محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826477702
زنجیره انسانی که شهدای غواص را به «معراج» رساند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
زنجیره انسانی که شهدای غواص را به «معراج» رساند
استراتژی بچهها برای جلوی تریلی اول زنجیره انسانی و بعد باز کردن جلوی تریلی بود، تریلی اول از آنجایی اهمیت داشت که قرار بود راه را برای هشت تریلی عقبی باز کند؛ با وضع موجود بعید بود تا 10 شب به معراج شهدا برسیم.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس نویسنده وبلاگ راغب در آخرین مطلب خود روایتی از روز تشییع پیکر مطهر شهدای غواص داشته است: دیر رسیده بودم. از بین جمعیتی که در ورودی متروی بهارستان گیر کرده بودند به زور خودم را جلو بردم. اوضاع گره خورده بود. تا چشم کار میکرد جمعیت فشرده و متراکم خیابان را پر کرده بودند و وسط آنها ماشینها گیر افتاده بودند. مردم منتظر بودند و نمیدانستند شهدا کدام سمت هستند. من هم گیج از اوضاع به وجود آمده دنبال راه حلی برای رسیدن به تریلی شمارهی یک بودم. اتفاقی پوریا را دیدم و از آشفته بازار جلوی ایستگاه متروی بهارستان پرسیدم؛ گفت بچهها بیسیم زدهاند که راهور پایین ابن سینا را با داربست بسته و بالا را باز گذاشته. ماشینها وارد شدهاند و در ترافیک خروجی گیر افتادهاند. مردم هم به یکباره اضافه شدند و فوقع ما وقع. اوضاع بدی بود. مردم همدیگر را هل میدادند و جمعیت داخل مترو هم میخواستند بالا بیایند. از بین مردم به زور و مشقت خودم را 20 متری بالاتر کشاندم ولی خبری از ماشینها نبود. تازه فهمیده بودم داستان از چه قرار است. همه چیز قفل شده بود و ماشینهای شهدا داخل خیابان مجاهدین اسلام گیر کرده بودند و طبق برنامه ریزی باید خیلی جلوتر از این حرفها میبودند. کاری که از دستم بر میآمد، صحبت با رانندهها بود و فهماندن این موضوع که تا جایی که میتوانند سپر به سپر ماشین جلویی با فرمان صاف اجازه ندهند جمعیت بینشان بیایند تا با باز شدن ماشین اولی بتوانند راه حرکت تریلیهای شهدا را باز کنند. 3-2 تا ماشین هم رانندهشان زن بودند و خیلی هول کرده بودند. دو تا ماشین هم راننده هایشان ول کرده بودند و رفته بودند. ترسم از این بود که خدایی ناکرده ماشینهای وسط جمعیت نقشه منافقین نباشد و گرنه فاجعهای در شرف اتفاق بود. ماشینها را میلی متری جلو کشاندیم. اتوبوسی وسط خیابان به صورت کج گیر افتاده بود و چند خانم داخل آن حالشان به هم خورده بود. خانم میانسالی روی پلههای اتوبوس گریه می کرد و از مردم خواهش می کرد که کمک کنند ولی کاری از دست کسی ساخته نبود. 40 دقیقهای طول کشید تا ماشینها تا حدودی منظم شدند دو متری توانستند جلو بروند و خودشان را صاف کنند. مستاصل شده بودم؛ به سمت شمال خیابان حرکت کردم و از لای جمعیت خودم را به زور بالاتر کشاندم. ماشین عکاسها را که دیدم متوجه شدم به تریلیها نزدیک شدهام. چند نفری به ماشین عکاسان فرمان غلط دادند و باعث شدند پشت تندر نودی سفید رنگ که رانندهاش یک خانم بود گیر بیفتد. داد و بیداد من هم افاقه نکرد و حرکت میلیمتری ماشینها هم به واسطه ی کج شدن کامیون عکاسها متوقف شد. دوباره همه چیز خراب شده بود و صاف کردن ماشین سخت بود. جمعیت به فشردهترین نقطه خودش رسیده بود و خیابان با جدولی