واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رهايي از اسارت نفس
طيران مرغ ديدي تو زپايبند شهوت به در آي تا ببيني طيران آدميتاينکه اسارت يعني چه، همه ميدانند. اين واژه، از کلماتي است که باري از اندوه و در عين حال، اشمئزاز را به همراه دارد. اين هم به خاطر مفهوم اين کلمه است. مسلما کسي خوشش نمي آيد اسير باشد. علتش هم اين است که خداوند انسان را موجودي آزاد آفريده است. فقط تنها مشکل اينجاست که مفهوم آزادي براي برخي مشخص نيست. از نظر اسلام، آزادي بدون قيد و بند، فقط براي حيوانهاست. انسان اگر بخواهد انساني زندگي کند در صورتي ميتواند آزاد باشد، که آزادي او، با آزادي ديگران منافات نداشته باشد.اگر بنده او شدي، آنوقت از همه اسارتها خارج ميشوي و آزادي واقعي را خواهي چشيد. چرا که به هيچ چيز وابسته نيستي. نه اسير زني نه اسير فرزند نه اسير مال و نه اسير شهوت.به عبارت ديگر، آزادي او، آزادي را از ديگران نگيرد. حالا براي اينکه اين داستان اتفاق بيفتد، اسلام عزيز، احکامي وضع کرده که با عمل به آن، زندگي انساني تحقق پيدا کند و همه در حيطه زندگي خودشان آزاد باشند. اسلام ميگويد تو نبايد بنده هيچ کس باشي، حتي بنده نفس اماره خودت هم نباش. مبادا او تو را اسير کنده و برده خويش سازد. فقط بنده يک موجود باش، آنهم خداي متعال، اگر بنده او شدي، آنوقت از همه اسارتها خارج ميشوي و آزادي واقعي را خواهي چشيد. چرا که به هيچ چيز وابسته نيستي. نه اسير زني نه اسير فرزند نه اسير مال و نه اسير شهوت. فقط بنده کسي هستي که همه هستي به دست اوست. در حقيقت در مسند شاهي، چون وابسته به شاهنشاه عالم امکاني.بنده او شو که به يک التفات خواجگي هر کون و مکانت دهند حال ببينيد امام خميني در اين باره چه ميگويند:گرچه مطالبى كه در اين اوراق است از امور شايعه رايجه و از مكررات بايد بشمار آورد، ولى باكى از اين نيست .تذكر نفس و تكرار حق ، امر مطلوبى است ، و از اين جهت در اذكار و اوراد و عبادات و مناسك ، تكرار مطلوب است . و نكته اصلى آن عادت دادن نفس و مرتاض نمودن آن است . پس از تكرار اى عزيز (ملول ) مشو، و بدان كه تا انسان در قيد اسارت نفس و شهوات آن است ، و سلسله هاى طولانى شهوت و غضب در گردن او است ، به هيچ يك از مقامات معنوى و روحانى نايل نمى شود، و سلطنت باطنيه نفس و اراده نافذ آن بروز و ظهور نمى كند، و مقام استقلال و عزت نفس كه از بزرگ ترين مقامات كمال روحانى است ، در انسان پيدا نمى شود. بدان كه تا انسان در قيد اسارت نفس و شهوات آن است ، و سلسله هاى طولانى شهوت و غضب در گردن او است ، به هيچ يك از مقامات معنوى و روحانى نايل نمى شود، بلكه اين اسارت و رقيت ، باعث مى شود كه انسان ، سرپيچ از اطاعت نفس نباشد در هيچ حال ، و چون سلطنت نفس اماره و شيطان در باطن قوى شد، و تمام قوا سر به رقيت و طاعت آنها گذاشتند، و خضوع در پيشگاه آن ها نمودند و تسليم تام شدند، آن ها قانع به معاصى تنها نمى شوند، و كم كم از معصيت هاى كوچك ، انسان را به معاصى بزرگ و از آنها به سستى عقايد و از آن به ظلمت افكار و از آن به تنگناى جحود و از آن به بغض و دشمنى انبياء و اولياء مى كشانند. و نفس كه در تحت سلطه و رقيت آن ها است ، نتواند از آن سر پيچ نمايد. پس عاقبت امر طاعت و اسارت خيل وخيم است و به جاهاى خيلى هولناك انسان را ممكن است بكشد. انسان عاقل رؤ وف به حال خود، بايد به هر وسيله اى شده ، خود را از اين اسارت خارج كند و تا فرصت دارد و قواى او سالم است ، و حيات و صحت و جوانى برقرار است ، و قوا به كلى مسخر نشده ، در مقابل آن قيام كند. و مدتى مواظبت اوقات خويش كند و مطالعه در حالات نفس كند و حالات گذشتگان و سوء عاقبت آن ها را مداقه نمايد. و گذشتن اين چند روزه را به باطن قلب خود بفهماند، و قلب را بيدار كند و به قلب بفهماند حقيقت منقول از رسول اكرم صلى الله عليه وآله به ما كه فرمودند: (الدنيا مزرعه الاخره ) (1)دنيا كشتگاه بازپسين است . اگر اين چند روزه كشت نكنيم و عمل صالح ننماييم ، فرصت از دست مى رود. عالم ديگر كه فرا رسيد و موت ، حلول كرد، تمام اعمال منقطع مى شود و آمال پايمال مى گردد. و اگر خداى نخواسته با اين عبوديت از شهوات و اسارت از قيد گوناگون هواهاى نفسانيه ملك الموت در رسد، شيطان ممكن است مقصد آخر را كه ربودن ايمان است ، انجام دهد، و با ما طورى سلوك كند و به قلب ما طورى نمايش دهد كه با دشمنى حق و انبيا و اولياى او از دنيا برويم . و خدا مى داند كه در پس اين پرده ، چه بدبختى ها است و چه ظلمت و وحشت ها است . هان اى نفس خسيس و اى دل غافل ! از خواب برخيز، و در مقابل اين دشمنى كه سال ها است تو را افسار كرده ، و در قيد اسيرى در آورده و به هر طرف مى خواهد، مى كشاند، و به هر عمل زشتى و خلق ناهنجارى دعوت مى كند و وادار مى نمايد، قيام كن ، و اين قيود را بشكن و زنجيرها را پاره كن و آزادى خواه باش و ذلت و خوارى را بر كنار گذار و طوق عبوديت حق - جل جلاله - را به گردن نه كه از هر بندگى و عبوديتى وارهى و به سلطنت مطلقه الهيه در دو عالم نايل شوى . اى عزيز ! با آن كه اين عالم دار جزا نيست ، و محل بروز سلطنت حق نيست ، و زندان مومن است ، اگر تو از اسارت نفس بيرون آيى و به عبوديت حق گردن نهى ، و دل را موحد كنى و زنگار دو بينى را از آيينه روح بزدايى ، و قلب را به نقطه مركزيه كمال مطلق متوجه كنى ، در همين عالم ، آثار آن را به عيان مى يابى . چنان وسعتى در قلبت حاصل شود كه محل ظهور سلطنت تامه الهيه شود، و از تمام عوالم ، فسحت و سعه آن بيش تر گردد. (لايسعنى ارضى و لا سمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المومن ) (2) نه زمن و نه آسمان وسعت و گنجايش مرا ندارد ولي قلب بنده مومن من جا براي حلول من دارد.و چنان غنا در آن ظاهر گردد كه تمام ممالك باطن و ظاهر را به پشيزى نشمرى و چنان اراده ات قوى گردد كه متعلق به ملك و ملكوت نگردد و هر دو عالم را لايق خود نداند. 1- احياة العلوم ، ج 4، ص 14 -كنوز الحقائق (در حاشيه الجامع الصغير، ج 1) ص 1332-غوالى اللئالى ، ج 4، ص 73. چهل حديث ، ص 220 و 221تهيه و توليد: محمد حسين امين - گروه حوزه علميه تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 379]