آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
دستگاه آب یونیزه قلیایی کرهای
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1870552364

شهادت غواصان در کربلای 4 به روایت شاهد عینی |اخبار ایران و جهان
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: شهادت غواصان در کربلای 4 به روایت شاهد عینی
کد خبر: ۵۰۳۵۳۳
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۰ - 26 May 2015
حتی به کسی دستور ندادم که پیشقدم بقیه شود. خودم را غلتاندم روی سیم خاردارها و خورشیدیها و درد را تحمل کردم و فقط دعا میکردم لباس غواصیام زیاد پاره نشود و آن آرپیجی زن عراقی بیاید لب سنگر و در تیررس من.که آمد.کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چند جای بدنم گُر گرفت و سوخت و سنگین شدم و با صورت افتادم روی باتلاق... .
به گزارش ایسنا،سردار «حمید حسام» نخستین نویسندهای است که پس از گذشت سالها از دوران دفاعمقدس و حماسه فراموش نشدنی شهدا و رزمندگان قلم به دستش گرفته است و غواصهای عملیات «کربلا4» را دستمایه داستان خود در حوزه خاطرهنگاری جنگتحمیلی قرار داده است.این کتاب 16 سال پیش منتشر شده است.
کتاب «غواصها بوی نعناع میدهند»، روایت داستانی 72 غواص لشکر «انصارالحسین(ع)» استان همدان است که در روز چهارم دی ماه 1365 در منطقه عملیاتی «کربلا4» حماسه آفریدند. این روایت براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عینی در قالب داستان به همت حمید حسام در سال 1378 به از سوی انتشارات «صریر» چاپ رسیده است.
اکنون که در فضای آکنده از یاد و نام 175 شهید غواص که توسط دشمن طی عملیات «کربلا4» به اسارت درآمده و با دستان بسته به شهادت رسیدهاند در میهن هستیم، ایسنا خاطرهای غواصان عملیات کربلای 4 را منتشر میکند.
«پنجاه متری میشد که زده بودیم به آب.. نور منورهای خوشهای دیگر جلایی نداشتند و داشتند میمردند.از زمین و آسمان گلوله سرخ میبارید. روی محورهای چپ و راست ما. و آن رو به رو، درست رو به روی ما، سکوتش خیلی مرموز بود. و مرا واداشت حس کنم که منتظرند برویم نزدیکتر و آن وقت...
بعدش را دوست نداشتم تصور کنم و به منورهای جدید نگاه کردم که چتری از نور شدند روی اروند و غواصهایی که معلوم بود کنار موانع عراقیها کُپ کردهاند. احساس عجیبی داشتم. تصور میکردم همه آنها الان چشمهاشان به ما است که چطور برویم و ته دلشان آرزو میکنند که ما لااقل برسیم اگر آنها نرسیدهاند. حرکت تند ستون ما آرام گرفت و کند شد و کندتر. فکر کردم این کندی نمیتواند به خاطر خستگی باشد،آن هم با آن نیرویی که از بچهها سراغ داشتم. تصمیم گرفتم برگردم و مسیرم را وارسی کنم.
حلقه طناب را از دستم درآوردم و دادمش به نفر دوم ستون، به امیر طلایی. همه رو به جلو فین(کفش مخصوص غواصی) میزدند و هیچ کس حتی نپرسید که: کجا؟
انگار منتظر این کار من از قبل بودهاند. رفتم رسیدم به ته ستون. نفر آخر مرا صدا میزد، آرام و کمی با درد. میگفت: پام گرفته، حاجیجان. نمیتوانم فین بزنم.
فکر کردم میخواهد بهانه بیاورد که نمیآید، منتهی گفت: ولی میآیم. دیدم نجفی است، قدرتالله طلبه جوانی که غرور عجیبی داشت در درد کشیدن و باز آمدن و دم نزدن. جای یکی به دو نبود. دستش را از طناب جدا کردم و گفتم: برگرد عقب! گفت: ولی من...
گفتم: سریع!
گفت: من این حرفها را نگفتم که بخواهم برگردم. فقط دلیل دردم را گفتم.
گفتم:بی حرف!
فرصت نداشتیم و این را هر دومان میدانستیم. مجبور شدم حتی هلش بدهم. برگشت به صورتم زل زد و خواست چیزی بگوید که گفتم: فقط بگو چشم!
صدای موج و انفجار و شلیک نمیگذاشت صدای نفس کشیدنش و آهش را بشنوم. فقط دیدم دست اطاعت به پیشانی گذاشت و برگشت رفت. از کجا میدانستم باید بیشتر نگاهش کنم تا بعد حسرت نخورم چرا من جای او نبودهام، چرا من پام نگرفت، چرا من برنگشتم، چرا توپ کنار من زمین نخورد، چرا من اولین شهید این گروه نبودهام.
سریع برگشتم سر ستون و حلقه طناب را باز بستم به دست چپم. هنوز نصف راه را هم نرفته بودیم، هنوز از آتش در امان بودیم که آب دور خودش چرخید و شد گرداب و آمد وسط ما و ما را کشید وسط دایره گرد خودش. انتظارش را نداشتیم، با این که احتمالش میرفت. فکرمان را به جنگ با آتش متمرکز کرده بودیم، نه با آب و این طور سخت و این طور وقت گیر و این طور نفسگیر.
قدرت موج میآمد و میکوبیدمان به هم و تمام توانمان را میگرفت. هیچ پایی نا نداشت رو به جلو فین بزند. اگر آب میآمد یکی را پرت میکرد طرفی، بقیه هم کشیده میشدند طرفش، به خاطر همان طنابی که به دستهامان بسته بودیم، و میچرخیدند. گرداب ما را کشاند برد طرف سنگرهای جزیره «امالرصاص.» و بچههای دیگر سکوت در شب را، فراموش کرده بودند و فریاد میزدند، پر همهمه، و فکر نمیکردند ممکن است آن رو به رو چشمی یا چشمهایی پنهان منتظر همین فریادها باشد.
از لحظهای که وحشت داشتم اتفاق افتاد. بچههای در تیررس بودند و تیراندازی در یک آن شروع شد. دنبال کریم گشتم، بدون اینکه بدانم کجاست یا ببینمش، فریاد زدم: کریم! حتی من هم یادم رفته بود نباید داد بزنم. صدایی نیامد. فکر کردم نشنیده بعد گفتم: نه. گفتم اگر هم شنیده باشد، فاصله و این صداها مگر میگذارد صدا به صدا برسد. پا زدم و دنبالش گشتم و پیدایش کردم. موج نمیگذاشت به هم برسیم.
میکوبیدمان به موجی دیگر و گاهی بالای آب بودیم و گاهی پایین آب. و من میشنیدم کریم دارد بیبی را صدا میزند و مولایش را. آن هم مقطع و با فریادی فروخورده. آب میآمد راه دهانش را میبست، و دهان مرا هم، و میکوبیدمان به موج و بچههای دیگر هیچ کاری نمیشد کرد، جز دعا و توکل و فریادهای دل و اشک. اگر اشک بود. خیلی آنی، باور کردنی نبود و نیست، یعنی حالا را میگویم که بگویم از آن گرداب وحشی آمدیم بیرون و کشیده شدیم تو مسیری راکد و آرام. اگر آرامش داشتیم، یا پامان روی خاک بود، یا کسی آن رو به رو مواظب مان نبود، حتم فریادها میکشیدیم از این چیزی که دیده بودیم و حتم گریهها میکردیم. از این لطف و معرفت و مرحمت. اما نیرومان را جمع کردیم و رفتیم به مسیری که جلومان بود و منتظرمان.
به عقب که نگاه میکردم جزیره امالرصاص پشت امالرصاص بود و همین طور آن کشتی سوختهای که قرار بود شاخصمان باشد. حالا دقیق داشتیم رو به روی راهکارهای خودمان فین میزدیم، در دو ستون موازی و نه چندان منظم.
باید باز به بچهها سر میزدم ببینیم کسی طوریش شده یا نه. یا نه، ببینم آب کسی را برده یا این که... که دیدم هم هستند، حالا نه با قدرت قبل و نه با سرعت قبل و فقط با همان لبهایی که ذکر میگفتند و خدا را کمک میخواستند.
