واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - وقتی دهه هفتاد تمام شد انتظار داشتیم شاعران نسل بعد بیایند و اشتباهات این دهه را رفع کنند و به شعر کاملتری برسند(چنانکه شعر دهه هفتاد چنین کرد و ادامه شعر دهه شصت شد) اما چه میتوان کرد که نسل نو، تجربه نیندوخته یاد این افتاد که از اساس باید کار دیگر کرد و آن کار دیگر، چیزی جز «یک دوره بازگشت ادبی» نبود! وقتی از نسل نوی هشتاد ناامید شدیم (البته در حوزه نوسرایی نه شعر کلاسیک) یاد آن تازهنفسهایی افتادیم که اواخر دهه هفتاد، خواستند بر «موج شعر هفتاد» سوار شوند و گرچه پیشنهاد تازهای نداشتند و اغلب، باز تولیدکننده بودند، اما بااستعداد بودند و میشد به آنها امید بست که روزی از «باز تولید» به «بازآفرینی» برسند (مدعای خودشان البته چیز دیگری بود و توسع امکانات رسانهای دهه هفتاد و ورود آنها به حوزه هفتهنامهها و ماهنامهها، باعث شده بود که حواریونی هم از «بازتولیدکنندگان بیرسانه» به دست آورند که مگسان گرد شیرینی بودند. خب تا بوده چنین بوده.) از آن میان، چند نفری به شعر پیشنهاددهنده- گرچه نه تام و تمام- رسیدند. برخیشان هم با «شعر بازگشت» دهه هشتاد همسویی گرفتند و خواستند راهبری آنها را برعهده گیرند که نشد. (خب در دهه هشتاد، از مشهورترین شاعرانش تا گمنامترینشان، همه مدعی راهبریاند!) بعضیشان هم پیشنهاددهنده نشدند اما به «شعریخواندنی» دست یافتند که قدرت همراهی با مخاطبان عام را در خود داشت و از «شهود در جهان» دلپذیری برخوردار بود. حالا که چیزی نمانده به پایان دهه هشتاد، وقت آن است که شاعران، کارنامهشان را روی میز بگذارند! به گمان من «پونه ندایی» با «صحرایی پر از اسب» این کار کرده. شعر او به تعادلی نسبی رسیده، گرچه این تعادل به «تعادل در عین شگفتی» شبیه نیست، اما دلپذیر است، مخاطب را قانع میکند که با «شعر» روبهروست (پدیدهای نادر در این روزگار!) «تغزل» در شعرهای «ندایی» کوبنده نیست. زمزمهگر است، اما در همین حد هم مجابکننده است (یادمان باشد که «فرهنگ رپ»، «تغزل» را در شهر و قصه ده سال اخیر کشت!): مثل رؤیایی دور بود که بر قایقی سرگردان همچنان میرفت خواستم استکان را بردارم که ناگهان ریخت چای را ننوشیدم که بعدازظهر شد شعر را ننوشتم که شب شد و خوابت را ندیدم که صبح شد مثل رؤیا بودی دور بر قایقی سرگردان و میرفتی... شعرهای این کتاب، البته دچار یک مشکل بزرگ هم هستند که متأسفانه اکنون دیگر به مشکل عمومی شعر ایران بدل شده، غیاب موسیقی. «تمایل به نثر» هروقت که «شهود»، خوب جفت و جور نمیشود، کلافهکننده است، اما هرجا که «شهود» منظری تازه از جهان را نشان مخاطب میدهد، آن «غیاب»، کمتر به چشم میآید. به هر حال، یک شاعر که تا پایان عمر نمیتواند صرفاً با اتکا به «شهود در جهان» شعرش، به حیات ادبیاش ادامه دهد او محتاج «شهود در زبان» نیز هست که با «غیاب موسیقی» سر سازگاری ندارد. «روح من قایق کوچکیست که در دریای تو سرگردان مانده بیش از این موج برندار باورت دارم به بزرگی به پر بودن» پونه ندایی متولد 1353 است. به روایت معرفینامه پایانی کتاب، شعرهایش به ارمنی، آلمانی، انگلیسی، عربی، ترکی، ایتالیایی، گرجی، استانبولی و بلغاری ترجمه شدهاند و سه دوره نامزد جایزه بینالمللی کتابخانه شعر آمریکا بوده. ترجمه عربی شعرهایش هم در مصر به چاپ رسیده؛ با این همه به نظرم باید فکری برای آینده شعریاش بکند. او بر «زبان» تسلط ندارد. کلمات در شعرهایش راه میروند(در غیاب موسیقی که کلمات نمیرقصند!) و شعرهایش «معماری» ندارند. البته شاعری که آثارش به چندین زبان ترجمه شده،لابد به این حرفها خواهد خندید اما من بالشخصه چند شاعر خیلی بهتر از ندایی را میشناسم که نه حالا - لااقل چهار دهه قبل - آثارشان به همین زبانها ترجمه شده بود با این همه، اکنون به همان دلایلی که گفتم - کسی نامشان را به یاد نمیآورد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]