیچ وقت پیش نیامد كه از من كاری را خواسته باشند. من اتود كار را میزدم و اكثر مواقع با آن موافق بودند. حقیقی نگاه تیزبینی روی بازیگر دارد و به همراه فرهادی از كارگردانانی است كه جزئیترین تفاوتهای بازی را در دو برداشت از یك پلان میفهمد. من و كارگردان هر دو یك تعریف از نقش داشتیم و این موضوع خیلی به من كمك میكرد. به خصوص كه مانی حقیقی به فیلمسازی به چشم یك كار تیمی نگاه میكند و بعضا از گروه پیشنهاد هم میخواهد و نظر دیگران را خوب گوش میكند. به نظرتان چرا بازی محمدرضا فروتن در نقشی مسنتر از خودش پذیرفتهتر از بازی ترانه علیدوستی در سنی بالاتر است؟ به دو دلیل: یكی اینكه ایشان به عقیده من مرتضی را عالی بازی كردهاند و دیگر اینكه چون اولین حضور ایشان در فیلمی به نام <من محمدرضا 14 سال دارم> نبوده است. به همین سادگی. هنوز سر صحنه فیلمهایم همه بازیگران یكدیگر را با اسم نقشهایشان صدا میزنند ولی به من میگویند ترانه. چیز بدی هم نیست و اتفاقا شیرین است. شاید كمكاری شما باعث شده هنوز زیر سایه ترانه باشید. به هر حال از میان پیشنهادهایی كه به من شده، فیلمهایی را كه دوست داشتهام بازی كردهام. امسال پیشنهادها بهتر و بیشتر بوده و طبیعتا پركارتر شدهام. قائل به كار كردن با یك گروه خاص هستید؟ مثل زوج حقیقی و فرهادی. من موافق كار تیمی هستم. كار كردن در یك گروه شما را بعد از چند فیلم به زبانی مشترك میرساند، فضایی خلاقانه در اختیارتان میگذارد و میدانید كه هیچیك از اعضای گروه نمیخواهند تجربههای قبلی را تكرار كنند و قصد دارند نوآوری داشته باشند. تا اینجا هم فكر میكنم كارهایی كه با حقیقی و فرهادی انجام دادهام اگر با غیر از ما انجام میشد به این خوبی از كار درنمیآمد. سینمایی كه مانی حقیقی و اصغر فرهادی دارند در میان فیلمهای اجتماعی ما آثاری نومتفاوت محسوب میشود. البته با تمام احترامی كه برای هر دو این فیلمسازان قائلم باید بگویم هنوز نمیشود چیزی را به عنوان سینمای اصغر فرهادی یا مانی حقیقی تعریف كرد؛ به این دلیل كه هر دو هنوز فیلمهای كمی در كارنامه دارند و تا به حال در هر فیلمشان دست به تجربه جدیدی زدهاند. فرق آنها این است كه اصغر فرهادی سعی میكند هر چیزی كه به نظر حشو و زوائد میآید را دور بریزد و تنها واقعیت عریان باقی بماند ولی حقیقی به درام و رنگ و لعاب قصه اعتقاد دارد. برای هر دوی اینها چالش خیلی مهم است و دوست دارند هر بار سنگ بزرگتری را بردارند و مخاطب با این پرسش سراغ فیلمشان برود كه ببیند از پس كار متفاوتشان برآمدهاند یا خیر. تمایل دارند خودشان را در وضعیت سختی بیندازند و از پس آن بربیایند. چه ویژگیهایی در فیلمنامههای پیشنهادی به شما وجود داشته كه آنها را انتخاب كردهاید؟ اول از همه باید فیلمنامه را دوست داشته باشم و جذب آن بشوم بدون اینكه بخواهم خیلی حرفهای به آن نگاه كنم. اولویت اول داستان فیلم است و بعد خود نقش. نقشی كه به دلم بنشیند. تا حالا شده نقشهایی را رد كرده باشید كه بعد هم فیلم و هم آن شخصیت محبوب مردم شده باشد؟ بله این اتفاق افتاده است ولی حتما دلیلی محكم برای تصمیمام داشتهام. هیچ نقشی نبوده كه رد كرده باشم و بعد از آن ابراز پشیمانی كنم. همیشه دلایلم برای خودم محكم بوده است. نقشی را میپذیرم كه آرزویم باشد؛ این آرزو كه بتوانم به آن نقش برسم و خوب اجرایش كنم. سینمای دورهای كه شما وارد آن شدید به دلایل مختلف متفاوت از دوره قبل از خودش بود. سینمای ایران در سالهای بعد از دوم خرداد 76 تجربهها و مضامین نویی را تجربه كرد و به سرعت وارد فضایی جدید شد؛ فضایی كه البته در سه، چهار سال گذشته دوباره تا حدی شكسته شده و تولیدات ما را با افت كیفی مواجه كرده است. فكر میكنید دلیل این روند بیشتر به خود اهالی سینما مربوط میشود یا شرایط حاكم بر آن؟ فكر میكنم با تمام محدودیتهایی كه وجود دارد هنوز آن دسته فیلمهایی كه باید ساخته شوند تولید میشوند. فقط شاید سختتر و كمتر از گذشته مجال دیده شدن پیدا میكنند. در این بین اشتباه به نظر میآید كه تنها سینمای سرگرمكننده مصرفی باقی مانده و دوره فیلمهای ماندگار تمام شده است. من فیلمهای معروف به دختر و پسری یا كمدیها را تقبیح نمیكنم چون مردم به آنها هم احتیاج دارند و اینكه من تا به حال در آنها بازی نكردهام دلیلی بر مخالفت من با آن فیلمها نیست، دلیلش نازل بودن كیفیتشان بوده. ولی فیلمهایی كه دغدغه <سینما بودن> دارند با محدودیت بیشتری مواجهاند. همین محدودیتها باعث كم شدن انگیزه ساخت آنها میشود. اما همانها كه هستند هم بالاخره دیده میشوند. عوض شدن دورانها در برابر جاودانگی سینما مثل شوخی میماند. هرچند كه شوخی خندهداری نیست. توقیف، عدم صدور پروانه و نظایر اینها كاملا مقطعی است. هر دورهای شرایط خودش را دارد. فعلا وضع بهگونهای است كه برخی فیلمها راحتتر تولید میشود و برخی سختتر. ما تولید سینمایی بالایی در سال داریم و سرمایه زیادی هم پای فیلمها گذاشته میشود و میتوان به آنها امیدوار بود. تهیهكنندگان ما باید این جرات را داشته باشند كه به فیلمسازان جوان اعتماد كنند. البته آزمون و خطا هم هزینههای خاص خودش را دارد و در سینمای ما ممكن است چندان مجالی برای آن نباشد و سینماگران و تهیهكنندگان ترجیح بدهند سراغ همان الگوهایی بروند كه جواب داده و گیشه داشته. تغذیه فرهنگی مردم خیلی مهم است. خاطرم هست بچه كه بودم فیلمهای <باشو غریبه كوچك> و <پری> جلوی سینما صف داشت و باید كلی منتظر میماندیم تا بلیت تهیه كنیم. مگر آن مخاطب چه كسی بود؟ آنها هم همین مردم بودند و حتما مثل نسل من فیلم كمدی و عشقی را دوست داشتند. ولی نكته اینجاست كه به دیدن فیلمهای جدی هم عادت داشتند و تغذیه میشدند. الان اینجور نیست. وقتی تقاضا باشد حتما سرمایهگذار هم حاضر به سرمایهگذاری میشود. در آن زمان فیلمهای كودك و عروسكی و ... هم بود ولی در كل انگار این عادت نیز نزد مردم از دست رفته كه برای بچههایشان بروند سینما. بخشی از مردم هستند كه سینمای اروپا و آمریكا، اخبار جشنوارههای خارجی، مجلات و ادبیات و... را دنبال میكنند ولی خیلی راحت میگویند كه ما سینمای ایران را دنبال نمیكنیم. پس اتفاقا مخاطبش را داریم اما اطمینانشان از سینما سلب شده است. زمانی مخملباف و كیارستمی و مجیدی آنها را برای دیدن فیلم ایرانی ترغیب میكردند اما حالا این اطمینان را به نیروهای جدید ندارند؛ در حالی كه باید قبول كنیم سینما هم به نیروی تازه نیازمند است. سینماگران باسابقهای چون بیضایی و تقوایی و مهرجویی و عیاری همه در دورهای تاثیر خودشان را بر سینما گذاشتهاند كه ما حالا در این نقطه قرار داریم. اما جامعه فیلمبین ما به ندرت كسی جز اینها را میشناسد. باید باور كنیم كه همه این عزیزان هم یك روز 25 ساله بودهاند و از یك جایی شروع كردهاند. ما الان این رفتار را با فیلمسازان جوان نداریم. این اتفاق به نوعی در مورد بازیگری هم میافتد. بازیگرانی داشتهایم كه در نوجوانی یا كودكی شروع كردهاند ولی بعد از یكی دو فیلم محو شدهاند. حالا یا پیشنهاد نداشتهاند و یا به صورت یكبار مصرف استفاده شدهاند. معدود افرادی مثل شما این زمینه را برای خودتان ایجاد كردید و با جدیت و انتخابهای خوب، خود را در سینما بالا كشیدید. هر آدمی ممكن است به هر دلیل برای یك نقش انتخاب شود و برای آن نقش هم عالی باشد. ولی صرف اینكه یك نفر حضوری عالی در مقابل یك دوربین داشته باشد كافی نیست. نگاه حرفهای به بازیگری متفاوت است و زندگی و حواشی و برنامهریزی خودش را میطلبد. ضمن اینكه اوضاع برای كسی كه بازیگری را انتخاب میكند تا كسی كه برای بازیگری انتخاب میشود فرق میكند. دوست دارید علایق دیگری را در زمینه فیلمسازی و ادبیات و... تجربه كنید؟ از الان نمیتوان تصمیم گرفت ولی این را میدانم كه شغل من بازیگری است و خود را یك بازیگر میدانم. از ترجمه و نوشتن لذت میبرم و امیدوارم كتاب چاپ كنم و بنویسم ولی بازیگری شغل من است و همیشه آرزو داشتم بازیگر باشم. این فكر را هم نمی كنم كه هنر ناقصی است و با رفتن سراغ فیلمسازی یك پله پیشرفت كردهام. در بازیگری نمیتوان به كمال رسید چون هیچ روزی در آن نیست كه خودتان را تكرار كنید. كسی كه خطاط است سالها الف را مینویسد تا استاد شود ولی الفی در بازیگری نداریم كه از روی آن بنویسیم و به كمال برسیم در نتیجه بازیگری در نوع خودش هنر منحصر به فردی است. من از هنرجویی شروع كردم. دو سال خیلی درخشان در كلاسهای بازیگری داشتم كه الان میفهمم چقدر به من كمك كرد. دو تئاتر روی صحنه كار كردم و دارم ششمین فیلم سینماییام را بازی میكنم و هر روز چیز تازهای از بازیگر بودن یاد میگیرم. گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ /culture منبع: www.fardanews.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 419]
-
گوناگون
پربازدیدترینها