واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
روایت مربی پرسپولیس از استقلالی بودن صفایی فراهانی؛
از رفتن به بازداشتگاه تا پشتک های جنجالی در دربی 79
ناصر ابراهیمی همیشه خاطرات شیرینی از دربی ها دارد و می گوید باید یک روز به او زمان بدهیم تا فقط خاطره تعریف کند.
به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز، ناصر ابراهیمی درباره دربی سال 79 که با درگیری همراه بود، خاطرات جالبی تعریف می کند. او می گوید صفایی فراهانی رئیس وقت فدراسیون، استقلالی بود و دوست داشت این تیم برنده بازی باشد.
شما از سال 77 به عنوان مربی در دربی ها حضور داشتید.
بله، ما قهرمانی های زیادی در پرسپولیس آوردیم. هر 5 سالی که در این تیم بودم، قهرمان شدیم. البته سال 79 در لیگ برتر سایپا اول شد و ما دوم. ولی در آسیا هم به مقام سومی رسیدیم. در این 5 سال 13 تا دربی را تجربه کردم. 4،5 تا بردیم. 3 تا باختیم و بقیه هم مساوی شد.
می گویند شما استقلالی تر هستید.
استقلال برای من خیلی زحمت کشید. من در زمان تیمسار خسروانی در استقلال بودم ولی در اصل شاهینی بودم چون وقتی این باشگاه منحل شد به تاج رفتم.
حالا کدام طرفی هستید؟
برای من فرقی ندارد. بنده شاگرد و چاکر همه مردم هستم.
اینکه می گویند در رختکن می گفتند بازی ها را مساوی کنید، درست است.
اصلا. من که اصلا چنین چیزی ندیدم. هیچوقت صحبتی در این باره نبود.
ولی آقای فائقی گفتند سال 79 بین دو نیمه از استقلالی ها خواستند آرامتر بازی کنند.
آقای فائقی به رختکن ما آمد و گفت با شرافت بازی کنید. از این صحبت ها داشتند و چیزی از مساوی نگفتند.
شما در دربی سال 79 در بطن درگیری بودید. چه اتفاقاتی افتاد؟
نوازی و استیلی درگیر شدند که بعد تارتار آن لگد را زد. آنطرف هم درگیری برومند و رافت بود. خبری ندارم چه حرف هایی بین شان رد و بدل شد. ولی من رفتم سوا کنم. بگذارید بگویم آن روز چه گذشت. رئیس فدراسیون و معاونش آن موقع استقلال بودند.
آقای صفایی و دانشور را می گوئید؟
بله، آمده بودند به استادیوم. وقتی ما دو بر یک عقب افتادیم علی پروین گفت ناصر کار تمومه. جایگاه را نگاه کن ببین استقلالی ها خوشحال شدند، منظورش به آقای صفایی بود. گفت نگاه کن چقدر خوشحال هستند. مهدی هاشمی نسب بعد از گل استقلال غش کرده بود و آن داستان ها پیش آمد. ناگفته نماند که مهدی یکی از با معرف ترین فوتبالیست های ایران است و به من زیاد زنگ می زند. خلاصه وقت بازی تلف شد. پروین به گفت ناصر دو دقیقه بیشتر نمانده. آن لحظه یک اوت شد. به علی انصاریان گفتم علی جان مادرت توپ را بیانداز روی سر افشین. خود علی هم هست و می توانید بپرسید. اتفاقا او انداخت روی سر افشین که پاس داد به کریمی و گل دوم را زدیم. همان لحظه من به سمت جایگاه ایستادم و برای صفایی فراهانی بای بای کرد و دو تا هم پشتک زدند. طرفداران هم داد زدند ناصر بیا آنجا.
و بعد شما رفتید بازداشتگاه!
(خنده) بله، رافت، برومند، استیلی، نوازی و علی انصاریان را بردند زندان. من را هم تا 3 نصفه شب در بازداشتگاه نگه داشتند. آخر گفتند این بزرگ فوتبال ماست و بگذاریم به خانه اش برود.
پرویز برومند ظاهرا قصد داشت بعد از رفت، سراغ شما بیاید. درست است؟
نه بابا، من در مسیر پرویز بودم. می خواست دوباره با رافت برخورد کند و اینطور به نظر می رسید دارد سمت من می آید. او اینقدر بی معرفت نیست که به سمت مربی 60 ساله حمله کند. پرویز بچه خوب و با معرفیتی است.
چرا شما را 6 ماه محروم کردند؟ چون در مسیر رافت بودید؟
(خنده) روی پرونده من نوشته بودند تحریک تماشاچی به خاطر شادی. تا پرونده را دیدم گفتم باشه، از این به بعد پرسپولیس گل زد یک گوشه می روم و گریه می کنم. به قول معروف من و علی پروین سرمان را روی شانه هم می گذاریم و اشک می ریزیم. همانجا گفتم به کسی مربوط نیست ما شادی می کنیم یا. مگر کشتی گیرها بعد از قهرمانی پشنک نمی زنند؟ حالا ما هم زدیم. شما نگاه کنید مورینیو وقتی با رئال گل مساوی را در نوکمپ به ثمر رساند، با شیرجه به چمن رفت. بنده 73 سالم است، الان هم می گویم که به کسی مربوط نیست بعد از شادی چه می کنم. 5 سال با افتخار هم در پرسپولیس داشتم. بعد از من اشمیت دلال و زوبل و دنیزلی و مربیان دیگری هم آوردند ولی نتوانستند کاری را که من کردم، انجام دهند.
با علی پروین هنوز رابطه دارید؟
سه سالی است که ندیدمش.
قهرید؟
بالاخره من بزرگتر او هستم. درست است من معروفیت علی پروین را ندارم ولی حداقل بزرگتر از او هستم. ولی علی اسطوره فوتبال این مملکت است. خیلی ها رفتند و من را پیش پروین زدند. گفتند این می خواهد جانشین تو شود. درباره گذشته حرف نزنیم بهتر است.
به بازداشتگاه برگردیم. آنجا چه اتفاقاتی افتاد؟
یک آقایی که شاگرد من هم بود، آمد و گفت شما اینجا چکار می کنید؟ به مسولان گفت ابراهیمی تاریخچه فوتبال ایران است باید او را آزاد کنید. بعد از آن یک پسر 27 ساله برای مطرح کردن یک سری سوالات آمد. می گفت بازیکنان چه چیزهایی می گفتند؟ برومند چرا رافت را زد؟ من گفتم والا به بنده ارتباطی ندارد. بعد از آن آقای عابدینی و پروین آمدند و من سه نصفه شب آزاد شدم./خبرآنلاین/110
۲۵/۰۲/۱۳۹۴ - ۰۹:۱۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]