هواپیماها که آمدند تو آسمان، موجی آمد طرفم و سرم را برد زیر آب و من خیلی سریع سعی کردم بیایم روی آب و ببینم این بار بمبها کجا افتاده و چهها کرده. و همان لحظه، از همان راه دور حدس زدم باید اسکله باشد، اسکله نیروهای پیاده. و منورها، با آن درخشندگی بی رحمشان، حقیقت تلخی را نشانم دادند: آتشی که به جان قایقها افتاده بود، در مدخل کارون و حتم... نخواستم تخیلم را به کار بیندازم و قایقها را پر از نیرو ببینم. حتی دلم میخواست حس بویاییام از کار میافتاد و بوی خون و باروت را نمیشنیدم. یا یک بوی تند دیگر را؛ که از بودنش در تعجب ماندم و سر چرخاندم و دنبالش گشتم و دیدم آن جا نمیتوان آن بو را شنید و گفتم: پس...
گفتم: این بوی نعنا از کجاست؟
و موج آب و صدای آب و تمنای درونیام به تنهاییهای بلم و سواری روی آن و خلوت غار به اعترافم کشاند که این بود از همان نعنایی است که آن شب، کنار آن غار، پیشانی کنار خاکش گذاشته بودم. یا آن نعنا و سر حمیدینیا در کنارش. خیلی آنی یاد نادر افتادم و یاد بلم سواری و آن بو بیشتر شد و اینها همه فقط در یک لحظه، حتی کمتر از یک چشم به هم زدن، به تصورم آمد. و من دنبال کریم میگشتم. حتی صدایش میزدم، بلند و بیپنهان کردن خیلی چیزها. و او هم حتی جواب میداد.
و من به خودم گفتم: نه.
گفتم: دهانت را ببند!
گفتم: حتی به زبان هم نباید بیاوری.
گفتم: حتی دیگر حق نداری برگردی به عقب نگاه کنی.
گفتم: جلو.
گفتم: فقط جلو.
گفتم: سریع!
گفتم: بیحرف!
گفتم: فقط بگو چشم!
انگار به نجفی گفته باشم. و من به خودم، برای خودم، دست اطاعت به پیشانی زدم و حتی گفتم، نه زیاد آهسته و حتی بلند: چشم.
و فین زدم رفتم جلو. فاصلهمان 20 متر هم نمیشد. طناب را آوردم بالا و بیبی زهرا(س) را صدا کردم و محکمتر فین زدم تا بقیه بفهمند این دیگر لحظههای آخر شنای ما است. و درست در همین لحظه بود که دوشکا شروع کرد به شلیک. و پدافند هم. و هر دوشان دقیق روی سطح آب را نشانه رفته بودند. همهمه و فریاد بچهها با خروش موج و صدای شلیکها درهم شده بود و مرا نگران بچهها و عملیات و آن قایقهای پر از نیرو و بوی نعنا میکرد.نمیتوانستم به کسی کمک کنم.
خودم هم کمک میخواستم. پس هر کس تمام سعیش را میکرد که برود برسد به ساحل پر موانع آن رو به رو. ستون ما به شکل باز و دور از آن آرایش منظم قبلی خودش پیش می رفت.
و اولین آرپیجی ما، از سمت چپ، با دست نادر شلیک شد و باز آن بوی نعنا و حالا لبخند را حس میکردم. صدای شلیک با صدای فریاد همراه بود و کسی از پشت سرم ناله میکرد که: محسن؟ حاجی... تیر... تیر خوردم.
طناب سنگین شده بود و من برگشتم دیدم امیر طلایی است که تیر خورده. فین زدم آمدم کنارش و فقط توانستم بگویم: نگران نباش!
بگویم: چیزی نیست.
بگویم: صلوات بفرست فقط.
فقط شنیدم گفت:الله...
و دیگر هیچ. تیر از کنار صورتمان رد میشد. داغیاش را حتی حس میکردم. امیر را به حالت حمل مجروح انداختم روی دست چپم و چند قدم آخر را هم فین زدم و آمدم رسیدم به گِل. همان طور خوابیده، دست دراز کردم و فینها را از پاهام آزاد کردم و دستهای امیر را گذاشتم توی یک خورشیدی(میلگردهای جوش داده شده به هم که شبیه قاصدک هستند) و چشمم افتاد به محمد مختاران و رضا حقگویان که افتادهاند کنار همان خورشیدی، بیجان. و آن بوی نعنا باز آمد و من از امیر جدا شدم و امیر صدام کرد، به اسم حتی، چیزی که انتظارش را نداشتم. نتوانستم بگویم چه میگوید. آتش نمیگذاشت. دست پرسش تکان دادم و دستی به سر و صورتش کشیدم تا لااقل با نگاهش بفهمم چه میگوید و او نگاهش چرخید طرف جنازه رضا و همان جا ماند و دستش شل شد و با سر افتاد روی خورشیدی و من به رضا و بیشتر به خودم گفتم: صلوات بفرست فقط ! فرستادم.
به بچهها خیره شدم که سعی میکردند از تیررس بیایند بیرون و نشوند آن جنازههایی که روی دست آن موجهای وحشی میرفتند سمت خلیج فارس و تیر میخوردند و باز هم و باز هم. نارنجکی آماده کردم و همان طور خوابیده انداختمش طرف سنگر تیربار رو به رو و دیدم که خاک پیچید تو هم و سنگر دیگر سنگر نماند. قدرت گرفتم و فریاد زدم: سریع بلند شوید بیایید تو کانال!
کجا و چطورش را نمیدانستم. فقط میدانستم باید بیایند. گذشتن از آن چند 100متر سیم خاردار حلقوی لازم بود و حتمی، آن هم در میان آن آتش و هلهله و فریادهای دیوانهوار سربازهای عراقی و زوزه تیرهای رسامی که از لای سیم خاردار رد میشدند و صدای عجیبی میدادند. سریع سیمخاردارها را برانداز کردم و دیدم هیچ کدامشان هنوز باز نشدهاند و این فاجعه بود و چارهای هم جز غلتیدن روی آنها نبود.
نایستادم. حتی به کسی دستور ندادم که پیشقدم بقیه شود. خودم را غلتاندم روی سیم خاردارها و خورشیدیها و درد را تحمل کردم و فقط دعا میکردم لباس غواصیام زیاد پاره نشود و آن آرپیجی زن عراقی بیاید لب سنگر و در تیررس من. که آمد. کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چند جای بدنم گر گرفت و سوخت و سنگین شدم و با صورت افتادم روی باتلاق. آمدم دست راستم را ستون تنم کنم و بلند شوم که یک نارنجک آمد افتاد کنار زانوی چپم، توی گِل. فقط توانستم صورتم را برگردانم و انفجار را بشنوم و آن گر گرفتگی باز بیاید، حالا از مچ پا تا کتف و من میگویم: بخشکی شانس!
آسمان و زمین و خط سرخ تیرها و آتش دور سرم میچرخیدند و من به خودم میگفتم چیزی نیست و صلوات میفرستادم و بو میکشیدم، تا باز بوی نعنا بیاید. که آن هم آمد و من فکر کردم نکند همه چیز دارد تمام میشود و خیلی آنی و حتی بلند گفتم: نه.
گفتم: نمیگذارم.
تیر میآمد میخورد به گِلهای دور و برم و میپاشیدشان به صورتم و من به بچهها، به آنها که لای سیمخاردار تیر میخوردند میگفتم: بیایید بیرون! بیایید این ور.
تیربار عراقی هنوز آتش میریخت و من بیاختیار و معلوم نبود به کی فریاد زدم: خاموشش کن!
شاید اغراق باشد و نشود باور کرد. اما تیربار درست همان لحظه خاموش شد و من درست در همان لحظه، زیر نور منور، چند تا از بچهها را دیدم و باور کنید که خندیدم، آن هم با آن همه زخم و درد و تیر و بوی نعنایی که داشت دیوانهام میکرد. گفتم، حتم به خودم، این هم از خط اول. و حس کردم حالا درد کشیدن راحتتر است. »
به گزارش ایسنا،حمید حسام در سال 1340 در همدان متولد شد. وی فارغالتحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است.جوانی خود را در جبهههای نبرد سپری کرد و همین مساله باعث شد تا دفاع مقدس رویکرد اصلی حمید حسام در نوشتن و خلق آثارش باشد. سردار حسام معاون در دورهای معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس بود و در زمینه نویسندگی نیز کارنامه قابل توجهی دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
شهادت غواصان در کربلای 4 به روایت شاهد عینی
سهشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹ ۳۳ حتی به کسی دستور ندادم که پیشقدم بقیه شود خودم را غلتاندم روی سیم خاردارها و خورشیدیها و درد را تحمل کردم و فقط دعا میکردم لباس غواصیام زیاد پاره نشود و آن آرپیجی زن عراقی بیاید لب سنگر و در تیررس من که آمد کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چند جاشهادت ۹ زائر امام موسی کاظم(ع) |اخبار ایران و جهان
شهادت ۹ زائر امام موسی کاظم ع کد خبر ۴۹۹۹۹۸ تاریخ انتشار ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷ ۲۶ - 13 May 2015 منابع بیمارستانی عراق از شهادت ۹ نفر از زائران امام موسی کاظم ع و زخمی شدن بیش از ۲۰ تن بر اثر انفجار انتحاری خبر دادند به گزارش تابناک یک عامل انتحاری با بستن کمربند انفجاری خوروایت کریمی قدوسی از جلسه غیرعلنی مجلس |اخبار ایران و جهان
روایت کریمی قدوسی از جلسه غیرعلنی مجلس عضو کمیسیون سیاست خارجی مجلس گفت معاون وزیر امور خارجه در جلسه غیرعلنی مجلس گفت بازرسیها از مراکز نظامی به صورت مدیریتشده پذیرفته شده اما درخصوص دسترسی به دانشمندان هستهای هنوز پاسخی به طرف مقابل داده نشده است کد خبر ۵۰۲۸۰۹ تاریخ انتشامشاهده لحظه تغییر تصمیم در ذهن |اخبار ایران و جهان
مشاهده لحظه تغییر تصمیم در ذهن دانشمندان برای نخستین بار نوسانات لحظهبهلحظه در سیگنالهای مغزی را زمانی که میمونی به هنگام انتخاب آزادانه تصمیمش را تغییر داد مشاهده کردند کد خبر ۵۰۱۷۱۶ تاریخ انتشار ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳ ۳۰ - 20 May 2015 دانشمندان برای نخستین بار نوساناتفیلمبردارخون نامه ای با امضای بسیجیان به روایت آوینی +ویدئو |اخبار ایران و جهان
فیلمبردار خون نامه ای با امضای بسیجیان به روایت آوینی ویدئو باب شهادت بر همه مسدود نشده و مهم اين است که خداوند متاع وجود كسي را خريدني بيابد آنگاه راكتهاي هواپيماهاي اسرائيلي او را پيدا ميكنند و مأموريت خود را به انجام ميرسانند سعادت بسيار ميخواهد كه آدم به دست شقيترينحفاظت نیروی دریایی ارتش از کشتی ایران شاهد |اخبار ایران و جهان
حفاظت نیروی دریایی ارتش از کشتی ایران شاهد فرمانده منطقه یکم نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که این نیرو بصورت ویژه از کشتی ایران شاهد حامل کمک های بشر دوستانه ایران برای مردم یمن حفاظت می کند کد خبر ۴۹۹۷۰۵ تاریخ انتشار ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸ ۰۰ - 12 May 2015 فرروایت یک شاهد عینی از عملیاتی که ۱۷۵ غواص در آن به شهادت رسیدند
روایت یک شاهد عینی از عملیاتی که ۱۷۵ غواص در آن به شهادت رسیدندنوریتبار گفت هدف از انجام عملیات کربلای 4 انجام یک عملیات بزرگ و وسیع در شرق بصره بود حال اگر آن عملیات انجام نمی شد عملیات کربلای 5 با جریانات دیگری مواجه می شد به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس سایت مرصادروایت حجاریان از شایعه انتخابات دوم خرداد 76/ دورخیز سودجویانه بازار برای گرانی گسترده/ انتشار محرمانههاي نشس
روایت حجاریان از شایعه انتخابات دوم خرداد 76 دورخیز سودجویانه بازار برای گرانی گسترده انتشار محرمانههاي نشست غيرعلني واکنشها به ماجرای بازدید از مراکز نظامی ماجرای بازرسی از مراکز نظامی ایران و حواشی مجلس شورای اسلامی در جلسه غیرعلنی با دکتر ظریف داغترین موضوع روزنامههاستروایت دقیق از ماجراهای دیشب تبریز |اخبار ایران و جهان
روایت دقیق از ماجراهای دیشب تبریز کد خبر ۵۰۰۵۸۴ تاریخ انتشار ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹ ۵۱ - 16 May 2015 هنوز اتفاقاتی که قهرمانی را از تراکتور سازی گرفت برای هواداران این تیم هضم شدنی نیست به گزارش ورزش سه در حالی که تراکتور پس از گل زیبای فرید کریمی با نتیجه قاطع 3-1 از حریف پیروایت فرماندارمهاباد وکیلخسروانی و مالک هتل |اخبار ایران و جهان
روایت فرماندارمهاباد وکیلخسروانی و مالک هتل پرونده در مرحله تحقیقات است برابر قانون مطالب و محتویات آن محرمانه است و صحبت کردن من درباره جزئیات آن غیرقانونی است فقط میتوانم بگویم من و خانواده آن مرحومه و همچنین دادگستری مهاباد با جدیت و حساسیت زیاد به دنبال گرفتن حقوق از دست رروایت وزیرخارجه عربستان از نشست کمپ دیوید |اخبار ایران و جهان
روایت وزیرخارجه عربستان از نشست کمپ دیوید وزیر خارجه عربستان پس از نشست کمپدیوید اعلام کرد که در این نشست رایزنیهای صریحی میان عربستان و آمریکا درباره آنچه او تهدیدات ایران نامید صورت گرفته است کد خبر ۵۰۰۶۱۴ تاریخ انتشار ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱ ۲۲ - 16 May 2015 وزیر خارجهعملیات ورود و خروج سریع غواصان |اخبار ایران و جهان
عملیات ورود و خروج سریع غواصان اِسپای برای اقدامات نظامی و امدادی در اماکنی که امکان فرود هلیکوپتر وجود نداشته باشد مورد استفاده است با بکارگیری این تاکتیک نظامی غواصان در ماموریتهای دریایی توانایی ورود و خروج به شناورها دریا و سواحل را در کمترین زمان ممکن دارند کد خبرشهادت چند مامور ناجا در درگیری با اشرار |اخبار ایران و جهان
شهادت چند مامور ناجا در درگیری با اشرار کد خبر ۴۹۹۵۶۴ تاریخ انتشار ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱ ۰۲ - 12 May 2015 فرمانده نیروی انتظامی از شهادت 87 نفر از مأموران پلیس در سال 93خبر داد و گفت روز یکشنبه چند نفر از ماموران ما در درگیری با اشرار و عناصر ضدانقلاب به شهادت رسیدند به گزارکاویانپور: دربی متفاوتی را شاهد خواهیم بود |اخبار ایران و جهان
کاویانپور دربی متفاوتی را شاهد خواهیم بود کد خبر ۵۰۰۱۱۲ تاریخ انتشار ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹ ۱۷ - 14 May 2015 بازیکن پیشین تیم فوتبال پرسپولیس معتقد است به علت جایگاه دو تیم در جدول دربی متفاوتی را شاهد خواهیم بود حامد کاویانپور در گفتگو با مهر درخصوص آخرین وضعیت تیم فوتبال پرسپتشکیل کمپین کارت قرمز به روحانی/ روایت ترکان از گناه کبیره وزیران/ علت مخالفت یک امام جمعه با برگزاری کنسرت/ ب
تشکیل کمپین کارت قرمز به روحانی روایت ترکان از گناه کبیره وزیران علت مخالفت یک امام جمعه با برگزاری کنسرت بعضی مسئولان چشم دیدن ولایت فقیه را ندارند ظریف در آن دنیا چه کسی را نخواهد بخشید رصدخانه تابناک خبرهایی برای مخاطبان آماده میکند که غیررسمی هستند یا اینکه کمتر ازشهادت مرزبان کردستانی در نقطه صفر مرزی |اخبار ایران و جهان
شهادت مرزبان کردستانی در نقطه صفر مرزی کد خبر ۵۰۲۴۶۴ تاریخ انتشار ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸ ۲۱ - 23 May 2015 یکی از پرسنل هنگ مرزی مریوان در درگیری با افراد مسلح در نقطه صفر مرزی به شهادت رسید به گزارش فرهیختگان اکیپ گشت و کنترل مرزی هنگ مرزی مریوان در استان کردستان هنگام گشتزشهادت دو تن از زائران امام کاظم (ع) |اخبار ایران و جهان
شهادت دو تن از زائران امام کاظم ع کد خبر ۴۹۹۶۹۵ تاریخ انتشار ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶ ۲۸ - 12 May 2015 بر اثر انفجار بمبی در منطقه الطوبجی در شمال غرب بغداد که کاروان زائران مرقد مطهر امام کاظم ع را هدف قرار داد دو زائر شهید و هشت تن دیگر زخمی شدند به گزارش خبرگزاری صدا و سیم-