تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دوست ندارم كه در كودكى از دنيا مى رفتم و وارد بهشت مى شدم و بزرگ نمى شدم تا پروردگارم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833474181




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای حاج قاسم سلیمانی و حسین چریک


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
سردار سلیمانی و شهید حسین منگلی ماجرای حاج قاسم سلیمانی و حسین چریک

شهید حسین منگلی؛
ماجرای حاج قاسم سلیمانی و حسین چریک
نامش حسین بود ملقب به حسین چریک، حسین جبهه‌ها و حسین حاج قاسم سلیمانی. در اول فروردین ماه سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ای روستایی، متدین و ساده زیست به دنیا آمد که باعث دلگرمی خانواده شد.



به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، نامش حسین بود ملقب به حسین چریک، حسین جبهه‌ها و حسین حاج قاسم سلیمانی. در اول فروردین ماه سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ای روستایی، متدین و ساده زیست به دنیا آمد که باعث دلگرمی خانواده شد. این خانواده بسیار مذهبی بودند و علاقه زیادی به سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)داشتند و از این رو نام این کودک را حسین نهادند.
مردم شهربابک به خوبی او را می‌شناسند. چابکی و عبادت‌های شبانه اش در مسجد او را متمایز از هم سن و سالانش کرده بود. "حسین منگلی" با آغاز جنگ به اصرار خودش به جبهه می‌رود اما بارها به دلیل جثه کوچکش وسن کم برگردانده می‌شود اما همچنان با سماجت به جبهه می‌رود و سرانجام در عملیات کربلای ۵ جام شهادت را می‌نوشد. در شهربابک همه حسین را با سرلشگر حاج قاسم سلیمانی می‌شناسند او در عملیات‌های مختلفی همراه سردار بوده است و پدر و مادر حسین می‌گویند" دلمان خوش است حسین با بزرگان جنگ و انقلاب همراه بوده است"
به منزل این خانواده شهید می‌روم تا همزمان با ورود ۱۵۷ غواص و شهدای گمنام از حال و هوای این روزهایشان بپرسم.زمانی به آنجا می‌رسم که پدر و مادر شهید منگلی خیره به تلویزیون نشسته‌اند و مادر با گوشه چادرش اشک‌هایش را پاک می‌کند و پدر مدام یا حسین یا حسین می‌گوید.
از حاج محمد پدرحسین می‌خواهم کمی از شهید برایم بگوید؛ او شهید را اینگونه توصیف می‌کند: پسرم حسین از زمانی که راه رفتن را یاد گرفت و قدری به مسایل دینی آشنا شد همیشه پای منبرها بود .کارهای عجیبی می‌کرد هر وقت می‌خواست نماز بخواند اول خودش می‌خواند بعد من و مادرش را بیدار می‌کرد .هر شب به مسجد روستا می‌رفت و تا اذان صبح در مسجد بود و به راز و نیاز می‌پرداخت .یک روز صبح که از خواب بیدار شدم زن همسایه‌مان در را کوبید و وقتی در را باز کردم گفت حاج محمد جلوی حسینت را بگیر گفتم مگر کاری انجام داده است؟گفت "دیشب نیمه‌های شب متوجه شدم صدای ناله و گریه از مسجد بیرون می‌آید رفتم نزدیک، دیدم حسین بر زمین مسجد سجده کرده است و زار زار گریه می‌کند" .گفتم همسایه, حسین بین ما نیست، حسین خودش هست و خدای خودش.
وقتی به سن ۷سالگی رسید وارد مدرسه شد و در دوران تحصیل همانند امت مسلمان در راهپیمایی‌ها شرکت فعال داشت و در سال ۱۳۵۹ وارد بسیج شد در آن زمان فرزندم حسین از نظر جثه و سن بسیار کوچک بود تا اینکه در سال ۱۳۶۰ داوطلب حضور در جبهه شد قبل از اینکه برود به حسین گفتم حسین جان مبادا پشت به جبهه کنی. گفت "پدر مگر خون من از خون همسنگرانم و هم محله ای هایم رنگین تراست "؟! وبعد رفت که یکی دو بار از پادگان امام حسین (ع)حسین را برگرداندند که برای بار سوم با گریه و زاری و واسطه یکی از برادرانش او را به جبهه اعزام کردند و از سال ۶۰ دیگر جبهه را ترک نکرد و به حدی جبهه را دوست داشت که حاضر به آمدن مرخصی نبود. بعد از مدتی در نزد سردار حاج باقری مسئول تخریب لشگر۴۱ثارالله اموزش دید حسین من به گفته حاجی باقری قدری از نظرمعنوی و روحی خداوند بهش لطف کرده بود که مانند کوهی استوار ثابت قدم بود و زبان زد رفقای همسنگری و کل لشگر شده بود.
چرا به حسین,حسین چریک می‌گفتند؟ پدرش در پاسخ به این سوال گفت:حسین معروف بود به دکتر منگلی یا حسین چریک همه دوستان و همرزمانش او را به این اسم می‌شناختند وچریک بود در شناسایی‌ها ,شکستن خط ها ,غواصی,و بارها تنها به خطوط عراقی ها می‌رفت.
اما مادر حسین، می‌گوید گذر زمان مرا آرام تر نکرده است که هیچ، هر روز دلتنگ‌تر هم می‌شوم. می‌گوید تمام خاطرات حسین را به یاد دارد و شب و روزش را با این خاطرات به سرمی‌کند. بعد از گذر سال‌ها زمانی می‌خواهد از حسین بگوید بغض می‌کند....
وقتی از او می‌پرسم مادر چه خاطره‌ای از فرزندتان حسین بیشتر شمارا ناراحت می‌کند، این گونه پاسخ می‌دهد: حسین هرموقع به مرخصی می‌آمد بدنش زخمی بود. یک روز به خیابان رفته بودم و برایم خبر آوردند که حسین از جبهه آمده است سراسیمه به خانه آمدم که دیدم حسین زیر سایه خانه نشسته است که یک لحظه گوشه لباس بسیجی اش کنار رفت و دیدم که زخمی است ولی به من چیزی نگفت. رفت داخل اتاق و گفت مادر لباس هایمان را بیاور آوردم به من گفت برو بیرون. با حالت ناراحتی رفتم بیرون اشک از چشمانم می‌آمد و از گوشه در نگاه کردم دیدم حسین من پهلویش زخمی شده است که صدایم را بردم بالا گفتم امان از دل زهرا...!
مادر در انتظار برادر حسین با بغض در حالی که تشییع جنازه غواصان و شهدای گمنام را نگاه می‌کند، می‌گوید آقای خبرنگار من یک فرزند دیگر هم دارم که الان ۳۰ سال است که خبری از او ندارم دعا کنید از این شهدایی که آوردند یکی از آن‌ها حسن من باشد . یعنی ممکن است خدا حسن من را برگرداند؟
خاطره حاج قاسم سلیمانی و حسین چریک پدر شهید از خاطره مشترک حاج قاسم سلیمانی با فرزندش می‌گوید: به من خبر دادند که حسین هرشب از سنگر به بیرون می‌زند, که گفتم مواظب حسین باشید. یک بار حاج قاسم به حسین می‌گوید حسین شما امشب پیش من بخواب و اسلحه اش را گرفتند و تحویل دادند که دیگر اسلحه ای نداشته باشد. حاج قاسم تعریف می‌کرد وقتی صبح از خواب برای نماز بیدار شدند, دیدند حسین نیست و به بیرون رفتند دیدند حسین با یک تکه چوب ۳ اسیر عراقی را گرفته و آمده است که با دیدن این صحنه قاسم سلیمانی به حسین می‌گوید حسین تو لباس من را بپوش ومن لباس بسیجی تو را که حسین لبخندی میزند و میگوید شما در لباس خودت فرمانده باش و من هم در لباس خودم همان بسیجی و انجام وظیفه می‌کنم.
یک بار که حاج قاسم به شهربابک آمده بود در میان سخنرانی من را صدا زد و گفت پدر حسین چریک آیا در جلسه هست یانه؟که من جلو رفتم و سردار سلیمانی پیشانی و دست من را بوسید و گفت"حاجی با حسین چکار کردی که اینجور دلها را با خودش برد"؟
و در مراسمی دیگر که حاج قاسم آمده بود بار دیگر این عمل تکرار شد. مدت‌ها گذشت که پیغام سرلشگر حاج قاسم سلیمانی به ما رسید که زندگی‌نامه و کتاب حسین منگلی را بنویسید که به کمک هم رزمانش در حال انجام است.
فرماندهان جنگ بر سر حسین دعوا داشتند غلامرضا شریفی هم رزم شهیدحسین منگلی او را اینگونه توصیف می‌کند: حسین منگلی معروف به حسین چریک جثه کوچک داشت و بسیار خنده رو و کم حرف بود و کم هزینه در امور مالی. بی باک ونترس در جنگ معمولا بین فرمانده لشگر و فرمانده گردان بر سر حسین منگلی دعوا بود.
فرماندهی لشگر شهید حسین را برای گروه تخریب و خط شکنی می‌خواست و فرمانده گردان برای باز کردن گره های کور گردان, اما شهید حسین منگلی هر دو کار را انجام می‎داد, پس از باز کردن معبر و میدان مین همراه گردان ۴۱۷ می‌شد و تا اخرمی‌جنگید.
معمولا با کسی عکس نمی‌گرفت. از شهید که بسیار باهم صمیمی بودیم پرسیدم چرا با کسی عکس نمی‌گیرید، گفت می‌خواهم پس از شهادتم اثری از من نباشد و کسی حسین منگلی را نشناسد. قبل از اذان صبح همیشه یک ساعت زودتر بیدار می‌شد و در گوشه‌ای خلوت به سجده می‌رفت. در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ در مرحله اول کربلای ۵ در شلمچه آن طرف پل شهید را دیدم که پوتین به پا نداشت و دامن لباس نظامی اش پر از نارنجک بود و در قرارگاه دشمن چنان آتش بازی راه انداخته بود که تمامی وسایل موتوری دشمن در حال فرار بودند و در مرحله دوم که گردان مورد تک دشمن قرار گرفته بود سایر رزمندگان پرسیده بودند خسرو اسدی کجاست؟ گفته بودند شهید شده و بعد سراغ حسین منگلی را گرفتند و گفتند آن هم شهید شده است که بچه های گردان گفتند دیگر جای ماندن و مقاومت نیست.
حسین عادت داشت سلاح خود را از دست دشمن تهیه کند حاج علی پور عوض، هم‌رزم شهید از خاطراتش با شهید حسین اینگونه می‌گوید: عملیات والفجر۸بود که سوار بر قایقی شدیم و از اروند به سمت فاو حرکت می‌کردند سکاندار قایق ترسیده بود و می‌خواست برگردد. اما شهید حسین گفت شما فقط من را به ساحل برسان بعد هر جا خواستی برو. حسین بدون سلاح در ساحل دشمن پیاده شد, معمولا عادت داشت سلاح خود را از دست دشمن تهیه کند.
در جای دیگر در کارخانه نمک در منطقه فاو بودیم که یک خمپاره ۶۰ درست نزدیک حسین اثابت کرد و شدیدا مجروح شد. بچه‌های گردان ناراحت بودند و می‌گفتند حسین از عملیات باز می‌ماند اما او با اینکه هنوز کاملا زخم‌هایش التیام نیافته بود خودش را به عملیات بزرک کربلای ۵ رساند و در همین عملیات آسمانی شد.
از حاج محمد می‌پرسم خبر شهادت فرزندتان را چگونه به شما دادند، که گفت: احمد پسرم کردستان بود و همان روز شهادت حسین به اهواز آمده بود و به من گفت حسین مجروح شده است، گفتم نگو حسین مجروح شده است بگو شهید شده است.سرانجام در سال ۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه حسین بر اثر اصابت گلوله خمپاره آسمانی شد و دعوت حق تعالی را لبیک گفت.حسین من آرزویش این بود که مثل ارباش امام حسین (ع)به شهادت برسد که چنین شد و خداوند حسینم را به آرزویش رساند . تا زمانی که زنده‌ام به این شهادت افتخار می‌کنم و سرم را بالا می‌گیرم و از شهادت فرزندم نه تنها که ناراحت نیستم بلکه خوشحالم. از همان روز اول می‌دانستم حسین مال من نیست و رفتنی است که این را همیشه به مادرش هم می‌گفتم.
روز تشیع شهدا، ۲۴ شهید به شهرستان شهربابک آوردند که ۳ تا از آن‌ها نامشان حسین بود و هر ۳ آن‌ها بی سر بودند. آن روز سخنران مراسم سردار معروفی بود تک تک اسم شهدا را نام می‌برد اما تا رسید به نام حسین منگلی گفت امان از حسین منگلی امان از حسین منگلی ,ای مردم ما حسین را از دست ندادیم بلکه ما یک لشگر را از دست دادیم.
خیلی دوست داشتم فرزندم راببینم اما هر کار کردم اجازه ندادند و پیش خودم گفتم همه این‌هایی که رفتند همه حسین من هستند.
وصیت نامه شهید قبل از آغاز سخن شهادت می‌دهم کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مپندارید بلکه زنده‌اند و نزد پروردگار روزی می‌خورند(قرآن کریم) ما راهنما به جنگ نبودیم و نیستیم ولیکن اگر کسی تعدی کند دهان او را خورد خورد خواهیم کرد. امام خمینی (ره)  
درود و سلام خدا و ملائکه الهی بر شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی ایران و به رهبر کبیر انقلاب و مستضعفان جهان و بر ملت قهرمان و سلحشور ایران.ای مردم یکی از چیزهایی که به سراغ همه می‌آید و هیچ کس از ان فرار نمی‌کند مرگ است.مرگ حق است پس چه خوب است مرگی که به سراغ انسان می‌آید برای خداوند و در خدا باشد وای ملت مسلمان ایران خودتان را از پیک‌های پیام الهی و رسولان الهی جدا ننمایید و همچنین جدا شدن از رو حانیت مساوی است با جدا شدن از اسلام.
ای دوستان امروز بر همه واجب است که از اسلام دفاع کنیم. امروز هرکس که شهادت داده است که خدا یکی است و شریکی ندارد, دین خدا را قبول دارد باید به جبهه بیاید. ما همان طوری که نماز می‌خوانیم روزه می‌گیریم باید جهاد هم بکنیم.مگر می‌شود ما نماز بخوانیم ولی جهاد نکنیم. امروز اگرما نماز بخوانیم روزه هم بگیریم ولی جهاد نکنیم بی فایده است.و مادرم از تو می‌خواهم که بعد از شهادت من هرگز گریه نکنی و مانند حضرت زینب (س)صبر پیشه کنی.     فرهنگ نیوز  



۱۶/۰۴/۱۳۹۴ - ۱۰:۱۹




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 74]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن