واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/
پایتخت 4 و آواز طبیعت
حاشیه جادههای منتهی به پایتخت به ویژه جاده چالوس به تهران، چه در حیطه وظایف اداره راه باشد و چه در حیطه اداره منابع طبیعی، که صدالبته گذرگاه هفتگی نمایندگان مجلس سابق و کنونی غرب مازندران بوده است، سالها مورد تعرض سودجویان است.
به گزارش خبرگزاری فارس از نوشهر، شاید ضرورت وجودی این روح تعهد و مسئولیت در مفهوم دیگر آثار ادبی و هنری و در یک کلام در هر عملکرد فرهنگی قابل درک و فهم باشد. به خوبی میدانیم در این دیار سرسبز با مواهب الهی و طبیعی فراوان که نه در مالکیت یک نسل که امانت در دست نسلها است، سال به سال «آواز طبیعت» کمتوانتر به گوش میرسد، چرا که «آواز حوادث» اعم از آتشسوزی عمدی و سهوی جنگلها، بهدام کشیدن و کشتن حیوانی از حیات زیبای وحش، تجاوز به حریم بکر و دوشیزه طبیعت و درازدستی بر دامان سواحل به گوش میرسد! و به سخن دیگر نادیدهانگاری منابع بیبدیل طبیعی با سودجوییهای فردی بیشتر و بیشتر میشود، حرمت همه مسئولان و خادمان سرجایش، واقعیت این است که حریم طبیعت محترم شمرده نمیشود! حاشیه جادههای منتهی به پایتخت بهویژه جاده چالوس به تهران، چه در حیطه وظایف اداره راه باشد و چه در حیطه اداره منابع طبیعی، که صدالبته گذرگاه هفتگی نمایندگان (مجلس) سابق و کنونی غرب مازندران بوده است، سالها مورد تعرض سودجویان است و آنچنان که به نظر میرسد همه ما در این سود شریک شدهایم، چون سکوت کرده و به قول مولوی «بادیده و نادیدهایم». حاشیه جنگلها خود حدیث تازهای از درد کهنه سواحل دریا را بیان میکند، چشمههایی که جزو منابع ملی ما است، دهانش با سنگ و سیمان گرفته شده تا با چند متر لولهکشی از دسترس حیات وحش و طبیعت خارج شود تا بهدل ویلایی نشیند و بس! جویها باید پذیرای پسآبها باشند و رودها هم لاجرم. نمیدانم شاید محیط زیست هم زورش به زر نمیرسد ولی با این همه، چنگی که بر صورت و سیرت طبیعت انداخته شده جای آواز طبیعت کجاست؟! مدارک نشان میدهد جامعه باسوادتر شده است ولی باید بدانیم که امروز دیگر سواد به خواندن و نوشتن نیست! بلکه امروز سواد دیگر به «فهم اکولوژیک» ما سنجیده میشود و در این میان آیا به نهضت سوادآموزی نیاز نداریم؟! برای آزاد راه تهران ـ شمال «چالوس» که هنوز راهی را نپیموده است، نمیدانم چقدر از طبیعت را به مجریان آن، بابت اجرت دادهایم تا توسعه ایجاد کنیم؟! برای بهرهبرداری از یک معدن شن آنچنان در دل طبیعت با درختان سرو، بولدوزر به راه انداختهایم که دیدن هر دفعه این منظره دل هر انسان سالمی را بهدرد میآورد! اکنون که سلامت و سلامتی هم در مفهوم اکولوژیک آن همآوایی با طبیعت است و تعامل پویای بدن انسان و محیط زندگی افراد، معنا و مفهوم میشود، نمیدانم چرا به فکر سلامتی خویش نیز نیستیم؟! میگویند 35 تشکل مازندرانی در پایتخت و همچنین در مازندران کار «فرهنگی» میکنند ولی در کدام فعالیتشان دغدغه محیط زیست را دیدهاید؟! آیا در نگاه فرهنگی ما، محیط زیست جایی ندارد؟! نیک میدانیم سرمایههای طبیعی و معنوی ما میتوانند دو بال توسعه و تعالی ما باشند ولی گویا ما هنوز این دو را باهم درک نکردهایم و این آیا نمیتواند راز عقبماندگی ما باشد؟! «کالچر»به مفهوم فرهنگ و در عین حال به معنی کشت و کشاورزی، گویا هم داستان هستند! سالهاست طراوت کشت و فرهنگ کمک و تعاون در کار کشت و خرمن جای خود را به هر علتی کم کم به ویلاهای خوش رنگ و شهرکهای خوش نشین می دهد و در این میان آیا باز هم زور ما به زر نمی رسد؟! با این همه مجموعه دستاندرکاران پایتخت 3 و 4 را باید ستود و تحسین کرد که در فکر و فرهنگشان محیط زیست و طبیعت جایی داشته، بهطوری که آواز طبیعت را به طریقی زمزمه کردند و در این میان برای خود رسالت پاسداری از حریم محیط زیست قائل شدند و طبیعت را حرمت نهادند تا مگر برای ما تلنگری باشد که از پی این همه حوادث، به آواز خسته طبیعت گوش فرا دهیم و همنوا با دکلمه زیبای انتهایی پایتخت 4 بگوییم به آواز، همیار طبیعت باشیم! انتهای پیام/86019/
94/05/05 - 06:46
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]