پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851417721
آخرين وصيت شهيد تربيت ولايي فرزندانش بود
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آخرين وصيت شهيد تربيت ولايي فرزندانش بود
جلال زادهاكبر پدر شهيد علي زادهاكبر ميگفت: «روزي كه پسرم ميخواست براي دفاع از حرم اهل بيت(ع) به سوريه برود، به عنوان آخرين سفارش از ما خواست فرزندانش مهدي و فاطمه را ولايتمدار بار بياوريم.»
نویسنده : عليرضا محمدي
جلال زادهاكبر پدر شهيد علي زادهاكبر ميگفت: «روزي كه پسرم ميخواست براي دفاع از حرم اهل بيت(ع) به سوريه برود، به عنوان آخرين سفارش از ما خواست فرزندانش مهدي و فاطمه را ولايتمدار بار بياوريم.» خود جلال در 12 عمليات دفاع مقدس شركت كرده بود و حالا كه پسرش علي پا جايپاي چنين پدر ولايتمداري ميگذاشت، از او نيز ميخواست نوههايش مهدي و فاطمه را ولايتي بار بياورد. راستي راز ولايتمداري در چيست كه سرنوشت عملگرايان واقعياش با خون گره خورده است؟ بارها شاهد بودهايم كه راه سبز ولايت به سرخي شهادت ختم ميشود و شايد پاسخ به اين سؤال، همان سعادتي را به ارمغان بياورد كه شهدا به آن دست يافتهاند. گفت و گوي ما با جلال زادهاكبر پدر و نرگس بهادري همسر شهيد علي زادهاكبر از شهداي مدافع حرم را پيش رو داريد كه 4 خرداد سال 55 در كاشمر به دنيا آمد و 28 مرداد سال 92 نيز در سوريه به شهادت رسيد. پدر شهيد آقاي زادهاكبر براي شروع از خودتان بگوييد. گويا مسير جهاد در خانوادهتان از شما شروع شده است. من متولد سال 1331 در كاشمر هستم و تا الان در زادگاهم زندگي كردهام. در دوران دفاع مقدس به عنوان نيروي جهادگر و راننده لودر و بولدوزر در 12 عمليات دفاع مقدس شركت كردم و با زدن خاكريز، جانپناهي براي رزمندگان تأمين ميكرديم. بارها در عملياتها مجروح شدم و با وجودي كه هفت فرزند داشتم، هر بار كه عملياتي ميشد، در جبهه حضور مييافتم. چرا پدري كه صاحب هفت فرزند است، بايد چندين بار به جبهه برود و جانش را به خطر بيندازد؟ خب كشور ما مورد تجاوز قرار گرفته بود و ولي امر ما امام خميني(ره) هم از جوانها و كساني كه توان جنگيدن داشتند خواسته بود به دفع شر دشمن بپردازند. من به امر امام و براي كشورم به جبهه ميرفتم و اگرچه پدر هفت فرزند بودم، ولي دفاع از كشور اسلامي، ديني بود كه به گردن داشتم و سعي ميكردم آن را ادا كنم. پسرتان علي در زمان جنگ، كودكي و بخشي از نوجوانياش را پشت سر ميگذاشت، چه احساسي در مورد حضور شما در جبههها داشت؟ عشق به شهادت و حضور در جبههها از همان كودكي در وجود علي نهادينه شده بود. حتي يكبار كه ميخواستم به جبهه بروم، با اصرار از من درخواست كرد او را همراه خودم ببرم. به او گفتم تو هنوز بچهاي و جبهه جايت نيست، ولي ميگفت من اسير خاك نيستم و ميتوان شرايط جنگ را تحمل كنم. علي هنوز12 سالش تمام نشده بود كه جنگ به اتمام رسيد. از نظر شما مهمترين خصوصيت اخلاقي شهيد علي زادهاكبر چه بود؟ ولايتمداري بارزترين خصوصيت اخلاقي او بود. حتي وقتي كه ميخواست براي آخرين بار براي دفاع از حرم حضرت زينب(س) به سوريه برود، به من گفت: «اگر اتفاقي برايم افتاد بچههايم را ولايتمدار بار بياوريد.» اين حرفش خيلي معني داشت. او پدر دو فرزند خردسال بود و حالا كه ميخواست آنها را بگذارد و برود تنها خواستهاش ولايتي بار آوردن فرزندانش بود و نشان ميداد كه چه مقدار به دفاع از حريم ولايت اعتقاد دارد. در كل علي، جوان خداشناسي بود كه سعي ميكرد دائم در نماز جماعت شركت كند و هميشه او را در مراسم دعاي كميل و توسل و ساير مراسم مذهبي ميديديم. پسرم جوان زحمتكشي بود كه چند سالي را در نانوايي كار كرده و گرماي تنور آبديدهاش كرده بود. او با دردآشنا بود و عاقبت انگيزه دفاع از حرم و حمايت از مردم مظلوم سوريه، علي را به مشهدش كشاند. با رفتنش به يك كشور ديگر و جنگيدن با دشمني كينهجو مثل داعشيها مخالفت نكرديد؟ اصل كارش كه بد نبود. دفاع از حرم و جنگيدن با دشمناني كه روي شمر را سفيد كردهاند. علي بار اولي كه رفته بود به ما نگفته بود. وقتي آمد گفت به سوريه رفته بودم. من هم گفتم كار خوبي كردي. اما بار دوم كه ميخواست برود، پسر ديگرم محمد هم در سوريه بود. اين بار به او گفتم حداقل صبر كن محمد بيايد بعد تو برو. علي پاسخ داد كه الان به وجود من نياز است و نميتوانم صبر كنم. به هر حال رضايت دادم و گفتم برو. همان لحظه بود كه سفارش ولايتي بار آوردن مهدي و زهرا فرزندانش را به ما كرد و رفت. فكر ميكرديد كه شايد به شهادت برسد؟ شايد بگوييد اغراق است ولي هر لحظه احتمال شهادتش را ميداديم. حالات و خصوصيات اخلاقي علي طوري بود كه هر كس با او همنشين ميشد، احساس ميكرد شايد روزي به شهادت برسد. وقتي هم كه به شهادت رسيد، پسر ديگرم محمد با ما تماس گرفت. تا صدايش را شنيدم پرسيدم: برادرت كجاست؟ گفت: همين دور و بر است. اما من ميدانستم علي شهيد شده است. همان جا ياد حرف پسر عموي علي افتادم كه چند وقت قبل از شهادت او به من گفته بود: «عموجان مراقب علي باش، او شهيد ميشود!» بنابراين شهادت علي مسئلهاي دور از ذهن براي ما نبود. از نحوه شهادت فرزندتان اطلاعي داريد؟ من چيزي نپرسيدم و وقتي كه جسد علي را آوردند، فقط خواستم صورتش را ببوسم و دلم نميآمد به جزئياتش خيلي دقت كنم. اما چند وقت بعد فاطمه دختر شهيد خواب ميبيند كه دست راست پدرش خونين است. اين خواب را براي عمويش محمد تعريف ميكند و آنجا بود كه پسرم محمد گفت حالا كه فاطمه اين خواب را ديده بگذاريد من هم از چگونگي شهادت علي بگويم. محمد تعريف كرد كه يك گلوله به چشم علي ميخورد و دست راستش نيز قطع ميشود. پسرم درست همان طور كه دخترش فاطمه در خواب ديده بود، به شهادت رسيده بود. به هر حال شما فرزندتان را از دست دادهايد، در اين مورد احساس پشيماني نميكنيد؟ علي را خدا قبول كرد و به عنوان شهيد او را برد. ما فرزندمان را در راه خدا داديم و خدا هم بهترينها را با خود ميبرد. بنابراين در اين مسير پشيماني معنايي ندارد. وقتي كه پيكر شهيد زادهاكبر را آوردند، استقبال مردم از يك شهيد مدافع حرم چطور بود؟ خوشبختانه ما مردم قدرشناسي داريم. وقتي كه پيكر شهيد آمد در شهر غوغايي برپا شده بود. علي را در گلزار شهداي كاشمر و كنار حرم سيدحمزه كه مختص شهداست دفن كرديم. علي در ميان شهداي دفاع مقدس، همانها كه سالها به آنها عشق ميورزيد و دوستشان داشت دفن شد. مردم هم انصافاً كم نگذاشتند و از شهيدشان به خوبي استقبال كردند. چه خاطرهاي از شهيد در ذهنتان ماندگار شده است؟ وقتي كه علي نوجوان بود، همسرم گلايه كرد و گفت پسرمان وقتش را زياد در بيرون از خانه تلف ميكند، مراقبش باش. من هم براي اينكه بيشتر علي را تحت نظر بگيرم، او را با خودم به بنايي بردم. يك روز كه به خانه آمديم، علي زودتر از من به سر كار برگشت. فكر كردم شايد دوباره براي وقتگذراني به جايي رفته است، زود به سر كار برگشتم و ديدم 10، 12 نفر از بچههاي فعال در زمينه قرآن دارند پسرم را در بنايي كمك ميكنند. علتش را پرسيدم و متوجه شدم مواقعي كه علي در خانه نبوده، به مسجد و محافل قرآني ميرفته و حالا دوستانش كه ديده بودند او چند روزي سراغشان را نگرفته، خودشان پيشش آمده بودند و به رسم رفاقت و دوستي او را كمك ميكردند. آن روز من شرمنده او و خودم شدم چراكه فكر ميكردم علي به بيراهه ميرود. در حالي كه او در مجالس قرآني شركت ميكرد. پسرم عشق به قرآن داشت و 9 جزء كلام الله مجيد را حفظ بود. يك بار كه قرار بود به جلسهاي قرآني برويم، نتوانستم او را سوار بر موتور تا جلسه ببرم اما علي به خاطر شوقي كه داشت، 5، 6 كيلومتر راه را با پاي پياده آمده بود و آن قدر سريع هم آمده بود كه كمي بعد از رسيدن من، نفس نفس زنان خودش را رسانده بود. همسر شهيد زندگي با يك شهيد را چطور آغاز كرديد؟ به عنوان همسر شهيد، علي زادهاكبر را چطور شناختيد؟ من و علي قبل از ازدواج هيچ گونه آشنايي با هم نداشتيم و جالب است كه واسطه وصلت بين ما هم شهدا شدند. همسرم قبل از ازدواج با بخش فرهنگي بنياد شهيد همكاري ميكرد و از طريق حاجآقا براتي رئيس بنياد شهيد شهرمان به خانواده ما معرفي شد. وقتي كه به خواستگاري آمدند، همان ايام مادرم در خواب ديده بود سه كبوتر روي پشت بام خانه نشستهاند. يكي از كبوترها ميميرد و دومي پر ميكشد و سومي هم ميماند. مادر خواب را اين طور تعبير كرده بود كه عليآقا به شهادت ميرسد و به من هم گفت كه احتمال دارد خواستگارت شهيد بشود. همان روزها يكي از اقواممان فوت كرد و خواب كبوترها را به فوت ايشان تعبير كرديم. به هرحال ازدواجمان صورت گرفت و چندين سال بعد كه همسرم به شهادت رسيد، فهميدم كبوتري كه پر كشيد علي بوده و آن كه مانده است فرزندمان مهدي است كه از نظر خصوصيات اخلاقي خيلي شبيه پدرش است. عليآقا مرد زحمتكشي بود و چون سختيهايي را در زندگياش تحمل كرده بود، نسبت به رفع مشكلات ديگران خيلي حساس بود. من از اينكه ميديدم همسرم به فكر ديگران است و سعي ميكند لقمه حلال به خانه بياورد خوشحال بودم. در صحبتهايتان گفتيد كه پسرتان شبيه پدرش است، همان فرزندي كه شهيد خواسته بود ولايتمدار بارش بياورند. بله، مهدي خيلي شبيه همسرم است. علي به مسجد و شركت در هيئتها علاقه زيادي داشت و مهدي هم درست مثل اوست. پسرم متولد 1382 است و هنگام شهادت پدرش تنها 10 سال داشت، اما خوب همه چيز را درك ميكرد و متن زيبايي هم در تشييع پدرش قرائت كرد كه مورد استقبال مردم قرار گرفت. ما سعي ميكنيم تا آنجا كه ميتوانيم پسرم مهدي و دخترم فاطمه را طبق وصيت پدرشان ولايتمدار بار بياوريم. خوشبختانه مهدي خيلي شبيه پدرش است و حالا كه دارم با شما حرف ميزنم براي اداي نماز به مسجد رفته است. با وجود دو فرزند كوچك مخالفتي با حضور همسرتان در جنگ با سلفيها نداشتيد؟ من از روز اول ميدانستم با كسي ازدواج كردهام كه عشق به شهادت دارد و در اين مسير از چيزي نميترسد. بنابراين خودم را آماده چنين روزهايي ميكردم. البته مهمترين عامل در آرامش من حرفها و رفتارهاي خود علي بود كه سعي ميكرد ما را آماده شهادتش كند. بار اول كه رفت 45 روز آنجا بود. وقتي كه آمد و خواست دوباره برود، ابراز نگراني و دلتنگي كردم اما علي حرفي زد كه آرام شدم. او گفت فكر ميكني اگر خانه بمانم امكان ندارد بميرم؟ مثلاً سقف روي سرم بريزد و از دنيا بروم؟ آن زمان ما تازه خانهجديدمان را ساخته بوديم. من نشستم با خودم فكر كردم به هرحال مرگ در همه حال به سراغ آدم ميآيد. حالا كه او خودش مسيرش را انتخاب كرده و ميخواهد از حرم حضرت زينب(س) دفاع كند، فرداي قيامت چه جوابي دارم كه به اهل بيت بدهم. غالب شهداي مدافع حرم الگوهايي از شهداي دفاع مقدس داشتند، الگوي شهيد زادهاكبر كدام شهيد بود؟ ايشان به شهيد علي عاصمي كه از شهداي شهرمان كاشمر است علاقه زيادي داشت. شهيد عاصمي در گردان تخريب بودند و اكنون مزارشان در گلزار شهداي كاشمر و كنار امامزاده سيدحمزه قرار دارد، يعني درست در جايي كه اكنون پيكر همسرم را در آنجا دفن كردهايم. جالب است من حتي قبل از شهادت علي يك شب خواب ديدم كه مزاري را در كنار امامزاده به من نشان ميدهند. در عالم رؤيا فكر ميكردم اين مزار بايد متعلق به يك عالم يا شخصيت بزرگي باشد. تقريباً همان جا يك مزار نصيب علي شد و فهميدم كه مقام شهدا كمتر از علما نيست. علي در هنگام حيات بارها به زيارت قبر شهيد عاصمي رفته بود و عاقبت هم همسايگي اين شهيد نصيبش شد. و سخن پاياني؟ همسرم علي زادهاكبر 28 مردادماه 1392 در دفاع از حرم حضرت زينب(س) به شهادت رسيد. او رفت و من را با دو فرزند كوچك تنها گذاشت. مهدي هنگام شهادت پدر 10 سال و فاطمه تنها چهار سال داشت، پسرم شرايط را درك ميكرد و خيلي بيقراري و ناراحتي نشان نميداد ولي فاطمه براي مدتي بيقرار بابا بود و روزهاي سختي را پشت سرگذاشتم. به نظر من دنيا محل آسايش نيست و جايي است كه دائماً در آن مورد امتحان قرار ميگيريم. علي با گذشتن از تعلقاتش و رفتن به جهاد در امتحانش پيروز شد و من به عنوان يك همسر شهيد بايد صبر و استقامت داشته باشم تا از امتحان خودم سربلند بيرون بيايم. هميشه اين حرف علي در گوشم ميپيچد كه گفته بود فرزندانم را ولايتمدار تربيت كنيد و تا آنجا كه بتوانم سعي ميكنم همين كار را انجام دهم. اكنون پسرم مهدي پا جاي پاي پدرش گذاشته و همان طور كه قبلاً هم گفتم با حضور در جلسات دعا و هيئتهاي مذهبي چيزي از پدر كم ندارد. كشور و نظام ما هميشه نياز به فداكاري و ايثار داشته و اين ايثار نسل به نسل از پدر به پسر منتقل ميشود. روزي پدر شوهرم در جبهههاي جنگ حاضر شده بود و امروز علي براي جنگ با سلفيها به شهادت رسيد و فردا هم مهدي بايد راه پدرش را دنبال كند. دلنوشته مهدي زادهاكبر فرزند شهيد باباي خوبم سلام از حالت نميپرسم چون ميدونم حالت خيلي خوبه، آخه مامان هميشه ميگه بابات الان تو بهشته. من كه بهشت رو نديدم ولي وقتي شبها مياي به خوابم چهرهات پر از لبخنده پس حتماً حالت خيلي خوبه. بابا جون من و مامان و آبجي خيلي دلمون برات تنگ شده، وقتي غروبها از خونه بيرون ميآيم و تو خيابون قدم ميزنيم به جاي اينكه دلم وا بشه بيشتر دلم ميگيره، آخه وقتي ميبينم بچههاي ديگه دست باباهاشون رو گرفتن و با شادي و بدون هيچ غصهاي تو خيابون ميگردن خيلي دلم هواي تو رو ميكنه، فقط وقتي شبهاي جمعه ميام كنار مزارت و شاخه گلي رو عكس قشنگت ميزارم كمي دلم وا ميشه. باباي قشنگم مامان هميشه به من ميگه: پسرم حالا كه بابات نيست تو بايد قوي باشي چون حالا ديگه تو مرد خونهاي ولي من كه نميدونم مرد خونه بايد چي كار كنه. بابا جون امشب بازم به خوابم بيا و بهم بگو كه بايد چي كار كنم. بهم بگو كه وقتي آبجي دلش تنگ ميشه و همش گريه ميكنه چي بهش بگم كه آروم بشه. بيا به خوابم و دوباره دست مهربونت رو روسرم بكش آخه وقتي بغلم ميكردي و من رو ميبوسيدي خيلي احساس قدرت ميكردم اما حالا چي؟. . .
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
عصر شعر «تماشای جهان» در حوزه هنری برگزار شد از آخرین مشقهای خونین دبستانهای «یمن» تا شع
عصر شعر تماشای جهان در حوزه هنری برگزار شداز آخرین مشقهای خونین دبستانهای یمن تا شعر اسفندقه برای برادر شهیدشعصر دوشنبه هشتم تیر 1394 مراسم شعرخوانی تماشای جهان با حضور شاعران مقاومت ایرانی و بین المللی در تماشاخانه مهر حوزه هنری برگزار شد به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزوصیت نامه یکی از غواصان شهید کربلای ۴
شهید سید حسن مقیمی وصیت نامه یکی از غواصان شهید کربلای ۴ در وصیت نامه شهید مقیمی آمده است فقط خواسته من این است که امام را تنها نگذارید و پشتیبان این انقلاب باشید به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز شهید سیدحسن مقیمی اهل زنجان یکی از غواصان شهید عملیات کربلای 4 بود که در سوم دیپدر شهیدان اسدی به فرزندانش پیوست
یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴ - ۲۲ ۴۸ پدر شهیدان محمد و غلامحسین اسدی در سن 93 سالگی درگذشت و به دیدار فرزندان شهیدش رفت به گزارش گروه دریافت خبر ایسنا - منطقه خراسان حاج علیاکبر اسدی رحیم بیگی پدر شهیدان محمد و غلامحسین متولد سال 1301 در سحرگاه 25 ماه مبارک رمضان مقارن با بیستم تیرماهپدر شهیدان رضایی به فرزندانش پیوست
در همدان پدر شهیدان رضایی به فرزندانش پیوست حاج نظامعلی رضایی پدر شهیدان حسین و محمد رضایی درگذشت به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز این پدر شهید در طول عمر بابرکتش خدمات موثری را در راه اسلام و انقلاب ارائه کرد که تقدیم دو شهید از مهمترین این خدمات بود پیکر پدر شهیاهدای عضو-عمل به آخرین وصیت روحانی نابینا
شماره گزارش 2013805786329275516 زمان انتشار 1394 4 21 14 23 عکاس سعید خلیلی عنوان اهدای عضو-عمل به آخرین وصیت روحانی نابینا سید اکبر نبوی روحانی نابینا دهشهری پس از مرگ مغزی با اهدای کبد و دو کلیه اش به سه بیمار زندگی بخشید 1394 4 21 14 23وصیتنامه اولین شهید شناسایی شده از ۱۷۵ شهید غواص و خط شکن +عکس
شهید سید جلیل میری ورکی وصیتنامه اولین شهید شناسایی شده از ۱۷۵ شهید غواص و خط شکن عکس شهید سید جلیل میری در26 آذر ماه سال 65 چند روز قبل از شهادت در وصیت نامهای کوتاه خطاب به خانوادهاش سفارشاتی را نوشت مرکز اسناد ایثارگران به مناسبت رجعت پیکر مطهر این شهید مظلوم غواص گزیدهبا شهدای امور تربیتی/۱۱۲ شهید مرادی: ای دانشآموزان! در خواندن قرآن و مسائل اسلامی و تربیتی کوشا باشید
با شهدای امور تربیتی ۱۱۲شهید مرادی ای دانشآموزان در خواندن قرآن و مسائل اسلامی و تربیتی کوشا باشیددر وصیتنامه شهید محمد مرادی آمده است ای دانشآموزان خوب میخواهم درسهای خود را بخوانید و از معلمان زحمتکش خود اطاعت کنید و در خواندن قرآن و مسائل اسلامی و تربیتی کوشا باشید بهبا شهدای امور تربیتی/۱۱۱ شهید طاهریان: فراموش نکنیم عمر ما بالاخره به پایان میرسد
با شهدای امور تربیتی ۱۱۱شهید طاهریان فراموش نکنیم عمر ما بالاخره به پایان میرسددر وصیتنامه شهید حسینعلی طاهریان آمده است فراموش نکنیم عمر ما بالاخره به پایان میرسد و هیچکس در این دنیای فانی باقی نمیماند پس سعی کنیم لحظهای لگام و افسار نفس سرکش خود را رها نسازیم که ما رابا شهدای امور تربیتی/۱۰۸ شهید سالار: حداقل هفتهای یکبار به زیارت شهدا بروید
با شهدای امور تربیتی ۱۰۸شهید سالار حداقل هفتهای یکبار به زیارت شهدا برویددر وصیتنامه شهید غلامرضا سالار آمده است زیارت شهدا را حداقل هفتهای یکبار فراموش نکنید به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس شهید غلامرضا سالار در سوم اسفند ۱۳۳۳ متولد شد وی دوران ابتدایی را دربا شهدای امور تربیتی/۱۱۰ شهید صحافی: زندگی آزمایشهای فراوانی دارد
با شهدای امور تربیتی ۱۱۰شهید صحافی زندگی آزمایشهای فراوانی دارددر وصیتنامه شهید عطاءالله صحافی آمده است زندگی آزمایشهای فراوانی دارد سعی کنید از آنها سربلند بیرون آیید به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس شهید عطاءالله صحافی در سال ۱۳۳۱ در سمنان متولد شد وآخرین عکس فرزند شهید همت در اینستاگرام/ سردار جعفری و محسن رضایی کنار هم / عکس
آخرین عکس فرزند شهید همت در اینستاگرام سردار جعفری و محسن رضایی کنار هم عکس چند رسانهای > عکس - محمد مهدی همت فرزند شهید ابراهیم همت در صفحه اینستاگرام خود عکسی سلفی از خود و چند تن دیگر منتشر کرده که در این قاب اینستاگرام تصویر دو چهره سرشناس کشور توجه ما را بهتا دقایقی دیگر و با حضور گسترده مردم ولایی البرز انجام میشود مراسم احیای شب قدر در حضور پیکر شهید غواص
تا دقایقی دیگر و با حضور گسترده مردم ولایی البرز انجام میشودمراسم احیای شب قدر در حضور پیکر شهید غواصتا دقایقی دیگر و با حضور گسترده مردم ولایی استان البرز مراسم احیای شب قدر در حضور پیکر مطهر شهید غواص سید جلیل میریورکی در شهرستان کرج برگزار میشود به گزارش خبرگزاری فارس ازآخرین شهید لبنانی القصیر: آزادی «قدس» مقصد راه مدافعان حرم است
آخرین شهید لبنانی القصیر آزادی قدس مقصد راه مدافعان حرم استپدر شهید مدافع حرم لبنانی میگوید علی میگفت اجازه نمیدهیم نیروهای تکفیری همه چیز را نابود کنند آنقدر این مسیر را پیش میرویم تا به انتهایش یعنی آزادی قدس برسیم به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از تسنیم ابا شهدای امور تربیتی/۱۰۳ شهید بیدقی: باید در خدمت به انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نکنیم
با شهدای امور تربیتی ۱۰۳شهید بیدقی باید در خدمت به انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نکنیمدر وصیتنامه شهید جبرائیل بیدقی آمده است باید در خدمت به انقلاب اسلامی و اطاعت از رهبر انقلاب از جان و مال و همه چیز گذشته و از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکنیم به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خآخرین وصیت اميرالمومنين (ع) چه بود؟
آخرین وصیت اميرالمومنين ع چه بود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود اى على تو به دامان من مى آویزى و خاندانت به دامان تو و شیعیانت به دامان خاندان تو مى آویزند به گزارش باشگاه شبانه باشگاه خبرنگاران اصبغ بن نباته گوید هنگامى كه امیرمؤمنان علیه السلام ضربا شهدای امور تربیتی/۱۰۴ شهید پهلوان: استعمار بیشترین ضربه را از طریق فرهنگ به ملتهای تحت ظلم وارد میسازد
با شهدای امور تربیتی ۱۰۴شهید پهلوان استعمار بیشترین ضربه را از طریق فرهنگ به ملتهای تحت ظلم وارد میسازددر وصیتنامه شهید مصطفی پهلوان آمده است به خوبی روشن است که استعمار بیشترین ضربه را از طریق فرهنگ به ملتهای تحت ظلم وارد میسازد لذا ما باید در زمینه بالا بردن علم و آگاهیمادر شهیدان مقدم به فرزندانش پیوست
مادر شهیدان مقدم به فرزندانش پیوستحاجیه خانم فاطمه عبدالحسین بهنامی مادر شهیدان نورالدین و شمسالدین مقدم جان به جان آفرین تسلیم و به فرزندانش پیوست به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز مادر بزرگوار دوتن از فرماندهان لشکر 31 عاشورا و همسر پاسدار مرحوم حاج اکبر مقدم به خاطر کهولت سن-