از وسط دو تکه میشد. تریلی یک را از دور دیدم و از لای جمعیت با مصیبتی وصف ناپذیر یک ربعی طول کشید تا خودم را به آن رساندم و بچهها را در حالی که مشغول کنار زدن جمعیت و باز کردن راه تریلی بودند دیدم و به آنها اضافه شدم. سر پیچ مجاهدین به ابن سینا تریلی باید میپیچید در حالی که دو ماشین جلویش بودند پیچیدن غیر ممکن بود. جمعیتی که یک ساعت و نیم منتظر رسیدن شهدا بودند به سمت تریلی اول هجوم آوردند. جلوی ما سمندی سفید بود که قرار بود بین ماشین عکاسها و تریلی اول حرکت کند. دوباره به زور پایین رفتم و از راننده عکاس ها خواستم که جلوتر برود که دو ماشین سر پیچ را جلوتر ببریم تا تریلی بپیچد. اینقدر که ملت هر کدام چیزی بهش گفته بودند دیگر حرف کسی را گوش نمی کرد. من را هم نمی شناخت. با التماس نیم متر جلوتر آمد و دو ماشین مذکور نیم متر جلوتر آمدند راه تریلی برای دور گرفتن کمی بهتر شد. استراتژی بچهها برای جلوی تریلی اول زنجیره انسانی و بعد باز کردن جلوی تریلی بود. تریلی اول از آنجایی اهمیت داشت که قرار بود جمعیت را بشکافد تا راه برای هشت تریلی عقبی باز شود. حرکت 2 ساعت از برنامه چیده شده عقب افتاده بود و با وضع موجود بعید بود تا 10 شب به معراج شهدا برسیم. جلوی تریلی مدام این ور و آن ور میشدیم و مردم را به هم زنجیر میکردیم تا بین سمند و تریلی همیشه خالی بماند و جمعیت عقبی که فشار میآوردند نتوانند وسط راه بیایند. مردم سریع دستشان را داخل هم قلاب کردند و زنجیر را تشکیل دادند. ما هم مدام زنجیره انسانی را به عقب هل میدادیم تا نگذاریم راه تریلی بسته شود. سمند هر 5 دقیقه یک متر جلو میرفت و ما با داد و فریاد به راننده تریلی میفهماندیم که جلو بیاید اما او کاملاً خونسرد ماشین را خاموش کرده بود تا جلویش کامل باز شود، چون ته جمعیت را از آن بالا میدید و میدانست ما بیخودی داریم آن پایین زور میزنیم! گرم بود؛ عرق کرده بودیم و تشنگی امانمان را بریده بود. منتهی چارهای نداشتیم و نمیدانستیم چه خواهد گذشت. بیسیم هم نبود و عملاً با هیچ کجا ارتباط نداشتیم که لااقل وضعیت را برایشان بگوییم تا جلوتر چارهای بیندیشند. حاجی هم معلوم نبود توی اون گیر و دار کجا رفته بود. فشار جمعیت با جلوتر رفتن تریلی بیشتر میشد. مردمی که 2 ساعت تمام منتظر رسیدن شهدا بودند با دیدن تریلی اول به سمت ما هجوم آوردند. بین تریلی و سمند جلویی فاصله 10 متری ایجاد شد و جمعیت جلوی تریلی را بستند و عملاً زنجیره ماشینها قطع شد. به زور جمعیت جلوی تریلی را کنار زدیم و زنجیره انسانی را از دو طرف دوباره درست کردیم. من جلوی زنجیر مدام داد میزدم که: برید عقب خواهرم برو عقب! آقا برید عقب تو رو خدا! یا علی! همه برن عقب! یه قدم برید عقب! خدا خیرتون بده برید عقب! خانم بچه رو مواظب باش الان جمعیت میاد ... منتهی گوش کسی خریدار نبود. همه با دیدن شهدا دیگر ما را نمیدیدند. صدا هم به صدا نمی رسید؛ تریلی به زور دور زد و صاف شد. مردم که خیلی فشرده شده بودند بین ماشینهای دو طرف خیابان و تریلی گیر کرده بودند. تریلی هم با این وضع نزدیک بود مردم را بین ماشینها ساندویچ کند! من پنجره های تشنه را خوانده بودم و میدانستم اوضاع به چه صورت خواهد چرخید منتهی تجربه از نزدیک حکایت دیگری دارد؛ پاره نشدن زنجیره، سختترین کار ممکن بود! هر طرفش را درست میکردی از طرف دیگری پاره میشد. اینقدر این ردیف اول را هل دادیم که بازوهایمان خسته شد. جوانی که جزو زنجیر بود می گفت اگر ما را هل دادند، من را هل بدهید تا جمعیت عقب برود! همه کمک میکردند تا راه تریلی اول باز شود. جوانی به زور خودش را از لای زنجیر به جلوی تریلی کشاند و یقه من را چسبید و طوری که معلوم بود حسابی جوگیر شده سرم داد زد: چرا نمیذارید مردم به شهدا برسند؟! مردم چه گناهی کردن مگه؟! من هم که مانده بودم چه جوابش را بدهم دو دستی صورتش را گرفتم و سرش را بوسیدم و گفتم: داداش گلم! نه تا ماشین دیگه پشت این ماشین هست ... اگه این رد نشه اونا نمیتونن بیان! این رو که شنید انگار آبی بود روی آتش؛ رفت و یکی از حلقههای زنجیره انسانی جلوی تریلی شد. خانمی از داخل جمعیت عرق سر و رویمان و ریخت و قیافهمان را که دیده بود، بطری آبش را بهمان رساند و هر کس به اندازه یک جرعه آب آن هم آب گرم نصیبش شد تا دهانش را تر کند (سلام بر لبان تشنهات یا مظلوم کربلا ...) زنجیره را تا جایی که میتوانستیم طولانی کردیم. مدام از این سر به آن سر میدویدیم و زنجیره را عقب هل میدادیم، ماشین اول بودیم و با دیدنمان احساسات مردم شعله ور میشد. دو ساعتی منتظر بودند و حالا ما به آنها میرسیدیم و شاهد اشکهایشان بودیم. جمعیتی همراه تریلی به پایین میآمد و جمعیتی هم منتظر رسیدن تریلی بودند. تلاقی این دو با هم باعث میشد زنجیره پاره شود و مردم راه تریلی را ببندند. با مصیبت فراوان و صرف یک ساعت زمان فاصلهی سیصد متری مجاهدین تا جمهوری را طی کردیم. خسته شده بودیم و تازه یک دهم مسیر هم نرفته بودیم. میدانستیم جمعیتی چندین برابر این جمعیت داخل خیابان جمهوری و خود میدان بهارستان است. تریلی به چپ منحرف شد تا دور بگیرد و وارد جمهوری شود. یکی از بالای یکی از ساختمانها روی سر مردم با شلنگ آب میریخت؛ مردم از هر جا توانسته بودند بالا رفته بودند و زنها عقب جمعیت گریه میکردند. در سه راهی بهارستان، جمعیت داخل خیابان جمهوری، جمعیت داخل ابن سینای جنوبی و جمعیت همراه تریلی به هم برخورد کردند. بچههای نیروی انتظامی به کمک ما آمدند ... چه کمکی! شروع کردند بیمهابا مردم را به وحشیانهترین نوع خودش هل دادن. هل میدادند و هل میدادند. مردم جری شدند و آنها هم هل میدادند. در یک لحظه چنان از چند طرف فشرده شدیم که چشممان سیاهی رفت. نمیدانستیم باید چطور از زیر این همه فشار خلاص شویم. پایین ریههایم گرفته بود و نفسم بالا نمیآمد. عرق پیشانی و پلکهایم داخل چشمانم میرفت و چشمم را میسوزاند. در یک لحظه شهادتین را زیر لب گفتم و آماده شدم تا نوچههای حضرت عزرائیل را در حالی که با شمشیر به سمت من میآیند ملاقات کنم. چه شد و چه نشد را نمیدانم. چشم باز کردم و خودم را گوشه خیابان یافتم و چند نفری که بادم میزدند و روی سر و صورتم آب میریختند. مردم اطراف ایستاده بودند و نگاهم میکردند. نکته جالب اینجا بود که یک نفر میخواست کمربندم را باز کند تا مثلاً راحت نفس بکشم که گفتم بیخیال شود ولی کلاه عماد مغنیهای سبز رنگم هنوز روی سرم محکم بود و کسی آن را بر نداشته بود. از حالت خوابیده به نشسته تغییر حالت دادم و از آقا و خانمی که بالای سرم بودند تشکر کردم. بالای زانوی راستم و قفسه سینهام درد میکرد. نمی دانم چه بلایی سرم آمده بود. پرسیدم که چند تا ماشین رد شده، که گفتند هنوز شهدا نیامدهاند ولی نزدیک بودند چون صدای ماشینهای صوت میآمد! سیل جمعیت من را با خودش 100 متری جلوتر کشانده بود و مردم هم چند 10 متری مرا روی دست به حق لااله الا الله برده بودند. حالم که جا آمد گوشهای در حاشیه ی جمعیت نشستم و چشمم را تیز کرده بودم تا حواشی را به ذهن بسپارم. داروخانهای که درش را باز و کولرهایش را تا آخر زیاد کرده بود و مردم داخلش بودند، ساختمانهایی که جمعیت از پنجره هایش بیرون را نگاه میکردند؛ ساختمان دیگری که نزدیک پنجاه عکاس بالایش بودند، شلنگ آب کولری که ذره ای آب از آن بیرون می آمد و مردم در صف همان یک ذره ایستاده بودند، زن و شوهری که با بچه ی شیرخواره در آن گرما کنار خیابان ایستاده بودند و گریه میکردند، جوان به اصطلاح ما سوسول که موهایش را دم اسبی بسته بود و نگاه بهت زدهاش همه چیز را به آدم میفهماند، مادری که قاب عکسی در دست داشت و چادر به سرش کشیده بود و شیون میکرد و مردمی که منتظر بودند و هنوز شهدا به آنها نرسیده بودند ... حالم بهتر شد و نفسم جا آمد؛ چند دقیقهای نشستم و با خودم خلوت کردم ... دیدم اینطور نمیشود. به قصد مردن زیر تریلی شماره ی یک از جا پریدم و جمعیت را با ببخشیدهای ممتد شکافتم و جلوتر رفتم. دسته دمام جلوی همه ی ماشینها بود و مردم فریاد حیدر حیدر سر میدادند. وجودم آتش بود و تریلی را در پنجاه متری خودم می دیدم و نمی توانستم به آن نزدیک شوم. با هر مصیبتی بود بالاخره جمعیت که در حال حرکت به سمت جلو بود و من خلاف آن حرکت می کردم را رد کردم و به تریلی رسیدم. قیافه ی بچه ها حکایت از آن داشت که وضعشان خیلی بهتر از من نیست و همه چیز را ول کرده بودند تا خستگی در کنند. بعد از آمدن یگان ویژه نیروی انتظامی همه چیز خراب شد. مردم را نباید جری میکردند. تریلی کنار حوض میدان گیر کرده بود و کسی توان کنار زدن جمعیت را نداشت. چند دقیقهای جلوی تریلی ایستاده بودیم و تحت فشار قرار داشتیم که چند کت و شلواری عینک دودی با کیف در دستشان بهمان رسیدند و از وضعیت پرسیدند و حالمان را دیدند ... نمیشناختمشان ولی گویا بچههای بالاتر بودند. یکیشان بیسیم زد به «ابوالفضل» نامی و 5 دقیقه بعدش 10 نفر جوان هیکلی با ریش پر و لباسهای سیاه آمدند کمک. یکی شان یک کیسه زباله سیاه در دستش داشت که فهمیدیم آب است ... تا خواست آبها را پخش کند مداح روضه ی اباالفضل العباس و بچههای تشنه خیمه را خواند. همه چیز به هم جور شده بود. ما که تا آن لحظه حتی فرصت نکرده بودیم تابوت شهدا را به نیت زیارت ببینیم حالا دلمان شکسته بود. بچههایی که دو ساعت تمام حسابی کتک خورده بودند و گلوهایشان پاره شده بود و چیزی ازشان نمانده بود بیاختیار فریاد میزدند و اشک میریختند ... چه افتخاری بالاتر از راه باز کردن برای شهدا ... شکر این نعمت را در اشکهای بچهها دیدم! جان تازهای گرفتیم و دوباره جمعیت را کنار زدیم و زنجیره تشکیل دادیم و راه تریلی باز شد. تریلی در ابتدا خیلی آرام جلو میرفت و مدام میایستاد، جلوتر که رفتیم مردم با دیدن سایر تریلیهای پشت سر از کنار تریلی اول کنار و دنبال سایر ماشینها میرفتند. زنجیره را طولانیتر کردیم. فرصت شد تا دسته سینه زنی وسط کوچه باز شده بیاید و جلوی تریلی عزاداری کند. جمعیت تمامی نداشت و با دیدن ما به سمتمان هجوم میآورند. زنجیره را دو لایه کردیم. اینطور خیلی بهتر بود. خیابان جمهوری خیابانی عریض بود و مشکلات خیابان ابن سینا را کمتر داشت. خبر دادند که سرعتمان خیلی کم است و باید سریعتر برویم. با بچهها وسط کوچه باز شده دو طرف جلوی تریلی، زنجیره دیگری درست کردیم و یا علی یاعلی گویان به سمت جلو میدویدیم. جلویمان یکی دو تا سردار گنده هم بودند و مجبور شدند با ما بدوند ... اینطوری سرعت تریلی بیشتر شد. سر چهار راه ظهیرالاسلام دوباره زنجیر پاره شد و ترمیم آن 10 دقیقهای وقت گرفت. ترمیم یعنی خالی کردن وسط از جمعیت و تشکیل دوباره زنجیر که پروسهای بس پیچیده بود. به یک نفر گفتم زنجیر درست کن ... اون وسط با حالت تعجب پرسید: زنجیر یعنی چی؟! مانده بودم چه جوابی بهش بدهم، دستانم را در هم قفل کردم و گفتم اینطوری! شکر خدا فهمید! چهار راه ظهیر را هم رد کردیم. چهار راه بعدی سعدی بود ... تا خود چهار راهها مشکلی نبود ولی به محض رسیدن به چهارراه، جمعیت نمیدانم از کجا هجومی میآورد سمتمان؛ به چهار راهها که نزدیک میشدیم بچهها آماده باش میدادند! انگار قرار بود جلوی حمله را بگیریم تا فردوسی راه هموار بود و آرام آرام جلو رفتیم. سر پیچ فردوسی راننده باید به پایین میپیچید. تریلی که دور گرفت مردم لنگر عقب ماشین را محاسبه نمیکردند و نزدیک بود چند نفری زیر چرخ تریلی بروند. شهدا حافظ این مردم بودند و گر نه معلوم نبود چه اتفاقاتی در حالت عادی قرار بود بیفتد. فردوسی را که پایین رفتیم جمعیت کمتر شده بود. من دیگر بریده بودم و نمیتوانستم جلوتر بروم. یک آب معدنی کوچک از جوان کیسه به دست گرفتم 10 نفری هر کدام جرعهای از آن خوردیم ... خودم را کنار خیابان کشیدم و روی جدولها نشستم. تریلی اول رد شد و پشت آن تریلی دوم نبود! 3-2 دقیقهای صبر کردم که تریلی دوم هم رسید. حسین سیب سرخی میخواند و مردم هروله میکردند ... تریلی سوم میثم مطیعی و امیر عباسی بودند ... جلوی تریلی چهارم ابراهیم رحیمی ... تریلی پنجم روح الله بهمنی و مهدی کمانی ... همینطور بالا میآمدم و مردم و شهدا را نگاه میکردم. اینکه امروز چه اتفاقاتی افتاده بود برایم شبیه رویا بود. چیزی را که دیده بودم باور نمیکردم. نمی فهمیدم عمق حماسه مردم را ؛ سرم را روی درختی گذاشتم و چشمانم را بستم ... به نیت گرفتن حاجتم آمده بودم و چیزی به خاطرم نمی آمد ... در آن لحظه فقط برای همه مان یک چیز خواستم ؛ فدا شدن به پای ارباب ... ریختن خونمان برای حسین فاطمه ؛ شهادت در راه خدا ... که آرزو بر جوانان عیب نیست، چقدر نام تو زیباست اباعبدالله. وبلاگ خود را به ما معرفی کنید بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/
94/03/31 - 10:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]
صفحات پیشنهادی
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس به فارس خبر داد پیگیری توهین روزنامه «آرمان» به شهدای غواص در مجلس/ لزوم بر
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس به فارس خبر دادپیگیری توهین روزنامه آرمان به شهدای غواص در مجلس لزوم برخورد قاطع وزیر ارشاد با توهینکنندگانعضو کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان اینکه توهین روزنامه آرمان به 175 شهید غواص را در مجلس پیگیری خواهیم کرد گفت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی باید به ادر راه تولید تکریم شهدای غواص در «پری دریایی»/ فیلمی درباره غواصان خط شکن
در راه تولیدتکریم شهدای غواص در پری دریایی فیلمی درباره غواصان خط شکنبه پاس تکریم شهدای غواص فیلم سینمایی پری دریایی به تهیه کنندگی محمد رضا عرب در آبهای نیلگون خلیج فارس فیلمبرداری شد به گزارش خبرگزاری فارس به دلیل نقش بسیار مهم و منحصر بفرد غواصان دریا دل غواصان خط شکن درکلیپ «از خون جوانان وطن» علیرضا قربانی تقدیم به شهدای غواص
کلیپ از خون جوانان وطن علیرضا قربانی تقدیم به شهدای غواص فرهنگ > سینما - کارگردان مستند آخرین روزهای زمستان روی اجرای از خون جوانان وطن علیرضا قربانی کلیپی ساخته است لطفا منتظر بمانید به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ایدر آیین رونمایی از کتاب «سمندر» مطرح شد «سمندر» احمد نجفی را قلقلک داد/ نجفی: شهدای غواص ک
در آیین رونمایی از کتاب سمندر مطرح شدسمندر احمد نجفی را قلقلک داد نجفی شهدای غواص که آمدند نگاهم به کارون تغییر کرداحمد نجفی بازیگر سینما و تلویزیون گفت امیدوارم کتابهای دفاع مقدس به سینمای دفاع مقدس کمک کند سمندر قلقلکی به من میدهد که آن را تبدیل به یک اثر سینمایی کنم بهامام جمعه برخوار: تشییع شهدای غواص عطر معنویت و شرافت انسانی را در فضای کشور پراکنده کرد
امام جمعه برخوار تشییع شهدای غواص عطر معنویت و شرافت انسانی را در فضای کشور پراکنده کردامام جمعه برخوار گفت تشییع پیکر نورانی شهدای غواص در آستانه ماه ضیافت خدا عطر معنویت عزت و شرافت انسانی را در فضای کشور پراکنده کرد به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان حجتالاسلام مسعوآیت الله جنتی:در مراسم تشییع شهدای غواص،کسانی را دیدیم که به ظاهرشان نمی آمد به شهدا علاقمندباشند
آیت الله جنتی در مراسم تشییع شهدای غواص کسانی را دیدیم که به ظاهرشان نمی آمد به شهدا علاقمندباشند سیاست > احزاب و شخصیتها - تسنیم نوشت آیت الله جنتی در نشست هفتگی شورای نگهبان که با حضور فقها و حقوقدانان این نهاد برگزار شد ضمن تبریک حلول ماه مبارک رمضان و آاین فیلم به شهدای غواص تقدیم شد
این فیلم به شهدای غواص تقدیم شد فرهنگ > دفاع مقدس - ایسنا نوشت دو کارگردان فیلم «فردا» نخستین ساخته خود را به 175 غواص شهید تقدیم کردند آیین دیدار با عوامل فیلم «فردا» عصر روز گذشته 25 خرداد ماه با حضور مهدی پاکدل و ایمان افشاریان کارگرداناندلیل جالب یک امام جمعه برای لغو کنسرت/ احمدی نژاد چه چیزی را کوچک می داند؟/ مسئولی که شریعتی را ساواکی میداند
دلیل جالب یک امام جمعه برای لغو کنسرت احمدی نژاد چه چیزی را کوچک می داند مسئولی که شریعتی را ساواکی میداند تفسیر متفاوت از هدف شهدای غواص ردپای 35 میلیارد دلار بلوکهشده در امارات مکانهایی در جهان که زنان اجازه ورود ندارند رصدخانه تابناک خبرهایی برای مخاطبان آماده میپيام شهداي غواص به مسئولان، خدمت جهادگونه با دست هاي باز است
۲۶ خرداد ۱۳۹۴ ۹ ۵۲ق ظ چمران پيام شهداي غواص به مسئولان خدمت جهادگونه با دست هاي باز است موج - رئيس شوراي اسلامي شهر تهران گفت 175 شهيد غواص که در ايام جنگ با دستان بسته به شهادت رسيدند به مسئولان نشان دادند که بايد با دستاني باز از ملت و خاک کشور دفاع کرد به گزارش خبرنگار خنمایش «شیار ۱۴۳» در شام تشییع شهدای غواص از این شبکه
نمایش شیار ۱۴۳ در شام تشییع شهدای غواص از این شبکه شیار۱۴۳ دومین اثر سینمای نرگس آبیار قرار است دوشنبه شب ۲۵ خردادماه و در شام تشییع شهدای غواص از شبکه افق پخش شود سه شنبه هفته پیش رو ساعت ۴ بعدازظهر میدان بهارستان تهران محل اجتماع تشییع کنندگان ۲۷۰ شهیدتازه تفحص شده خواهد شگزارش یک مسابقه جذاب به یاد شهدای غواص/عکس
گزارش یک مسابقه جذاب به یاد شهدای غواص عکس روز نو روز گذشته تیم فوتبال رسانه ورزش منتخب عکاسان خبرنگاران و گزارشگرانی ورزشی ایران در دیداری نمادین به یاد شهدای غواص به مصاف تیم ستارگان موسیقی و سینما رفت این دیدار جذاب در نهایت با برتری 4-2 تیم رسانه ورزش خاتمه یافت پیام پارروایت سردار قاسم سلیمانی از شهدای غواص
روایت سردار قاسم سلیمانی از شهدای غواص نظر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران درباره شهدای غواص در برنامه روایت فتح شبکه مستند پخش میشود به گزارش تسنیم سه قسمت از مجموعه روایت فتح با موضوع غواصان به مناسبت بازگشت پیکر غواصان شهید به کشور از شبکه مستند پخش میشونکته ظریف احمدزاده در تجلیل از شهدای غواص در دام بحث نژادی و تشدید موارد اختلافی نیافتیم
نکته ظریف احمدزاده در تجلیل از شهدای غواصدر دام بحث نژادی و تشدید موارد اختلافی نیافتیمحبیب احمدزاده هشدار داده و نوشته است در دام حماقت بحث نژادی عرب و عجم و تشدید موارد اختلافی بین دو ملت ایران و عراق که دشمنانی همچون آمریکا اسرائیل و عربستان و بسیاری از شووینیستهای داخلی اممن بمیرم خط بماند استوار.../ دستخط و تصاویری از شهدای غواص را ببینید
من بمیرم خط بماند استوار دستخط و تصاویری از شهدای غواص را ببینید چند رسانهای > عکس - در پی آخرین کاوشهای کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح پیکرهای مطهر ۲۷۰ شهید دفاع مقدس طی عملیات تفحص کشف و روز ۲۸ اردیبهشتماه از طریق مرز شلمچه به کشور وارد شدندقاسم سلیمانی از شهدای غواص میگوید
قاسم سلیمانی از شهدای غواص میگوید فرهنگ > دفاع مقدس - سه قسمت از مجموعه روایت فتح با موضوع غواصان به مناسبت بازگشت پیکر غواصان شهید به کشور از شبکه مستند پخش میشود بهگزارش خبرگزاری خبرآنلاین مجموعه « روایت فتح » یادگار سید شهیدان اهل قلمای کاش مردم سخنان سحرانگیز شهدای غواص را در آن شب ظلمانی اسارت بشنوند
زارعزاده در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران ای کاش مردم سخنان سحرانگیز شهدای غواص را در آن شب ظلمانی اسارت بشنوند سخنگوی کمیسیون شوراها و امور داخلی کشور با بیان اینکه ای کاش مردم سخنان سحرانگیز شهدای غواص برای نجات ارزشها انقلاب و ناموسشان در آن شب ظلمانی که اسیر دشمن شدند راشهدای غواص فقط برای مذاکرهکنندگان پیام آورده بودند؟
شهدای غواص فقط برای مذاکرهکنندگان پیام آورده بودند پایگاه اینترنتی عصرایران در یادداشتی به ماجرای سوءاستفاده عده ای در مراسم تشییع شهدا اشاره کرده و آورده است روز سه شنبه مردم قدرشناس تهران با حضور آگاهانه و مسئولانه خود در تشییع پیکرهای شهدای غواص و خط شکن ملت ایران با ظراف-
گوناگون
پربازدیدترینها