واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۲۴ تير ۱۳۹۴ (۹:۳۱ق.ظ)
سازمان ملل؛ متغيري اثرگذار در حفظ هژموني آمريکا گروه اقتصاد سياسي خبرگزاري موج
هنوز جنگ جهاني دوم در جريان بود که سنگ بناي سازماني بين المللي با حضور اختياري کشورهاي مستقل پايه ريزي شد. رهبران دول پيروز جنگ، تلاش کردند نواقص «جامعه ملل» را در دومين سازمان دولتي بين المللي مرتفع سازند.
از اين رو، اتخاذ تصميم هاي مهم جهاني را در سيطره پنج قدرت با حق وتو قرار دادند تا ضمن لحاظ شدن منافع اين کشورها در تمامي حوادث بين المللي، مانع از برخورد آنها با يکديگر شوند. همچنين تغييراتي در راه هاي خروج و يا اخراج اعضاي صورت گرفت، اما؛ همان طور که مطرح شد، تاسيس شوراي امنيت، اصلي ترين سازوکار و تحول اين سازمان نسبت به سلف خود بود.
اما ديري نپاييد که سازمان ملل متحد نيز تحت الشعاع رقابت هاي دو ابرقدرت سربرآورده از دومين جنگ جهاني قرار گرفت و مصوبات مجمع عمومي و شوراي امنيت را رويارويي شوروي و آمريکا براي گسترش حوزه نفوذ در آفريقا، خاورميانه، شرق دور و آمريکاي لاتين شکل مي داد. در اين ميان فضاي دو قطبي ساختار نظام بين الملل، ساير اعضاي سازمان ملل؛ به ويژه اعضاي غير دايم شوراي امنيت، را مجبور به جهت گيري غير مستقل و تکيه به يک طرف مي کرد.
با پايان جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، انتظارات براي استقلال و عملگرايي سازمان ملل متحد افزايش يافت، اما؛ بازتعريف ايالات متحده از نقش اين سازمان و ناتو در سياست هاي اين کشور باعث شد، سازمان ملل متحد براي انجام اموري همچون ماموريت هاي حفظ صلح و مداخله بشردوستانه نيازمند آمريکا شود؛ زيرا نه نهاد نظامي ويژه اي براي انجام اين کار داشت و نه توان تامين هزينه هاي جاري مذکور را در خود مي ديد.
از اين رو، اين مساله منجر به آن شد که کاخ سفيد به بهانه عدم اجازه حضور سربازانش تحت رهبري يک فرمانده غير آمريکايي، بدون در نظر گرفتن سازمان ملل، يکه تاز عرصه جهاني شود. در اين راستا براي اجرايي کردن اين هدف، کاخ سفيد ناتو را به عنوان بازوي اجرايي شوراي امنيت معرفي کرد که قطعنامه هاي اين نهاد را محقق مي سازد. اين طرح با توجه به ناتواني سازمان ملل در پرداخت هزينه هاي اعزام کلاه آبي، مورد قبول واقع شد.
اما کشورهاي غير عضو ناتو؛ به ويژه روسيه و مخالفان سياست هاي يکجانبه گرايانه ايالات متحده، مي دانستند اين طرح، به معني بکارگيري پيمان آنتلانتيک شمالي در خدمت منافع غرب و وابستگي بيش از پيش سازمان ملل به آمريکا است.
پس از اين توافقات، نظام بين الملل شاهد لشکرکشي هاي ايالات متحده و با مجوزهاي شوراي امنيت به کشورهاي جهان سومي و در راستاي تحقق نيات اين کشور بود.
چنان که شاهد هستيم پس از حادثه يازدهم سپتامبر، نيروهاي ائتلاف بين المللي اما با برنامه و هدف آمريکا وارد افغانستان مي شوند. در عراق نيز ابتدا سربازان خارجي بغداد را تصرف مي کنند و سپس رهبران نظامي به دنبال توجيه حقوقي از طريق شوراي امنيت برآمدند.
اين داستان پيش از آغاز قرن بيست و يک در سودان، يوگوسلاوي سابق و سومالي نيز رخ داد. همچنين بعد از وقوع بهار عربي در کشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا، ناتو به بهانه مقابله با تروريسم در ليبي نيز مداخله کرد.
در تمامي اين موارد، دبير کل سازمان ملل، تنها واکنشي که انجام داد، صدور يکسري بيانيه هاي غيرالزام آور توصيه اي بود. پس از حمله عربستان به يمن نيز که با چراغ سبز کاخ سفيد روي داد، سازمان ملل بدون اين که بخواهد و بتواند اقدام مفيدي انجام دهد، فقط به نظاره اتفاقات نشست.
از اين رو، دبير کل سازمان ملل در افکار عمومي جهان، به مقامي غيراثرگذار و صرفا «محکوم کننده» تنزل يافته است. در حالي که در اساسنامه اين سازمان، دبير کل حقوق و اختيارات زيادي براي حل و فصل اختلافات و درگيري ها دارد.
بر اين اساس، به نظر مي رسد وارد سال هاي آخر عمر سازمان ملل شده ايم. سازماني که تلاش کرد نواقص جامعه ملل را رفع کند اما به دليل نداشتن منابع اقتصادي مستقل، امروزه تبديل به شبحي از يک ساختار جامع بين المللي شده است.
بنابراين پر بيراه نيست که ايالات متحده امريکا را همان سازمان ملل بدانيم. کشوري که براي تسلط بر سرنوشت رقبا و همچنين متحدين خود، به مدد دلار و توان نظامي، سکان هدايت اين سازمان را در دست گرفته است و از اين راه اقدامات خود را مشروعيت بين المللي مي بخشد.
اما شرايط موجود تا چه مدت زمان ديگري تداوم خواهد داشت؟ پس از فروپاشي شوروي و بر هم خوردن نظام دوقطبي جهان، بحث هايي پيرامون تغيير سازوکار و ساختار سازمان ملل بر اساس واقعيات جديد مطرح شد. از جمله کشورهاي خواهان تجديد نظر وضع موجود، آلمان، قدرت برخاسته از بزرگترين جنگ جهاني، هند و برزيل بودند.
ولي در مقابل، آمريکا بدون در نظر گرفتن خواسته هاي ساير بازيگران، سازمان ملل را در سيطره سياست هاي خود گرفت و اجازه هيچ حرکت مستقلي به آن نداد. زيرا رهبران کاخ سفيد گمان مي کردند توان نظامي و اقتصادي کشورشان، ساير قدرت هاي نوظهور را مغلوب خواهد کرد و پيش بيني نمي کردند تشکل هاي منطقه اي و فرامنطقه اي مانند گروه بريکس و شانگهاي، کشورهاي تجديدنظر طلب، بنيان هاي تازه اي براي معادلات جهاني بنا کنند.
در واقع، رهبران قدرت هاي بزرگ به اين باور رسيده اند که کارايي سازمان ملل در حال از بين رفتن است. زيرا دست کم در بيست سال اخير، نه تنها اين سازمان هيچ اقدام مفيدي در راستاي حل و فصل يک درگيري بين المللي انجام نداده، بلکه تبديل به اهرمي براي تهديد کشورهايي همچون ايران، روسيه و چين با سازوکار حقوق بشري شده است.
بر اين اساس، با تبديل سازمان ملل متحد و نهادهاي وابسته به آن، به ابزار سياست خارجي آمريکا، بايد انتظار وقوع تغييراتي شگرف در نظام جهاني، دسته بندي هاي سياسي و معادلات بين المللي را در آينده نه چندان دور را داشت.
زهرا سادات حسيني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]