محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846501707
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: .sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می کردیم. یادش بخیر! اون بازیهای کودکانه، شیطنت های بچه گانه، نیشگون های تیز مامان، فریاد آتیشی بابا، دعوای خواهر برادری( هی کیف می داد!)،بازی توی کوچه با بچه ها و بلند کردن سر و صدای همسایه ها، گیر دادن های آقا معلم، سرکار گذاشتن خانم مدیر، دو دره! کردن ناظم و سیخ دادن بغل دستی توی کلاس،با یه بلیط چند سانس فیلم سینما دیدن و.... خلاصه؛ بچه مثبت یا منفی ، همه اش یه جورایی خاطره شادی از اون دوران بجا گذاشته، به قولی: "بچگی ها خیلی حال می کردیم" · دو سه موضوع به ذهنم اومده که میخوام شما هم نظر بدین: - چطور میشه که آرزو داریم به زمان کودکی برگردیم؟ - الان که بزرگتر شدیم، میشه دوباره کودکی رو تجربه کرد؟ - اگه خواستید یکی از شیطنت های با مزه اون دوران رو برای دوستان تالار بگین. قسمت کودک سفید: بیایین به بچگی هامون برگردیم!:( قسمت بالغ سفید : دکتر ولمون کُن ، اینقدر تو این تالارها، احساس و هیجان ریختیم که دیگه "حالی" برامون باقی نمونده! برو خُدا روزی ات رو جای دیگه بده!:eek: raya24th April 2007, 09:15 AM[quote=sefidchian;164351]- چطور میشه که آرزو داریم به زمان کودکی برگردیم؟ - الان که بزرگتر شدیم، میشه دوباره کودکی رو تجربه کرد؟ /quote] گاهی وقتا وقتی انساهای بالغ و حتی متاهل فشار روانی و حتی فکری و ذکریشون زیاد میشه یا در واقع اون قدر در زندگیشون حل میشند با یه تلنگر یا با یادآوری یه خاطره از دوران کودکی میگن کاشکی ما حالا بچه بودیم و نمیخواستیم این همه کار رو انجام بدیم اصلا حوصله ندارم بچه گی کجایی که یادت به خیر اینجوری میشه که آه و آرزو دلشون میخواد همون لحظه کوچیک بشند و از دنیای پر استرس و مشغله بزرگی فرار کنند ولی نمیدونند که اونقدر تو بزرگی حل شدند که گاهی وقتا خیلی از بزرگترا یا در واقع پدرها و مادرها یادشون میره مثلا بچه ایی هم دارند و باید رسیدگی کنند بهش :( متاسفانه تا مثلا بچهه میاد میگه بابا نقاشیمو ببین باباهه با فریاد میگه برو اون ور خستمه اعصابم خورده بچه بیچاره تا میره پیش مامان مامان میگه به بابات نشون بده بازم بیچاره بچه :( خدا کنه این جور مسائل دیگه نباشه :( الهی آمین ali_islami24th April 2007, 10:14 AM- چطور میشه که آرزو داریم به زمان کودکی برگردیم؟ سلام فکر کنم که یکی از علت های برگشتن به دوران کودکی اینه که میخواهیم از مشکلات و مسئولیت ها شونه خالی کنیم. - الان که بزرگتر شدیم، میشه دوباره کودکی رو تجربه کرد؟ بله که میشه.با جدی نگرفتن دنیا و مشکلاتش زينت 11124th April 2007, 10:35 AMمن بيشتر زماني دوست دارم به عالم بچگي بروم پاكي صداقت بي غل و غشي و سادگي و شاديهاي ان دوران را به ياد مي اورم البته سختيهاو فشار ها هم ممكن است ادم را وادارد ان دوران را ارزو كند ولي به نظر من با سختيهاست كه ادم ساخته ميشودو براي انكه ان دوران را حالا هم تجربه كنيم زماني ميسر ميشود كه ادم ساعاتي را با بچه ها و مانند انها باشد من گاهي با خواهر زاده هاي خودم مانند انها و با انها بازي ميكنم و احساس شادي و صفاي روحي پيدا ميكنم elada24th April 2007, 10:38 AMبه اين وسيله من به طور رسمي از بزرگ سالي استعفا مي دهم و مسووليت هاي يك كودك هشت ساله را قبول ميكنم. ميخواهم به يك ساندويچ فروشي بروم و فكر كنم كه آن جا يك رستوران پنج ستاره هست. ميخواهم فكر كنم شكلات از پول بهتر است.چون ميتوانم آن را بخورم! ميخواهم زير درخت بلوط بزرگ بنشينم و با دوستانم بستني بخورم.ميخواهم درون چاله اب بازي كنم و بادبادك خود را هوا كنم. مي خواهم به گذشته برگردم ، وقتي همه چيز ساده بود ، وقتي داشتم رنگ ها ، جدول ضرب و شعرهاي كودكانه ياد ميگرفتم، وقتي نميدانستم كه چه چيزهايي نميدانم و هيچ اهميتي هم نميدادم. مي خواهم فكر كنم دنيا زيباست و همه راستگو. مي خواهم دوباره به همان زندگي ساده برگردم نميخواهم زندگي من پر شود از كوهي از مدرك و خبرهاي ناراحت كننده و جريمه و... اين حساب بانكي من ، كليد ماشين ، كارت اعتباري و بقيه ي مدارك ، مال شما. من به طور رسمي از بزرگ سالي استعفا ميدهم. .sefid.24th April 2007, 11:37 AMالادای گرامی؛ اعتقاد دارم که آدما باید "احساسات" شون رو صادقانه بیان کنن؛ از ابتدای شروع گفتگوهام تو "نیک صالحی"، بارها به فکر فرو رفتم، سعی کردم حرفهای مثبت بزنم، از همه یاد بگیرم، شادی و ناراحتی هم بوده؛ ولی این نوشته آخری تون(خصوصاً جمله آخر) آنچنان خنده ای رو برام ایجاد کرد، که یه چند لحظه تو محیط کارم اوضاع بهم ریخت. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند dokhtarak24th April 2007, 12:21 PMخیلی دوست دارم به بچگی هام برگردم . دلیلمم دلایلی که الادای عزیز نوشتند هست . کاشکی میشد . yashita24th April 2007, 12:31 PMالادا جون اگه استعفات رو قبول كردن بگو تا منم تقديم كنم!!! پانيذ24th April 2007, 12:33 PMاز صميم قلب ميگم كه دلم مي خواد به دوران كودكي برگردم تا دوباره تكرار بشه صبح زمستاني كه از خواب بيدار ميشديم سفره صبحانه پهن بود و مامانم كنار سماوري كه قل قل مي كرد و بخار از آن بلند مي شد نشسته بود و پدرم كنارش و خواهراي بزرگترم با برادرم كه مي خواستند بروند مدرسه دور سفره نشسته بودند تا مامان برامون حليم عدس بكشه، بخوريم و هول هولكي آماده رفتن به مدرسه بشيم. دوست دارم دوباره روزهايي بود كه با دوستانم دوچرخه سواري مي كرديم و از ترس پسربچه هاي همسايه كه با دوچرخه هاشون مارو تعقيب مي كردند تا اذيتمون كنند با سرعت فرار مي كرديم، چه تعقيب و گريزي!!! چه دوران خوبي بود كه همه خواهر و برادرانم هنوز ازدواج نكرده بودند. جرو بحث ها، شكايت كشي ها به مامان، قهر و آشتي كردنا، سربه سرهم گذاشتنا، ترسوندن همديگه، حساب بردن از زيرچشمي نگاه كردن پدر و . . . حسابي جمع خانوادگيمون جمع بود. چه دوران خوبي بود دوران شادي، صداقت، اعتماد، سرزندگي و اميدواري به آينده بدون استرس، اضطراب و مسئوليت. .sefid.24th April 2007, 12:33 PMخیلی دوست دارم به بچگی هام برگردم . دلیلمم دلایلی که الادای عزیز نوشتند هست . کاشکی میشد . * عکس پُست ات که داره فریاد میزنه!( والبته معصومانه و قشنگ و شیطون بلا!):rolleyes: * عنوان ات هم که "دخترکه" ( ک: کوچولو ):D بازم کودکی رو میخوای، توش هستی و خبر نداری!:eek: * یه پیشنهاد برای همه عزیزان برای یادآوری خاطرات دوران کودکی: "آب بازی در حمام";) dokhtarak24th April 2007, 12:42 PM* عکس پُست ات که داره فریاد میزنه!( والبته معصومانه و قشنگ و شیطون بلا!):rolleyes: * عنوان ات هم که "دخترکه" ( ک: کوچولو ):D بازم کودکی رو میخوای، توش هستی و خبر نداری!:eek: * یه پیشنهاد برای همه عزیزان برای یادآوری خاطرات دوران کودکی: "آب بازی در حمام";) خب به خاطر اینکه دوست دارم برم دوران بچگی هام این عکس و اسم کاربری رو انتخاب کردم .;) یکی از دلایلش اینه . راست میگید چقدر کیف میداد وقتی بچه بودم بابام واسم حباب درست میکرد :o یا با داداشم اب بازی میکردیم تو حموم . یادش بخیر یه وان هم داشتم که همیشه پر کف میکردمش. ;) roksana_200624th April 2007, 12:44 PMمن دوست ندارم به بچگی برگردم الان خیلی بهتره raya24th April 2007, 12:49 PM* عکس پُست ات که داره فریاد میزنه!( والبته معصومانه و قشنگ و شیطون بلا!):rolleyes: * عنوان ات هم که "دخترکه" ( ک: کوچولو ):D بازم کودکی رو میخوای، توش هستی و خبر نداری!:eek: * یه پیشنهاد برای همه عزیزان برای یادآوری خاطرات دوران کودکی: "آب بازی در حمام";) آب بازی یکی از بازیهای دوران کودکی من بوده (الان زشته آقای سفید چیان آب بازی اونم تو حمام واسه ما خانوما زشته :o ) خاک بازی خاله بازی گوشوار طلا که گروهی دختر و پسر بازی میکردیم لی لی بازم با پسرا و دخترا زو اینم گروهی و مختلط بوده وای با دوچرخه کورس بستن با پسرای محلمون :D گرم به هوا هوا زمینه :) رو رو رو مجسمانه در حال ............... قایم موشک های دوران کودکی اخ چه کیفی داشت رو دیوار خونه راه رفتن :D اخ چه کیفی داشت :o توجه کردین اکثرا بازیهای دوران کودی همه گروهی بودند :confused: ولی الان تقریبا کودکان فقط با اسباب بازیها شون بازی میکنند کمتر تو اجتماع کودکان دیگه ظاهر میشند حالا لازمه که بگم کودکی کجایی که یادت به خیر :( پیر شدیم رفت :( .sefid.24th April 2007, 01:02 PMآب بازی یکی از بازیهای دوران کودکی من بوده (الان زشته آقای سفید چیان آب بازی اونم تو حمام واسه ما خانوما زشته :o ) خاک بازی خاله بازی گوشوار طلا که گروهی دختر و پسر بازی میکردیم لی لی بازم با پسرا و دخترا زو اینم گروهی و مختلط بوده وای با دوچرخه کورس بستن با پسرای محلمون :D گرم به هوا هوا زمینه :) رو رو رو مجسمانه در حال ............... قایم موشک های دوران کودکی اخ چه کیفی داشت رو دیوار خونه راه رفتن :D اخ چه کیفی داشت :o توجه کردین اکثرا بازیهای دوران کودی همه گروهی بودند :confused: ولی الان تقریبا کودکان فقط با اسباب بازیها شون بازی میکنند کمتر تو اجتماع کودکان دیگه ظاهر میشند حالا لازمه که بگم کودکی کجایی که یادت به خیر :( پیر شدیم رفت :( یه حموم گفتم؛ خجالت و ...:confused: کلی اختلاط، لی لی ممزوج، کورس با پسرا، زووووو دو نفسه و....:cool: آخ آخ آخ وای وای وای:eek: :eek: :eek: باباتو بگم!;) .sefid.24th April 2007, 01:06 PMخب به خاطر اینکه دوست دارم برم دوران بچگی هام این عکس و اسم کاربری رو انتخاب کردم .;) یکی از دلایلش اینه . راست میگید چقدر کیف میداد وقتی بچه بودم بابام واسم حباب درست میکرد :o یا با داداشم اب بازی میکردیم تو حموم . یادش بخیر یه وان هم داشتم که همیشه پر کف میکردمش. ;) مامانت رو جا انداختی؟! ( بابا و داداش بودن تو ....);) تامل: این یه پیشنهاد علمی و کاربردیه؛ امتحانش کنین:rolleyes: raya24th April 2007, 01:11 PMیه حموم گفتم؛ خجالت و ...:confused: کلی اختلاط، لی لی ممزوج، کورس با پسرا، زووووو دو نفسه و....:cool: آخ آخ آخ وای وای وای:eek: :eek: :eek: باباتو بگم!;) زووووو دو نفسه و یعنی چی؟؟؟;) علت این همه آخ اخ و وای وای چی بود جناب دکتر ؟؟؟؟ dokhtarak24th April 2007, 01:16 PMمامانت رو جا انداختی؟! ( بابا و داداش بودن تو ....);) تامل: این یه پیشنهاد علمی و کاربردیه؛ امتحانش کنین:rolleyes: نحیر من کم با مادرم میرفتم حموم و اکثر خاطره هام مربوطه به وقتی سرم میشکست یا خون میومد و مادرم من و میبرد حموم .:( . پدرم چون سر کار بود من و کمتر میبرد واسه همین یادم مونده . راستی رایا جان من هم با پسرها کورس میذاشتم و اکثرا هم برنده بودم .;) .sefid.24th April 2007, 01:16 PMزووووو دو نفسه و یعنی چی؟؟؟;) علت این همه آخ اخ و وای وای چی بود جناب دکتر ؟؟؟؟ * تنفس دهن به دهن ، در هنگام ایست تنفسی به دنبال زووووووووووی زیادی:D * بیان احساسات ;) raya24th April 2007, 01:29 PM* تنفس دهن به دهن ، در هنگام ایست تنفسی به دنبال زووووووووووی زیادی:D * بیان احساسات ;) اهههههههههههههههههههههههه هه حالم به هم خورد جناب دکتر خواهشا مثالهای نزنید که باعث دگرگونی حال ما بشه :( elada24th April 2007, 02:16 PMتا شما باشيد با طناب دكتر نريد تو...... دكتر جون قانون جديد: زدن مثالهاي غير اخلاقي ممنوع! mercedeh24th April 2007, 02:44 PMاصلا چون از اون موقع زیاد چیزی یادم نیست که بخوام دوران خوب کودکی وتجربه کنم فقط دوچرخه بازی توی حیاط خونه قدیمی مون رو یادمه.و چون وقتی کوچک بودم پدرم همیشه مسافرت خارج بود الان بهتره .کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند بعدشم من الان بزرگترین بچه در خانواده پدر ومادرم هستم اگه دوباره کوچیک بشم که دیگه کسی منو تحویل نمی گیره کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند raya24th April 2007, 02:57 PMنمیدونم چر ا این قدر الان گیجم :eek: یه تاپیک زدم در بخش فرهنگ بازیهای دوران کودکی شما :rolleyes: جناب سفید چیان هم این تاپیک رو گویا هم زمان با تاپیک من در این بخش ایجاد کردند من هر چی میخواستم بذارم تو اون تاپیک اینجا گذاشتم:( حالا نمیدونم باید چی کار کنم مدیران کمک کنید :( اگه جناب سفید چیان اجازه دادند هر دو تاپیک رو ادغام کنید حالا یا در بخش روانشناسی یا در بخش فرهنگ :rolleyes: ممنون :) s_mary24th April 2007, 03:15 PMمن و دوران گوگولی بازی های بچگی رو که همتون گفتین ....واقعا یادش بخیر ... لی لی .....زوووووووووو ..... بالابلندی .........خاله بازی .....خاک بازی .......دزد و پلیس ....هفت سنگ .....تاپ و سرسره بازی ...طناب بازی... سلام سلام خاله بزغاله ....وسطی .....گرگم به هوا .....عمو زنجیر باف ... ( اوههه معلومه من خیلی بازی میکردما ) من که بچگیم خیلی با حال بودم .:D :D :) ....خدایی .... مامانم میگه صبح از خواب پا میشد ی....مامان مامان خواب دیدم که:D .................وای باز شروع شد:( ....یه ساعت فقط خواب تعریف میکردی ..همه رو کچل میکرد ی.......( البته الانم همینه ها ...با این تفاوت که تبدیل شده یه رویای صادقه که معمولا خیلی تعریف نمیکنم :D ...:D ) یه نقاشی میکشیدم ...و راجع بهش 2-3 ساعتی مخ حضارعزیز رو میجویدم ...و واسشون داستان میگفتم کهمثلا الان پشت این مغازه فروشنده اش چایی خورده خوابیده :D :D ..( اینو مامانم میگه خودمم کاملا یادمه:rolleyes: ) ....همه هم حوصلشون سر میرفت:( :( :( البته اونها نمیدونستن که چه آدم نخبه ای ام...و اینهمه استعداد از کجا اومده ..... اون موقع که اینقدر روانکاوی نمیکردن که ... همین طوری شد من از دست رفتم دیگه:( ....وگرنه .........:( :( بعضی وقتها که میرفتیم تو مغازه ....من بودمو ودراز کش روی زمین ....من اینو میخوام اینو میخوام ...یه بار که 4 -5 نفر ی هر کار یکردن نتونستن منو بکنند ...:D :D :D دید بچه ها یه وقتهایی خودشونو میچسبونن چقدر سنگین میشن .... تازه یه کیسه شکلات و کاکائو داشتم ولی انگار یه چیز دیگه میخواستم ...خوب حق داشتم ..به خواسته های من باید توجه میکردن خوب ....:rolleyes: :rolleyes: ..( الان دکترا و کارشناسا و روانشناسا ن عزیز دست به کار میشن :D....که بله شما دچار نوعی بیماری زیاده خواهی هستید و این در زندگی شما ....کذا و کذا ......:D ..) خلاصه اینکه پسری تو فامیل نبود که از دست من کتک نخورده باشه:cool: ....یه کاری میکردم که همه از دست مامان باباهاشونم کتک میخوردند .:( ..چه خبیث...:D ولی خوب میخواستن اذیت نکنن به حرفهام گوش بدن ...حقشون بود . :o :o :D :D وای همین الان دلم برای اون زمان تنگ شد .......:( :( ولی دوست دارم با خاطراتش و خصوصیاتش زندگی کنم تا اینکه به اون زمان برگردم ... دوران کودکی همین جاست ...کنار مون نشسته و داره زار زار گریه میکنه ...:( :( داشتن جسم کودکانه مهم نیست ...مهم داشتن قلبی کودکانه است ....:rolleyes: مرد بزرگ کسی است که در سینه خود قلبی کودکانه داشته باشد .... موفق باشید ...:rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: HazrateFeel24th April 2007, 03:51 PMدر اینجا اجازه بدید یه خاطره از دوران راهنمایی ام تعریف کنم: یادم هست زمستون بود و حیاط مدرسه پرا از برف تا زیر زانو نشسته بود. من هم انتظامات بودم. دیدم یکی از دانش آموزها خیلی شیطنت میکنه و رفته بالای تریبون و شکلک درمیاره و همه رو میخندونه. همونجا یک گلوله برف برداشتم و از فاصله 30 متری بطرفش پرتاب کردم. خلاصه جاتون خیلی خالی بود مثل خمپاره؛ شــــــــــاق! خورد پس کلش بقول ما کانتر بازها Head shot هدشات شد! :D دیگه همه از خنده قش رفته بودن و حتی معلمهایی که از تو دفتر نظاره گر ماجرا بودن هم بی نسیب نبودن:D:o:o:o یه من بودم و یه حدود 300 نفر بروبچه فینگیلی هم سن خودم که توجه همشون جلب شده بود و حسابی لذت برده بودند. اما هرچی گشتند نفهمیدند که کار کیه چون برخلاف اون پسره من دوست نداشتم انگشت نما بشم. هیچی بعدش ناظم که ماجرا رو دیده بود فوری زنگ کلاس رو زد. باز هم از این خاطره ها دارم بمونه بعد. پیامهای بازرگانی رو ببینید! ali_islami24th April 2007, 07:59 PMمن و دوران گوگولی من که بچگیم خیلی با حال بودم .:D :D :) سلام خوب شد زودتر بزرگ شدی !:D :D ;) mahtabi24th April 2007, 08:05 PMاینجا که جای خاطره تعریف کردن نیست. اگه خاطره بخوایم تعریف کنیم باید بریم تو بخش خاطره نویسی مگه نه؟ بهرحال من نه بچگی که اصلاً دوست دارم از اول شروع کنم. کارهای نیمه تموم رو تموم کنم. کارهایی که آرزوی انجامش بدلم موند و الان دیگه همه می گن ازت گذشته رو انجام بدم. بچه گی کنم که یاد ندارم اینکار رو کرده باشم. جوانی کنم که از دست دادمش و خلاصه هر کاری رو که یه آدم نرمال انجام می ده تا بسن و سال من برسه تجربه کنم تا به تعادل برسم. با تشکر فریبا HazrateFeel24th April 2007, 08:47 PMاینجا که جای خاطره تعریف کردن نیست. اگه خاطره بخوایم تعریف کنیم باید بریم تو بخش خاطره نویسی مگه نه؟ :mad::mad::mad::mad:با تشکر فریبا ببخشید از شما اجازه نگرفتم:D. حالا جواب من اینه: دوست دارم به دنیای کودکی که از دوز و کلک و حقه بازی و ریا خبری نیست برگردم. اون چیزی که بیشتر توجه انسان را درواقع آدم بزرگها رو به خودش جلب میکنه اون نگاه معصومانه و افکار و بیانهای شیرین این طفلان معصومه. و اینکه میبینه با آدمهای دور و بر خودشون خیلی زود اخت میشن و اعتماد میکنن آدم رو به گریه میندازه. درحالیکه دنیای ما خیلی با اونها متفاوته هر کلام و هر حرکتی که میکنی یه جوری برداشت میکنن و خیلی معنی دار میدونن. .sefid.24th April 2007, 09:12 PMامید دارم که این بحث همینطور خوب پیش بره. یه جند نکته تا اینجا، میخوام بگم: - همه ما در درونمون یه کودک داریم که همچنان فعاله( تاپیک "کودک درون" دوباره دیده بشه) - این کودک رو ما همه تجربه کردیم و لذا وقتی به حافظه مون رجوع میکنیم ، بعضی هاشو خوب و شفاف به یاد میاریمو و بعضی ها رو نیز فراموش میکنیم که در روانکاوی همین " فراموش شده های از ذهن" بسیار اهمیت دارن( بیان کننده کشمکش ها و تعارضات) - تعریف خاطرات دوران کودکی یکی از موثرترین راههای برون ریزی احساسات پاک اون دورانه و بعنوان روشی در درمان استرس از اون بکار میره( پس فقط بیان یه خاطره ای تنها نیست!) - ما در هر سنی که باشیم به این "کودک" نیاز داریم. یه مثال ساده بزنم: شما میخواهید با یه دختر 4 ساله صحبت کنید، آیا اینجوری میگین: دخترم حال شریفتان در سلامت کامل می باشد؟! یا نه، اینطوری میگین: وای، چه کوچولوی قشنگی! اسمتو به من میگی؟( لحن شما در اینجا کودکانه میشه و به راحتی میتونین با اون رابطه برقرار کنین) * ضمن استفاده از نظر عزیزان تالار ، یه چند نکته دیگه رو هم توضیح خواهم داد. s_mary24th April 2007, 09:32 PM[/CENTER] سلام خوب شد زودتر بزرگ شدی !:D :D ;) چرا حیف نبود .کوچولوی به این باحالی ...:D ;) ..؟؟؟:( خوب الانم دسته کمی ندارم :o ....میتونم برات ساعتها داستانی رو تعریف کنم و دستتو بزنی زیر چونه ات لذت ببری......:D :D .:D :D mahtabi24th April 2007, 09:51 PM[quote=HazrateFeel;165859]ببخشید از شما اجازه نگرفتم:D. جناب آقای حضرت فیل جسارتاً اگر توجه می کردین بنده نقل قول شما رو پاسخ ندادم که شما ناراحت بشین. بنده دیدم همه دارن خاطره می نویسن بنده هم گفتم می تونن خاطره هاشون رو به جای خودش بزنن. اگر هم اجازه گرفتنی در کار باشه این من نیستم که باید اجازه بدم. من نمی دونم چرا تو این فروم جدیداً مد شده همه از آدم غلط املایی می گیرن. در واقع به همه چی توجه می شه جز مغز کلام. با تشکر فریبا MAAAH24th April 2007, 09:51 PMوای بچگی هم عجب عالمی داره!منکه با مهره های شطرنج عروس دوماد بازی میکردم:eek: !یعنی شاه دوماد میشد:D !وزیرم عروس:D !سربازاشم مهموناشون بودن;) .رخام معمولا" مادر شوهرو مادر زن بودنکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند !اسبم پدر شوهر بود:D .خدایی عجب دنیای پاک و قشنگیه.همیشه میگم کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدم.:( آخه آدم هرچی بزرگتر میشه دردسراش بیشتر میشه.بزرگ میشی،میری مدرسه،بزرگ میشی عاشق میشی:D ،وای عاشقم که بشی آیا بهش برسی نرسی:confused: ؟!عجب سخته ها!:( .sefid.24th April 2007, 10:10 PMوای بچگی هم عجب عالمی داره!منکه با مهره های شطرنج عروس دوماد بازی میکردم:eek: !یعنی شاه دوماد میشد:D !وزیرم عروس:D !سربازاشم مهموناشون بودن;) .رخام معمولا" مادر شوهرو مادر زن بودنکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند!اسبم پدر شوهر بود:D .خدایی عجب دنیای پاک و قشنگیه.همیشه میگم کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدم.:( آخه آدم هرچی بزرگتر میشه دردسراش بیشتر میشه.بزرگ میشی،میری مدرسه،بزرگ میشی عاشق میشی:D ،وای عاشقم که بشی آیا بهش برسی نرسی:confused: ؟!عجب سخته ها!:( پس پدر زن کو؟ raya24th April 2007, 10:12 PMپس پدر زن کو؟ حتما فیلم پدر زنه دیگه :D :( MAAAH24th April 2007, 10:17 PMپس پدر زن کو؟ خوب دوتا اسب داریم دیگه. یکیش پدر زن یکیش پدر شوهر;) !بابا دوران بچگیم ازین بازیا میکردم:o .به خدا الان دیگه عاقل شدم...:D raya24th April 2007, 10:19 PMخوب دوتا اسب داریم دیگه. یکیش پدر زن یکیش پدر شوهر;) !بابا دوران بچگیم ازین بازیا میکردم:o .به خدا الان دیگه عاقل شدم...:D :D آفرین دختر خوب HazrateFeel24th April 2007, 10:26 PM[quote=HazrateFeel;165859]ببخشید از شما اجازه نگرفتم:D. جناب آقای حضرت فیل ....... اگر هم اجازه گرفتنی در کار باشه این من نیستم که باید اجازه بدم. با تشکر فریبا منظورم این شکلکها بود::mad: :mad::mad::mad:. نه چیز دیگه! ;):D:D:D:D ali_islami25th April 2007, 12:11 AMسلام جالبه.همه ی دوستان خاطرات شیرینشونو تعریف میکنند.فکر کنم یکی از خوبی های دوران کودکی که همه بهش علاقه دارن همینه که خاطرات ش سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2584]
صفحات پیشنهادی
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
دوست دارین بچه اول شما دختر باشه یا پسر !؟ -
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
دوست دارين چند تا بچه داشته باشين؟
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
زمان کودکی
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می شدیم و خلاصه حال و هوای کودکی رو دوباره حس می ...
کودک، شیطنت و شکلات
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, ... حس می کردیم. یادش بخیر! اون بازیهای کودکانه، شیطنت های بچه گانه، نیشگون های تیز مامان، فریاد ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین !-.sefid.24th April 2007, ... حس می کردیم. یادش بخیر! اون بازیهای کودکانه، شیطنت های بچه گانه، نیشگون های تیز مامان، فریاد ...
نگاه زن به پسربچه غير بالغ
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! ... .sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! ... .sefid.24th April 2007, 08:56 AMبعضی ها میگن: ای کاش یه بار دیگه بچه می ...
سنگ ، به دیوار دبستان نزنیم!!
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! ... قایم موشک های دوران کودکی اخ چه کیفی داشت رو دیوار خونه راه رفتن :D اخ چه کیفی داشت :o توجه کردین اکثرا بازیهای .
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! ... قایم موشک های دوران کودکی اخ چه کیفی داشت رو دیوار خونه راه رفتن :D اخ چه کیفی داشت :o توجه کردین اکثرا بازیهای .
عاشق این حرفهام و از به غلط رفتن آن ناراحتم
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! ... بگیرم، شادی و ناراحتی هم بوده؛ ولی این نوشته آخری تون(خصوصاً جمله آخر) ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! ... بگیرم، شادی و ناراحتی هم بوده؛ ولی این نوشته آخری تون(خصوصاً جمله آخر) ...
بچگی هم بچگی های قدیم
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! اون بازیهای کودکانه، شیطنت های بچه گانه، نیشگون های تیز مامان، فریاد آتیشی ... به قولی: "بچگی ها خیلی حال می کردیم" · دو ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! اون بازیهای کودکانه، شیطنت های بچه گانه، نیشگون های تیز مامان، فریاد آتیشی ... به قولی: "بچگی ها خیلی حال می کردیم" · دو ...
دوچرخه عروس! / عکس
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! دوست دارم دوباره روزهايي بود كه با دوستانم دوچرخه سواري مي كرديم و از ترس پسربچه هاي ... دوست دارم برم دوران بچگی هام این ...
شما هم دوست دارین به زمان کودکی برگردین ! دوست دارم دوباره روزهايي بود كه با دوستانم دوچرخه سواري مي كرديم و از ترس پسربچه هاي ... دوست دارم برم دوران بچگی هام این ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها