تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 17 مرداد 1403    احادیث و روایات:  ghhhhhh
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809922897




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بهروز رضوی: باید جوانی که در شرف دین‌گریزی است را جذب کنیم/ بختیار برای راه اندازی رادیو به من پیشنهاد داد/ زندگی در ایران را دوست دارم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بهروز رضوی:
باید جوانی که در شرف دین‌گریزی است را جذب کنیم/ بختیار برای راه اندازی رادیو به من پیشنهاد داد/ زندگی در ایران را دوست دارم
گوینده و دوبلور کشورمان گفت: ما باید برای جوانی که در شرف دین‌گریزی است برنامه‌سازی کنیم و او را جذب کنیم.

خبرگزاری فارس: باید جوانی که در شرف دین‌گریزی است را جذب کنیم/ بختیار برای راه اندازی رادیو به من پیشنهاد داد/ زندگی در ایران را دوست دارم



به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، شبکه اطلاع رسانی راه دانا نوشت: شاید در گیر و دار رسانه های نوین ارتباطی، کمتری مجالی پیدا شود تا پیچ رادیو های خاک گرفته گوشه خانه هایمان را باز کنیم و گوش دل بسپاریم به نوای طنین انداز بزرگان عرصه رادیویی کشورمان؛ افرادی که موی خود را در این راه سپید کرده اند؛ هر چند هنوز هستند مخاطبانی که همین نزدیکی ها، دل به شبکه های ماهواره ای و اینترنتی پر تعدد نسپرده اند و روزگارانیست شنونده پر و پا قرص این رسانه ی نوستالژیک عصر ما هستند؛ آن ها حتما، هر شب صدای دلنواز استاد بهروز رضوی، گوینده توانای رادیو را با اجراهای بی نظیرش در برنامه های گوناگون، خصوصا «کتاب شب» را به خوبی می شناسند... حضور در یک مراسم فقط بهانه ای بود تا با بهروز رضوی قرار گفت و گویی ترتیب داده و مدتی بعد به منزل او در شهر کرج بروم؛ منزلی که بیش از هر چیز رادیو های کلاسیک در دکور آن خود نمایی می کرد... در ادامه مشروح گفت‌وگوی خبرنگار دانا با بهروز رضوی را می‌خوانید: جایی گفته بودید آرزویتان این است که رادیو، رادیو شود، منظورتان چه بود؟ معمولا خبرنگاران موضوع  سوال اول را به نوعی انتخاب می کنند که روند مصاحبه خوب آغاز شود و ادامه پیدا کند؛ امیدوارم که این سوال شما هم از این باب بوده  و شیطنتی در کار نباشد؛ به طور کلی من آدم بی محابایی هستم و حرف دلم را همیشه زدم؛ این موضوع را هم گفته ام و آن را انکار نمی کنم؛ رادیوی الآن رادیوی ایده آل من نیست؛ نه تنها من، بلکه رادیوی ایده آل خیلی از ایرانی های دیگر؛ به نظرم بهتر است ما دو تا رادیو داشته باشیم تا بیست تا که همه حرف های همدیگر را قرقره و تکرار کنند؛ همه یک تم برنامه، یک موزیک؛  جسارتا، همه سرمان در یک آخور باشد و بدانیم که باید برای این جا کار کنیم؛ پولمان را از این جا بگیریم و کج دار و مریز، کارمان را دنبال کنیم. من به عنوان آحاد رسانه، نمی توانم احساس شخصیت کنم؛ من آدم رسانه و میدیا هستم؛ من نوعی که در رادیو، تلویزیون و مطبوعات فعالیت داشته ام؛ این حرف را می زنم. مایی که کارمان تولیدی است باید در فضایی کار کنیم که حس شخصیت کاری پیدا کنیم.   رادیوی ایده آل شما چیست؟ رادیوی ایده آل من، بسیار با کیفیت تر از چیزی است که امروز وجود دارد؛ رادیویی است که به عنوان گوینده و برنامه ساز احساس کنم نسبت به لحظه قبل می چربم و لذت بیشتری برده ام و به عنوان مخاطب چیزی را بشنوم که برایم تازگی داشته باشد؛ ما در حال حاضر مرتب اطلاعاتی که از قبل داریم؛ برای همدیگر تکرار می کنیم؛ باید یک تکان اساسی در رادیو صورت گیرد؛ جالب این جاست تغیراتی هم که شاهد هستیم در یک خط مشخص شکل می گیرد؛ مثلا الآنه سیاست بر این است که به خاطر بهبود اپوزیسیون بین اللمللی، سی تا رادیو راه بیفتد؛ حالا این قائله خاتمه پیدا می کند و باید رادیوها را تعطیل کنیم؛ مگر همچین چیزی امکان دارد؟ بچه بازی که نیست من از راه برسم و به یک باره، سه تا رادیوی بین اللملی را قطع کنم؛ این ها برای خود عوارضی دارد؛ این رادیویی که شما قطع می کنید؛ شنونده دارد؛ ویترین ماست.   مگر همچین اتفاقی افتاده است؟ بله، ما سه رادیو در اروپا، آمریکا و اقیانوسیه داشتیم که مخاطبان خاص خود را داشتند؛ حدود دویست نفر نیرو مشغول به کار بوده اند؛ این ها را چه می خواهید بکنید؟ حالا ممکن است توجیهشان این باشد که ما از منظر بروکراتیک و توان مالی نمی توانستیم این سه رادیو را اداره کنیم؛ خیلی خب؛ اما چرا جای تعدیل سه حسابدار و سه مدیر مالی و چه و چه نیامدید آن ها را به یک نفر برسانید و همه شان را تعطیل کردید؟   شاید همان هم، با آن نیروهای لازمه، توجیه مالی نداشته است.. کجای کارید؟ چطور مدیران قبلی از همدان، دویست نفر، دویست نفر، آدم برای استخدام به این جا آوردند؛ هر مدیری که آمد ابتدا بچه محل های خود را آورد؛ این را هیچ  کس نمی تواند انکار کند؛ زیرا تماما قابل اثبات است؛ اصلا خیلی خوب، دستتان هم درد نکند؛ خیلی خوب است کسی که به جایی می رسد هوای پسر عمه، پسر دایی و هم ولایتی اش را داشته باشد؛ این هم از لوطی گری و مردانگی تان است؛ اما نه این که از آن طرف؛ این همه آدم را بیکار کنید؛ خود من بعد از چهل و هفت سال، هنوز استخدام سازمان نیستم؛ تا به حال نه عیدی ای گرفتم؛ نه بن خوار و بار و نه مواجب دیگری؛ بعد از این همه سال هم، سنگ خودم را به سینه نمی زنم ومظلوم نمایی نمی کنم؛ جالب است که با این حال، من نمی توانم یک روز هم سر کار نروم؛ به دلیل این که فلان برنامه را باید اجرا کنم و برای مرخصی، خودم باید کار خودم را جلو بیندازم تا مثلا یک هفته فرصت ایجاد کنم. چه اشکالی دارد که شما با این سابقه، گلایه شخصی داشته باشید؟ چطور بعد از این همه سال استخدام نشدید؟ من از سال چهل و هفت در این سازمان بودم و بعد از انقلاب هم، با تمام تغییراتی که اتفاق افتاد به دامن کبریای من گردی ننشست؛ تمام برنامه های قبل از انقلابم؛ چه به عنوان نویسنده، چه گوینده، قابل دفاع و حتی همین الآن قابل پخش است؛ در آن دوره کار سخیف و ضد فرهنگی نکردم؛ مجیز کسی را نگفتم؛ حتی همین حالا هم این کار را نکردم؛ زمانی که انقلاب شد؛ پیش خود گفتم اگر مدیران جدید مرا بخواهند و قابل کار بدانند؛ خودشان دعوت به همکاری می کنند؛ قرار نبود که بهروز رضوی برود و خودش را معرفی کند؛ اما دریغ از کسی که به من بگوید تو با این کارایی چه جیره و مواجبی از ما می گیری؟ حالا آزار دهنده تر این است که برخی مردم فکر می کنند ما چه پول هایی که از رادیو در نیاورده ایم...   پس آن ها به روی خود نیاوردند و شما هم اقدامی نکردید؟ دقیقا، خدا رحمت کند دکتر شریف زاده مدیر رادیو فرهنگ، دو، سه سال پیش به من گفت: آقا، شما همه شرایط را دارید؛ باید استخدام شوید و بازنشسته تان کنند؛ او اولین مدیری بود که این موضوع را مطرح کرد؛ خب؛ پیش از انقلاب علاوه بر رادیو، در روابط عمومی اتاق بازرگانی کار می کردم و همچنین در چند مطبوعه هم فعال  بودم و خبر و رپرتاژ می گرفتم؛ اما بعد از انقلاب، جز رادیو در هیج کجا کار نکردم؛ اصلا؛ آقایان سابقه بین سال های 47 تا 57 من را کنار بگذارند؛ بعد از انقلاب هم که نباید پرینتی و مدرکی باشد؛ سابقه من کاملا مشخص است؛ حتی جالب است بدانید در اوایل انقلاب من کارمند نبودم؛ و بابت خیلی از کارهایم در آن مقطع پولی نگرفتم چرا که اصلا اسمی از من نبود و طبعا در برآوردهایشان هم جایی نداشتم؛ اما نمی توانستم کارم را در اوج انقلاب و آن شورانقلابی رها کنم؛ ولی هیچ کس متوجه این موضوع نبود؛ جالب این جاست: شمایی که منتظر کسی هستید تا تپقی بزند و اشتباهی کند و یقه اش را بگیرید؛ چطور در این سال ها سراغ بهروز رضوی نیامدید که یک بار هم گاف نداد؛ این آدم که باید ایده آلتان باشد و سر قفلی کارتان..   خودتان فکر می کنید دلیل اصلی این کج سلیقگی ها چه بوده است؟ بی شک جنت مکانی برخی هایشان؛  احتمالا با خودشان فکر می کنند؛ نکند که رضوی بعد از چهل سال طاغوتی باشد؟ در حالی که برنامه هایم در این سال ها، نشان داده که من هم یک ایرانیم، هم یک مسلمان، نه یک خائن و خیانتکار؛ در این مدت به جای استخدام و مشکلات بیشتر به فکر این بودم که برنامه های خوبی اجرا کنم؛ به هر حال مخاطب که در جریان حواشی نیست؛ من باید خوب کار می کردم که انتظارات را برآورده کنم. الآن هم از این موضوع خجل نیستم؛ آیا واقعا حیفشان نمی آید که من با این سابقه، از بیمه، حقوق بازنشستگی بگیرم؟   تا به حال شده چیزی را به اجبار و یا سفارش، بخوانید؟ خیر؛ البته پیش آمده است که به دلیل رودربایستی های شخصی، کاری را انجام داده باشم اما  هیچ گاه جبر و یا سفارشی در کار نبوده است؛ (لبخند می زند) اتفاقا عدم  استخدامم سبب شد که از خواندن خیلی چیزها فرار کنم.   در این سال ها کم و بیش شاهد مهاجرت گویندگان بوده ایم؛ آیا شما به رفتن فکر نکردید؟ مطلقا؛ سال 59 به سبب شغل همسرم به اسپانیا رفتم؛ از فرانسه سراغ من آمدند و گفتند که بختیار می خواهد رادیو راه بیندازد؛ و دعوت به همکاری کردند؛ در آن مقطع می خواستم زبان اسپانیایی یاد بگیرم و متونی را از این زبان به فارسی ترجمه کنم؛ خلاصه؛ اصلا به پیشنهاد آن ها، فکر هم نکردم؛ ببینید؛ با تمام مشکلات، من این رادیو را دوست دارم؛ زندگی در ایران را دوست دارم و دلیل نمی شود مشکلات برخی از افراد سبب گسستگی من از وطنم شود.   کمبود های مالی را هم تجربه کرده اید؟ خیر؛ خدا رو شکر من با کارهای آزاد گویندگی، امورات خود را می گذراندم وگرنه با کار در دو، سه رادیو به نسبت فعالیتم پولی را نمی گرفتم؛ هر چند اصلا دوست نداشتم این اتفاق بیفتد؛ می خواستم آن قدر از رادیو تامین باشم که سراغ کارهای متفرقه نروم؛ دنبال زندگی آن چنانی نبودم اما واضح است که حال و وضعم با این کار شیک و گران باید نسبت به یک کارگر ساده برتری داشته باشد؛ از ابتدا زندگی خوانده و آموخته ام و این ها را در رادیو منتقل کرده ام؛ بیست سال است در رادیو تهران برنامه کتاب شب را اجرا می کنم؛ حتی برخی وقت ها، ساعت های برنامه که تغییر پیدا کرده، با گلایه من تصحیح شده است و الآن هم که همان ساعت 11 :30  تا 12 :30 پخش می شود.   وضعیت همه همدوره هایتان به این شکل است؟ بله، تقریبا، همین مهران دوستی، بنده خدا از رادیو جبهه شروع کرد و مشخص بود که جنم رادیویی دارد اما وضع او هم تعریفی نداشت و استخدام نبود   کمی تعجب برانگیز بود که آنونس تبلیغاتی یکی از اپراتورهای تلفن همراه را گفتید... خیلی کم این کار را کردم؛ اولین تبلیغی که گفتم زمانی بود که خودم آژانس تبلیغاتی داشتم؛ اما هیچ گاه از صدای خودم استفاده نمی کردم؛ در آن مقطع عضو شورای انجمن تبلیغات نیز بودم؛ خاطرم است در تدارک تولید فیلمی بودند؛ آنونس آن فیلم به من پیشنهاد شد؛ من هم برای این که آن ها را از سر خود باز کنم دستمزد عرف مثلا پنجاه تومانی را پانصد تومان پیشنهاد دادم؛ اما آن ها در کمال تعجب، این پیشنهاد را قبول کردند؛ حتی بعدش گفتم ماهی پانصد تومان؛ یعنی به تعداد هر ماهی که پخش شود این مقدار پول را می گیرم؛ پیش خود گفتم این بار دیگر پیشنهادم را رد می کنند؛ اما باز هم قبول کردند؛ به طور کلی روی این موضوع به شدت حساس هستم خصوصا تبلیغات کالا؛ با شرکتی قرارداد بسته بودم و به من گفتند که محصول ما، مشترکا بین ایران، فرانسه و ایتالیا است؛ من هم آنونس را گفتم؛ البته قبل از آمدن محصول به بازار، سپس متوجه شدم که یک جنس چینی است و دیگر با آن ها کار نکردم   اصولا اشکالی دارد که شما یا همه افرادی که صدای ماندگار دارند؛ آنونس تبلیغاتی بگویند؟ اشکالی ندارد اما بهتر است که نگوید؛ بهتر است آن قدر بی نیاز باشد که تبلیغات نگوید؛ من نوعی که نمی توانم همه محصولات را چک کنم؛ ببینم با استاندارد می خواند یا نه؟ آقای مهدی رجائیان که خیلی حق، گردن بنده دارد و یکی از بهترین تدوین گران و پرکار ترین های ایران بود؛ وقتی از من می خواست که آنونس فیلمی را بگویم؛ می نشستم اول فیلم را با دقت نگاه می کردم؛ اگر فیلم خوبی نبود؛ آن را نمی گفتم؛ روزی کمی عصبانی و دلخور زنگ زد و گفت: بهروز جان، تو می خوای کار کنی یا نه؟ گفتم: آره اقا؛ گفت: پس چرا منو سنگ روی یخ می کنی؟ میای فیلم را می بینی و نمی گویی؛ گفتم: من می خوام فیلمی را بگویم که وقتی تماشاگر می بینه به من فحش نده؛ گفت: بنده خدا، فکر کردی چند تا از این فیلم ها ساخته می شود؟ چند تاش را به من و تو می دن؟ بعد گفت: اتفاقا من برعکس تو فکر می کنم؛ باید برای یک فیلم بد، آنونس خوبی ساخته شود تا تماشاگر برود و ببیند و پنجاه نفر دیگر بروند سرکار و فیلم های خوبی ساخته شود؛ حرفش درست بود اما با همه این احوال، نتوانستم هر کاری را انجام دهم؛ تازه این که فیلم است؛ اگر من تبلیغ چیز بدی را بگویم که برایم واویلاست؛ به همین دلیل هم ترجیح دادم اگر کاری هم در این زمینه می کنم بیشتر تبلیغات خدمات باشد.   تا جایی که می دانم؛ یک ژن صدای خوش در خانواده شما هست و کلاس های استاد مهرتاش  را هم گذرانده اید؛ چرا سمت خوانندگی نرفتید؟ راستش را بخواهید من همان ابتدا به گویندگی هم اصلا فکر نمی کردم؛ خوانندگی را هم برای دل خودم دنبال کردم؛ آقای مهرتاش هم از آن دست انسان هایی بود که حضورش مغتنم بود؛ از آن آدم هایی که با دیدنش هم چیز از او یاد می گرفتی؛ او تابستان ها در ویلای خود در الهیه و زمستان ها هم در تئاتر جامع باربد کلاس برگزار می کرد و پولی هم نمی گرفت؛ ناگفته نماند که از این کلاس ها، محمد منتشری، محمد رضا شجریان و شهیدی رشد کردند؛ شانزده، هفده سالم بود که به این کلاس ها می رفتم و اصلا به طور جدی دنبال خوانندگی نبودم. یک دوره ای اواخر دهه شصت تا اواسط هفتاد فعالیت بازیگری هم داشتید؛ اما این روند ادامه پیدا نکرد... اولین کار هنری که انجام دادم بازیگری بود؛ این موضوع برمی گردد به خیلی سال ها قبل تر از آن چیزی که شما گفتید؛ بازی در تئاتر ابتدای کار هنری من بود؛ البته در این دوره مد نظر شما؛ به دلیل ممنوع الصدایی که هیچ گاه علتش را متوجه نشدم؛ سراغ کار تصویر رفتم؛ سال 62 که از اسپانیا به ایران برگشتم متوجه شدم نمی توانم کار کنم.   این موضوع تبعید بود یا توفیق؟ من آغشته به کار تصویر بودم و عالم غریبی برایم نبود و راضی بودم. قبل از انقلاب، هم کار تئاتر زیادی داشتم و هم در دو فیلم سینمایی و سریال کار کرده بودم.   و چرا ادامه پیدا نکرد؟ واقعیتش این است که کارم در رادیو شروع شد و برگشتم به حرفه دوست داشتنی خودم؛ علاوه بر این کمی در کار مستقل هستم و برایم سخت است که کار گروهی با وابستگی به سایرین داشته باشم؛ اصلا به همین دلیل بود که علاقه به دوبله نداشتم زیرا در دوبله معطلی ها زیاد است و فضاهای خالی بین کار اذیتم می کند؛ وابسته به انتخاب شدن هستم و..؛ من حوصله این که بین گفتن دیالوگ هایم، بیایم جدول حل کنم و خاله زنک بازی و پنبه زنی کنم را نداشتم   ولی خب، دوبله جدابیت هایی دیگری هم دارد؟ دقیقا همین است اما آن جذابیت ها برای من جذابیت نبود؛ این که بگویم جای فلان هنرپیشه حرف زدم برایم اهمیت خاصی نداشت   راستی شما معماری خواندید؛ چرا در سال هایی که ممنوع الصدا بودید در این حیطه فعالیت نکردید؟ خیلی پرت افتادم از این کار؛ در تمام دوران دانشجویی نقشه کشی می کردم؛ در این حیطه آدم بی ذوقی هم نبودم و البته که تحصیلاتم ناتمام ماند و بعدها معماری داخلی در مدرسه عالی بتن آرمه خواندم؛ در همان دوران کارهای آزاد، در حد ویترین آرایی انجام دادم اما این کار را زیاد دوست نداشتم؛ راستش را بخواهید زمانی که این رشته را انتخاب کردم تصور دیگری داشتم اما بعدها فهمیدم که آدم این کار نیستم؛ فکر می کردم قرار است فقط یک نقشه ای کشیده شود و اصلا فکر طبعات آن نبودم؛ در کل فضای فرهنگی مطبوعات و رادیو مرا بیشتر جذب خود می کرد   با توجه به ژن صدای خوب در خانواده تان؛ فرزنداتان به این حرفه علاقه مند نبوده اند؟ همه فرزندانم صداهای خوبی دارند اما فکر می کنم پسر کوچکم به این کار علاقه داشته باشد؛ تا به حال هم اقداماتی کرده است؛ یکی از پسرانم که مهندس است و در شرکت نفت کار می کند؛ یکی از آن ها هم در رادیو مشغول صدا برداری است؛ اتفاقا صدای خوبی دارد اما همیشه از این تعارف های کودکانه می کند و می گوید: وقتی شما گویندگی می کنید دیگر فضایی برای ما نیست اما من معتقدم که اگر این کار را می کرد موفق بود زیرا هم تجربه اش را دارد و هم سوادش..   رابطه با خواهرتان؛ خانم عاطفه رضوی چطور است؟ آیا به عنوان برادر بزرگتر در زندگی هنری او تاثیر داشته اید؟ بسیار خوب؛ عاطفه را هم در ابتدا من وارد این وادی کردم؛ اما فقط همان کمک بود؛ در ادامه خودش لیاقت همه چیز را داشت؛ ابتدای کار او هم خیلی اتفاقی بود؛ جناب کیانوش عیاری، لنگ بازیگری بود که نقشی را در فیلم آنسوی آتش بازی کند؛ نقش یک دختر کولی که لال بود؛ روزی به من گفت: آشنایی نداری؟ کسی را نمی شناسی که این نقش را بازی کند؟ گفتم: می شناسم منتها به تو نمی گویم؛ گفت جان من کیه؟ گفتم: خواهر خودم؛ یه ذره با دقت بیشتری من را نگاه کرد و گفت: اگه شکل خودت هم باشه که دیگه خود جنسه... عاطفه هم در آن مدت نزد عبدالله اسکندری، گریم کار می کرد؛ از او تست گرفتند؛ قبول شد، و کارش را به عنوان بازیگر شروع کرد؛ در آن فیلم درخشید و بلافاصله در فیلم های دیگر از جمله  فیلم نرگس رخشان بنی اعتماد هم کار کرد.   رادیو چه ویژگی هایی نسبت به تلویزیون دارد که با اتکا به آن می تواند مخاطب جذب کند؟ در رادیو کار کردن به مراتب راحت تر است؛ با یک متن و صدای خوب، با یک موزیک خوب، می شود برنامه خوبی تهیه کرد؛ اما در تلویزیون گستردگی کار بیشتر است و همین مورد می تواند یک برگ برنده برای رادیو باشد؛ هرچند در کل، مخاطب باید یک انسی گرفته باشد با رادیو؛ برای جذب مخاطب هم، الآنه باید موسیقی جوان پسند در رادیو پخش شود؛ نمی توان بیست و چهار ساعت موسیقی تعارفی و فاخر پخش کرد؛ این جواب گوی رادیویی که این همه مخاطب دارد؛ نیست؛ یک از دلایل کم شدن مخاطبان، همین موضوع است؛ ما داریم سرنا را از سر گشاد آن می زنیم و برنامه می سازیم برای آدم های دین دار؛ آن شخص که در این زمینه مشکلی ندارد؛ ما باید برای جوانی که در شرف دین گریزی است برنامه سازی کنیم و او را جذب کنیم. سریع اسم موسیقی ای را مبتذل نگذاریم و انگ نچسبانیم؛ کلمات مستهجن و مبتذل پخش نشود اما این که ریتم ترانه فلان و بهمان است و پخش نشود؛ همین می شود که می بینید؛ جوان در یک فلش مموری همه چیزهایی که رد می کنیم را گوش می دهد؛ چقدر از جوانان ما الآن رادیو گوش می دهند؛ الآن شنوندگان ما شنوندگان ناچار هستند؛ راننده تاکسی و نگهبانی که مجبور است برای سرگرمی رادیو گوش دهد یا  خانم خانه داری که در آشپزخانه مشغول کار است.   یکی از برتری هایی که رادیو نسبت به تلویزیون دارد این است که حس تجسم مخاطب را بیشتر بر می انگیزد.. بله؛ یکی از علت های توفیق رادیو از ابتدا تاکنون همین موضوع بوده که هر آن چه که نمی بیند را برای خود تصویر کنید؛ این که صدایی که می شنوی چه چهره ای دارد؛ یا متنی را که می شنوی با احساست هر آن گونه که می خواهی تجسم کنی؛ ویژگی ای که تلویزیون هرگز آن را نداشته است.   شما رقابت بین رادیو و تلویزیون را قبول دارید؟ ممکن است که در ذهن مخاطب متبادر شود که این دو با هم رقابت می کنند ولی در اصل کارها با هم متفاوت است و رقابتی بین این دو وجود ندارد؛ یعنی نمی تواند وجود داشته باشد؛ ماهیت فعالیت آن ها متفاوت است.   خودتان وقت رادیو گوش دادن دارید؟ راستش را بخواهید معمولا هر وقت پشت ماشین هستم رادیو گوش می دهم؛ برنامه خاصی نبوده که دنبال کنم و بیشتر به صورت گذری رادیو گوش داده ام اما از برنامه های مهران دوستی عزیز خوشم می آمد یا اجراهای رضا خزایی، خانم نشیبا و مریم واعظ پور را می پسندم   بهروز رضوی چقدر روی صدایش کار کرده است؟ نمی شود این کار را کرد؛ بله؛ بر اثر تجربه و زیاده کاری بهتر می شود آن هم نه صدا بلکه بیان؛ اصلا اعتقاد به این ندارم که می شود با رژیم غذایی و این چیزها صدا را جذاب کرد؛ با تمرین، ضعف بیان کم می شود اما صدا را نمی توان جذاب کرد؛ در کل معتقدم که صدا مثل اثر انگشت در هر فردی متفاوت است؛ و آن هایی که می گویند صدایشان شبیه فلانی است؛ عامدانه ادای او را در می آورند؛ به قول سینمایی ها راکورد را نمی شود حفظ کرد و مسلما گویندگانی که صدا سازی ندارند و از صدای طبیعی خود بهره می برند در کارشان موفق ترند   نظرتان راجع به جوان هایی که تازه وارد این حرفه می شوند؛ چیست؟ جوان های خوش ذوق، با پشتکار، مستعد و علاقه مندی وارد این کار شده اند؛ تمام این فاکتورهایی که گفتم باید در یک فرد گردآورده شده باشد تا بتواند به موفقیت برسد   خودتان زمانی که در ابتدای کار نزد آقای مشکین و فرزاد رفتید، حس به خصوصی داشتید.. این داستان دیدارم با عزیزانی که گفتید مربوط به اولین ورود من به رادیو است؛ قرار بود جناب نادری در اردوی رامسر یک چیزی از من ضبط کنند اما هوا طوفانی شد و این کار صورت نگرفت و با من در رادیو قرار گذاشتند؛ تا رسیدم در محوطه دیدم اکبر مشکین و رامین فرزاد که من شیفته شان بودم هر دو آن جا حضور دارند و با هم صحبت می کنند؛ اصلا یادم رفت برای چه کاری آمده ام و فقط داشتم آن دو را با ذوق نگاه می کردم؛ بعد آقای نادری آمد و گفت: چرا این جا ایستادی؟ ما داخل منتظر شما هستیم؛ تازه به خودم آمدم که باید چه کار کنم و به او هم نگفتم که داستان از چه قرار بود.   پس جوان های تازه وارد را بهتر درک می کنید؟ بله؛ گاهی می بینم و انصافا هوایشان را هم دارم؛ البته همین الآن در کلاس ها  افرادی با سن بالا هم می آیند؛ سوال می کنم چرا می خواهید گوینده شوید؟ می گویند بالاخره یک کاری است؛ درآمدی دارد؛ والله؛ به خدا این کار درآمد آن چنانی ندارد؛ وقتی می گویند علاقه دارم؛ می گویم پس چرا تا الآن دنبال آن نبودی؟ چرا در پنجاه سالگی علاقه پیدا کردی؟ شاید هم واقعا علاقه ای در جوانی بوده است اما رفتند دنبال کارهای دیگرشان و حالا در این سن، که فراغ خاطر پیدا کرده اند؛ دنبال علاقه شان آمدند؛ متاسفانه خیلی ها به این کار به چشم یک شغل نگاه می کنند؛ این در حالی است که من این کار را یک مشغله می بینم؛ دقیقا مثل کار شما مطبوعاتی ها؛ این کار دیگر شغل نیست؛ شب، هنگام خواب به سوال ها و فضای مصاحبه فکر می کنید؛ اگر کسی فکر می کند که کار روزنامه و رادیو راحت است؛ سخت در اشتباه است.   عده ای هم این مشاغل را دوست دارند و فقط شهرت آن را می بینند... دقیقا اما غافل از این هستند که همین شهرت هم راحت بدست نمی آید؛ باید وقت و تداوم صرف بدست آوردن شهرت کرد؛ هر چه صدای خوبی هم داشته باشی باز هم یک شبه معروف نمی شوی؛ تازه معروف شوی که چه؟ شهرت زمانی خوب است که اگر مردم شما را دیدند از ته دل دوستتان داشته باشند و سبب رضایت خاطر آن ها باشید اما اگر عده ای دورتان جمع شوند و به به و چه چه کنند و مجیز شما را بگویند که شهرت پوچی برای شما بوده است؛ نقاشی را فرض کنید که یک تابلو خوب می کشد؛ آیا با همان یک تابلو مشهور می شود؟ باید ده، پانزده سال کار کند؛ تابلوهای بهتری بکشد تا رفته رفته دیگران او بشناسند و اگر در میان راه، کارهای ضعیفی کند؛ مشخصا کنار زده خواهد شد؛ نباید دنبال شهرت بود؛ شهرت با کار خوب، خودش می آید.   حالا این شهرت برای شما خوب بوده است یا خیر؟ والله من از شهرتم استفاده چندانی نکرده ام؛ حتی گاهی از اظهار لطف مردم خجالت می کشم و در می مانم که چه جواب شایسته ای باید به آن ها داد   مردم در کوچه و خیابان چقدر افرادی که در رادیو فعالیت می کنند را می شناسند؟ من را به خوبی می شناسند؛ شده است در تاکسی گفته ام آقا چقدر شد؛ سریع شناخته شده ام البته بیشتر با صدا مرا می شناسند؛ حالا برخی ها ممکن است برنامه های تلویزیونی مرا هم دیده باشند و چهره ام را هم بشناسند؛ ولی من این را تجربه کرده ام که اگر برنامه هایت را دوست داشته باشند در برخورد با تو خیلی صمیمی و بشاش هستند و پیش قدم در برقراری رابطه اجتماعی ولی اگر سابقه خوبی نداشته باشید و از تو خوششان نیامده باشد؛ خودشان اقدامی برای برقراری رابطه نمی کنند و بعضا به روی خودشان هم نمی آورند؛ همه ما و حتی شما مطبوعاتی ها، اجرتمان چیزی است که از مردم و اطرافیانمان می گیریم؛ خدا رو شکر مردم به کسی بدهکار نیستند و تعارفی با کسی ندارند   جایی صدایتان را تشبیه کردید به کویر ترک خورده تشنگی چشیده؛ ترکیب جالبی است... بله؛ صدای من یک صدای کویری است؛ این ویژگی صدای همه کویری ها است؛ اگر شما در کوهستان بخواهید کسی را صدا کنید با یک داد او متوجه خواهد شد اما در کویر از این خبرها نیست و باید صدایت آن قدر قدرت داشته باشد که با یک اشاره، طرف متوجه شود؛ به همین دلیل صدای افراد آن نواحی بم است؛ آن خشی که در صدایم وجود دارد؛ ترک خوردگی این تعبیر است و تشنگی اش هم یعنی این که هم چنان دنبال محبت است؛ دنبال شنیده شدن...   و تنها صدا است که می ماند؟ حافظ می گوید: باید که خاک درگه اهل هنر شوی... منظور وی از اهل هنر یعنی اهل دل؛ آن هایی که دلشان به گونه ای دیگر است؛ منظور از این موضوع، فقط خود صدا نیست؛ اثر انسان است؛ صدای بازیگر نقشی است که بازی می کند وصدای یک نویسنده متنی که می نویسد   کدام یک از برنامه هایی که در رادیو کار کردید؛ حس بهتری به شما می دهد؟ یک سری برنامه برای ماه مبارک رمضان ضبط کردم که بعدها به دفعات از کانال های دیگر پخش شد؛ پانزده دعای «خمسه عشر» حضرت امام سجاد بود با ترجمه آقای مهدی شجاعی؛ البته من این را عنوان کنم که متن خوب، بسیار در کار ما موثر است؛ خواندن این متن ها برای من خیلی لذت بخش بود؛ البته عاشق برنامه کتاب شب هستم؛ برنامه ای که به روز و نو است و هنوز شنونده دارد؛ هر شب، یک کتاب؛ یک سری برنامه هم در رادیو پیام از ساعت ده شب تا دو بامداد داشتم که هر هفته از منظومه های شعر فارسی می خواندم؛ به این ترتیب که یک منظومه ای را خلاصه می کردم و تکه های برجسته شعر را می خواندم که هم مردم با شعر آشنا شده باشند و هم داستان را درک کرد باشند؛ هنوز هم خیلی ها هستند که فقط اسم لیلی و مجنون، ویس و رامین و وامق وعذرا را شنیده اند و داستان آن ها را نمی دانند؛ حتی در این برنامه پر شنونده منظومه های امروز شعر پارسی را هم خواندم؛ مثل صدای پای آب، مسافر سهراب سپهری و آرش کمانگیر سیاوش کسرایی هم در این برنامه خوانده شد.   دوست داشتید با همین سبک و سیاق کار، برنامه های تلویزیونی اجرا می کردید؟ چیزی مثل برنامه رادیو هفت... البته من احساس می کنم که این برنامه بیشتر تلویزیونی شده؛ درست است که در غالب رادیو کار می کنند اما جنبه های نمایشی آن حال هوای تلویزیونی به برنامه داده است؛ با وجود همه این ها برنامه خوبی است که من دوستش دارم؛ خودم هم علاقه دارم به کارهای تلویزیونی و هر وقت در این رسانه برنامه ای داشتم؛ سعی کردم به همان راحتی که در رادیو اجرا می کنم؛ کار کنم؛ همین دو، سه سال پیش برنامه نوروزی داشتم که گفتگوهایی بود با دیگر همکارانمان؛ تلویزیون یک حس و حال دیگری دارد ولی اگر حق انتخاب داشته باشم باز هم رادیو را انتخاب می کنم.   مطلب فوق مربوط به سایر رسانه‌ها می‌باشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است. بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/


94/05/26 - 15:32





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن