واضح آرشیو وب فارسی:الف: آزمودن مسیرهای ناآزموده
بخش فرهنگی الف، ۷ تیر ۱۳۹۴
تاریخ انتشار : يکشنبه ۷ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۲۴
بنفش تر از خود با خیابانهای خاموشسروده: محمد رضا اصلانیناشر؛ مروارید، چاپ اول ۱۳۹۱۱۲۳ صفحه، ۴۷۰۰ توماناین کتاب را فروشگاه اینترنتی شهر کتاب تا یک هفته پس از معرفی، با ۱۰% تخفیف ویژه عرضه میکند، در صورت تمایل در اینجا کلیک کنید.****محمد رضا اصلانی هنرمندیست سختگیر و کمالگراست، هم سینما و هم حوزه شعر. درک آثارش آسان نیست، به خصوص در قیاس با جریان متعارف هر یک از این حوزهها. اما بیشک این روزها محمد رضا اصلانی را بیشتر به عنوان فیلمساز میشناسند تا شاعر؛ یا شاید برای برخی فیلمسازی گزیده کار باشد که اخیرا مجموعه شعری را نیز با عنوان «بنفش تر از خود با خیابانهای خاموش» منتشر کرده است.اما ماجرا در گذشته دقیقا برعکس این بود، در میانه دهه چهل شاهد حضور چهره های مستعدی در ادبیات ایران بودیم که برخی از آنها در سالهای بعد جذب سینما شدند و فعالیت ادبی آنها به نفع سینما بسیار کاسته شد. محمد رضا اصلانی یکی از این چهره ها بود که در حوزه فرهنگ و هنر نخست به عنوان شاعر نام خود را مطرح کرد و سپس به حوزه فیلمسازی کوچید و از فعالیت ادبیاش کاسته شد. اصلانی از شاعران جریان موج نو در شعر دهه چهل بود که به عنوان چهرهای که اشعار مدرن می سرود طرفدارانی هم برای خود دست و پاکرده بود. تا آنجا که وقتی جریان موج نو شعر این دهه تکامل یافت و به صورت شعر حجم متبلور شد، او نیز ازجمله کسانی بود که به تأسی از یدالله رویایی بیانیه شعر حجم را امضا کرد. «شبهای نیمکتی، روزهای باد» (۱۳۴۴) در سال ۱۳۴۴ منتشر شد، اثری بسیار مدرن از متن اشعار گرفته تا طراحی جلدش که توسط مهدی سحابی انجام شده بود. این کتاب در شرایطی منتشر شد که هنوز اندک بودند کسانی که چنین تجربه هایی را به چاپ می سپردند. به خصوص اینکه اشعار او نه نسبتی با سنت نیمایی شعر نو داشت و نه شعر سپید و... زبان اشعار او در عین نزدیکی به زبان مردم کوچه بازار، اصیل و کارشده بود و به لحاظ سطربندی و شکل نشستن روی صفحه نیز از فرم فکر شده ای بهره می برد. شعری که شنیدن برای درک کامل آن کفایت نمی کرد و باید دیده و خوانده می شد. مهمترین کا اصلانی این بود که در برخی شعر های خود واحد زبان را از کلمه به گذاریه بدل کرده بود. محمد رضا اصلانی در سالهای بعد دو مجموعه شعر «بر تفاضل دو مغرب» (۱۳۵۴) و «سوگنامهٔ سالهای ممنوع» (۱۳۵۷) و دو منظومه نیز در جنگهای ادبی منتشر کرد.او که در این سالها جذب فیلمسازی بود علاقمندان اشعار خود را که در انتظار ادامه همان مسیر مدرنیستی در شعر بودند متعجب کرد. چه را که تجربه های پیشین را تاحد زیادی به کنار نهاده و راههایی تازه را آغاز کرده بود.از اواخر هه پنجاه بدین سو محمد رضا اصلانی کتاب شعر تازه ای منتشر نکرده بود و چنان مینمود که شعر رابه نفع فیلمسازی به تمامی کنار گذشته تا اینکه «بنفش تر از خود با خیابانهای خاموش» در سال ۱۳۹۱ منتشر شد. کتابی که در بر گیرنده اشعار متاخر محمد رضا اصلانیست . اشعاری که گویا او قصد انتشارشان را نداشته و به پیشنهاد نشر مروارید راضی به چاپ آنها شده.هرچند کتاب حاضر دربرگیرنده گزیده ای از اشعار سروده شده توسط اصلانی از دهه شصت بدین سوست اما کم و کیف آن همچنان حکایت از کمالگرایی و سختگیری در کار شعر دارد.اشعار منتشر شده در بنفش تر از خود با خیابانهای خاموش» سیمای شاعری را ترسیم می کنند که ذغدغه زبان دارد، اما با با تلقی خاص خود که با رویکردهای مرسوم متفاوت است.در اشعار این مجموعه جوهره شعر در زبان مستتر است و نه مضمون آن. اصلانی به مدد تسلط و احاطهاش بر زبان، از زبان برای تصویر سازی بهره میگیرد. مهمترین شاخصهای که اشعار این کتاب را منحصر به فرد می سازد، وزنیست به روایت در شعر داده است و این مهم بازتاب فضاییست در شعر او اگر نکته بر خوردار از بار اجتماعی گرایانه جلوه گر می شود، این مهم بازتاب فضایی ست که با شعر خود خلق می کند. فضایی که مضمون در آن شکل می گیرد . در واقع زبان شعری او فضا را می سازد و فضای هر شعر مضمون را در داخل خود می پروراند. از این منظر اشعار مجموعه کیفیتی متفاوت می یابند اگر انتزاعیاند شاعر بر فضاهای درونی شده و تجربههای ذهنی خود تاکید دارد و اگر کیفیتی اجتماعیگرایانه دارد، حاصل فضاهاییست که در تجربه جمعی قابل دریافت هستند. درباره این مجموعه گفتهاند: «شعر اصلانی حاوی نوعی دلواپسی و هراس است. دلواپسی و هراسی که تصویرهایی که اصلانی با زبان می آفریند، به آن شکل می دهد. شعر اصلانی نه بیان دغدغه های شخصی و خصوصی که پیوند فردیتی زخم خورده و نگران با زمینه ای جمعی و تاریخی است.» اصلانی در شعر از این کتاب سروده است:«برگ/ چنان جوان بود و بهار/ چنان ترد/ که طرح پیر چهره از یاد گرفتم/ و به سودای پرنده ای تراویده در باد/ به کوچه زدم/ جهان از هیچ خبری خبر نداشت/ و تنها درخت بود که از انفجار دل شکوفه ای خبر می داد/ و در دل انفجار/ آفتاب/ کودکی از شوق پرپر/ کوچه لیکن/ چه بی اعتماد روی گرداند و پیچید سرد/ و من/ صدای قدم هایم فروچیدم/ تا رنگ ماشی رهگذر/ بی شک از کنار گوشم بگذرد.».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]