محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1841870416
تحلیل و بررسی کارکردهای معنابخشی مرگ - بخش اول مرگ و معنابخشی
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تحلیل و بررسی کارکردهای معنابخشی مرگ - بخش اول
مرگ و معنابخشی
مرگ در سطح شناختی «ایجاد آگاهی از موقعیت» میکند و درحقیقت، پاسخی است به این پرسش که ماهیت این جهان چیست؟
چکیده مرگ، سادهترین واقعیت زندگی ماست. ما متولد میشویم، رشد و زندگی میکنیم و در پایان، میمیریم، از این سادهتر نمیشود. شاید گمان شود که مرگ نابودگر زندگی و نقطهای در برابر آن است. بههمین دلیل، زیستن با انکار مرگ است که معنا یافته و پایا میشود. حال اینکه مرگ صرفاً یک پایان نیست، بلکه فرایندی بامعناست. فرایندی که با کمک دین، نهتنها ویرانگر زندگی نیست، که آن را معنا میدهد. زندگی با انکار مرگ، اصالت خود را از کف میدهد. مرگ در سطح شناختی «ایجاد آگاهی از موقعیت» میکند و درحقیقت، پاسخی است به این پرسش که ماهیت این جهان چیست؟ و در سطح کُنش، رویه اخلاقی خاصّی را مطالبه میکند و از اینجاست که کارکردهای مرگ سامان مییابند. این کارکردها تماماً معنایی است که مرگ به زندگی میدهد. اگر اندیشه مرگ نبود، احتمالاً آدمها طوری دیگر زندگی میکردند. واژگان کلیدی مرگ، مرگآگاهی، معنابخشی، اصالت، کنترل اخلاقی، افزایش تراکم اخلاقی. طرح مسئله در نگاه نخست، احتمالاً، سخن گفتن از مرگ بهعنوان منبعی «معنابخش» برای زندگی، نوعی متناقضنماست. چون که مرگ، همواره انبوهی از گسست، ویرانی و بیهنجاری را به ذهن آدمی متبادر میکند. چیزهایی که بهمعنای «بیمعنایی»اند و نه معنابخشی. تصوری که تولستوی آن را اینگونه بیان میکند: «آیا معنایی در زندگی من هست که مرگ گریزناپذیر نابودش نسازد.» و لئوپاردی در عبارتی دیگر: «فکری که واقعاً مرا خرد میکند، فکر بیهودگی زندگی است، که نمود آشکار آن مرگ است» (لوی، 1383: 14) اما این پایان ماجرا نیست. از نگاه ادیان، و بهویژه ادیان ابراهیمی، مرگ نهتنها ویرانگر زندگی و معنای آن نیست که معنابخش و سازنده آن است. در این مقاله، هدف اصلی نویسندگان آن است که نشان دهند مرگ چگونه با کمک دین، با زندگی پیوند برقرار کرده و آن را معنادار میکند؛ بهگونهایکه نهتنها تهدیدی برای معناداری زندگی نیست، بلکه کانونی معنابخش برای آن است. بدین منظور، نخست به پیوند مرگ و زندگی اشاره خواهیم کرد، و پس از آن، معنابخشی مرگ به زندگی را در حوزههایی چند، پی خواهیم گرفت. در این میان نیز تلاش خواهیم کرد تا آن معانی را از دیدگاه قرآن کریم و سنت روایی ارزیابی کنیم. پیوند مرگ و زندگی از بزرگترین سفسطهها درباره مرگ، میتوان به این شعار معروف اپیکور (341 ـ 270 ق. م) اشاره کرد. او در وصیتی که برای دوستش نگاشت چنین گفت: «به این اندیشه عادت کن که مرگ برای ما هیچ است ... زیرا همه چیزهای خوب و بد، مربوط به دریافت حسی ماست و مرگ یعنی فقدان دریافت حسی ... زیرا زمانی که هستیم، مرگ با ما نیست، و آنگاه که میآید ما نیستیم» (صنعتی، 1388: 3) فیلسوفان رواقی نیز مرگ را رویدادی طبیعی و ناگزیر، همچون برف و باران میدانستند و گاه آن را به حرکت ستارگان در آسمان تشبیه میکردند. بههمین دلیل مرگ از نگاه آنان چندان اهمیت نداشت. جز اینان، شکاکان یونان باستان، که زندگی را به چیزی نمیگرفتند، مرگ را نیز شایسته اندیشیدن و فلسفهورزی نمیدانستند. در استدلال آنان، مرگاندیشی هیچ فایده و حسنی ندارد؛ زیرا تا ما هستیم مرگ نیست و وقتی که مرگ فرا میرسد، ما نیستیم. پس چه جای اهمیت دادن به آن؟! میتوان زیست؛ بیآنکه به مرگ اندیشه کرد. (بابایی: 1382: 170) اکهارت، از عارفان نامدار مسیحی است. او نیز مرز میان مرگ و زندگی را اینگونه بیان میکند: «قلمرو پادشاهی خدا، جز برای کسانی که کاملاً مردهاند، نیست.» (Eckhart, 1981: 285) از نگاه او، گرچه مرگ برتر از زندگی است و مجوز ورود به ملکوت الهی، اما بههرحال نقطهای در مقابلِ بودن. و نیز سنت گریگوری از الهیدانهای برجسته مسیحی، دوگانگی مرگ و زندگی را این چنین بیان میکند: «هیچکس بیش از انسانی که مرده است، خدا را نمیشناسد» (لوی، 1383: 67) براساس این اندیشهها، مرگ و زندگی چونان دو سر خط و چونان مشرق و مغرباند که بودن یکی نفی دیگری است. روشن است که این منطق، نه با واقعیت جاری زندگی سازگار است و نه آموزههای آشکار دینی. مرگ در زندگی ما نقش یک لحظه و مرحله معین را بازی نمیکند. زندگی ما سراسر، اندیشه مرگ است و هیچوقت از آن خالی نیست. ما حتی در شاعرانهترین احساس، و یا در شادترین لحظههای زندگیمان که از زیستن سرشار هستیم، باز هم به مرگ میاندیشیم و زندگیمان با مرگ پیوندی عمیق دارد. زندگی بدون مرگ نه اصالت دارد و نه میتوان آن را شناخت؛ نه از این نگاه که «پدیدهها را با اضدادشان باید شناخت»، که ازباب اینکه مرگ ترجمان زیستن است. مرگ همواره زیر پوست زندگی جریان دارد و بر تجربه رفتار آدمی و اندیشهاش تأثیر فراوان میگذارد. زندگی نمیتواند بدون مرگ وجود داشته باشد، خواه آنها غریزههای متضادی داشته باشند و یا صورت دوگانهای از اندیشه. زندگی دقیقاً درک همین موضوع است که «ما میمیریم.» (سوتر، 1387: 27) حقیقتی که فروید در مقاله بحث انگیزش با عنوان «فراسوی اصل لذت» اینگونه به آن اشاره کرده است: «ما ناگزیریم بگوییم که هدف تمامی زندگی مرگ است» (صنعتی، 1388: 3) و هگل، فیسلوف مرگاندیش غرب، در عبارتی دیگر، با مقدم دانستن خواسته مرگ بر زندگی میگوید: ترسیدن و حتی دانستن اینکه آدمی از مرگ ترسیده کافی نیست. زندگی باید تابع مرگ باشد. اینگونه زیستن، خدمت به کسی است که آدمی از او میترسد و اضطراب در آدمی میافکند ... بدون این خدمت، اضطراب نمیتواند وجود را دگرگون کند ... این با خدمت به دیگری و با همبستگی با دیگران است که از چنگ هراس اسارتآوری که اندیشه مرگ بر جان او چیره میکند رها میشود. (هگل، 1352: 73) تاریخ بشر سرشار است از تلاش برای تفسیر زندگی، فلسفههای رنگبهرنگ موجود و علوم مختلف، هریک داعیهدار این کارند، ولی واقعیت آن است که «مرگ بهتر از هر علم و فلسفهای میتواند به ما بگوید که زندگی چیست و چگونه باید باشد.» (Foster, 1909: 13) در ادبیات اسلامی انکار مرگ درحقیقت، انکار زندگی است. قرآن آن را بخشی از بودنِ آدمی و مرحلهای از بودگی او میداند: «ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ لَمَیِّتُونَ» (مؤمنون / 15) و نیز در کنار زندگی و تکمیلکننده مسئولیت آن معرفی میکند: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الحَْیَوه لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکمُ أَحْسَنُ عَمَلا» (ملک / 2) این درهمتنیدگی چنان است که در روایتی از امام علی× میخوانیم: «آنکه مرگ را نشناسد درحقیقت زندگی را نمیشناسد؛ و آنکه زندگی را بشناسد، مرگ را نیز شناخته است» (نهجالبلاغه، خطبه 113) و نیز آنگونه که حکیم سنائی معتقد است، زندگی همه «سفر مرگ» است. (داکانی، 1376: 137) مرگ و معنابخشی معنابخشی مرگ در سطح شناختی میتواند بهمعنای «ایجاد آگاهی از موقعیت» معنا شود. درحقیقت مرگ پاسخی است به این پرسش که ماهیت این جهان چیست؟ آیا این جهانی که من بهعنوان عضوی کوچک در آن زندگی میکنم ابدی است؟ پاسخ مرگ به این پرسشها، موقعیت من را در این جهان تصویر میکند. زندگی من با این آگاهی رویه پیدا میکند و تفاوتهای بالفعل و بالقوهای را در زندگی من ایجاد میکند. فرض کنید اگر یک نفر که احساس سلامتی و شادابی میکند، بهدنبال یک بیماری به پزشک مراجعه کند و با این خبر روبهرو شود که بیش از شش ماه زنده نیست، بیتردید این شخص رویهای دیگر را به زندگی خویش حاکم خواهد کرد و بهگونهای دیگر خواهد زیست. مرگ به کنشگر اجتماعی کمک میکند تا تفسیر خود را از موقعیتی که در آن قرار دارد، بسازد و جهانبینی خود را سامان دهد. اما معناداری زندگی، وقتی اتفاق میافتد که افزون بر جهانبینی و شناخت، در حوزه کیفیت زندگی و خصلت اخلاقی و سبک زیباییشناختی آدمی نیز حالتی سازگار با جهانبینی اتفاق بیابد. بر این اساس، جهانبینی حاصل از مرگ، سبک اخلاقی خاصی را مطالبه میکند و از اینجاست که کارکردهای دیگر مرگ شکل میگیرند. ارزشها تعریف میشوند، زندگی ارزشمند میگردد و اصالت مییابد، کنترل اخلاقی، مراقبه، و تراکم اخلاقی رو به فزونی میگذارد. این کارکردها تماماً بهمعنای همان رویهای است که مرگ به زندگی میدهد. اگر اندیشه مرگ نبود، احتمالاً آدمها طوری دیگر زندگی میکردند. دقیقاً مثل اینکه شخصی که بهدلیل یک بیماری خاص، پزشکان به او گفته بودند تنها تا شش ماه دیگر زنده است، او برای خود رویهای برگزیده بود؛ اما حالا به پزشک دیگری مراجعه کرده و از او شنیده است که تشخیص پزشک پیشین اشتباه بوده و او قرار نیست به این زودیها بمیرد؛ احتمالاً شنیدن این خبر بجز خوشحالی، سبک زندگی او را نیز تغییر خواهد داد. معنابخشی مرگ را باید از آگاهی منحصربهفرد انسان نسبتبه مرگ خویش دنبال کرد. از میان تمامی موجوداتی که بر روی زمین زندگی میکنند و پس از آن میمیرند، فقط انسان است که مردن برای او مسئله است. آدمیان با حیوانات در تولد، کودکی و رشد، جوانی، کهنسالی، بیماری و مرگ شریکاند، اما از میان تمامی موجودات زنده، تنها آدمیان هستند که میدانند خواهند مرد. مرگ برای آدمی نه یک حادثه که یک پیشبینی قطعی و بهعنوان بخشی از «بودن» اوست. ازاینروی، فقط آدمیان هستند که میتوانند پایان خویش را پیشبینی کنند و میدانند که این پایان، هر زمانی میتواند فرا برسد. و فقط آنان هستند که احتیاط خاصی را در مقام فرد و گروه، برای در امان ماندن از مرگ در نظر میگیرند. ما نباید به اشتباه، تلاش یک مگس را که در میان سرانگشتانمان گرفتار شده است، و یا ترس یک بچه آهوی گریزان از چنگال یک ببر گرسنه را با ترس و تلاش آدمی که در چنگال یک قاتلِ بیرحم گرفتار شده است، مقایسه کنیم و نتیجه بگیریم که درک هر دو از مرگ و مردن یکی است. یا رفتار میمون مادهای که فرزند خود را پیش از مردن با خود حمل میکند و بعد از مردن، او را رها میکند را بهمعنای درک او از مردن بدانیم و آن درک را با دریافتی که آدمی از مرگ دارد یکی بدانیم؛ حیوانات نه از مرگ خویش چیزی میدانند و نه از مرگ دیگران. مرگ برای حیوانات یک حادثه است. اتفاقی که بهطور غریزی از رخدادنش پرهیز دارند ولی از الزام آمدنش هیچ نمیدانند. اما آدمیان میدانند و برای همیشه و همه زندگی مرگ برای آنان مسئله است. حیوان زندگی میکند بیآنکه به مرگ بیندیشد و بیآنکه برایش برنامهریزی کنند و یا براساس معیار آن زیست نماید. آنان در زندگی خود، هیچ موقعیتی را از مرگ نتیجه نمیگیرند و نیز هیچ برنامهای را برپایه رخداد مرگ بنا نمیکنند. درحالیکه آدمی زندگی خود را براساس این اتفاق قطعی پایهریزی میکند. بر این اساس معرفت متغیر از مرگ است که آدمیان را با زندگی پیوند داده و آنان را با پرسشهای اساسی در زمینه چگونه زیستن روبهرو میکند، نه خود مرگ. از میان فیلسوفان قدیم و جدید، بسیارند کسانی که هیچ ربطی میان مرگ و زندگی نمیبینند؛ اما حتی صاحب شاعرانهترین اندیشهها، مانند تولستوی، و یا خشکترین فلسفهها، مانند شوپنهاور، هم معتقدند که اگر آگاهی از مرگ نبود، حداقل سؤال از معناداری زندگی، بیوجه و پایه بود. این بدان معناست که آنان که درپی تفسیر و معنابخشی به زندگی هستند، هیچ راه و چارهای ندارند، جز آنکه این موهبت بزرگ الهی (یا حتی طبیعی) را در سایهسار مرگ ببینند و تفسیر کنند. عمیقترین حقیقت مرگ که در پسِ نمایشهای ترسناکش پنهان است، این است که مرگ به زندگی آدمی معنا میدهد؛ بهگونهایکه «ما میتوانیم به مرگ، بهعنوان بزرگترین عنصر تعریفکننده معنای زندگی نگاه کنیم» (Halam, 1999: 18) بدین سان، اگر مرگ را در نظر نگریم آنگاه «صحبت از معنای هسته زندگی و اهداف آن و نیز اندیشیدن به اینکه چگونه اگر فرد انسانی وجود نداشت زندگی متفاوت بود، بیمعناست. افزون بر آن، با مرگ است که بهای زندگی بیشتر دانسته میشود» (Becker, 1973: 41) افرادی که به هر دلیل با مرگ رویارویی بیشتری دارند، این واقعیت را سادهتر میپذیرند. «کریستیان اولریک هانس» دانشجوی الهیات 23 ساله آلمانی که در سال 1944 توسط یک دادگاه جنگی به مرگ محکوم شد، در آخرین نامههایی که برای یک دوست مینویسد میگوید: شگفتا! مرگ برای من هیچگاه دست یخ زدهای نبود، همانطوری که برای خیلیها هست، برای اکثر مردم. من در این 24 ساعت آخر چنان با آن دمساز شدم که دیگر همدیگر را خوب میفهمیم. او دیگر دشمن زندگی نیست، بلکه مکمل آن است. زندگی، سراسر در اوست. در اوست که ما با زندگی روبهرو میشویم. من نمیخواستم در این آخرین نامه ام از صداقت دور افتم، اما راستی چنین است که میگویم. مرگ و زندگی هر دو به یکدیگر معنا و محتوا میدهند. (مالوتسی و پیرلی، 1358: 179) هایدگر معتقد است آگاهی از مرگِ خویشتن توجه انسان را نسبتبه هستی، به یک درجه بالاتر میبرد. در نگاه او دو وجه اساسی برای دنیا هست: «مرتبه فراموشی هستی» و «مرتبه اندیشیدن به هستی». از نگاه او وقتی فرد در مرتبه فراموشی دنیاست، در دنیای اشیا میزید و خود را در سردرگمیهای روزمرّه غرق میکند و به روزمرگی افتاده و خود را تسلیم دنیای اطراف و دلواپسی برای وجود چیزها میکند. اما در مرتبه دیگر، یعنی مرتبه اندیشیدن به هستی، شگفتی فرد تنها در شیوه وجود چیزها خلاصه نمیشود. زیستن در این مرتبه، بهمعنای آگاهی دائمی از هستی است. در این مرتبه، نهتنها فرد در آگاهی از هستی باقی میماند، بلکه به مسئولیتش در قبال وجود خویش نیز خواهد اندیشید. در مرتبه هستیشناسی، فرد با خلاقیت خویش در پیوند است و در اینجاست که نیروی تغییر را به چنگ میآوَرَد و خود را از روزینگی تکرارشونده خلاص میکند. (هایدگر، 1386: 584 ـ 527) بهطور معمول، فرد در مرتبه اول زندگی میکند. انسان فراموشکار است و همین کافی است که چنان دلباخته زیباییهای دنیا شود که از نقش خود در این هستی غافل گردد و به مرتبه عادی از هستی دلبسته شده و به روزمرگی میافتد. این فرد گرفتار غفلت است، نیمهای از واقعیت را دیده و از باقی آن غافل است و درحقیقت، از هستی شناختی ندارد. در زندگی انسان موقعیتهای غیرقابل تغییر و جبرانناپذیر خاصی وجود دارد که فرد را از درون تکان میدهد، چشمانش را باز میکند و او را از تجربه روزمرّه هستی بیرون میکشد و به مرحله اندیشیدن به هستی میکشاند. این موقعیتهای خاص ممکن است تلخ باشند یا شکننده و آزاردهنده، اما بهقول یاسپرس «موقعیتهای مرزی»ای هستند که امکان روبهرویی انسان را با واقعیت فراهم میآورند. (د. یالوم، 1390: 58) یک آلرژی ساده به میوه و یا غذایی خاص که سبب شود پزشک ما را از خوردن آن پرهیز دهد، یک تصادف دلخراش در جادهای که داریم از آن عبور میکنیم، و یا هر رخداد هشداردهندهای که سبب شود، متوجه داشتهها و شرایط پیرامون خود باشیم، یک موقعیت مرزی است. میتوانید برای نمونه، به یک مربی خودشیفته فوتبال نگاه کنید. او چنان به قدرت و انسجام تیمش دلبسته است که فراموش میکند راهی دراز برای قهرمانی در پیش دارد. یک شکست ناباورانه ولی تلخ، سبب میشود چشمان بسته او به واقعیت باز شوند، موقعیت را آنگونه که هست، ببینند و برای رویارویی با واقعیت، رویه مناسبی برگزینند. برای نمونه میتوان به نادیده گرفتن تندرستی توجه کرد. یک بیماری ساده که امکان خوردن غذای مورد علاقهمان را از ما میگیرد، ما را از مرتبه فراموشی بهرهمندی از نعمت تندرستی بیرون کرده و به مرتبه هشیاری و درنتیجه مراقبت از آن میکشاند. در این میان، مرگ موقعیتی بیهمتاست. مرگ موقعیتی است که امکان زندگی اصیل، موثق و آگاهانه را برای ما فراهم میکند. نمایش خوفناک مرگ نباید سبب شود که انکار کنیم تا چه اندازه مرگ به ما کمک میکند متناسب با موقعیت محدودمان زندگی کنیم و از آن لذت ببریم. معنابخشی مرگ به زندگی، درواقع محتوا و سبکی است که آگاهی از مرگ، زندگی را به آن مشروط میکند. درنتیجه همه خصلتهایی که در زندگی با توجه به آگاهی از مرگ بهوجود میآیند را میتوان در کارکرد معنابخشی مرگ قرار داد. بیشتر کارکردهای مرگ را میتوان در آنچه هایدگر با عنوان «اصالتبخشی مرگ به زندگی» بیان میکنند، گرد آورد (هایدگر، 1386: 584 ـ 527) در ادامه به برخی از گونه معناهایی که مرگ به زندگی میبخشد اشاره میشود. معنا بهمثابه اصالت ما بهطور معمول مرگ را مصیبتی تمامعیار میدانیم. ولی بد نیست برای یک لحظه جوری دیگر ببینیم، تا قضاوت را برای لحظهای به کنار بگذاریم. بهواقع زندگی بدون مرگ چه دارد؟ مگر نه این است که زندگی بدون اندیشه مرگ بخشی از شور و هیجانش را از دست میدهد. وقتی مرگ انکار شود، زندگی کوچک میشود و درحقیقت اصالت خود را از دست میدهد. ما همه، مخلوقات میرائی هستیم که چون خودآگاهیم، میدانیم که میراییم. این بخشی از ماهیت ماست. چونان که «رسیدن» بخشی از ماهیت یک میوه است. میوه وقتی میرسد کامل میشود. انکار مرگ و نادیده گرفتنش در هر سطحی، انکار ماهیت اساسی انسان است و موجب محدودیت فراگیر آگاهی اوست. مرگ همواره همچون یک موقعیت میانجی، ما را در شیوههای اصیلتر و موثقتر زندگی غوطهور میکند و بر لذّت زیستن و معناداری بیشتر زندگیمان میافزاید. قرآن کریم با تکیه بر همین خصلت و کارکرد مرگ است که همواره آن را پیشروی انسانها قرار میدهد تا اصالت زندگی آنان پایدار بماند. برای همین منظور مرگ را در شمار مراحل طبیعی زندگی انسانها برمیشمرد: «هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَه ثُمَّ مِنْ عَلَقَه ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (غافر / 40 و 67) بنابراین، مرگ هم چون انعقاد نطفه، تولد، تحولات خردسالی و جوانی و در نهایت فرتوت شدن، مرحلهای در ادامه مراحل درنظر گرفته شده در عالم طبیعت است. همین مضمون در آیات دیگری با بیان متفاوتی مطرح شده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن سُلَالَه مِّن طِینٍ * ثمُ جَعَلْنَاهُ نُطْفَه فی قَرَارِ مَّکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَه عَلَقَه فَخَلَقْنَا الْعَلَقَه مُضْغَه فَخَلَقْنَا الْمُضْغَه عِظَمًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَْالِقِینَ * ثمُ إِنَّکمُ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ» (مؤمنون / 15 ـ 12) آنگونه که نادیدهانگاری هرکدام از این مراحلِ گذار، به درکی ناقص از انسان میانجامد، نادیده انگاشتن مرگ نیز انسان را از اصالت خارج میکند. انسان همواره دوست دارد مرگ را انکار کند، این یادآوریهای قرآن، تلاشی است برای اینکه مرگ بهدنبال آن، اصالت زندگی همواره در پیش چشم انسان باشد. برای درک این حقیقت میتوان کسانی را به شهات گرفت که مواجهه آنان با مرگ، زندگیشان را به دو نیمه اصیل و غیر اصیل تبدیل کرده است. رویارویی با مرگ («پیشدستی و یا رو به مرگ بودن» که هایدگر آن را اصیل مینامد) مقدمه زمانی و بهطور مشخص علّی و باز بهطور مشخصتر روانشناختی زیستن اصیل است (جولیان، 1388: 297) بر این اساس اگر آدمی با اندیشه غمانگیز سرکوبشده میرندگی رویارو شود، آنگاه میتواند به واقعیت دنیایی که در آن است، دست یابد و به اصالت بودنِ در این جهان برسد. مرگ ما را با زندگیای آشنا میکند که بهطور نامحدود در اختیار ما نیست و بنابراین باید امکانهای عرضی را کنار بگذاریم و خودمان را محدود به امکانهای اصلی و ذاتی زندگیمان کنیم. این اندیشه زندگی را «محوردار» میکند. از باری به هر جهت بودنش میکاهد. از جایگزین فریبندگی فرعیات زندگی بهجای آنچه اصیل است، میکاهد. مرگ نشان میدهد که دلشورههای اینجهانی عبث یا از معنا تهی هستند. آنها برای شخص به هیچ تبدیل میشوند. شخص با رویارویی با مرگ یاد میگیرد که در این جهان چه چیزی اصالت دارد. اما اصالت چیست؟ اصیل عمل کردن به چه معناست؟ اصالت بیشتر در پیوند با شیوه زندگانی است تا محتوای آن. هایدگر برای زندگی اصیل دو معنا بیان میکند: «خودمختاری» و «تمرکز». (جولیان، 1388: 301 ـ 299) خودمختاری بهمعنای رفتارِ خودخواسته و براساس اراده خود شخص است و نه رفتاری که شخص برای خوشایند دیگران انجام میدهد. انسان در جامعهای زندگی میکند که هنجارهای اجتماعی و میانمایگی سبب میشوند تا گاه فراموش کند که چه میخواهد و چه دلبستگیهایی دارد. حتی اگر فراموش هم نکند، میانمایگی سبب میشود تا شیوه رفتاری دیگری برگزیند. درحقیقت این زندگی از «خودمختاری» فرد به دور است. آدمها بهطور خودآگاه در مسیر خواست و اراده اجتماع زندگی میکنند و کمتر برخلاف جریان افکار عمومی شنا میکنند. آنچه در اینجا بهمعنای اصالت خوانده شد، به یک معنا، نزدیک شدن به اراده خویشتن است. آدمها با آگاهی از مرگ، رفتارهای عاریتی خود را کنار میگذارند و اصیل میشوند. اصطلاحاً، ملاحظهکاریهای عرفی را به کناری مینهند و صریح و شفاف میشوند. ریا نمیکنند، در آشکار و نهان همین هستند که نشان میدهند. از رفتار آدمهایی که در آستانه مرگ هستند، چنان صراحتی میبارید که گاه اطرافیانشان هم برنمیتابند. خودمختاری در این معنا، پرهیز از بازیگری است. به این بیان که فردی که با مرگ رویارویی تمامعیاری داشته است، ریا نمیکند، نقش دیگری را بازی نمیکند، هرچه هست اصل است و درحقیقت صادقانهترین رفتارش را به نمایش بگذارد. اما تمرکز، عبارت است از زندگی براساس واقعیت محدودی که در اختیار فرد قرار دارد. رفتار اصیل به این معنا عبارت است از رفتار براساس این واقعیت که زندگی بهصورت نامحدود در اختیار ما نیست و ما برای مدتی که عرف معمولاً آن را پیشبینی کرده است در این جهان زندگی میکنیم. بههمین دلیل باید از عَرَضیها دوری کنیم و به امری بپردازیم که اصلی و ذاتی زندگیمان است. از دیگر مصادیق اصالتِ زندگی، رفتار و کنشگری به اقتضای موقعیت است. این معنای از اصالت با موقعیت گره خورده است. بر این اساس اصالت و معناداری یک کنش، عبارت است از انجام آن با توجه به موقعیتی که کنشگر در آن قرار دارد. برای نمونه اگر کسی خود را در سالنی ببیند که آن را «سالن همایش» معنا کند، وقتی رفتار اصیلی دارد که برابر آن همان معنای از محیط رفتار کند. یقیناً رفتار او با رفتار کسی که آن محیط را یک سالن کشتی معنا میکند، متفاوت است. مرگ با تعریف موقعیت زندگی، به انسان کمک میکند تا رفتاری سازگار به موقعیت داشته باشد. دعوت به این معنای از اصالت نیز همواره مورد توجه قرآن بوده است. قرآن مرگ را فراگیر میداند: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَه الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ؛ یعنی هر نفسی خواهد مرد و بهسوی ما بازخواهد گشت.» (عنکبوت / 57) و تأکید میفرماید هیچکس مصون از مرگ نخواهد بود: «أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَه؛ هرجا که باشید مرگ شما را دربر خواهد گرفت، حتی اگر در کاخهای استوار باشید.» (نساء / 78) و در عباراتی دیگر: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ» (جمعه / 62) شاید برای آدمی در بسیاری از موارد زندگی، گریختنها امکان کاری یا یافتن چارهای را فراهم آورد، اما واقعه مرگ تنها مقولهایست که فرار از آن حاصلی نخواهد داشت: «قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا» (احزاب / 33) این آیات تمایل فراموشی مرگ را نشانه رفته و انسان را به موقعیتِ گذرایی که در آن قرار دارد متوجه میسازد. منابع و مآخذ بابایی، رضا، 1382، زندگی به روایت مرگ، مجله نقد و نظر، شماره 31 و 32، ص 177 ـ 162. جولیان، یانگ، 1384، «مرگ و اصالت»، ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، کتاب ارغنون، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ص 307 ـ 295. د. یالوم، آروین، 1390، رواندرمانی اگزیسنسیال، ترجمه سپیده حبیب، تهران، نشر نی. داکانی، پرویز عباس، 1376، «فرا رفتن از خویشتن مقدمهای برمرگاندیشی»، نامه فلسفه، شماره 1، ص 165 ـ 131. سوتر، فرناندو، 1387، پرسشهای زندگی، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو. صنعتی، محمد، 1388، «درآمدی بر مرگ در اندیشه غرب»، کتاب ارغنون، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ص 65 ـ 1. فروید، زیگموند، 1388، «اندیشههای درخور ایام جنگ و صلح»، ترجمه حسین پاینده، کتاب ارغنون، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ص 175 ـ 135. ـــــــــــــــ ، 1388، «ورای اصل لذت»، ترجمه یوسف اباذری، مجله ارغنون، شماره 21، ص 82 ـ 25. گیدنز، آنتونی، 1388، دورکم، ترجمه یوسف اباذری، تهران، خوارزمی. لوی، دیوید، 1383، زندگی و مرگ، ترجمه یعقوب خوشرفتار، تهران، نشر امتداد. مالوتسی، پیرلو و جوآنی پیرلی، 1358، آخرین نامههای محکومان به مرگ، ترجمه هوشنگ وزیری، تهران، خوارزمی. هایدگر، مارتین، 1386، هستی و زمان، ترجمه سیاوش جمادی، تهران، ققنوس. هگل، 1352، خدایان و بندگان، ترجمه حمید غایت، تهران، خوارزمی. Becker, Ernest, 1973, The Denial of Death, New York, Free Press. Berger, Peter, L., 1962, The social construction of reality, London, Penguin. Eckhart, meister, 1981, The essential sermans …, New york, paulist press. Foster, George Burman, 1909, The function of religion in man"s struggle for existence, Chicago, University of Chicago Press. Hallam, elizabet, 1999, Death and Social Identity, London & New York, Routledge. Hertz, Robert, 1907, A Contribution to the Study of the Collective Representation of Death in Death and the Right Hand, Glencoe, The Free Press. Lemiug, Michael R, 2002, understanding dying,death, and beveavement, Australia, Belmont. مهراب صادقنیا: استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب. حسن سرائی: استاد دانشگاه علامه طباطبایی. فصلنامه علمی ـ پژوهشی اندیشه نوین دینی 36 ادامه دارد...
94/06/08 - 02:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]
صفحات پیشنهادی
پرونده مرگ دختر 9 ساله در حال بررسي |اخبار ایران و جهان
پرونده مرگ دختر 9 ساله در حال بررسي کد خبر ۵۲۷۲۲۵ تاریخ انتشار ۰۵ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲ ۱۷ - 27 August 2015 معاون درمان دانشگاه علوم پزشكي ياسوج با بيان اينكه پرونده مرگ فاطمه دختر 9 ساله دهدشتي در حال بررسي است گفت در صورتي كه مرگ اين كودك به دليل قصور پزشكي حادث شده باشد با پزشكمعاون دانشگاه علوم پزشکی یاسوج: پرونده مرگ دختر 9 ساله دهدشتی در حال بررسی است
معاون دانشگاه علوم پزشکی یاسوج پرونده مرگ دختر 9 ساله دهدشتی در حال بررسی استمعاون درمان دانشگاه علوم پزشکی یاسوج با بیان اینکه پرونده مرگ فاطمه دختر 9 ساله دهدشتی در حال بررسی است گفت در صورتی که مرگ این کودک به دلیل قصور پزشکی حادث شده باشد با پزشکان این پرونده به شدت برخوردخونريزي، اولين علت مرگ و مير مادران باردار در کشور
۴ شهريور ۱۳۹۴ ۱۶ ۳۸ب ظ خونريزي اولين علت مرگ و مير مادران باردار در کشور موج - در نشست معاون آموزشي و پژوهشي سازمان انتقال خون و رئيس انجمن متخصصان زنان و زايمان آموزش متخصصان اين رشته تخصصي در خصوص انتقال خون و مسائل مربوط به آن موردتوجه قرار گرفت به گزارش خبرگزاري موج موسپرونده مرگ دختر ۹ ساله در حال بررسی
معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی یاسوج با بیان اینکه پرونده مرگ فاطمه دختر ۹ ساله دهدشتی در حال بررسی است گفت در صورتی که مرگ این کودک به دلیل قصور پزشکی حادث شده باشد با پزشکان این پرونده به شدت برخورد می شود به گزارش آرمان پرویز یزدان پناه در جمع خبرنگاران در خصوص جزییات مرگمعلول باغملکی که پس از مرگ، به 3 بیمارجان دوباره بخشید
سپهر کردزنگنه نوجوان ۱۵ ساله معلول جسمی حرکتی ساکن روستای سرله از توابع بخش میداود شهرستان باغملک که از کودکی دچار معلولیت شده است و بنا به مشکلات جسمی از نعمت تحصیل در مدارس محروم مانده و بنا به گفته خودش همواره شوق خواندن و یادگیری در دلش موج می زد با پیگیری اداره سوادآموزی شهبررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر اندیشمندان - بخش اول اراده مستقیم خداوند در جهان آفرینش
بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر اندیشمندان - بخش اولاراده مستقیم خداوند در جهان آفرینشامام خمینی و فخر رازی دو تن از اندیشمندانی هستند که هریک با رویکردی ویژه و اصول کلامی متفاوت مسئلة جبر و اختیار را بررسی کرده اند و آرایی متفاوت را ارائه داده اند چکیده امام خمینی و فخر رازپرونده مرگ دختر 9 ساله دهدشتی در حال بررسی است
پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۵ ۲۹ معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی یاسوج گفت پرونده مرگ دختر 9 ساله دهدشتی در حال بررسی است به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقهی کهگیلویه و بویراحمد پرویز یزدانپناه در جمع خبرنگاران افزود پروندهی مرگ فاطمه دختر ۹ ساله دهدشتیبخش دوم و پایانی/ منتجبنیا در گفت و گو تفصیلی با فارس: دولت یازدهم به مردم بها داده است/من نشنیدم که امام(ره)
بخش دوم و پایانی منتجبنیا در گفت و گو تفصیلی با فارس دولت یازدهم به مردم بها داده است من نشنیدم که امام ره مخالف شعار مرگ بر آمریکا باشد مخالف لیبرال دموکرات هستیم آقای هاشمی تغییر کرده است کسی نباید ادعای آقازاده سالاری کند آمریکا چه با ما مذاکره کند و چه نکند شیطان بزرگمرگ بانوی اول خمرهای سرخ
خبرگزاری ایرنا خبرگزاری فرانسه از پنوم پن به نقل از یک مقام سازمان ملل متحد اعلام کرد که بانوی اول و قدرتمند خمرهای سرخ کامبوج که جهان او را یک جنایتکار جنگی می شناسد درگذشت این گزارش به نقل از بیانیه نمایندگی سازمان ملل در پنوم پن اعلام کرد که ایینک لنگ سیریث زن قدرتمند دورااعضای بدن ۲ بیمار مرگ مغزی در اهواز به بیماران جان دوباره بخشید
اعضای بدن ۲ بیمار مرگ مغزی در اهواز امید تازه ای به بیماران نیازمند بخشید مدیر مرکز پیوند اعضا بیمارستان گلستان اهواز گفت در عمل پیوندی که امروز در این بیمارستان انجام شد کلیه های یک پسر ۱۵ ساله که براثر بیماری انعقادی و خونریزی ناگهانی مغز دجار مرگ مغزی شده بود به ۲ نیازمند-
گوناگون
پربازدیدترینها