محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840560973
کارو
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : کارو god_girl6th September 2007, 06:41 PMنه... من دیگر نمی خندم نه من دیگر بروی نکسان هرگز نمی خندم گر پیمان عشق جاودانی با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت ز قلب آسمان جهل و نادانی به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت تگر ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید شما ،کاندر چمن زار بدون آب این دوران توفانی بفرمان خدایان طلا ، تخم فساد و یأس می کارید ؟ شما ، رقاصه های بی سر و بی پا که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت سحر تا شام می رقصید قسم : بر آتش عصیان ایمانی که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم پای می کوبید و می رقصید لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید می بینم که می لرزید و می ترسید از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و سکت و فانی خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی کنون خاموش ،در بندم ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نیم خندم patris7th September 2007, 02:53 AMبر سنگ مزار الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟ چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟ از این خوابیدن در زیر سنگ و خک و خون خوردن نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم فتادم در شب ظلمت ، به قعر خک ، پوسیدم ز بسکه با لب مخنت ،زمین فقر بوسیدم کنون کز خک فم پر گشته این صد پاره دامانم چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟ چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟ ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم که خون دیده ، آبم کرد و خک مرده ها ، نانم همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا به شب های سکوت کاروان تیره بختیها سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی god_girl7th September 2007, 07:57 AMتوفان زندگی هشت سال پیش از این بود که از اعماق تیرگی از تیرگی اعماق و نظامی که می رفت تا بخوابد خاموش ، و بمیرد آرام ناله ها برخاست از اعماق تیرگی آنجا که خون انسانها ، پشتوانه ی طلاست وز جمجمه ی سر آنها مناره ها برپاست ناله ها برخاست مطلب ساده بود سرمایه ،خون می خواست مپرسید چرا ، گوش کنید مردم علتش این بود ... علتش این است و این نه تنها مربوط به هند و چین است بلکه از خانه های بی نام ، تا سفره های بی شام از شکستگی سر جوبه ی دار خون آلود ، تا کنج زندان از دیروز مرده ،تا امروز خونین تا فردای خندان از آسیای رمیده ، تا افریقای اسیر حلقه به حلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه زنجیر به زنجیر بر پا می شود توفان زندگی توفان زندگی ، کینه ور و خشمگین بر پا می شود پاره می کند ، زنجیر بندگی تا انسان ستمکش ، بشکند بشکافد از هم ، سینه ی تابوت خراب کند یکسره ، دنیای کهن را ، بر سر قبرستان قبرستان فقر ، قبرستان پول و بندگی استعمار ، بیش از این دیگر نکند قبول ! نکند قبول می لرزد آسمان ... می ترسد آسمان و زمان ... زمان و قلب زمان و تپش قلب خون آلوده ی زمان ، تندتر می شود تند ، تر دم به دم و روز آزادی انسان ستمکش نزدیکتر می شود قدم به قدم dina 20067th September 2007, 11:08 PMآهنگي در سكوت بپيچ اي تازيانه ! خرد كن ، بشكن ستون استخوانم را به تاريكي تبه كن ، سايه ي ظلمت بسوزان ميله هاي آتش بيداد اين دوران پر محنت فروغ شب فروز ديدگانم را لگدمال