محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830103810
فرار همسرم از زندان را باور نكردم!
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: فرار همسرم از زندان را باور نكردم!
نویسنده : رضا حسيني
مرحومه خيرالنساء تنگستاني، فرزند محمدباقرخان تنگستاني و همسر دكتر مرتضي يزدي از سران حزب توده ايران بود. وي به لحاظ قرار گرفتن در اين جايگاه خانوادگي، از تاريخچه فعاليتهاي پدر و همسر، خاطراتي شنيدني داشت كه بخشهايي از آن را در گفتوشنود پيش روي بازگفته است. اين گفتوشنود از جنبه تاريخي داراي نكاتي ناب است كه پژوهشگران تاريخ معاصر و به ويژه تاريخچه حزب توده ايران را به كار خواهد آمد. شايان ذكر است كه مرحومه تنگستاني در شانزدهم دي ماه 1392 بدرود حيات گفت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. درباره زندگي پدرتان مرحوم محمدباقر تنگستاني، از جنبههاي گوناگون ميتوان پرسيد كه براي رسيدن به سؤالات اصلي، از طرح آن صرفنظر ميكنيم. صرفاً در اين باره سؤال ميكنيم كه ايشان از نظر اعتقادات مذهبي چگونه بود؟ به نام خدا. پدرم مرحوم محمدباقرخان تنگستاني، بهگونهاي كه خاص و عام ميدانند، نمازش ترك نميشد و به بچههايش ميگفت: «فكر كنيد شبانهروز بهجاي 24 ساعت، 23 ساعت است. يك ساعتش را براي خواندن نماز بگذاريد.» او هميشه ميگفت:«اما وعده بهشت و جهنم نميدهم، چون ما مسلمانيم و نماز يكي از پايههاي دين ماست و شما وظيفهتان را انجام ميدهيد.» برخي از دوستان و معاشران پدرتان، سلوك ايشان را بسيار مهربان و اخلاقي توصيف ميكنند. در اينباره چه خاطراتي داريد؟ پدرم فوقالعاده يتيمنواز و مهربان بود. با هر زندگياي كه داشتيم سفرهخانه ما خالي از يتيم نبود. من بچه بودم، پدرم بچههاي يتيم را نزد خودش مينشاند و ما روبهرو يا ته اتاق مينشستيم. ميديدم به اين بچههاي يتيم بسيار محبت ميكند. سر سفره هميشه گوشتها را روي غذاي اينها ميگذاشت، ولي من از اين حركت پدرم ناراحت ميشدم. پدرم بسياري از شبها غذايش را به فقراي خيابان ميداد. يك روز با همديگر در خيابان رد ميشديم. خانمي دست فرزندش را گرفته بود و ميكشيد. بعد پدرم خودش را به آن خانم رساند، سلام كرد و گفت: «خانم! اين بچه است. گناه دارد. چرا دستش را ميكشي و اينطوري اذيتش ميكني؟» وقتي پدرم در وزارت ماليه بود، پيشخدمتي داشت كه بيسواد بود. به او گفته بود روزها يك ساعت زودتر به اداره ميآيم تا به تو درس بدهم. وقتي يك نفر اينچنين علاقهمند باشد پيشخدمتش باسواد باشد، باقي مسائل مشخص است. ايشان در منزل خندهرو بود. در منزل 12 بچه بوديم. هفت تا خواهر و بردار و پنج بچه يتيم. شيطنتهايمان را ميكرديم، اما وقتي صداي در خانه ميآمد و ميگفتند آقا آمد، همگي به اتاق زيرپله ـ كه خيلي هم بزرگ بود ـ ميرفتيم و شروع به درس خواندن ميكرديم! اگر از ديوار خانه صدا درميآمد، از ما هم صدا درميآمد! نه اينكه كتك در كار باشد، پدرم حالي داشت كه خود به خود بايد در منزل ساكت ميبوديم. پدرم فوقالعاده مردمدار بود و به مردم علاقه داشت. من هم خيلي علاقهمند بودم به مردم خدمت كنم. در وزارت دارايي كه بودم خادم مردم بودم، نه نوكر دولت. هر وقت از برازجان يا بوشهر و... نامهاي ميآمد. سعي ميكردم انجام بدهم. خدا رحمتش كند علي آگاهي اهل شيراز و دستيارم بود. ارتباط پدرتان با روحانيون چگونه بود؟از چهرههاي شاخص علماي ديني، چه كساني با ايشان ارتباط بيشتري داشتند؟ پدرم به آيتالله بروجردي فوقالعاده ايمان داشت. مرجع تقليد پدرم، مرحوم بروجردي بود. او ميگفت: زماني كه ميخواستيم به همراه مهاجران از كشور خارج شويم، مدتي در بروجرد توقف كرديم. پدرم ميگفت: آخر شبها سيدي را در حال رفتوآمد ميديدم- پدرم در آنجا مسلح بود و بهنوعي امنيت مهاجران را تأمين ميكرد- يك شب اين سيد را تعقيب كرديم و متوجه شديم به منزل فقرا، بيوهزنان و بدبختها ميرود و براي آنها غذا ميبرد! اول فكر ميكرديم ايشان از مخالفان ماست و او را تحت نظر گرفتيم. بعد متوجه شديم اين سيد والامقام در آن موقع شب، براي غذا بردن تردد ميكرد. براي همين مرحوم آيتالله بروجردي براي او همه چيز بود. پدرم شبهاي جمعه عادت داشت براي عدهاي مثل آيتالله بروجردي فاتحه ميفرستاد. حتي يك روز بهقدري اين موضوع را طول داد كه مادرم به پدرم گفت: «آقا! اينجا خانه است يا قبرستان؟» ميخواهم بگويم پدرم تا اين حد براي دوستانش كه فوت شده بودند، احترام قائل بود. پدرم به مرحوم آيتالله بروجردي و آيتالله طالقاني بسيار احترام ميگذاشت. منزل ما به منزل آقاي طالقاني بسيار نزديك بود. ما در خيابان خانقاه بوديم و ايشان در پيچ شميران بود. اشاره كرديد عدهاي از فرزندان يتيم در منزلتان نگهداري ميشدند. در اينباره توضيح بيشتري بدهيد. اين بچهها يكي فتحالله پسرعمويم بود. كوچك و مهين نوه عمويم حبيبالله و مريم و جهانگير بچههاي داييام بودند. پدر فتحالله به دست زاير خضرخان كشته شده بود. جهانگير و مريم هم پدر و مادر نداشتند. از اين پنج نفر مريم و مهين در قيد حيات هستند و مريم الان امريكا زندگي ميكند. مريم داستان جالبي دارد. يك روز ظهر كه به منزل رفتم ديدم پسر كثيفي سر سفره نشسته است. ناراحت شدم. از برادرم، عليرضا درباره اين پسر پرسيدم. گفت او بوشهري است و سه سال در چهارراه حسنآباد در يك نانوايي كار ميكرد و حالا حكم اعدامش درآمده و فراري است. ناهار را خورديم و برادرم لباسي تهيه كرد و به وي دادم و گفتم او را به حمام ببرند. بعد كه از حمام برگشت به او گفتيم: چون در منزل ما افراد زيادي رفتوآمد ميكنند تو را كامران صدا ميكنيم. البته پدر اين پسر در بازار بوشهر مغازه دوكفروشي داشت. بعد پدرم كامران را تشويق كرد و او هم درس خواند. ضمناً پدرم در شركت لوانتور برايش به عنوان بليتفروش كار پيدا كرد و در شركت براي خودش كارهاي شد. زماني كه در شركت لوانتور برايش كار پيدا كرديم، پدرم به آنها گفت: اين پسر تودهاي، فراري و اعدامي است و نگوييد كه به ما نگفتيد. البته اين كار پيدا كردن هم به آشنايي پدرم با ميرعباس آريا ـ كه معاون وزير راه در سال 1314 بود ـ برميگردد كه وي پس از اينكه براي مدتي به زندان رفت از كار دولتي بيرون آمد و شركت لوانتور را تأسيس كرد. به هر حال كامران موفق شد ديپلم بگيرد و كنكور امتحان داد، قبول و در رشته راه و ساختمان مشغول به تحصيل و سالهاي اول، دوم و سوم شاگرد اول شد. بعدها پدرم سرلشكر دادستان را ديد و كامران تنفرنامهاي نوشت. پدرم معتقد بود آينده اين پسر خيلي خوب است. يك روز مرا صدا كرد و به من گفت: «دخترم! نظرم اين است كه مريم را براي كامران نامزد كنيم و تو ترتيبش را بده.» يك روز كامران را صدا كردم و گفتم: «ببين كامران! همه كارهايت درست است و ميخواهم برايت كاري كنم.» پرسيد: «چه كاري؟» جواب دادم: «ميخواهيم مريم را به تو بدهيم.» گفت: «خانم! من نوكر شما هستم! لايق مريم نيستم.» گفتم: «اين حرفها را بينداز دور! تو عضو اين خانواده هستي.» بعد به شركت لوانتور رفتيم و شش ماه حقوقش را گرفتيم و در عيد غديري پدرم سرلشكر دادستاني را كه حكم اعدام اين پسر را صادر كرده بود، دعوت و پشت قباله ازدواجش را امضا كرد و از شهود عقدش شد. عاقد از پدرم پرسيد: «آقاي تنگستاني! پدر و مادر داماد كجايند؟» پدرم جواب داد: «فوت شدهاند.» سؤال كرد: «پدر و مادر عروس چطور؟» پاسخ داد: «فوت شدهاند.» گفت: «اللهاكبر! خدا خيرت بدهد كه چنين مجلسي براي اينها گرفتهاي.» در سال چهارم كامران مجدداً شاگرد اول شد و بورس دولتي گرفت و براي ادامه تحصيل به امريكا رفت. اسم كامران محمود خجستهبخت بوشهري بود. الان هم با مريم با سه فرزند در امريكا زندگي ميكنند. در آن زمان خودم هنوز ازدواج نكرده بودم. آخرين لحظات زندگي پدرتان را به ياد داريد؟ از آن لحظه چه خاطراتي داريد؟ ابتدا بايد بگويم پدرم در همان منزلي كه من به دنيا آمدم فوت شد و اصلاً تا فوت پدرم منزلمان را تغيير نداديم. اكنون هم همان كوچهاي كه در آن زندگي ميكرديم به نام تنگستاني است. شايد باورتان نشود. پدرم فقط سه روز بيمار شد و در اين سه روز هم كه به وي آمپول ميزدند ميآمد سر حوض داخل حياط خانه وضو ميگرفت و نمازش را ميخواند. دكتر علي وكيلي كه دكتر معروفي هم بود و در باغ سپهسالار زندگي ميكرد به پدرم سر ميزد. روز فوت پدرم، دوشنبه و قرار بود چند نفر از رفقايش به ديدنش بيايند. نورياسفندياري، سيفاللهخان نواب و يكي، دو تاي ديگر كه يادم نيست، ساعت 12 آمدند. آن موقع من و مادرم كنار تخت پدرم بوديم. مهمانها كه ميآمدند رو به مادرم كردم و گفتم: «الحمدلله حال پدرم خيلي خوب است» و دستي به صورت ايشان كشيدم. پدرم نيمخيز شد و مرا جلوي همه مهمانها بوسيد. مادرم گفت: «آقا! پسرها هم ايستادهاند. چرا فقط دخترت را ميبوسي؟» تا برگشت با خنده جواب مادرم را بدهد، ديدم مادرم به سرش زد و گفت: «آقا تمام كرد.» به همين راحتي. وقتي دكتر وكيلي آمد، پرسيدم: «پدرم چه شد؟» جواب داد: «سلولها پير شده بودند. پدر شما هيچ مرضي نداشت و فقط سلولها پير شده بودند.» ايشان را كجا به خاك سپردهايد چون در كتابها اثري از اين موضوع نيست؟ پدرم در قبرستان ابنبابويه مدفون است. خود پدرم آنجا را انتخاب كرد. نوشتههاي سنگ قبر ايشان از شيخ حسين لنكراني است. مراسم ترحيم ايشان چگونه برگزار شد؟ در مسجدي در چهارراه حسنآباد كه آن زمان از معروفترين مساجد تهران بود. شهردار تهران در شيراز مراسمي به مناسبت هفتم و چهلم براي ايشان گرفت، ولي در مراسم شيراز شركت نكردم، چون حالم خوب نبود. وقتي پدرم به رحمت خدا رفت تا يك سال حال خوبي نداشتم. بعد بوشهر و تنگستان هم براي ايشان مراسم گرفتند. آيا خاطره ديگري از زمان فوت آن مرحوم به ياد داريد؟ پدرم بسيار درگير كارهاي سياسي بود و آنقدر رفتوآمد داشت و زنداني ميشد كه زندان منزل اصلي و كارياش بود. ايشان فوقالعاده در فشار بود، بهطوري كه وقتي به رحمت خدا رفت پنج يا شش روز پس از آن آقايي به منزل ما آمد و به من گفت: «خانم! نيامدم به شما تسليت بگويم، آمدم به شما تبريك بگويم كه پدرتان از زندان آزاد شد!» يعني اينطور زندگي به پدرم سخت ميگذشت. شما همسر دكتر مرتضي يزدي از رهبران حزب توده بوديد و بخش مهم گفتوگوي ما با شما در اين باره است. بفرماييد كجا با ايشان آشنا شديد؟ دكتر يزدي و برادرش محمدخان و شوهرخواهرش مرحوم سرهنگ صفري با پدرم دوست بودند. مادرم هم معمولاً مريض بود و توسط دكتر يزدي معاينه ميشد و خيلي به منزلمان رفتوآمد داشت و از نزديك او را ميشناختيم. هر كسي را هم قبول نميكردم. خواستگار هم از طايفه مادري داشتم و هم پدري، ولي نميدانم چرا نميتوانستم زن جواني شوم كه به من دستور ميدهد. دكتر از لحاظ شهرت شرايط خوبي داشت، چون به هر حال جراح عمومي بود. با رضايت زن دكتر يزدي شدم. هم خوشاخلاق، هم با شخصيت و هم طبيب بود و هم به مادرم رسيدگي ميكرد. دكتر بسيار جذاب بود و هر زني تمايل داشت همسرش شود. با وجود همه گرفتاريها، سختيها و زندانهايش هيچگاه حرف نامربوط از دهانش بيرون نميآمد. ايشان حدود 20، 25 سال از من بزرگتر بود. من متولد ارديبهشت 1299 بودم و دكتر مرتضي يزدي متولد 1278 بود. 20، 25 ساله بودم كه ازدواج كردم. در مدتي كه با هم زندگي ميكرديم يك بار به دكتر نگفتم برو و مادرم را ببين. خودش ميرفت و وقتي ميآمد، ميگفت امروز نبض مامان اينگونه و ضربان قلبش اينقدر بود. آيا اطلاعاتي درباره خانواده دكتر داشتيد؟ ايشان را به چه خصوصياتي ميشناختيد؟ بله، دكتر يزدي فرزند مرحوم آيتالله شيخ حسين يزدي بود و در نجف به دنيا آمد. عزل سلطنت قاجاريه و نصب رضاخان را هم شيخ حسين يزدي اعلام كرد. اينها در نجف اشرف زندگي ميكردند. عموي دكتر ميخواست به تهران بيايد. بعد حاكم وقت فكر ميكند وي ميخواهد شكايتش را بكند، بنابراين با قهوه مسمومش ميكنند و او را ميكشند. سپس خبر به برادرش در نجف ميرسد. او هم بلند ميشود و به ايران ميآيد و شروع به مبارزه ميكند. وقتي به ايران آمد جزو مخالفان شاه بود. به او گفتند هر چه خونبها بخواهي ميدهيم. گفته بود خونبهاي برادرم انقراض سلطنت قاجار است. فكر نكنيد وقتي يك روحاني تصميم ميگيرد كاري را انجام بدهد متوقف ميشود. وقتي پدر دكتر به رحمت خدا رفت، همسرش يك اتاق اجاره كرد و زندگي ميكرد. شيخ حسين چيزي از مال دنيا نداشت. پدرش بسيار بذلهگو بود. در اين باره داستانهاي زيادي وجود دارد كه مجال بيان آنها نيست. زمان رضاشاه كه ميخواستند محصل به اروپا بفرستند مرحوم آيتالله كاشاني به شيخ حسين ميگويد: نگذار پسرت به اروپا برود، فردا برميگردد شرابخوار ميشود. در جواب ميگويد: الان كه من و تو مريض ميشويم نزد اين دكتر انگليسي ميرويم. لااقل اگر پسرم دكتر شود، من و تو از وابستگي نجات پيدا ميكنيم. آن وقتها يك دكتر انگليسي بود كه مردم نزد او ميرفتند. موقعي كه دكتر را دستگير كردند و حكم اعدامش صادر شد، رفتند به شاه گفتند: پدر اين آقا پدر تو را به سلطنت رساند. چگونه جواب ميدهيد؟ سيد ضياء، حكيمالملك و. . . به نزد شاه رفته بودند. شاه هم گفته بود: كاري كنيد تا اعدام نشود. آنها آمدند و در ظرف مدتي استشهادي تهيه كردند و آيتالله كاشاني هم امضا را گواهي كرد كه دكتر يزدي وقتي در نجف آمده، سنش اينطوري است و الان شناسنامهاش غلط است و تاريخ شناسنامهاش تغيير كرد و به دليل همان مسئله سني، دكتر از اعدام جان به در برد. قدري درباره خصوصيات اخلاقي دكتر يزدي برايمان توضيح بدهيد. ايشان چطور آدمي بود؟ هرگز نديدم دكتر به كسي بد بگويد يا دشنام بدهد. چنين چيزي امكان نداشت. دكتر خيلي مهربان و خوشرو بود و خنده معروفي داشت. رئيس زندان ميگفت هر وقت ميخواهم دكتر را ببينم موقعي ميروم كه در حال خنده باشد. از همه مهمتر اينكه او دكتر بود نه تاجر، هر چند هميشه در زندان بود، ولي اگر چند صباحي هم آزاد بود مردم را ويزيت ميكرد. دكتر مريض را با خنده قبول و با خنده هم بدرقه ميكرد. امكان نداشت با مريض بداخلاقي كند. ايشان اخلاقاً مردمي بود. از قرار معلوم ايشان غير از شما همسر ديگري هم داشت، درست است؟ بله، وقتي در آلمان بود با خانمي آلماني ازدواج كرده بود و دو پسر داشت. يك بار كه به تهران آمده بود بچههايش را ديده بودم. آن زن مريض بود و پس از ازدواج دكتر با من در آلمان فوت شد. فرزندانش همه تحصيلات عاليه داشتند. چطور شد ايشان از شما خواستگاري كرد؟ بايد از خودش بپرسيد! واكنشتان به اين خواستگاري چه بود؟ استقبال كردم. دكتر خودش مرا از پدرم خواستگاري كرد. بايد در اينجا به اين موضوع هم اشاره كنم كه پدرم آدم بسيار شيكپوشي بود. عكس پشت جلد كتابش مال 100 سال پيش است. توجه كنيد چقدر شيكپوش بود. بايد كسي شبيه پدرم شيك، منظم و سنگين باشد. حوصله بچهبازي نداشتم. خيلي هم شيطنت داشتم و همه را سر كار ميگذاشتم. آيا پدرتان با اين ازدواج مخالفت نكرد؟ ايشان بهطور كلي هر كسي از من خواستگاري ميكرد ميگفت: اول برويد از خانم سؤال كنيد، اگر رضايت دادند بعد بياييد پيش من! مراسم عقد و عروسيتان كجا و چگونه برگزار شد؟ مراسم عقدم در منزل پدرم و بسيار محرمانه برگزار شد، چون دكتر سياسي بود و گرفتاريهايي داشت. خطبه عقد را هم يك شيخ يزدي خواند. مراسم عروسيام هم بسيار ساده در منزل پدريام برگزار شد. سپس براي زندگي به منزلي كه خود دكتر در باغ سپهسالار ساخته بود رفتيم. مطبش هم در همان منزل بود. همانطور كه اشاره كرديد، بخش زيادي از عمر دكتر در زندان سپري شد. در اين مدت چگونه به ملاقات ايشان ميرفتيد؟ بله، دكتر بيشتر اوقات در زندان بود. آن زمان نورالدين مطيع وزير دادگستري بود و سرهنگ پريور رئيس زندان، از اينرو رفتن به زندان برايم آسان بود، چون مطيع سفارشم را كرده بود. مرحوم مطيع با پدرم رفتوآمد داشت و به منزل ما ميآمد. زماني كه به زندان ميرفتم دكتر يك اتاق 10 متري داشت كه پر از كتاب بود و در آنجا كتاب دانستنيهاي پزشكي را نوشت. ايشان وقتش را بيهوده نميگذراند. آيا از زمان فرار دكتر از زندان چيزي به ياد داريد؟ يك روز مرا براي ناهار به زندان دعوت كرد و آبگوشت تهيه ديده بود. آن روز كه به ملاقاتش رفته بودم پارچه بسيار شيكي برايش خريده بودم و با خود به زندان بردم تا لباس بدوزد. هر كاري كردم دكتر پارچه را قبول نكرد و گفت ببر دفعه ديگري كه آمدي برايم بياور. آن پارچه را با خودم آوردم و فردا صبح كه از منزل بيرون آمدم ديدم روزنامهها نوشتهاند: فرار سران حزب توده از زندان! گفتم: دروغ است، خودم ديروز زندان بودم و او را ملاقات كردم. روبهروي روزنامهفروشي خشكم زد و ميگفتم اين مطالب دروغ است، باور نميكنم. دكتر بعد از فرارش در ايران ماند و به خارج از كشور نرفت. بعضي از رفقايش از كشور خارج شدند، مثل رضا روستا كه به شوروي رفت. چه مدت بعد از فرار دكتر از زندان موفق به ديدنش شديد؟ بعد از فرار از زندان پس از چندي در منزل يكي از دوستانش ديدمش. به اين صورت كه دوستش يك شب مرا براي شام به منزلش دعوت كرد. دكتر ريش بلند حنايي رنگي گذاشته بود. طوري كه اصلاً شناخته نميشد، حتي من تا بعد از شام خوردن ايشان را نشناختم. پس از شام متوجه شدم اين فرد دكتر يزدي است! آيا بعد از اين ديدار باز هم ايشان را ملاقات ميكرديد؟ هر چند وقت در محلي در خيابانها با من قرار ملاقات ميگذاشت و با عوض كردن دو سه تا تاكسي به ملاقات دكتر ميرفتم و سوار ماشينش ميشدم و مدتي با همديگر صحبت ميكرديم. يك شب به من گفت: «ميخواهي به منزلم بيايي؟» گفتم: «نه، طاقت كتك خوردن ندارم. اگر مأمورين مرا بگيرند به محض اينكه بخواهند مرا بزنند من جاي تو را لو ميدهم، ولي اگر مخفيگاه تو را ندانم بهتر است، چون اگر بدانم تو را لو ميدهم» و جداً هم ميگفتم. دكتر چگونه از زندان گريخته بود؟ افسر دم در با افسر داخل زندان هر دو تودهاي و با هم هماهنگ كرده بودند. افسر دم در قبادي بود. اين دو كاغذي جعل كردند كه زندانيهاي تودهاي را براي محاكمه از زندان خارج كنند، اتوبوس مخصوص بردن زندانيان را نيز آورده بودند. راننده ماشين هم اميراني بود. خلاصه اين دو افسر زندانيها را سوار بر خودرو و خودشان هم با زندانيان از زندان فرار كردند. حتي قبادي كلاهش را در زندان جا گذاشته بود. از اين زندانيان چند نفرشان به شوروي رفتند و چند نفرشان هم تهران ماندند. چرا دكتر به شوروي نرفت؟ چون به شوروي علاقه نداشت. آيا هيچگاه از نحوه زنداني شدن ايشان براي بار اول از او سؤال كرده بوديد؟ دكتر در آلمان تحصيل ميكرد و وقتي درسش تمام ميشود ميخواهد به ايران برگردد كه يكي از دوستانش يك بسته كتاب به دكتر ميدهد و پشتش مينويسد توسط دكتر مرتضي يزدي به دكتر تقي اراني تحويل داده شود. وقتي دكتر به تهران ميآيد، بعد از چند روز بسته را به دكتر اراني تحويل ميدهد و آن شب يا فردا كه مأموران دكتر اراني را دستگير ميكنند و نوشته روي بسته كتاب را ميبينند كه اسم دكتر يزدي نوشته شده است، ايشان را هم دستگير ميكنند. در واقع دكتر يزدي در تهران تودهاي شد. آيا هيچوقت عضو حزب توده شديد؟ آدم مغرور و خودخواهي بودم و در هر شرايطي با مرام حزب توده ميانهاي نداشتم. يك روز دكتر جودت هر قدر اصرار كرد بيا و عضو حزب توده بشو، گفتم نميتوانم بيايم، واقعاً خوشم نميآيد كسي به من دستور بدهد. آيا هيچوقت از دكتر نخواستيد از حزب خارج شود؟ ايشان ديگر غرق در حزب و پايبند آن شده بود. بارها به دكتر ميگفتم حيف نيست شما يك پزشك جراح هستيد و اينگونه خودتان را گرفتار كار حزب توده كردهايد. به او ميگفتم حزب مال آدمهاي بيكار است. آيا هيچوقت به خاطر ايشان شما را هم دستگير كردند؟ خير، اصلاً. علاقهاي به كارهاي او نداشتم!
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]
صفحات پیشنهادی
نقشه فرار از زندان بینتیجه ماند/ تبهکاران در آخرین مرحله به دام افتادند
نقشه فرار از زندان بینتیجه ماند تبهکاران در آخرین مرحله به دام افتادند جاعلان سند یک قطعه زمین در آخرین مرحله و هنگامی که قصد داشتند سند را به عنوان وثیقه تحویل دادگستری نمایند در شهرستان مرودشت استان فارس شناسایی و دستگیر شدند سرهنگ علی شیبانیان فرمانده انتظامی شهرستان مرودشادامه «فرار از زندان»
ادامه فرار از زندان خبرگزاری پانا پس از سال ها از به پایان رسیدن یکی از مهم ترین سریال های تاریخ تلویزیون آمریکا سازندگانش تصمیم گرفته اند تا آن را بار دیگر و احتمالا برای آخرین بار ادامه دهند ۱۳۹۴ جمعه ۱۵ خرداد ساعت 10 28 به گزارش سرویس فرهنگی پانا خیلی ها بعد از دیدن همکانقشه سند جعلی برای فرار از زندان لو رفت!
در فارس رخ داد نقشه سند جعلی برای فرار از زندان لو رفت جاعلان سند یک قطعه زمین در آخرین مرحله و هنگامی که قصد داشتند سند را به عنوان وثیقه تحویل دادگستری نمایند در شهرستان مرودشت استان فارس شناسایی و دستگیر شدند به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاراجنایتکار مخوف حین انتقال به دادسرا فرار کرد/ پلیس: همدستان زندانی قصد منفجر کردن مینیبوس زندانیان را داشتند
جنایتکار مخوف حین انتقال به دادسرا فرار کرد پلیس همدستان زندانی قصد منفجر کردن مینیبوس زندانیان را داشتند فرمانده انتظامی ایلام گفت فرد شروری که 2 روز پیش هنگام انتقال به دادسرا با همدستی چند نفر فراری داده شد صبح امروز دستگیر و روانه زندان شد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاهنگاهی به رمان «پسران دوزخ، فرزندان قابیل» تصویری صحیح از داعش و باورهایشان در یک رمان/ این یک اعدام
نگاهی به رمان پسران دوزخ فرزندان قابیلتصویری صحیح از داعش و باورهایشان در یک رمان این یک اعدام مذهبی است رمان پسران دوزخ فرزندان قابیل نوشته مجید پورولی کلشتری است و نویسنده در آن تصویری صحیح از باورهای گروه داعش را به مخاطی نشان میدهد که آن را نشر عماد فردا منتشر کرده است خفرار زندانی مخوف از بیمارستان/ پلیس: قوقول 100 فقره سابقه کیفری دارد/ چهار نفر در تیراندازی شرور بیرحم نقص عض
فرار زندانی مخوف از بیمارستان پلیس قوقول 100 فقره سابقه کیفری دارد چهار نفر در تیراندازی شرور بیرحم نقص عضو شدند فرمانده انتظامی ویژه شرق استان تهران گفت پلیس امنیت عمومی ویژه شرق استان تهران با بهرهگیری از شگردهای پلیسی فرد شروری را در ورامین که تحت تعقیب مراجع قضایی بوشرور فراری از زندان در ایلام پس از ۴۸ ساعت دستگير شد
اخبار پلیس ایلام شرور فراری از زندان در ایلام پس از ۴۸ ساعت دستگير شد شناسهٔ خبر 2762114 - چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴ ۵۸ استانها > ایلام ایلام-فرمانده انتظامی استان ايلام گفت فرد شروری که دو روز پيش هنگام انتقال به دادسرا با همدستی چند نفر فراری داده شد دستگير و روانه زندانگفتوگوی تفصیلی فارس با آیتالله خزعلی و هسرش طاهره کلباسی: آیتالله خزعلی: اصلاحطلبان نمیتوانند هاشمی را ب
گفتوگوی تفصیلی فارس با آیتالله خزعلی و هسرش طاهره کلباسی آیتالله خزعلی اصلاحطلبان نمیتوانند هاشمی را برای انتخابات خبرگان پررنگ کنند طاهره کلباسی ساواک همسرم را به دلیل امضای مرجعیت امام زندانی کردآیتالله خزعلی درباره انتخابات هیات رئیسه مجلس خبرگان میگوید انتخاب آیتفرار مسئولان فیفا از زندان
فرار مسئولان فیفا از زندان یکی از سران دستگیر شده فیفا به دلیل ترس از زندان از آمبولانس فرار کرد به گزارش خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران در حالی که جک وارنر یکی از سران دستگیر شده سابق فیفا به دلیل مشکلات قلبی راهی بیمارستان بود از آمبولانس فرار کرد بر اساس این گزارش جکصدور حکم نهائی علیه مرسی در پرونده فرار از زندان و جاسوسی به ۱۶ ژوئن موکول شد
صدور حکم نهائی علیه مرسی در پرونده فرار از زندان و جاسوسی به ۱۶ ژوئن موکول شد دادگاه جنائی قاهره صدور نهائی حکم علیه مرسی و دیگر رهبران اخوان المسلمین در پرونده فرار از زندان و جاسوسی را بررسیهای بیشتر به ۱۵ ژوئن موکول کرد به گزارش نامه نیوز دادگاه جنائی قاهره صدور حکم نهائی پزندانی فراری دستگیر شد
ساری زندانی فراری دستگیر شد زنداني که عصر دیروز با ایجاد شکاف از زندان شهرستان آمل قصد فرار داشت دستگیر شد به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران ساری این زندانی به راحتی از زندان گريخت حضور به موقع پلیس اطلاعات امنیت و عوامل تحت امرشان و برخی از بسیجیان شهرستان موجب شد تا طی مدتفرار زندانی مخوف از بیمارستان/ پلیس: قوقول 100 فقره سابقه کیفری دارد
فرار زندانی مخوف از بیمارستان پلیس قوقول 100 فقره سابقه کیفری دارد روز نو سردار سیروس فتحی اظهار داشت در پی حکم جلب صادره از سوی اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان ورامین در ارتباط با یکی از اراذل و اوباش سطح ورامین معروف به قوقول دستگیری این شرور سابقه دار در االگوی جالب یک زندانی برای فرار از قانون
زندانی فراری دستگیر شد الگوی جالب یک زندانی برای فرار از قانون مرد زندانی که از روی دیوار زندان آمل فرار کرده بود دستگیر شد این زندانی عصر جمعه 8 فروردین توانست براحتی از زندان فرار کند به گزارش سروس حوادث جام نیوز به نقل از ایران مرد زندانی که از روی دیوار زندان آملتلاش یک زندانی برای فرار از تباهی |اخبار ایران و جهان
تلاش یک زندانی برای فرار از تباهی پشیمان است از راهی که ناخواسته پا در آن نهاده راهی که دوستان ناباب برایش پی ریزی کرده بودند تا او را در صحنه روزگار ضربه فنی کنند ولی ناامید نیست و این روزها پشت دیوار ندامت رکوردزنی می کند کد خبر ۵۰۲۸۱۳ تاریخ انتشار ۰۳ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰ ۴۶ - 2فرمانده انتظامی استان ایلام: شرور فراری از زندان دستگیر شد
فرمانده انتظامی استان ایلام شرور فراری از زندان دستگیر شدفرمانده انتظامی استان ایلام گفت شرور فراری از زندان پس از 48 ساعت دستگیر شد سردار علی دولتی امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در ایلام اظهار داشت فرد شروری که دو روز پیش هنگام انتقال به دادسرا با همدستی چند نفرراز مهرو موم شده زندانی فراری در مانه و سملقان فاش شد
با دستگیری کلاهبردار ۳۱ میلیارد ریالی راز مهرو موم شده زندانی فراری در مانه و سملقان فاش شد شناسهٔ خبر 2765810 - دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲ ۰۵ استانها > خراسان شمالی بجنورد - فرمانده انتظامی خراسان شمالی از دستگیری زندانی فراری با سابقه ۳۱ میلیارد ریال کلاهبرداری جعل مهر واقدام دردآور یک بسکتبالیست برای فرار از زندان
در آمریکا رخ داد اقدام دردآور یک بسکتبالیست برای فرار از زندان بسکتبــــالیست ۱۷ساله آمریکایی ۱۶ماه پس از اینکه بهخاطر دستبرد به یک پیتزافروشی به زندان افتاد شروع به جویدن تکههای چرمی و فلزی سلول و تجهیزات درمانگاه زندان کرد به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از همش-
گوناگون
پربازدیدترینها