واضح آرشیو وب فارسی:مهر: ایروین ولش فاش کرد:
معتاد به هروئین بودم/ انگیزه مالی علاقه ام را به نوشتن بیشتر کرد
شناسهٔ خبر: 2770970 - سهشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۴
فرهنگ > تازه های نشر جهان
ایروین ولش نویسنده اسکاتلندی رمانهای رگیابی، اکستازی و جنایت در تازهترین مصاحبهاش اعتراف کرد که در دوران جوانی به هروئین اعتیاد داشته و یک تصادف مسیر زندگی او را تغییر داده است. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از تلگراف، این نویسنده که در رمان پلیدی که در سال ۱۹۹۸ به رشته تحریر در آورده گوشههایی از فقر و فلاکت خود را در دوران اعتیاد به رشته تحریر در آورده از یک معجزه برای رهایی از مصرف مواد مخدر سخن میگوید.ولش در این باره میگوید که تصادف با یک اتوبوس و دوران نقاهتی که برای درمان داشت فاصله او را با مواد مخدر زیاد کرد و فروش یک ملک قدیمی که از دهه هشتاد به ارث برده بود به فقر و تمامی مشکلات مالی او پایان داده است.ایروین ولش ۵۶ ساله در سال ۱۹۹۳ شهرت را بدست آورد او با اولین رمانش رگیابی توانست نظر منتقدان ادبی را به خود جلب کند. ۳ سال بعد با اقتباس از این کتاب فیلمی سینمایی ساخته شد که آن هم با استقبال زیادی رو به رو شد. این نویسنده به مرور در دنیای داستان نویسی اوج گرفت و ۶ رمان و چندین فیلم با اقتباس از آثارش تولید شد. وضعیتی که روزگار او را متحول کرد و او را به یکی از مشهورترین و ثروتمندترین نویسندگان تبدیل کرد.دوران کودکی ات چقدر تو را برای ثروتمند شدن مشتاق کرد؟ پدر و مادر من خیلی توان مدیریت مالی خانواده را نداشتند چون درآمد آنچنانی نداشتند. پدرم کارگر بارانداز در ادینبورگ بود. آنها روی مسائل اساسی زندگی تمرکز داشتند و مراقب بودند خورد و خوراک ما و لباس پوشیدن مان مخصوصا در شبهای کریسمس مناسب باشد.نگاه من به ثروت خیلی شبیه خانوادهام است در آن فضای کارگری است اما واقعیت این است که این نگرش ترکیبی از دیدگاه طبقه کارگری، سوسیالیستهای شبه نظامی و پروتستانهای محافظه کار است. با این وجود بیشتر معتقدم نگرش من نسبت به پول شبیه خانوادهام است و تحت تاثیر آنهاست. آنها متفاوت فکر میکردند بر این باور بودند که باید تغذیه خوبی داشته باشیم و این مهمترین اصل است و مابقی ملزومات زندگی برای ما بی اهمیت بودند.اخلاق کاریتان را چطور توصیف میکنید؟ من بدترین کارمند جهان هستم. به شدت در کارم تقلب میکنم و از کارم می زنم. اگر کارفرمایم حواسش نباشد این کار را زیاد انجام میدهم. اما از آن طرف خودم بدترین کارفرما هستم به شدت حساسم چون با ریزهکاری های یک کارمند متقلب بسیار آشنایم. بنابراین دو وجهه کامل متفاوت دارم.نخستین کاری که داشتید چه بود؟ وقتی ۱۶ ساله بودم و به مدرسه میرفتم در یک کارگاه دستیار یک تکنسین تلویزیون و رادیو بودم. شاگردی میکردم و در هفته ۱۷ دلار درآمد داشتم. این رقم در سال ۱۹۷۶ برای من بد نبود. اما یک روز حین کار وقتی داشتم یک تلویزیون را تعمیر میکردم دچار شوک الکتریکی شدم و کار را رها کردم. خوشبختانه صدمه جدی ندیدم اما شوکی که به من وارد شد مرا به دیوار کوبید و باعث شد تلویزیون بشکند.در یک دوره زمانی علنی مواد مخدر مصرف میکردی؟ چه اتفاقی برایت افتاده بود؟ مواد به بخشی از روزمرگی من تبدیل شده بود و اگر در زندگی روتین و روزانه ام نبود دیوانه می شدم. اواخر بیست سالگی بودم که مصرف مواد را تفننی شروع کردم و به مرور به آن عادت کردم. در این مدت کارهای عجیب و باورنکردنی کردم که خجالت آور است. کلاهبرداری کردم. گاهی از مغازههای کوچک دزدی میکردم و به خاطر آنکه کارم پیش برود دروغ میبافتم. مدام مجبور بودم از مردم پول قرض کنم و هرگز نمیتوانستم بدهیهایم را پرداخت کنم. من از درون پاشیده بودم و راه نجاتی برای خودم متصور نبودم.
چطور شد که از این وضعیت نجات پیدا کردی؟ یک معجزه رخ داد. با یک اتوبوس تصادف کردم و در نتیجه آن ۲ هزار دلار خسارت گرفتم نمیدانم چطور شد که آن پول را خرج مواد نکردم. اگر یک سال قبلش چنین اتفاقی میافتاد حتما همه پول را صرف مخدر می کردم و به باد می دادم. اما این اتفاق نیفتاد و من توانستم برای خانه قدیمی که داشتیم یک وام ۸ هزار دلاری جور کنم و آن را در جنوب شرق لندن تعمیر کنم و بفروشم. این طور شد که ناگهانی وضعم از این رو به آن رو شد و به مرور زندگی روی خوشش را به من نشان داد.نوشتن را از چه زمانی شروع کردید؟ بعد از آنکه اوضاع بهتر شد تصمیم گرفتم ازدواج کنم به ثبات و آرامش نیاز داشتم. در آن زمان به عنوان مدیر ارشد در یک پروژه مسکن در ادینبورگ مشغول به کار شدم و درآمد خیلی خوبی داشتم. همان زمان بود که به فکر نوشتن افتادم و اولین رمانم را نوشتم. همان رمان رگگیری معروف که سرو صدا کرد.چطور شد که به فکر انتشار آن افتادید؟ وقتی این رمان را نوشتم اعتماد به نفس انتشار نداشتم. آن را به مجلات ادبی مختلف ارائه کردم و از منتقدان خواستم راجع به آن نظر بدهند. رابین رابرتسون مدیر تحریریه یکی از این نشریات به من گفت رمان بسیار موفقی است اما نمیدانم برای یک نویسنده تازه کار چقدر می تواند خوش شانسی بیاورد. او درباره فروش این رمان مطمئن نبود و میگفت نمی دانم میتوانی نبض بازار را به دست بگیری یا نه. با این وجود دل به دریا زدم و منتشرش کردم.از این اثر چند نسخه منتشر شد؟ خیلی مطمئن نیستم اما ظاهرا بیش از یک میلیون نسخه در انگلیس از آن فروخته شد و به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شد. اولین اقتباس از آن سه چهار سال بعد انجام شد و فیلم سینمایی آن نیز ساخته شد. به خاطر آن به کشورهای مختلفی سفر کردم و ارتباط خوبی با نویسندگان دیگر پیدا کردم.ساخت فیلم به محبوبیت اثرت کمک کرد؟ بله کمک کرد اما جالب تر از آن ثروتی باورنکردی برای من به همراه آورد. در آن زمان یک چک ۸ هزار دلاری گرفتم و بعد از نهایی شدن کار ۵۰۰ هزار دلار دریافت کردم که برایم خیلی هیجان انگیز بود. ضمن آنکه توجه بسیاری از کسانی که کتابم را نخوانده بودند با تماشای فیلم به رمان جلب شد. و همین مسئله تشویقی شد تا برای نوشتن رمانهای بعدی شور بیشتری داشته باشم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]