واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
طنز؛ قاصدکی که شرکت پستی میزند!
آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:
- قاصدک!
+ هان؟
- چه خبر آوردی؟
+ خیلی حق التحریرهاتون به موقع و مناسبه، هر دفعه هم که منو میبینین میگین چه خبر آوردی! خبر مرگ تو رو آوردم!
- قاصدک! خودت رو کنترل کن.
+ تو هم انتظاراتت رو بیار پایین.
- بالاخره تو قاصدکی!
+ قاصدکم. موتور هوشمند خبری که نیستم.
- اصلا من میرم از قاصد روزان ابری داروگ خبر میگیرم.
+ هه ... اون که هواشناسیه.
- حسودیت شده ها.
+ عمرا
- قاصدک!
+ هان؟
- چه خبر آوردی؟
+ آقا جان! من دیگه خبر نمیارم.
- چرا؟
+ برای این که یکی دیگه اختلاس میکنه، میخوره، میبره کیفش رو میکنه. من باید پاسخگو باشم. یکی دیگه فضا رو زرد رنگ میکنه، اونوقت به من میگن چرا گفتی زرده؟
- خب چرا میگی زرده؟
+ خب وقتی زرده من چی بگم؟
- بگو سفیده.
+ زرد رو بگم سفید، قهوهای رو چی بگم؟
- بگو فضا مثل شکلات کاکائویی شیرین و مطلوبه. یه کم سیاست داشته باش.
+ آه از این زمانه که سیاستمداران روزنامه نگار شدهاند و روزنامه نگاران سیاستمدار ...
- قاصدک!
+ هان؟
- کوتاه بیا!
+ ما که کوتاه میآییم و کوتاه هم میرویم. این را به آنانی بگو که کوتاه میآیند و بلند میروند.
- قاصدک!
+ هان؟
- خیلی حرف میزنی. این اصلا برات خوب نیست.
+ من که گفتم خبر نیارم بهتره.
- نه عزیزم. تو استعدادهایی داری که اگه ازشون استفاده نکنی یقین دارم مطبوعات کشور آسیب میبینند.
+ میگی چیکار کنم؟
- بلدی تی بکشی؟
+ نه.
- پس برو سرویس بین الملل.
چند ماه بعد
- قاصدک!
+ yes؟
- چه خبر آوردی؟
+ داعش پنجاه نفر را در موصل به دلیل لیسیدن بستنی در ملا عام گردن زد. دهها غیرنظامی در یمن هدف حملات موشکی قرار گرفتند. یک حمله انتحاری در بغداد جان بیست نفر را گرفت ...
- چی شد قاصدک؟ چرا خیس شدی؟
+ گریهام گرفت. من نمیتونم اینجا باشم. منو بفرست یه سرویس دیگه.
- دیگه سرویسی نمونده. یه سرویس اندیشه هست و یه سرویس بهداشتی. ولی یه مشکلی وجود داره.
+ چه مشکلی؟
- این که توی هر کدوم از این دو تا سرویس که وارد بشی خیس میشی.
+ خیس شدن تو سرویس بهداشتی رو میتونم توجیه کنم ولی چرا باید تو سرویس اندیشه خیس بشم؟
- قاصدک!
+ هان؟
- آیا همه چیز را باید به تو گفت؟ معلومه. وقتی زیاد بیندیشی پر میزنی و میری خراسان، توی اون شهرهایی که قناتهای بزرگ داره. میافتی توی قنات و خیس میشی.
+ مثل گنجشکک اشی مشی؟
- گنجشکک اشی مشی هم اولش مثل تو دنبال کشف حقیقت بود. هی میخواست بفهمه کی، کی رو میخوره و کی چی میپزه و این حرفا. ولی بعدا عاقل شد و زد تو کار پفک و کلی سود کرد. میگفتن دیگه تخمهاش رو میفرسته خارج، اونجا جوجه میشن و ادامه تحصیل میدن و برای خودشون کسی میشن.
+ پس من هم تغییر شغل میدم، یه شرکت خدمات حمل و نقل سریع مثل تیپاکس میزنم و برای همیشه با خوبی و خوشی زندگی میکنم.
- از این پسره سیارسریع هم میتونی کمک بگیری.
+ اونو ولش کن. بذار اینقدر تو مطبوعات بمونه تا سرتاپاش خیس شه!
- آره ولش کن. بیا بریم شراکت کنیم، پولدار شیم.
+ بریم.
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]