تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):همانا نفرت انگیزترین مخلوق خدا بنده ای است که مردم از شرّ زبان او پرهیز می کنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805219872




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهادتنامه اش را از امام رضا(ع) گرفت


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
شهید تورجی زاده شهادتنامه اش را از امام رضا(ع) گرفت

شهید محمد رضا تورجی زاده؛
شهادتنامه اش را از امام رضا(ع) گرفت
جنس نگاهش طراوت عجیبی داشت. عمق نگاهش یک جایی فراتر از دنیای کوچک ما بود. دلش یک رنگ بیشتر نداشت. روضه‌هایش دلی بود. صدایش خوب بلد بود حال آدم را خوب کند.



به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، جنس نگاهش طراوت عجیبی داشت. عمق نگاهش یک جایی فراتر از دنیای کوچک ما بود. دلش یک رنگ بیشتر نداشت. روضه‌هایش دلی بود. صدایش خوب بلد بود حال آدم را خوب کند. آمده بود برای رفتن، برای شهادت، شهید شدن و رفتن...
صحبت از محمدرضا است. «محمدرضا تورجی زاده». کمتر می شود جایی اسمش را ببری و کسی نشناسد او را و کمتر می شود بشنوی که کسی از کنار مزارش، آرام گذشته باشد. نگاهش میخکوب می‌کند آدم را. نگاهی که می‌خواهی دنبالش کنی و برسی به جایی که محمدرضا را مردی از تبار آسمان کرد.
چند روزی بیشتر از فتح خرمشهر نمی گذشت. امام خمینی (ره) طی پیامی اعلام نمودند که برای رفتن به جبهه کسب اجازه پدر، شرط نیست. مشغول امتحانات پایان سال بود. پیام را که شنید، ساکش را بست. امتحاناتش را نیمه کاره رها کرد. جایی برای صبر نبود و رفت.
قرار و مدارهای محمدرضا از جنس قرارهای زمینی نبود. آسمانی بود که آسمانی اش هم کرد. امام رضا (ع) را جور دیگری دوست داشت. فرصت که پیدا می کرد خودش را به مشهد می رساند. به دیدار غریب الغربا می‌رفت و روحش را جلا می داد.  
برای زیارت که می رفت، اخلاق خاصی داشت. قدم هایش آهسته بود. در طول مسیر با کسی حرف نمی زد. تمام تلاشش بر این بود که همه حواسش متوجه مولایش باشد.
عادت داشت روزهای اول کنار ضریح نمی رفت. در یکی از صحن ها می ماند و همان جا زیارت می خواند. روزهای آخر سفر که می شد خودش را آرام به ضریح می رساند و ارادتش را تمام قد نثار آقا می کرد.
اسفند سال 65 بود و حال هوا هم کمی سرد. حسابی مجروح شده شده بود. دستش شکسته و در گچ بود. محمدرضا مثل همیشه نبود. انگار دلش گرفته بود. دوستانش یکی یکی به صف شهدا اضافه شده بودند. بیشتر وقتش را سر مزار دوستانش می گذراند. فکر می کرد از قافله جا مانده است. شهادت را متفاوت تر از همیشه طلب می کرد. سوز صدایش عوض شده بود. خواست که برود مشهد. به خاطر وضعیت دستش، برادرش هم همراهش شد. روز اول داخل حرم نشد. از دور سلام کرد و اشک ریخت.
روز دوم سفر بود. اذن دخول را خواند و زودتر از همه  همسفری هایش وارد حرم شد. اشک هایش عجیب جاری بود. حالش خوب که شد در جواب همسفری هایش که از او پرسیدند چرا دیروز وارد حرم نشدی گفت: "من تا حاجتم را از آقا نگیرم وارد حرم نمی شوم..."
عملیات کربلای 10 بود با بچه های گردان به ارتفاعات منطقه  بانه رفته بودند برای پاکسازی. در جریان همین عملیات بود که محمدرضا به آرزویش رسید. رفت پیش دوستان شهیدش.
بعدها معلوم شد در آن سفر آخر، شب اول خواب امام رضا (ع) را دیده بود که به او گفته بودند: "تو بیا داخل حرم، ما حاجت تو را داده‌ایم."
برات رفتنش را در سفر آخر از امام خوبی ها گرفت. همانجا هم برای خودش کفنی خرید و تبرکش کرد به حرم آقا.
محمدرضا خوب می دانست حرف امام دل ها، حرف است و خوب می دانست هیچ دستی از در خانه رحمت امام دل ها خالی بر نمی گردد.
خواست؛ شهادت خواست و آقا برایش دعا کرد...!     ایمنا  



۰۸/۰۶/۱۳۹۴ - ۰۹:۳۹




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن