واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آنچه من از دكتروف آموختم
نویسنده : غلامرضا صادقيان
«ادگار لورنس» كه بيشتر به نام «اي.ال.دكتروف» شناخته ميشود، ديروز درگذشت. رمان «رگتايم» كه «نجف دريابندري» به فارسي ترجمه كرده است، شاهكار اوست. ميتوان با خواندن اين رمان به درك تازهاي از تاريخ يك قرن اخير امريكا و به ويژه زندگي طبقه كارگر رسيد. اما آشنايي با «ليبراليسم» در قالب يك رمان، بهترين پيام رگتايم است. ديروز و پس از انتشار خبر مرگ دكتروف احتمالاً بسياري از مخاطبان اين رمان با خود گفتهاند:«ما از او چيزي آموختيم كه هرگز يادمان نميرود.» اوباما، رئيسجمهور امريكا نيز چيزي شبيه همين را گفت.
نگارنده براي كساني كه ميخواهند بدانند تعريف شعرگونه ليبراليسم چيست،صفحه80 اين كتاب را پيشنهاد ميكنم. آنجا كه «اما گلدمن» سخنران آنارشيست دهههاي آغازين قرن بيستم كه در سراسر امريكا در دفاع از كارگران سخنرانيهاي پرشوري ميكند براي «ايولين نسبيت» الهه برهنگي همان دوره نامهاي مينويسد:«غالباً از من ميپرسند چگونه ميشود كه تودهها اجازه ميدهند كه به دست عده معدودي استعمار شوند. جواب اين است: از اين راه كه آنها را قانع ميكنند كه خودشان را توي جلد آن عده تصور كنند. كارگري كه روزنامهاش را با عكس «تو» در دست دارد، وقتي كه به خانه ميرود، زنش اسب گاري بيرمقي است كه رگهاي پايش از زور كار بيرون جسته است ولي آن كارگر در فكر عدالت نيست، بلكه در فكر ثروتمند شدن است.»
اين شاعرانهترين وصف ليبراليسم است، نظامي كه كارگرانش در فكر عدالت نيستند، بلكه ميخواهند مثل استعمارگرانشان بشوند تا بتوانند به مواهب اين فرهنگ كه يكي از آنها الهههاي برهنگي هستند، برسند.
دكتروف در همان صفحه و صفحه قبل در هنگام توصيف شهادت ايولين در دادگاه محاكمه «هري تو» - شوهرش- تابلويي از فرهنگ ليبراليستي را به نمايش ميگذارد:«وقتي كه محاكمه هري تو شروع شد، عكس ايولين را موقع وارد شدن به دادگاه انداختند. در تالار دادگاه، كه عكاسان حق ورود نداشتند، طراحان طرح او را براي مجلههاي مصور ميكشيدند. ايولين صداي خرخر قلمهاي فولادي را ميشنيد. رفت پشت جايگاه شهادت و خودش را توصيف كرد كه در پانزده سالگي يك روز توي يك تاب مخمل قرمز نشسته بوده و پاهايش را تكان ميداده و يك معمار جوان با ديدن پاهاي برهنه او نفساش در سينه حبس شده. ايولين مصمم بود و سرش را بالا نگه ميداشت. با كمال سليقه لباس پوشيده بود. شهادت او نخستين الهه سكس را در تاريخ امريكا به وجود آورد. دو دسته از مردم جامعه متوجه اين نكته شدند. اول بازاريها، مخصوصاً حسابدارها و سازندگان شنل و كت و شلوار، كه در نمايش فيلم سينمايي يا به اصطلاح آن روز «تئاتر عكسي» هم وارد شده بودند. بعضي از اين آدمها متوجه شدند كه عكس صورت ايولين روي صفحه اول روزنامه باعث شد كه روزنامه تا نسخه آخر فروش برود. متوجه شدند كه شيوهاي براي بزرگ كردن خبرها وجود دارد و با اين شيوه ميتوان بعضي آدمها را توي ذهن مردم بزرگتر از اندازه طبيعي درج كرد. اين آدمها كساني بودند كه يك خصلت مطلوب انساني را، منهاي باقي خصائل، نشان ميدادند. كاسبها با خودشان گفتند آيا نميشود اين آدمها را، به جاي آنكه بر اثر حوادث به وجود بيايند، در كارخانههاي خودشان از روي نقشه بسازند. اگر بشود، عده بيشتري حاضر خواهند شد براي تئاتر عكسي پول بپردازند. به اين ترتيب بود كه ايولين الهام بخش مفهوم ستاره سينما شد و سرمشق همه الهههاي سكس، از تدا بارا گرفته تا مريلين مونرو.
دسته دومي كه اهميت ايولين را دريافتند از انواع رهبران اتحاديههاي كارگري و آنارشيستها و سوسياليستها تشكيل ميشد كه به درستي پيشبيني كردند كه وجود او براي منافع طبقه كارگر از وجود صاحبان معادن و كارخانههاي ذوب آهن خطرناكتر است، مثلاً در سياتل «اما گلدمن» در شعبه حزب «كارگران صنعتي جهان» سخنراني كرد و گفت كه «ايولين نسبيت» كارگرزادهاي است كه زندگياش به ما درس ميدهد كه سرمايهداران چگونه دختران و خواهران مردم فقير را براي لذت ثروتمندان به كار ميكشند. مردان توي جمعيت كركر خنديدند و داد كشيدند و متلكهاي ركيك گفتند و قهقهه زدند. اينها كارگران مبارز و اعضاي اتحاديه بودند كه از وضع خود آگاهي عميقي داشتند.»
رمان رگتايم را با توصيفات گيرايي كه از شخصيتهاي واقعي تاريخ كارگري امريكا دارد، بايد خواند. هر چند آنچه ما از آن ميآموزيم چه بسا با آموخته هاي ديگراني كه ليبراليسم را تنها نسخه زندگي بشري ميدانند، متفاوت باشد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]