ستم كن ، خوار كن ، نابود كن در تيره چال مرگ دهشتزا اميد ناله سوز نغمه خوانم را به تير آشياسوز اجانب تار كن ، پاشيده كن از هم پريشان كن ، بسوزان ، در به در كن آشيانم را بخون آغشته كن ، سرگشته كن در بيكران اين شب تاريك وحشتزا ستمكش روح آسيمه ، سر افسرده جانم را به درياي فلاكت غرق كن ، آوازه كن ، ديوانه ي وحشي ز ساحل دور و سرگردان و تنها كشتي امواج كوب آرزوي بيكرانم را با وجود اين همه زجر و شقاوتهاي بنيان كن كه مي سوزاند اينسان استخوان هاي من و هم ميهنانم را طنين افكن سرود فتح بيچون و چراي كاررا سر مي دهم پيگير و بي پروا ! و در فرداي انساي بر اوج قدرت انسان زحمتكش به دست پينه بسته ، ميفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را patris8th September 2007, 02:52 AMاشک عجز : قاتل عشق آمد ، به طعنه کرد سلامی و گفت : مرد گفتم : که ؟ گفت : آنکه دلت را به من سپرد وانگه گشود سینه و دیدم که اشک عجز تابوت عشق من ، به کف نور ، می سپرد dina 20068th September 2007, 09:12 PMآرامگاه عشق شب سياه ، همانسان كه مرگ هست قلب اميد در بدرومات من شكست سر گشته و برهنه و بي خانمان ، چو باد آن شب ،رميد قلب من ، از سينه و فتاد زار و عليل و كور بر روي قطعه سنگ سپيدي كه آن طرف در بيكران دور افتاده بود ،ساكت و خاموش ، روي كور گوري كج و عبوس و تك افتاده و نزار در سايه ي سكوت رزي ، پير و سوگوار بي تاب و ناتوان و پريشان و بي قرار بر سر زدم ، گريستم ، از دست روزگار گفتم كه اي تو را به خدا ،سايبان پير با من بگو ، بگو ! كه خفته در اين گور مرگبار ؟ كز درد تلخ مرگ وي ، اين قلب اشكبار خود را در اين شب تنها و تار كشت ؟ پير خميده پشت ؟ جانم به لب رسيد ، بگو قبر كيست اين ؟ يك قطره خون چكيد ، به دامانم از درخت چون جرعه اي شراب غم ، از ديدگان مست فرياد بر كشيد : كه اي مرد تيره بخت بر سنگ سخت گور نوشته است ، هر چه هست بر سنگ سخت گور از بيكران دور با جوهر سرشك دستي نوشته بود آرامگاه عشق dina 200610th September 2007, 09:17 PMباران ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن سرود زندگی سر کن دلم تنگه ... دلم تنگه بخواب ، ای دختر نازم بروی سینه ی بازم که همچون سینه ی سازم همه ش سنگه... همه ش سنگه نشسته برف بر مویم شکسته صفحه ی رویم خدایا ! با چه کس گویم که سر تا پای این دنیا همه ش ننگه ... همه ش رنگه ghoroobefarda11th September 2007, 12:12 AMافسانه ی من گغتم که بیا کنون که من مستم ، مست ای دختر شوریده دل مست پرست گفتا که تو باده خوردی و مست شدی من مست باده می خواهم ، پست یک شاخه ی خشک ، زار و غمنک ، شکست آهسته فروفتاد و بر خک نشست آن شاخه ی خشک ، عشق من بود که مرد وان خک ، دلم ... که طرفی از عشق نیست جز مسخره نیست ، عشق تا بوده و هست با مسخرگی ، جهانی انداخته دست ایکاش که در دلطبیعت می مرد این طفل حرامزاده ، از روز الست صد بار شدم عاشق و مردم صد بار تابوت خودم به گور بردم صد بار من غره از اینکه صد نفر گول زدم دل غافل از آنکه ،گول خوردم صد بار افسوس که گشت زیر و رو خانه ی من مرگ آمد و پر گشود در لانه ی من من مردم و زنده هست افسانه ی عشق تا زنده نگاهدارد افسانه ی من افسانه ی من تو بودی ای افسانه جان از کف من ربودی ، ای افسانه صد بار شکار رفتم دل خونین نشناختمت چه هستی ای افسانه dina 200612th September 2007, 12:29 AMنام شب من اشک سکوت مرده در فریادم داد ی سر و پاشکسته ، در بی دادم اینها همه هیچ ... ای خدای شب عشق نام شب عشق را که برد از یادم ؟ ghoroobefarda12th September 2007, 05:23 PMهذیان یک مسلول همره باد از نشیب و فراز کوهساران از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،اشک نیازی مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر می زند پر بر در و دیوار ظلمت می زند سر ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر این منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز کن در باز کن در باز کن ... تا ببینمت یکبار دیگر چرخ گردون ز آسمان کوبیده اینسان بر زمینم آسمان قبر هزاران ناله ، کنده بر جبینم تا رغم گسترده پرده روی چشم نازنینم خون شده از بسکه مالیدم به دیده آستینم کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم اشک من در وادی آوارگان ،آواره گشته درد جانسوز مرا بیچارگیها چاره گشته سینه ام از دست این تک سرفهها صد اره گشته بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم باز کن ! مادر ، ببین از باده ی خون مستم آخر خشک شد ، یخ بست ، بر دامان حلقه دستم آخر آخر ای مادر زمانی من جوانی شاد بودم سر به سر دنیا اگر غم بود ، من فریاد بودم هر چه دلمی خواست در انجام آن آزاد بودم صید من بودند مهرویان و من صیاد بودم بهر صد ها دختر شیرین صفت و فرهاد بودم درد سینه آتشم زد ، اشک تر شد پیکر من لاله گون شد سر به سر ، از خون سینه بستر من خک گور زندگی شد ، در به در خکستر من پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم وه ! چه دانی سل چها کرده است با من ؟ من چه گویم هنفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم ز آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادرنصیبم زیورم ، پشت خمیده ، گونه های گود ، زیبم ناله ی محزون حبیبم ، لخته های خون طبیبم کشته شد ، تاریک شد ، نابود شد ، روز جوانم ناله شد ،افسوس شد ، فریاد ماتم سوز جانم داستانها دارد از بیداد سل سوز نهانم خواهی از جویا شوی از این دل غمدیده ی من بین چه سان خون می چکد از دامنش بر دیده ی من وه ! زبانم لال ، این خون دل افسرده حالم گر که شر توست ، مادر ... بی گناهم ، کن حلالم آسمان ! ای آسمان ... مشکن چنین بال و پرم را بال و پر دیگر چرا ؟ ویران که کردی پیکرم را بسکه بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را سر به بالینش نهم ، گویم کلام آخرم را گویمش مادر 1 چه سنگین بود این باری که بردم خون چرا قی می کنم ، مادر ؟ مگر خون که خوردم سرفه ها ، تک سرفه ها ! قلبم تبه شد ، مرد. مردم بس کنین آخر ، خدارا ! جان من بر لب رسیده آفتاب عمر رفته ... روز رفته ، شب رسیده زیر آن سنگ سیه گسترده مادر ، رختخوابم سرفه ها محض خدا خاموش ، می خواهم بخوابم عشقها ! ای خاطرات ...ای آرزوهای جوانی ! اشکها ! فریادها ای نغمه های زندگانی سوزها ... افسانه ها ... ای ناله های آسمانی دستتان را میفشارم با دو دست استخوانی آخر ... امشب رهسپارم سوی خواب جاودانی هر چه کردم یا نکردم ، هر چه بودم در گذشته کرچه پود از تار دل ،تار دل از پودم گسسته عذر می خواهم کنون و با تنی درهم شکسته می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم تالیاس عقد خود پیچید به دور پیکر من تا نبیند بی کفن ،فرزند خود را ، مادر من پرسه می زد سر گران بر دیدگان تار ،خوابش تا سحر نالید و خون قی کرد ، توی رختخوابش تشنه لب فریاد زد ، شاید کسی گوید جوابش قایقی از استخوان ،خون دل شوریده آبش ساحل مرگ سیه ، منزلگه عهد شبابش بسترش دریای خونی ، خفته موج و ته نشسته دستهایش چون دو پاروی مج و در هم شکسته پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته می خورد پارو به آب و میرود قایق به ساحل تا رساند لاشه ی مسلول بیکس را به منزل آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر این منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،باز کن در باز کن، ازپا فستادم ... آخ ... مادر م... ا...د...ر dina 200612th September 2007, 08:04 PMباور باور نمی کند دل من مرگ خویش را نه نه من این یقین را باور نمی کنم تا همدم من است نفسهای زندگی من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم آخر چگونه گل خس و خاشک می شود آخر چگونه این همه رویای نو نهال نگشوده گل هنوز ننشسته در بهار می پژمرد به جان من و خک می شود در من چه وعده هاست در من چه هجرهاست در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب اینها چه می شود ؟ باور کنم که آن همه عشاق بی شمار آواره از دیار در کوره راه ها همه خاموش می شوند باور کنم که دخترکان سفید بخت بالای بام ها و کنار دریچه ها بی وصل و نامراد چشم انتظار یار سیه پوش می شوند باور کنم که دل روزی نمی تپد بی آن که سر کشد گل عصیانی اش ز خک نفرین بر این دروغ دروغ هراسنک پل می کشد به ساحل اینده شعر من تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند پیغام من به بوسه لب ها و دست ها پرواز می کند باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی یک ره نظر کنند در کاوش پیاپی لب ها و دستهاست کاین نقش آدمی بر لوحه زمان جاوید می شود وین ذره ذره گرمی خاموش وار ما یک روز بی گمان سر می زند ز جایی و خورشید می شود تا دوست داری ام تا دوست دارمت تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر تا هست در زمانه یکی جان دوستدار کی مرگ می تواند نام مرا بروبد از یاد روزگار بسیار گل که از کف من برده است باد اما من غمین گلهای یاد کس را پر پر نمی کنم من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم می ریزد عاقبت یک روز برگ من یک روز چشم من هم در خواب می شود زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست اما درون باغ همواره عطر باور من در هوا پر است varnayan15th September 2007, 12:04 AMگغتم كه بيا كنون كه من مستم ، مست اي دختر شوريده دل مست پرست گفتا كه تو باده خوردي و مست شدي من مست باده مي خواهم ، پست يك شاخه ي خشك ، زار و غمناك ، شكست آهسته فروفتاد و بر خاك نشست آن شاخه ي خشك ، عشق من بود كه مرد وان خاك ، دلم ... كه طرفي از عشق نيست جز مسخره نيست ، عشق تا بوده و هست با مسخرگي ، جهاني انداخته دست ايكاش كه در دلطبيعت مي مرد اين طفل حرامزاده ، از روز الست صد بار شدم عاشق و مردم صد بار تابوت خودم به گور بردم صد بار من غره از اينكه صد نفر گول زدم دل غافل از آنكه ،گول خوردم صد بار افسوس كه گشت زير و رو خانه ي من مرگ آمد و پر گشود در لانه ي من من مردم و زنده هست افسانه ي عشق تا زنده نگاهدارد افسانه ي من افسانه ي من تو بودي اي افسانه جان از كف من ربودي ، اي افسانه صد بار شكار رفتم دل خونين نشناختمت چه هستي اي افسانه ______________________________ مادر... همره باد از نشیب و از فراز کوهساران از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی ساز نه ،دردی ،فغانی ،ناله ای ،اشک نیازی مرغ حیران گشته ای در دامن شب میزند پر میزند پر بر در و دیوار ظلمت میزند سر ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر: " این منم ! فرزند مسلول تو ..مادر،باز کن در باز کن در باز کن ... تا بینمت یک بار دیگر ! چرخ گردون زآسمان کوبیده این سان بر زمینم آسمان قبر هزاران ناله کنده بر جبینم .. تار غم گسترده پرده روی چشم نازنینم خون شده از بس که مالیدم به دیده آستینم کو بکو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم! اشک من در وادی آوارگان آواره گشته درد جانسوز مرا بیچارگی ها چاره گشته سینه ام از دست این تک سرفه ها صدپاره گشته برسر شوریده جز مهر تو سودائی ندارم غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم باز کن ! مادر، ببین از باده ی خون مستم آخر! خشک شد، یخ بست، بردامان حلقه دستم آخر! آخر ای مادر زمانی من جوانی شاد بودم سر بسر دنیا اگر غم بود من فریاد بودم هرچه دل می خواست در انجام آن آزاد بودم صید من بودند مهرویان و من صیاد بودم بهر صدها دختر شیرین صفت فرهاد بودم درد سینه آتشم زد اشک تر شد پیکر من لاله گون شد سربسر از خون سینه بستر من خاک گور زندگی شد دربدرخاکستر من پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم وه! چه دانی سل چها کرده ست با من؟من چه گویم؟! همنفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده !ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم! ز آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادر نصیبم .. زیورم پشت خمیده ،گونه های گود زیبم خواهی ار جویا شوی از این دل غمدیده ی من بین چه سان خون می چکد از دامنش بر دیده ی من وه !زبانم لال، این خون دل افسرده حالم! گرکه شیر توست ، مادر.. بیگناهم، کن حلالم! آسمان !.. ای آسمان.. مشکن چنین بال و پرم را بال و پر دیگر چرا؟ ویران که کردی پیکرم را بس که بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را.. باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را.. سر به بالینش نهم .گویم کلام آخرم را.. گویمش مادر چه سنگین بود این باری که بردم خون چرا قی می کنم مادر؟مگر خون که خوردم؟ سرفه ها ! تک سرفه ها! قلبم تبه شد، مرد.مردم بس کنید آخر.خدارا! جان من بر لب رسیده.. آفتاب عمر رفته ،روز رفته، شب رسیده... زیر آن سنگ سیه گسترده مادر، رختخوابم! سرفه ها محض خدا خاموش، میخواهم بخوابم عشقها! ای خاطرات.. ای آرزوهای جوانی! اشکها! فریادها،ای نغمه های زندگانی! سوزها..افسانه ها ..ای ناله های آسمانی! دستتان را می فشارم با دو دست استخوانی! آخر..امشب رهسپارم سوی خواب جاودانی هرچه کردم یا نکردم،هرچه بودم در گذشته گرچه پود از تار دل، تار دل از پودم گسسته عذر می خواهم کنون و با تنی در هم شکسته میخزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم.. تا لباس عقد خوب پیچد به دور پیکر من تا نبیند بی کفن، فرزند خود را مادر من!" پرسه میزد سرگران بردیدگان تار،خوابش تا سحر نالید و خون قی کرد ،توی رخنخوابش تشنه لب فریاد زد ، شاید کسی گوید جوابش قایقی از استخوان،خون دل شوریده آبش. ساحل مرگ سیه،منزلگه عهد شبابش بسترش دریای خونی،خفته موج و ته نشسته. دستهایش چون دو پاروی کج و در هم شکسته میخورد پارو به آب و میرود قایق به ساحل تا رساند لاشه ی مسلول بی کس را بمنزل.. آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر: این منم، فرزند مسلول تو ،مادر، باز کن در! باز کن ،از پا فتادم ..آخ ..مادر.. ما. . . د . . . ر ghoroobefarda15th September 2007, 04:59 PMحدود جوانی از شمال محدود است ، به اینده ای که نیست به اضافه ی عم پیری و سایه ی مخوف ممات از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ گاهی اوقات شیرین مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ شروع جنگ حیات مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور غروب عشق دیرین این چه حدودیست ! ایا شنیده ای و میدانی ؟ حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی dina 200615th September 2007, 09:02 PMدرد من اگردیوانه ام با زندگی بیگانه ام مستم اگر یا گیج و سرگردان و مدهوشم اگر بی صاحب و بی چیز و ناراحت خراب اندر خراب و خانه بر دوشم اگر فریاد منطق هیچ تأثیری ندارد در دل تاریک و گنگ و لال و صاحب مرده ی گوشم به مرگ مادرم : مردم شما ای مردم عادی که من احساس انسانی خودرا بر سرشک ساده ی رنج فلکت بارتان بی شبهه مدیونم میان موج وحشتنکی از بیداد این دنیا در اعماق دل آغشته با خونم هزار درد دارم درد دارم varnayan16th September 2007, 12:29 AMآخرین نامه شش ماه تمام است که در کوچه و پس کوچه ها ویلانم این نامه انعکاس واپسین طپش قلب محنتبار یکی از هزاران زن بیگناه است که اجتماع ، در ظلمت شب احتیاج ، کلمه شرافت را از قاموس زندگیش ربوده است . این نامه آخرین نامه یک ***** است کاش نامه رسان هرگز این نامه را به مادر این زن تیره بخت نمی رساند.... مادر جان ! این آخرین نامه ایست که از یکوجبی گور زندگی واژگون بخت خود برای تو می نویسم .. فاصله من –فاصله پیکر درهم شکسته من – با گور بی نام و نشانی که در انتظار من است یکوجب بیش نیست .. این نامه ، هذیان سرسام آور رویای وحشتناکی است که در قاموس خانواده های بدبخت نام مستعارش زندگیست .. مادر جان ! شاید آخرین کلمه ی این نامه ، به منزله نقطه ی سیاهی باشد بر آخرین جمله داستان غم انگیز زندگی از یاد رفته دخترت....... خدا میداند که در واپسین لحظات عمرچقدر دلم می خواست پیش تو باشم...و پس از سه سال جان کندن تدریجی ، هم آغوش با سوداگران ور شکست شهوت در بستر خون آلود هوسهای مست و تک نفسهای ننگ و بد نامی وفراموشی جام زهر آلودم را در آغوش پر محنت تو با دست تو به مرگ می سپردم ... افسوس که تو اینجا نیستی ... نه تنها تو ، هیچ کس اینجا نیست... جز این پیکر در هم شکسته ام و پیر مردی رنجور ، که با در یافت بیست ریالی ( بیست ریالی که کار مزد آخرین هم آغوشی من است ) نامه ای را که اکنون میخوانی بجای من ، برای تو بنویسد ... مادر جان می دانم که با خواندن این نامه ، بخاطر بخت سیاهی که دخترت داشت تا حد جنون خواهی گریست ... گریه کن مادر ! ....بگذار اشکهای تو سیل بنیان کن بنای شرافت کاذبی باشد که در این دنیای دون ، منهای پول پشتوانه زندگی هیچ تیره بختی نیست .... دختر تو مادر ، دارد همین حالا ، پای دیواری سینه شکسته در کمال ناکامی و بد نامی می میرد .... ای کاش دختر در به در تو که من بدبخت باشم ، می توانست با مرگ خود انتقام شیر حلالت را از زندگی حرامی که داشت بگیرد ... مادر جان ! خواهش میک� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 750]
صفحات پیشنهادی
کار و توان
کار و تواناهدافدر پایان دانش آموزان با مفهوم کار و توان آشنا شده و می توانند آن ها را محاسبه کنند. وسایل لازم ماشین حساب متر ترازو پلکان برگه فعالیت دویدن روی پلهطرح ...
کار و تواناهدافدر پایان دانش آموزان با مفهوم کار و توان آشنا شده و می توانند آن ها را محاسبه کنند. وسایل لازم ماشین حساب متر ترازو پلکان برگه فعالیت دویدن روی پلهطرح ...
جویای کار و شرایط <<< تدوین >>> -
جویای کار و شرایط <<< تدوین >>> cs_mohsen 04 آبان 1385, 22:01من در زمینه تدوین فعالیت می کنم اعم از جلوه های ویژه ، کامپوزیت (ترکیب) ، گرافیک (سه بعدی) ...
جویای کار و شرایط <<< تدوین >>> cs_mohsen 04 آبان 1385, 22:01من در زمینه تدوین فعالیت می کنم اعم از جلوه های ویژه ، کامپوزیت (ترکیب) ، گرافیک (سه بعدی) ...
کی از کارو سرور داره؟ -
7setare.com 20 دي 1388, 07:48سلام کی از کارو سرور داره یا داشته؟ راضی هستید یا نه؟ از اپ تایم و پشتیبانی و ... ممنون :rose: webmizban.com 20 دي 1388, ...
7setare.com 20 دي 1388, 07:48سلام کی از کارو سرور داره یا داشته؟ راضی هستید یا نه؟ از اپ تایم و پشتیبانی و ... ممنون :rose: webmizban.com 20 دي 1388, ...
پروفسور کارو لوکس پدر رباتیک ایران
پروفسور کارو لوکس پدر رباتیک ایرانپروفسور کارو لوکس از پژوهشگران بنام سیستمهای هوشمند در ایران است.او در سال ۱۹۷۶ میلادی مدرک دکترای خود را از گروه مهندسی ...
پروفسور کارو لوکس پدر رباتیک ایرانپروفسور کارو لوکس از پژوهشگران بنام سیستمهای هوشمند در ایران است.او در سال ۱۹۷۶ میلادی مدرک دکترای خود را از گروه مهندسی ...
پایان کار و ایجاد یک فایل اجرایی از برنامه #C
پایان کار و ایجاد یک فایل اجرایی از برنامه #C-hobab 198728-01-2010, 09:31 PMسلام:11: از دوستان کسی اطلاع دارد که وقتی فرمهای #C رو طراحی کردیم و نوشتیم ...
پایان کار و ایجاد یک فایل اجرایی از برنامه #C-hobab 198728-01-2010, 09:31 PMسلام:11: از دوستان کسی اطلاع دارد که وقتی فرمهای #C رو طراحی کردیم و نوشتیم ...
کار و اوقات فراغت
کار و اوقات فراغت ارتباط بین کار و اوقات فراغت یکی از مباحث مهم در جامعه شناسی کار و ... نمی دانم در زندگی شما بین کار و اوقات فراغت، چقدر تشابه يا تفاوت وجود دارد.
کار و اوقات فراغت ارتباط بین کار و اوقات فراغت یکی از مباحث مهم در جامعه شناسی کار و ... نمی دانم در زندگی شما بین کار و اوقات فراغت، چقدر تشابه يا تفاوت وجود دارد.
انتخاب کت شلوار مناسب کار و تجارت
در اینجا نکاتی را درمورد انتخاب کت شلوار مناسب کار و تجارت را برای شما شرح میدهیم. 1-کتی که میپوشید ممکن است دودگمه یا سه دگمه، یک طرف دگمه دار یا دو طرف دگ.
در اینجا نکاتی را درمورد انتخاب کت شلوار مناسب کار و تجارت را برای شما شرح میدهیم. 1-کتی که میپوشید ممکن است دودگمه یا سه دگمه، یک طرف دگمه دار یا دو طرف دگ.
تعادل کار و زندگي
تعادل کار و زندگي اگر شخصيت خود را با فعاليت هاي شغلي خويش مي سنجيد ، پس وقتي کار نمي کنيد فاقد شخصيت هستيد . امروزه يکي از بزرگترين گرفتاري ها ...
تعادل کار و زندگي اگر شخصيت خود را با فعاليت هاي شغلي خويش مي سنجيد ، پس وقتي کار نمي کنيد فاقد شخصيت هستيد . امروزه يکي از بزرگترين گرفتاري ها ...
کی می تونه این کارو تو فتوشاپ انجام بده ؟ -
کی می تونه این کارو تو فتوشاپ انجام بده ؟ --t=26987 >کی می تونه این کارو تو فتوشاپ انجام بده ؟ JJ15 13 دي 1383, 01:44کی می تونه این کارو تو فتوشاپ انجام بده ؟
کی می تونه این کارو تو فتوشاپ انجام بده ؟ --t=26987 >کی می تونه این کارو تو فتوشاپ انجام بده ؟ JJ15 13 دي 1383, 01:44کی می تونه این کارو تو فتوشاپ انجام بده ؟
وزیر کار: تدوین الگوی اسلامی-ایرانی کار و رایزنی با آیات عظام
وزیر کار: تدوین الگوی اسلامی-ایرانی کار و رایزنی با آیات عظام وی ارائه یک الگوی اسلامی، بومی و ایرانی را نتیجه تلاشهای وزارتخانه متبوعش در زمینه اسلامی - ایرانی ...
وزیر کار: تدوین الگوی اسلامی-ایرانی کار و رایزنی با آیات عظام وی ارائه یک الگوی اسلامی، بومی و ایرانی را نتیجه تلاشهای وزارتخانه متبوعش در زمینه اسلامی - ایرانی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها