تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زباله را شب در خانه هاى خود نگه نداريد و آن را در روز به بيرون از خانه منتقل كنيد،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831103694




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اوكابوس امريكايي‌ها در خليج فارس بود


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: اوكابوس امريكايي‌ها در خليج فارس بود
تاريخ گواهي مي‌دهد كه چگونه يك جوان بوشهري به نام شهيد نادر مهدوي كابوس نيروي دريايي ايالات متحده امريكا در خليج فارس شده بود.
نویسنده : احمد محمد‌تبريزي 


اين فرمانده شهيد كه به همراه تيمش، نفتكش غول پيكر بريشتون را منهدم ساخت باعث شد امريكا با وجود تبليغات و هياهوي رسانه‌اي گسترده، در بزرگ‌ترين اسكورت دريايي تاريخ ناكام بماند و سيلي محكمي را از سوي چند جوان رزمنده ايراني پذيرا شود. اتفاقي كه باعث شد متكبرين مستكبر كينه نادر مهدوي را به دل بگيرند و چند روز بعد او و ناوگروه دريايي ذوالفقارش را مورد حمله بالگردهاي خود قرار دهند. هرچند در اين رويارويي ناجوانمردانه نيز باز گروه نادر مهدوي سيلي گيج‌كننده‌اي به امريكايي‌ها زد و يكي از بالگردهاي پيش‌رفته‌شان توسط شهيد محمدي‌ها به اعماق آب‌هاي خليج فارس سقوط كرد، اما در تعاقب اين عمليات مهدوي به اسارت درآمد و در آتش كينه يانكي‌هاي تحقير شده، به شهادت رسيد. متن زير گفت و گوي ما با حسن فقيه برادر سردار شهيد نادر مهدوي است كه پيش رو داريد.     گفت‌وگو را از شرايط و فضاي خانوادگي‌تان آغاز مي‌كنم. وضعيت معيشتي و عقيدتي خانواده هنگام تولد شهيد مهدوي چگونه بود؟ خانواده ما در استان بوشهر، شهرستان دشتي و روستاي نوكار كه 100 كيلومتري با بوشهر فاصله دارد زندگي مي‌كرد و برادرم هم در همين خانه متولد شد. نادر در سال 42 همان سالي كه حضرت امام فرمود سربازان من در گهواره هستند به دنيا آمد. من 13، 14 سال بزرگ‌تر بودم و زمان تولد نادر مشغول تحصيل بودم. نام خانوادگي پدري ما بسريا و اسم شناسنامه‌اي اخوي‌ام نادر است اما ما ايشان را حسين صدا مي‌زديم و هنوز هم در خانواده، اسمشان حسين است. حكايت اين دو اسم به زمان مدرسه رفتنم برمي‌گردد. معلّمي به نام آقاي اسحاق ايراني داشتم و زماني ‌كه خبر تولد برادرم را به ايشان دادم، گفتند كه دوست داريد يك اسمي براي برادرتان انتخاب كنم كه ماندگار شود. گفتيم چراكه نه. گفتند اسمش را بگذاريد «نادر». قضيه را به مادرمان گفتيم. ايشان به علت احـترام زيادي كه براي آقاي ايراني قائل بود، اسم شناسنامه‌اي برادرم را نادر گذاشت اما در خانه به خاطر عشقي كه به آقا اباعبدالله(ع) داشت، حسين صدايش مي‌زد. خانواده‌‌‌مان مذهبي و پدرمان كشاورز بود. هنوز چند روزي از تولد اخوي نگذشته بود كه بيماري سختي گرفت و همه را نگران كرد تا جايي كه فكر مي‌كرديم ماندني نباشد ولي خدا نادر را دوباره به ما داد. آن زمان روستاهاي ايران از لحاظ غذا و پوشاك بسيار در مضيقه و كمبود بودند و يك سال سرمايي در استان بوشهر افتاد كه ماهي‌هاي زيادي در كنار دريا تلف شدند. شبي كه حال نادر خيلي بد شد، راه‌ها هم بسته شد و بسيار سرد بود. مرحومه مادرم حنايي درست كرد و روي سر نادر گذاشت. صبح بلند شديم و ديديم برادرم چشم‌هايش را به هم مي‌زند. فكر مي‌كرديم نفس‌هايش به شمارش افتاده ولي رفته رفته حالش بهتر شد. در همان روستاي نوكار قدم به مدرسه گذاشت. در آن سال‌ها روستاها رو به تحليل مي‌رفت و مردم خودشان را به هر طريقي به شهرها و حومه‌اش مي‌رساندند. من هم وقتي سنم به 18 سال رسيد براي تأمين مخارج خانه براي كار به خارج كشور رفتم. مرحوم پدرم در نزديكي هرمز و در روستاي بحيري قطعه زميني را خريد و اسباب‌كشي كرديم. الان همانجا سكونت داريم و پيكر شهيد مهدوي در گلزار شهداي بحيري به خاك سپرده شده است. چطور است كه نام فاميل شما با برادر شهيدتان فرق مي‌‌كند؟ اين مربوط به سال 1365 مي‌شود. ايشان خيلي دنبال اين رفت كه براي شهرت بسريا، يك ريشه و عقبه‌اي پيدا كند. راستش ما ربطي هم به بصره عراق نداريم و اين فاميل، به اصالتمان هم دخلي ندارد. خـلاصه وقتي دست نادر به جايي نرسيد، تصميم گرفت شهرتش را تغيير دهد. من قبلاً شهرتم را به شهرت مادري‌ام تغيير داده بودم. ايشان اين قضيه را با من در ميان گذاشت. گفتم مگر فاميل خودم چه اشكالي دارد. گفت منظورم فاميل شما نيست، مي‌خواهم فاميلي خودم را عوض كنم. گفتم عيبي ندارد. خودش رفت، اقدام كرد و درخواست داد و به دليل ارادت خاصي كه به حضرت مهدي(عج) داشت، شهرتش را مهدوي گذاشت. شهيد مهدوي در مبارزات انقلابي هم شركت داشت؟ روستاهاي ما بر اساس تعليمات اسلامي و ملامكتبي بنا شده بود. آن زمان سواد نبود ولي مردم بسيار معتقد و در پي يادگيري بودند. اگر روضه‌اي توسط ملاي محل خوانده مي‌شد زن و مرد به دنبال روضه‌اش مي‌رفتند. طوري بود كه همه دنبال ياد گرفتن سواد بودند. آن روزهايي كه انقلاب داشت به ثمر مي‌نشست من در ايران نبودم و در يكي از كشورهاي اطراف خليج فارس كار مي‌كردم. اينجا كاري نبود و خانواده نان نداشت. به‌‌رغم اينكه نادر در زمان انقلاب سن زيادي نداشت اما در تمام راهپيمايي‌ها و سخنراني‌ها شركت داشت. كلاً فضا طوري بود كه دانش‌آموزان مدارس را رها كرده بودند و دنبال انقلاب بودند. فكري باز و اخلاقي سرشار از ادب داشت و بسيار مذهبي بود. كشورهاي حاشيه خليج فارس نسبت به انقلاب چه واكنشي نشان مي‌دادند؟ آنها آن روزها چيزي از انقلاب ما نمي‌فهميدند، هيچ عكس‌العمل خاصي نداشتند و فقط نظاره‌گر تحولات بودند. بعد از پيروزي انقلاب گروه‌هاي معاند در اين كشورها نفوذ كردند و عليه نظام و انقلاب شروع به فعاليت كردند. خاطرم هست يكي از شيوخ آنجا به من گفت ايراني هستيد و انقلاب كرده‌ايد؟ وقتي جواب بله داديم پوزخندي زد. بعد از مدتي شروع به صحبت با او كردم و وقتي خواسته‌هاي مردم را بيان كردم بلند شد صورت ما را بوسيد و گفت تبليغات غير از اين را نشان مي‌دهد. ‌گفتيم ما مسلمانيم اما پولمان در جيب اسرائيل و امريكا مي‌رود. او هم افسوس مي‌خورد چرا ما نبايد يك يد واحد باشيم و عليه دشمنان متحد باشيم. روز ديگري مادر يكي از بزرگان آنجا كه زن باهوشي بود گفت شما كجايي هستيد و وقتي فهميد ايراني هستيم از انقلاب صحبت كرد و گفت: پسري به نام عبدالله دارم كه به امريكا رفته و گفته مي‌خواهم اسمم را بگذارم روح‌الله و شيعه شوم. با پيروزي انقلاب شهيد مهدوي چه فعاليت‌هايي مي‌كرد؟ ما از شور و حرارت شهيد مهدوي مي‌ترسيديم كه نكند دنبال حزب و گروهي بيفتد. اما خيلي از ما روشن‌تر‌ بود. يك روز در شهر با طرفداران بني‌صدر درگيري پيدا كرد و بهشان مي‌گفت شما او را نمي‌شناسيد، او مانند گربه فريبنده است. جنگ كه شروع شد آموزش چند هفته‌اي در انرژي اتمي بوشهر ديديم. آن زمان برادرم 16 سالش بود و جثه‌ ريزي داشت. نمي‌خواستيم تا زماني كه ما در جبهه هستيم او ورود كند ولي او بسيار پرشورتر از ما بود. با اولين اعزام بسيج در استان به جبهه رفتيم و با اعزام بعدي گفت ديگر نوبت من است. سال 60 به استخدام سپاه درآمد و پس از آموزش به تهران آمد تا با منافقين رويارويي داشته باشد. مجدداً برگشت و در فتح بستان حضوري فعال داشت. در اين عمليات شهيد نعمت‌الله تهمتن يكي از بهترين دوستان اخوي به شهادت رسيد. ما بيشتر از حضور شهيد مهدوي در يگان دريايي سپاه شنيده‌ايم، اگر مي‌شود كمي از فعاليت‌هاي ايشان در ساير جبهه‌هاي دفاع مقدس بگوييد. شهيد مهدوي پس از بازگشت از عمليات طريق‌القدس و آزادسازي بستان، به سِمَت معاونت فرمانده سپاه جم منصوب شد و در مدت دو سال حضور در اين منطقه، فعاليت‌هاي درخشاني را به ويژه در زمينه جذب و ارشاد نيروي مردمي، جلوگيري از بروز اخلال و ناامني در منطقه، كنترل فعاليت‌هاي خوانين و محدود كردن قدرت فئودال‌ها به انجام رسانيد. بعد از آن به سپاه خارك رفت و سال 63 جزو سپاهيان محمد(ص) در دشت عباس بود. بعد از آن در عمليات‌هاي خيبر، بدر، كربلا3 و والفجر8 هم حضور داشت. برادر شهيدتان در همان دوران جنگ تشكيل خانواده داد؟ بله، ايشان در سال 1361، با دختري مؤمنه از روستاي بحـيري به نام خانم سكينه جوكار ازدواج كرد. بچه‌هاي جنگ سعي مي‌كردند زودتر زن بگيرند تا روح و ذهنشان سالم بماند. ايشان هم با پيگيري پدر و مادرم و مخصوصاً مادرم، ازدواج كرد. سال 1360 برايش خواستگاري كرديم، سال 1361 ازدواج كرد، چندسالي بچه‌دار نشد، سال 1366 بود كه عيالش باردار شد و درست روز چهلم شهادت نادر، دخترش به دنيا آمد كه طبق وصيت خودش، اسمش را گذاشتند زهرا. اخوي بسيار ساده‌زيست بود و از تجملات بدش مي‌آمد. بسيار ولايتمدار بود و به لباس مقدس پاسداري احترام مي‌گذاشت. مي‌گفت وقتي لباس پاسداري تنم است نمي‌توانم در ميان انظار چيزي بخورم يا بخندم تا مبادا سپاه و نظام را بد نشان بدهم. بعد از عمليات والفجر8 در ماه رمضان برگشته بود و جايي دعوت بوديم. از بس بار جا به جا كرده بود كمرش زخم شده بود. سفره سحري رنگين و تجملاتي بود. نادر پشت سرم گريه مي‌كرد و مي‌گفت مسلمان مرا كجا آورده‌اي؟ اگر فردا وارد ميدان شوم و بچه‌ها بگويند كجا بودي و چه خورده‌اي چه بگويم. چطور شد كه شهيد مهدوي تصميم به تشكيل ناوگروه دريايي ذوالفقار گرفت؟ شهيد مهدوي تا آن زمان تجارب فراواني از حضور در جبهه‎ به دست آورده بود و به همين دليل تصميم به تشكيل ناوگروه دريايي ذوالفقار گرفت. ناوگروه دريايي ذوالفقار، وابسته به منطقه دوم نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود و نادر تا زمان شهادت، فرماندهي آن را به عهده داشت. دشمن هم در سال‌هاي 64، 65 و پس از شكست در فاو از پيشروي در خشكي مأيوس شده بود و جبهه‌اي را با راهنمايي امريكا و ديگر كشورها در دريا باز كردند تا جلوي صدور نفت‌مان را بگيرند. تصور اين بود كه با ورود امريكا به خليج‌فارس، نيروهاي ايراني اقتدار خود بر اين پهنه آبي فوق‌العاده مهم را از دست خواهند داد و موازنه قدرت نظامي به نفع عراق تغيير خواهد كرد. شهيد مهدوي هم با يك تيم مجرب از بچه‌هاي با جرئت و با امكانات محدود به مقابله با امريكا و عراق برخاست. در جريان درگيري‌هاي دريايي و جنگ نفتي اگر صدام يكي از كشتي‌هاي نفتي ما را مي‌زد ما دو تا مي‌زديم. كشورهايي مثل كويت و عراق و عربستان وقتي مقابله ما را در دريا ديدند در موضع انفعال قرار گرفتند. حادثه كشتي بريشتون چگونه اتفاق افتاد؟ در سال‌هاي پاياني جنگ، خليج‌فارس براي ايران بسيار ناامن شده بود و عراق خيلي راحت كشتي‌ها و سكوهاي نفتي ايران را مي‌زد. كويت بخشي از سرزمين و عربستان، آسمانش را در اختيار صدام قرار داده بودند. اولين كاروان از نفتكش‌هاي كويتي آن هم با پرچم امريكا و اسكورت كامل نظامي توسط ناوگان جنگي اين كشور در تيرماه سال 1366 به راه افتاد. در اين بين، دولت امريكا عمليات سنگيني را در ابعاد رواني، تبليغي، سياسي، نظامي و اطلاعاتي جهت انجام موفقيت‌آميز اين اقدام انجام داده بود. كشتي بريشتون بزرگ‌ترين كشتي نفتي آن روزها بود و امريكايي‌ها قبل از حركت اعلام كرده بودند اگر كسي جرئت دارد به اين كشتي حمله كند. اين موضوع به گوش حضرت امام مي‌رسد و ايشان با خونسردي مي‌فرمايند: «من اگر جاي شما بودم مي‌زدم.» كلام امام به سردار شهيد مهدوي و جانشينش سردار شهيد بيژن گرد و نيز همرزمانش مي‌رسد. شهيد مهدوي مي‌گفت وقتي حرف امام را شنيديم همگي گفتيم انشاءالله كشتي را مي‌زنيم و هيچ مشكلي پيش نخواهد آمد. روزي كه دشمن از تنگه هرمز وارد ‌شد امريكايي‌ها ورود كشتي بريشتون را در بوق و كرنا كرده بودند. لجستيك سنگين امريكا اطراف كشتي را احاطه كرده بود و بيش از 100 خبرنگار روي عرشه بودند و شبكه‌هاي خبري پوشش گسترده‌اي مي‌دادند. تيم شهيد مهدوي مسير كشتي‌ را مي‌دانست و با مين‌هاي دريايي شب در جزيره فارسي مي‌مانند. صبح فردا كه حركت مي‌كنند دريا طوفاني مي‌شود. با ابزاري كه بچه‌ها در اختيار داشتند امكان برگشت سخت بود. شخصيت شهيد مهدوي طوري بود كه همه از او حرف‌شنوي داشتند و تا پاي جان روي حرفش مي‌ايستادند. به او مي‌گويند آقاي مهدوي شما فرمانده ما هستي و هر چه شما بگويي انجام مي‌دهيم. همان لحظه تصميم مي‌گيرند ارتباط‌شان را با بوشهر و تهران قطع كنند و دست به كار شوند. به هر ترتيبي و در آن شرايط سخت و افتان و خيزان به سختي مين‌گذاري مي‌كنند و مي‌روند. شهيد مي‌گويد: «پس از انجام كار از فرط خستگي ديگر حال نداشتيم به جزيره فارسي برگرديم.» هنگام بازگشت به محل استقرارشان زيارت عاشورا و دعاي توسل مي‌خوانند. كشتي بريشتون كه در حال حركت بود روي مين مي‌رود و حفره‌ بزرگي در بدنه‌اش ايجاد مي‌شود. كشتي را كشان كشان به سمت كويت مي‌كشند و برخلاف تهديدهاي‌شان هيچ كاري هم انجام نمي‌دهند. بعد از انجام عمليات چه اتفاقي مي‌افتد؟ پس از انجام عمليات به پاس قدرداني از شهيد مهدوي و همرزمانش برنامة ديدار با حضرت امام(ره) تدارك ديده مي‌شود. در اين ديدار حضرت امام يكايك اين سربازان جان بركف اسلام را مورد ملاطفت و تفقّد قرار مي‌دهد و پيشاني سردار شهيد مهدوي را مي‌بوسد. اخوي در‌باره اين ديدار مي‌گفت كه براي ما رزمندگانِ خليج فارس، همين تبسّم و شادي امام در ازاي همة زحمات شبانه‌روزي كافي است و اگر تا آخر عمر، موفّق به انجام خدمتي نگرديم، باز شاديم كه حداقل براي يك بار هم كه شده، موجب رضايت و شادي و تبسّم امام عزيزمان شده‌ايم. هدف شهيد رويارويي با امريكا بود و مي‌گفت از دور نظاره‌كردن و جنگيدن فايده ندارد. قسم مي‌خورد اگر امكاناتش را داشت در دورترين نقطه دنيا عليه امريكا عمليات انجام مي‌داد. پس از انجام اين عمليات و ديدارش با امام از لحاظ روحي تغييرات فوق‌العاده‌اي در شهيد مهدوي به وجود آمد. هر آيه و دعا و نماز را با گريه مي‌خواند و دعاي قنوتش: «اللهم ارزقنا شهاده في سبيلك» شده بود. اسارت و شهادتشان چگونه رقم خورد؟ يكي از شب‌هاي مهرماه 66 نادر براي شركت در مجلس ختمي به بوشهر برگشت. هنگام برگشت از مجلس به من گفت با شما كار دارم. من هم گفتم اگر به من نگويي بهتر است و وقتي برگشتي با هم مفصل صحبت مي‌كنيم. گفتم مبادا حرفي بزنم باعث ناراحتي‌اش شوم و به او گفتم هر كاري مي‌كني براي خداست و انجام مي‌دهي. يكي از همرزمان نادر به نام شهيد غلامحسين توسلي شب قبل از حركت به مادرش مي‌گويد امشب ما شام ماهي مي‌خوريم و شايد فردا ماهي‌ها ما را بخورند. شهيد بيژن گرد از ديگر همرزمان شهيد مهدوي هم يك شب قبل از رفتن، دخترش در بيمارستان متولد مي‌شود و تا صبح در بيمارستان مي‌ماند و علي‌رغم اينكه تمام شب بيدار بود صبح همراه همرزمانش مي‌رود. عصر روز 1366/07/16 سردار شهيد نادر مهدوي همراه با تني چند از همرزمانش نظير سردار شهيد غلامحسين توسلي، سردار شهيد بيژن گرد، سردار شهيد نصرالله شفيعي، سردار شهيد آبسالان، سردار شهيد محمّدي‌ها، سردار شهيد مجيد مباركي و عده‌اي ديگر، جهت انجام گشت‌زني و حفاظت از خليج فارس، با استفاده از دو فروند قايق تندرو توپدار به نام «بعثت» و يك فروند ناوچه به نام «طارق» به سمت جزيرة فارسي حركت مي‌كنند. تعدادشان 9 نفر بود كه قرار بود دو نفر ديگر هم به جمع آنها اضافه شوند. نزديك غروب در يكي از رادارهاي قايق اشكالي پيدا مي‌شود. بچه‌ها در حال تعمير رادار و بررسي وضعيت بودند كه زوزه بالگرد دشمن را بالاي سرشان مي‌شنوند. شهيد مهدوي مي‌گويد حالت بگيريد و متفرق شويد كه بالگرد دشمن است. اولين قايقي كه زده مي‌شود قايق شهيد توسلي بود. قايق آتش مي‌گيرد. قايق دوم كه محمد محمدي‌ها در آن بود يكي از بالگردهاي دشمن را مي‌زند و آنها عقب‌نشيني مي‌كنند. شهيد مهدوي و تيمش نيز براي از آب گرفتن نيروها عقب‌نشيني مي‌كنند. تنها ناوچة طارق كه سردار شهيد مهدوي بر آن سوار بود، سالم مانده و دو قايق ديگر هدف قرار گرفته و مي‌سوختند. دوباره سروكله بالگردهاي امريكايي پيدا مي‌شود و اين بار كشتي ‌نادر را هم مي‌زنند. بعد از دو سه ساعت شنا شهيد مهدوي و گرد و دو نفر ديگر را سالم مي‌گيرند. روي عرشه ناو مي‌برند و آنجا مشخص مي‌شود جست‌وجوي‌شان براي شناسايي نادر مهدوي بوده است. نادر شناسايي و زير شكنجه شهيد مي‌شود و بعد شش روز بعد پيكرش از طريق عمان به كشورمان برمي‌گردد. ستون پنجم اطلاعات زيادي را به دشمن داده بود و بچه‌هايي كه برگشتند، اعلام كردند كه آنها فقط به دنبال مهدوي بودند.  

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن