تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830226328




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

در لابلای تاریخ/23 «احمد شاه مسعود» به روایت همسرش-1


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در لابلای تاریخ/23
«احمد شاه مسعود» به روایت همسرش-1
همسر «احمد شاه مسعود» بعد از شهادت همسرش، در کتابی با عنوان «احمد شاه مسعود؛ روایت صدیقه مسعود» به تفصیل به شرح زندگی خود با این قهرمان ملی افغانستان پرداخته است.

خبرگزاری فارس: «احمد شاه مسعود» به روایت همسرش-1



به گزارش خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، 18 شهریور سالروز شهادت احمد شاه مسعود، فرمانده شجاع مجاهدین افغانستان است که در سال 1380 خورشیدی توسط 2 نفر از تروریست‌های گروه القاعده در افغانستان به شهادت رسید. «صدیقه مسعود»، همسر «احمد شاه مسعود» بعد از شهادت همسرش، در کتابی با عنوان «احمد شاه مسعود؛ روایت صدیقه مسعود» به تفصیل به شرح زندگی خود با مسعود پرداخت. صدیقه مسعود که همسرش وی را «پری گل» صدا می‌زد، در دره پنجشیر به دنیا آمده و فرزند جنگ است. وی 17 سال داشت که به دلیل شرایط جنگی کاملا محرمانه با فرمانده مسعود 34 ساله ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج 5 دختر و یک پسر است که حالا در کنار مادر خود زندگی می‌کنند. صدیقه، در بخشی از کتاب خاطرات خود، که مدتی قبل برای نخستین بار در ایران منتشر شد، چگونه آشنایی و ازدواج با فرمانده مسعود را بیان کرد. سایت افغانستان خبرگزاری فارس، بخش‌هایی از این خاطرات را با اندکی تلخیص در چند بخش از زبان همسر مسعود برای خوانندگان بازگو می‌کند: آن قدر دلم می‌خواهد در باره وی صحبت کنم که نمی‌دانم از کجا شروع کنم. این مرد خوش ذوق فرهیخته، شیفته شعر و ادبیات و تاریخ، این قهرمان جنگ بر ضد شوروی و مقاومت علیه طالبان که دختر ساده و بی تجربه‌ای مثل من را که در آن زمان 17 ساله بودم به همسری گرفت و به او عشق ورزید. داعیه آن را ندارم که تاریخ بزرگ کشورم را روایت می‌کنم بلکه فقط می‌خواهم متواضعانه در جایگاه خود بمانم. همان جایگاهی را که در کنار همسرم داشتم. آنچه می‌خواهم تعریف کنم داستان یک عشق است و علاوه بر آن داستان زندگی خودم به عنوان یک افغانستانی دره پنجشیر که 24 سال جنگ را از نزدیک حس کرده است.  چگونه با مسعود ازدواج کردم احمد شاه مسعود برای رفتن به خانه، باید از خانه ما عبور می‌کرد و ممکن است که همه فکر کنند که ما همیشه با هم رو به رو می‌شدیم. اما این طور نیست. هنگامی که وی وارد خانه ما و قسمت خودش می‌شد، افرادش از قبل ورود وی را اعلام می‌کردند، یا خودش ضربه‌ای به در می‌زد و به ما فرصتی می‌داد تا خود را پنهان کنیم. از این رو بی آنکه هرگز با یکدیگر روبرو شویم، در کنار هم زندگی می‌کردیم... وی بزرگ شدن مرا ندید و هیچ وقت نشنیدم درباره من حرفی بزند. مثل تمام دختران هم سن و سالم عاشقانه وی را تحسین می‌کردم و هر از گاهی او را در حال مطالعه، راه رفتن و حرف زدن با سربازانش نگاه می‌کردم. احمد شاه مسعود همیشه برای جبران بی خوابی‌ها در حالی که بازوان خود را روی صورت می‌گذاشت، در سایه درختی چند دقیقه‌ای استراحت می‌کرد. یک روز بعد از ظهر جوانان مجاهد تحت امرش به گمان اینکه وی خوابیده است درباره من با هم صحبت می‌کردند. یکی از آنان گفته بود: می‌دانی که «خواجه تاج‌الدین» دختر بسیار زیبایی دارد؟ دیگری گفته بود: تو از کجا می‌دانی؟ «من وی را دیده‌ام.» «خوب به خواستگاریش برو! و گر نه قبل از تو خودم این کار را می‌کنم!» اولی وی را دست انداخت و گفت: «موفق باشی! دلم می‌خواهد آنجا باشم و عکس‌العمل عمو تاج‌الدین را ببینم.» پدرم مردی خودرأی و کمی خونسرد بود. در نتیجه هیچ کدام از این 2 جوان جرئت اقدام به چنین کاری را نداشتند. اما آدم عاقلی توصیه کرد که امیر صاحب مسعود این کار به جای تو انجام دهد، وی نزد عمو تاج‌الدین از احترام خاصی برخوردار است. به این ترتیب مسعود از وجود من با خبر شد و خیلی هم طولش نداد و با شناختی که از خانواده من داشت خیلی خوب می‌دانست که من در چه شرایطی بزرگ شده‌ام. به همین جهت، چندین بار هنگام رفتن به اتاقش بدون اینکه در بزند وارد خانه شد، بایستی مرا زیبا دیده باشد، زیرا یک شب عزمش را جزم کرد و پدر و مادرم را نزد خود خواند و بدون هیچ مقدمه‌ای خواسته خود را بیان کرد. پدرم گیج و مبهوت ابتدا لحظاتی طولانی ساکت ماند. وی نمی‌دانست چه بگوید و در نتیجه امیر صاحب احمد شاه مسعود هم نمی‌دانست چکار باید بکند. سپس پدرم شروع به صحبت کرد. این غیر ممکن است! وی خیلی جوان است و شما به زن پخته‌تری نیاز خواهید داشت تا در زندگی همدوش شما باشد. مسعود پاسخ داد: ابدا، بهترین راه کمک به من این است که همسر من نوع زندگی مرا بپذیرد. امتیاز بزرگ دختر شما این است که از قبل با زندگی من آشنا است بنابر این شگفت زده نخواهد شد. پدرم مدت طولانی در برابر درخواست وی ایستادگی کرد. در آخر مسعود گفت: حال فهمیدم، مخالفت شما برای این است که تصور می‌کنید من یکی از این روزها کشته خواهم شد و مسلماً دلتان نمی‌خواهد تا پایان عمر زندگی دخترتان را تامین کنید. پدرم آشفته حال و پریشان گفت: چطور می‌توانید این حرف را بزنید! برای من سعادت بزرگی است که دخترم را به عقد شما در بیاورم، تنها می‌ترسم که در حد مرد والا مقامی مثل شما نباشد، وی خیلی جوان است! مسعود در جنگ پیروزی‌های پی در پی به دست می‌آورد و پدرم ته قلبش، تصمیمش را گرفته بود. چند روز بعد هنگامی که در باغ بودم، دیدم که مسعود از خانه خارج شد. والدینم مرا صدا زدند، لحن جدی آنان مرا به وحشت انداخت. وقتی وارد اتاق شدم، پدرم ناراحت از اتاق خارج شد. مادرم بی مقدمه گفت: موضوع این است که امیر صاحب تو را از ما خواستگاری کرده است. ادامه دارد .... انتهای پیام/

94/06/15 - 11:17





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن