واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: نقطه هدف در نقشه امريكا براي منطقه در دوره پساتوافق
نویسنده : دکتر یدالله جوانی
يكم- ايران در راهبرديترين منطقه جهان واقع شده است. منطقه يك محدوده جغرافيايي است كه داراي اشتراكات تاريخي، فرهنگي، اقتصادي و امنيتي بوده و تغيير و تحول در هر بخشي بر بخشهاي ديگر آن تأثيرگذار است. غربيهاي خودبرتربين از منظر موقعيت جغرافيايي خودشان، منطقه ما را «خاورميانه» نامگذاري كردند و به غلط اين اصطلاح رايج گرديد. عنوان صحيح اين منطقه راهبردي «غرب آسيا» است. منطقه غرب آسيا از جهات مختلف داراي اهميت بوده و به همين دليل همواره مورد توجه و طمع قدرتهاي جهاني واقع شده است. از نظر جغرافيايي غرب آسيا سه قاره مهم آسيا، آفريقا و اروپا را به يكديگر پيوند ميدهند. چندين آبراه مهم جهان شامل خليج فارس، درياي عمان، درياي عرب، درياي سرخ و درياي مديترانه در اين منطقه قرار دارد. وجود تنگههاي استراتژيك مانند تنگه هرمز، جبلالطارق، بسفر، داردانل و بابالمندب در اين منطقه، به اين منطقه اهميت فوقالعادهاي داده، زيرا گردش اقتصادي دنيا به اين تنگهها وابسته شده است. از نظر جمعيتي حدود 6/5 درصد جمعيت دنيا در غرب آسيا زندگي ميكنند. از نظر مذهبي و ديني، غرب آسيا محل ظهور و رشد سه دين اسلام، مسيحيت و يهوديت است. اكنون 93 درصد جمعيت در غرب آسيا مسلمان هستند. بيتالمقدس، كعبه، مسجدالحرام، مسجدالنبي و وجود عتبات عاليات در اين منطقه اهميت منطقه را براي مسلمانان افزايش داده است. غرب آسيا محل اصلي ذخاير نفت و گاز جهان است و اين منطقه با در اختيار داشتن 63 درصد انرژي جهان، اقتصاد جهان را به خود وابسته كرده است. خليج فارس را ميتوان نگين منطقه دانست.
دوم- منطقه غرب آسيا از زمانهاي دور به دلايل پيشگفته همواره مورد توجه قدرتهاي جهاني بوده و بر همين اساس بيگانگان در طول تاريخ، به شكلهاي مختلف تلاش كردهاند تا در اين منطقه نفوذ نموده و از ذخاير و منابع و مزاياي آن بهره ببرند.
منطقه غرب آسيا در چند قرن گذشته، حضور چينيها، پرتغاليها، هلنديها، فرانسويها، آلمانيها، انگليسيها و امريكاييها را تجربه كرده است. هر يك از اين قدرتها در هر مقطعي به ويژه در خليج فارس و كشورهاي اطراف آن نفوذ داشته و در راستاي تأمين منافع خود تلاش كردهاند. برخي از اين قدرتها براي حفظ منافع و پيشبرد اهداف خود ملتهاي منطقه را مورد ظلم و ستم قرار داده، ميان آنها تفرقهافكني نموده، حركتها و جنبشهاي آزاديخواهانه در منطقه را سركوب نموده و از طريق حكومتهاي فاسد، مستبد و دستنشانده، نفوذ خود در منطقه را حفظ كردهاند. بيشترين حضور، نفوذ و مداخله در اين منطقه از سوي انگليسيها طي سالهاي 1619 تا 1971 ميلادي انجام گرفته است. پالمرسون، وزير امور خارجه انگليس در سال 1838 ميگويد: «ما وظيفه داريم خليج فارس را زير سلطه نيروي دريايي خود درآوريم به طوري كه هيچ قدرتي نتواند با ما به رقابت برخيزد و در اين راه بايد روشي اتخاذ كنيم كه از لحاظ مالي گران نباشد. پس از افول قدرت انگليس در غرب آسيا و خليج فارس، امريكاييها بيشترين نفوذ را در اين منطقه پيدا كردند.
اهميت منطقه غرب آسيا و خليج فارس براي امريكا را از جمله آيزنهاور رئيسجمهور اسبق امريكا ميتوان فهميد كه در سال 1951 ميگويد: «خليج فارس از نظر استراتژيكي، مهمترين منطقه جهان است.» ديويد نيوسام، معاون سياسي اسبق وزارت خارجه امريكا طي يك مصاحبه مطبوعاتي اهميت خليج فارس را اينگونه بيان ميدارد: «اگر جهان دايرهاي باشد كه بخواهيم مركز آن را بيابيم، به خوبي ميتوان توجه كرد كه اين مركز خليج فارس است.»
امريكاييها با چنين نگاهي به منطقه، طي چند دهه تلاش كردند بيشترين نفوذ را در كشورهاي منطقه پيدا كنند.
سوم- در سال 1357 انقلاب اسلامي در مهمترين كشور منطقه غرب آسيا يعني ايران به پيروزي رسيد و جمهوري اسلامي به اصليترين پايگاه ضداستكباري در منطقه و جهان تبديل شد. مواضع ضدامريكايي و ضدصهيونيستي در سياست خارجي جمهوري اسلامي از يك طرف و سياست دفاع و حمايت از ملتهاي تحت ستم و مستضعفين خصوصاً ملت مظلوم فلسطين از طرف ديگر، حضور و نفوذ قدرتهاي غربي در منطقه را با چالشهاي اساسي مواجه ساخت. اين واقعيت را «بگين» از مقامات اسبق رژيم صهيونيستي اينچنين بيان ميدارد: «از وقتي انقلاب اسلامي پيروز شده، زلزلهاي در منطقه به وجود آمد كه تمام منطقه را به لرزه در آورده است. سياست قدرتهاي استعماري غربي و همچنين برخي از قدرتهاي شرقي، براساس مقابله با نظام نوپاي جمهوري اسلامي شكل گرفت تا از قدرتيابي يك كشور مستقل با مواضع ضدبيگانه در منطقه راهبردي غرب آسيا جلوگيري به عمل آيد. جنگ هشت ساله براساس چنين سياستهايي بر ملت ايران تحميل شد. طي 37 سال گذشته كشورهاي غربي به همراه متحدين منطقهاي خود تلاشهاي فراوان به عمل آوردند تا جلوي توسعه قدرت جمهوري اسلامي در منطقه گرفته شود، لكن با شكست تمامي سياستها و طرحهاي آنان، اينك ايران به قدرت برتر منطقه تبديل شده و داراي بيشترين نفوذ در منطقه است. جمهوري اسلامي طي ساليان گذشته، موفق به تشكيل جبهه يا محور مقاومت در منطقه شده است. مقابله با نفوذ امريكا در منطقه از يك طرف و مبارزه با رژيم صهيونيستي از طرف ديگر، از كارويژههاي جبهه مقاومت در منطقه با محوريت جمهوري اسلامي است. جنگهاي 33 روزه تا 51 روزه و شكستهاي استراتژيك رژيم صهيونيستي طي اين جنگها، قدرت مقاومت را در منطقه به نمايش گذاشت. علاوه بر جريان مقاومت در منطقه، پديده بيداري اسلامي در بسياري از كشورهاي منطقه غرب آسيا، وحشت عجيبي در سردمداران نظام سلطه و دولتهاي فاسد، مستبد و وابسته در اين منطقه به وجود آورد. دو پديده مبارك مقاومت و بيداري اسلامي، جمهوري اسلامي ايران را به يك قدرت منطقهاي با استعداد تبديل شدن به يك قدرت مؤثر بينالمللي تبديل نموده است.
چهارم- امريكا پس از فروپاشي بلوك شرق، با طرح نظم نوين جهاني تلاش كرد رهبري دنيا را براي حداقل يك قرن از آن خود نمايد. برآورد امريكاييها نشان ميدهد كه آنان تنها راه رسيدن به رهبري جهان را از طريق سلطه انحصاري بر منطقه استراتژيك غرب آسيا و به كنترل در آوردن جريان انرژي اين منطقه دانسته و بر همين اساس به بهانه مبارزه با تروريسم در پي حادثه مشكوك 11 سپتامبر، به منطقه لشكركشي كردند. مقابله با نفوذ جمهوري اسلامي در منطقه، فرو ريختن محور مقاومت، تضعيف جمهوري اسلامي و در صورت امكان ساقط كردن آن از جمله اهداف راهبردي امريكا در قضيه لشكركشي نظامي به منطقه بود. اهداف امريكا از لشكركشي نظامي به منطقه نه تنها تحقق پيدا نكرد، بلكه منطقه غرب آسيا، به نمايشگاهي از شكستهاي امريكا و متحدانش تبديل شد. بسياري از طرحهاي پرهزينه امريكا در منطقه، نتيجه عكس داشت. امريكاييها با هدف مهار ايران كشور عراق را اشغال كردند، لكن به گفته آقاي اوباما ايالات متحده در جنگ عراق تريليونها دلار خرج كرد ولي نتيجه آن به نفع ايران شد. شكست سياست لشكركشي مستقيم باعث شد امريكا و شركاي بينالمللي و منطقهاياش، سياست جنگهاي نيابتي را در كشورهاي عضو محور مقاومت دنبال كنند. نشانه شكست اين سياست هم در حال آشكار شدن است.
پنجم- امريكا پس از توافق هستهاي با ايران، درصدد است تا بيشترين توان خود را براي مقابله با نفوذ منطقهاي ايران به كار گيرد. از نظر برخي از مقامات غربي، نفوذ جمهوري اسلامي در كشورهاي غرب آسيا، براي آنان به مراتب از سلاح هستهاي خطرناكتر است. آنان به درستي دريافتهاند كه جمهوري اسلامي با تثبيت نفوذ خود در منطقه و جان بخشيدن به پديده بيداري اسلامي براي هميشه به نفوذ بيگانگان در منطقه راهبردي غرب آسيا پايان خواهد داد و اين منطقه بعد از چند سال در اختيار ملتهاي منطقه قرار خواهد گرفت. چنين تحولي در منطقه با منافع راهبردي نظام سلطه و امريكا سازگاري ندارد. بنابراين امريكا در تلاش خواهد بود با بسيج امكانات و فعالسازي همه ظرفيتهايش روند كنوني تحولات در منطقه غرب آسيا را به نفع خود و متحدانش تغيير داده و با پايان بخشي به نفوذ جمهوري اسلامي، قدرت ايران را به درون مرزهايش محدود ساخته و آن را تضعيف نمايد. تمركز مقامات غربي بر ضرورت تغيير رفتار منطقهاي ايران در دوره پساتوافق براي تحقق چنين هدفي است. آيا چنين هدفي تحقق پيدا ميكند؟ آينده نشان خواهد داد كه نه تنها اين هدف تحقق پيدا نميكند، بلكه در دوره پساتوافق،محور مقاومت در وضعيت بهتري قرار گرفته و پديده بيداري اسلامي شتاب پيدا ميكند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۱:۳۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]