محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845104516
نامهربانی، پیرمرد شاهرودی را كشت، نه چوب دستی چوپانی!/قاتل فلج در انتظار دیدن فرزند 2 روزهاش است
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
نامهربانی، پیرمرد شاهرودی را كشت، نه چوب دستی چوپانی!/"قاتل فلج" در انتظار دیدن فرزند 2 روزهاش است
پایش مادرزادی لنگ میزد و چشمانش منحرف، كم توان ذهنی و صورتی سیاه و سوخته...!!! اینها مشخصات پسری است كه چند روز قبل پدرش را كشت و او را داخل چاهی عمیق انداخت!
به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، با شنیدن خبر قتل پیرمرد دامدار 74 ساله توسط پسرش خیلی به فكر فرو رفتم و تا چند ساعت باورم نمیشد كه پسری بتواند پدری را كه سالها برایش زحمت كشیده و او را بزرگ كرده است، با بی رحمی تمام به قتل برساند و جسد وی را داخل چاهی 128 متری بیاندازد...
"غلام" روی صندلی اتاق بازجویی پلیس آگاهی شاهرود نشسته بود، با هماهنگی رییس پلیس آگاهی وارد اتاق بازجویی شدم. صندلی خودم رو روبروی صندلی او گذاشتم...
بهش سلام کردم، نگاهی عمیق کرد و سرش رو پایین انداخت... شرمی در چشمانش بود که نمیگذاشت، صحبت کند، لیوان را برایش پر آب كردم، خورد و تشکر کرد. براش توضیح دادم كه هدفم از ملاقات او چیست و میخواهم در خصوص جزئیات شبی كه پدرش كشته شد، حرف بزنم . . ناخودآگاه اشک از چشمان سرازیر شد، دقایقی گریه كرد، بعد از اینكه آرامتر شد، شروع كردم به صحبت كردن و هر جوری كه شده اعتمادش را جلب كردم.
- میشه خودتو معرفی كنی؟
اسمم غلامه و 35 سالهام، متاهلم و یك پسر دارم که هنوز ندیدمش... آخه تنها 2 روزه كه به دنیا آمده!!! یه برادر بزرگتر و 2 تا خواهر دارم، شغل پدرم دامدار بود و مادرم خانه دار است، داخل یک روستا به دنیا آمدم، یکی از پاهایم مادرزادی فلج و چشمانم انحراف داشت. كودكی و نوجوانیام با تنهایی و گوشهگیری گذشت، تا کلاس پنجم ابتدایی داخل روستای محل زندگیمان درس خواندم، اما چون باید برای ادامه تحصیل باید به شهر میرفتم و شرایط بدنی مناسبی هم نداشتم، ترک تحصیل کردم و در كنار پدرم به دامداری مشغول شدم.
- از دوران زندگی با خانوادهات بگو، چطوری گذشت؟
پدرم خیلی نسبت به من سخت گیر بود، طوری که همیشه ازش میترسیدم و از ترس کتک خوردن هرکاری که میخواست، انجام میدادم و جرأت اعتراض نداشتم. مادرم همیشه سعی میكرد مهربانتر از بقیه خانواده باشد و جای بداخلاقیهای پدرم را پر كند، ولی همیشه آرزوی محبت و حمایت پدرانه را در دلم داشتم و دارم. دوست و رفیقی نداشتم و همیشه مشغول کار بودم. صبحها گوسفندان را به چراگاه میبردم و شبها در دامداری یا خانه میخوابیدم و فردا و فردا و فرداهای دیگر... مثل یک فیلم تکراری روزگار من هم تکراری بود.
شاید باورتان نشود، ولی زندگی روزمره و خسته كننده من تا سی و چند سالگی ادامه داشت، بدون هیچ تنوع و تغییری... جالبتر اینكه همه فكر میكردند من از این زندگی راضی هستم و هیچ مشكلی ندارم اما منم دوست داشتم مستقل باشم، واسه خودم کار کنم و زندگی راحتی داشته باشم.
نه کاری بلد بودم نه جرأت این را داشتم که به پدرم حرفی بزنم!
- از بردار و خواهرات بگو... آنها هم مشكلات تو را داشتند؟
نه . . .! زندگی آنها كجا و مال من كجا؟! ازدواج كرده بودند و واسه خودشان زندگی میكردند و من همین طور مثل قبل پیش پدر و مادرم بودم...
- اول صحبتمون گفتی كه یه پسر داری كه هنوز ندیدیش، مگه ازدواج كردی؟
یازده ماه قبل بالاخره مادرم آستین بالا زد و از همان روستایمان برایم زن گرفت! راستشو بخوای باورم نمیشد، فکر میکردم، خواب میبینم اما خواب نبود حالا من متأهل شده بودم و یكی را واسه زندگی كردن داشتم. از همون روز اول ازدواج دلم میخواست دست همسرم را بگیرم و بروم یه جای دیگه تا دوتایی باهم زندگی کنیم، اما نمیشد! نه پولی داشتم، نه کاری بلد بودم و نه جایی برای رفتن...!
برای همین مجبور شدم در خانه پدرم بمانم و با همسرم همانجا زندگی کنم. فکر میکردم بعد از ازدواج دیگه پدرم مهربانتر از قبل میشود و سختگیریهایش نسبت به من کمتر...، اما بدتر شد و حالا بهانهای داشت برای اینكه بگوید از زیر كار فرار میكنی. .... گاهی وقتها حتی من را جلوی همسرم کتک میزد!
ولی من هیچی نمیگفتم و ساکت بودم چون پدرم بود و من را بزرگ کرده بود و از همه مهمتر ازش میترسیدم. مدت کوتاهی از ازدواج ما نگذشته بود که فهمیدم همسرم باردار است و من قراره پدر بشوم. زمانی که این خبر را شنیدم، بهترین لحظه عمرم بود و بهترین خبری بود که در زندگیم شنیده بودم. تصمیم گرفتم پدری مهربان برای فرزندم باشم و تمام محبتهای دنیا را فدای او كنم.
همسرم را كه البته مادرم برایم انتخاب كرده بود، عاشقانه دوست داشتم و تمام تلاشم این بود که دوران بارداریاش برایش سخت نگذرد و تا جایی که امكان داشت نمیگذاشتم، تنها بماند و دست به سیاه و سفید بزند.
- شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
دو ماه قبل پدرم یك آغل (محل نگهداری احشام) جدید واسه گوسفندانمان اطراف روستا اجاره کرد و ما مجبور بودیم اکثر شبها را آنجا بمانیم، دیگر شبها نمیتوانستم کنار همسرم باشم و هرچه به پدرم میگفتم كه اجازه بدهد من بروم خانه اجازه نمیداد و من از این بابت خیلی نارحت و نگران بودم تا اینکه آن شب لعنتی رسید، شب حادثه، آن شبی که من هنوز نمیتوانم باور کنم که چکار کردم...
ساعت 10 شب بود و من و پدرم داخل اتاقك كنار آغل گوسفندان داشتیم، حرف میزدیم. بهش گفتم: مقداری پول بده تا برای همسرم لباس بخرم او هم مثل همیشه گوشش بدهکار نبود و طفره میرفت. اصرار کردم و گفتم لازم دارم و همین بهانهای شد تا پدرم عصبانی شود و یك كتك حسابی بخورم، از شدت کتکی كه خورده بودم، زار زار گریه میكردم. دست خودم نبود و دیگر صبرم سر آمده بود. زنم باردار و پا به ماه بود، پول نداشتم، هر روز كتك میخوردم و امیدی به رهایی از این دنیای سیاه برایم نبود...
- غلام كه همراه با این سخنان اشك میریخت و گاهی هم سكوت میكرد! به سختی حوادث شبی كه پدرش را به قتل رسانده بود، شرح داد:
پدرم گوشه اتاق نشسته بود، حال عجیبی داشتم، بغض گلویم را گرفته و گریه امانم را بریده بود.
در همین لحظه چشمم به چوب دستی چوپانیام که كنار دیوار بود، افتاد! برای یك لحظه تمام سی و پنج سال زندگی تأسف بارم، از جلوی چشمام گذشت. سالیان وحشتناكی كه هرچه كردم تا پدرم را مقصر آن ندانم، نشد! از خود بیخود شدم و چوب دستی رو برداشتم و به سمت پدرم رفتم و یه ضربه محكم به سرش زدم. سرش رو بلند کرد و در حالی كه به من نگاه میکرد، ضربه دوم را محكمتر فرود آوردم.
دست و پاهایم شل شد، چوب از دستم افتاد و خودم هم نقش بر زمین شدم، به پدرم نگاه میکردم. از سرش داشت خون میرفت و من هم نمیدانستم چه کارکردم و چکار باید کنم. خیلی گریه کردم، خودم را کشاندم، کنار دیوار و بهش تکیه دادم و آنقدر گریه کردم که از حال رفتم.
- خوب بعدش چی شد؟
وقتی به خودم آمدم چند ساعت از ماجرا گذشته بود. حدودای ساعت 4 یا 5 صبح بود، چشمم به پدرم افتاد که گوشه اتاق افتاده بود، از جا پریدم و رفتم بالای سرش و صدایش کردم، اما جوابی نداد. هرچه تکانش دادم و صدایش زدم فایدهای نداشت. تلفن رو برداشتم كه به برادرم زنگ بزنم و ماجرا را بگم اما نتوانستم، گیج بودم و نمیدانستم چه کار کنم؟! با خودم گفتم خدایا من چه کار کردم، پدرم را کشتم! من که تا حالا حتی لب به سیگار نزده بودم! یعنی واقعا قاتل پدرم بودم. آن هم قاتل پدر خودم! خدایا چه کار کنم!؟ نیم ساعتی گیج بودم تا اینکه به خودم آمدم و گفتم نباید کسی این جریان را بفهمد!
جسد پدرم را روی دوشم گرفتم و به هر زحمتی بود از پلههای اتاق آوردم در محوطه دامداری. یک فرغون انجا بود، جسد را داخل فرغون گذاشتم و از محل نگهداری گوسفندان خارج شدم. نزدیكیهای صبح بود ولی هیچ كسی آن اطراف نبود!
200 متر دورتر از دامداری ما یه چاه عمیق بود که کارگران چند روزی بود، میآمدند و حفاری میکردند. به سمت چاه رفتم. درب چاه با یه ورق فلزی بسته شده بود. درب را برداشتم و پدرم را انداختم داخلش. دوباره درب چاه رو بستم و سریع به دامداری برگشتم و فرغون و جاهایی که خون ریخته بود، را شستم. خودمم نمیدانستم چه کار دارم می کنم، فقط ترسیده بودم. ساعت 8 صبح بود كه کارگرای مقنی چاه آمدن و به محض دیدن لکههای خون اطراف چاه با 110 تماس گرفتن و بقیه ماجرا كه خودتان مطلع هستید.
- چی شد كه پلیس متوجه ماجرا شد و دستگیر شدی؟
پلیس و ماموران آتش نشانی با سرعت رسیدند و منم از طبقه بالای دامداری، همه كاراشان را میدیدم. خودم با پاهای خودم رفتم سر چاه و با این تصور كه ماموران پلیس تصور كنند، پدرم خودش افتاده داخل چاه، گفتم: پدرم از صبح گم شده و خبری ازش ندارم.
امدادگران آتش نشانی در حال خارج كردن جسد بودند و من تنها كسی بودم كه میدانستم، جنازه چه كسی را قراره از چاه بیرون بیاورند ...!
در همین گیر و دار یکی از کارگرهای چاه به ماموران پلیس، گفت: درب چاه رو دیشب قبل رفتن بسته بودیم و صبح هم که آمدیم، بسته بود! من بدبختم كه توان رویاروی با جسد پدرم را نداشتم، آرام صحنه را ترك كردم و رفتم به آغل گوسفندان اما نمیدانم چطور شد كه پلیسها آمدن اتاق دامداری را بررسی كردن و کمتر از یک ساعت به عنوان مظنون به قتل پدرم بازداشت شدم.
نمیدانم چرا اینکار را کردم، نمیدانم چرا اینطور شد و من الان به جای اینکه پیش خانواده و فرزندم باشم که 2 روزه به دنیا آمده، دستبند به دست و پابند به پا روی صندلی پلیس نشستهام.
کاش اون شب لعنتی پیش نمیآمد و کاش این اتفاق ناخواسته نمیافتاد، دیگر نمیتوانم به روی مادر و برادر وخواهرانم نگاه کنم...
من قاتل پدرم هستم...!!!
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
چک برگشتی از من قاتل ساخت
۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]
صفحات پیشنهادی
- پیرمرد کهگیلویه ای با دو فرزند معلول در خانه ای سوخته چشم انتظار خیرین
پیرمرد کهگیلویه ای با دو فرزند معلول در خانه ای سوخته چشم انتظار خیرین یاسوج- ایرنا- خانه گلی و قدیمی پیرمرد روستای موشمی از توابع بخش چاروسای شهرستان کهگیلویه طعمه آتش شد بخشدار چاروسا روز یکشنبه در این رابطه به خبرنگار ایرنا گفت این خانه به علت اتصال سیمهای برق دچار طعمه حریق۱۶۰۰ خانواده اصفهانی متقاضی فرزند در صف انتظار قرار دارند
صادقی ۱۶۰۰ خانواده اصفهانی متقاضی فرزند در صف انتظار قرار دارند شناسهٔ خبر 2569214 - سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵ ۱۸ استانها > اصفهان اصفهان- مدیرکل بهزیستی استان اصفهان گفت افزایش خرید و فروش نوزادان در اصفهان در حال تبدیل شدن به آسیب اجتماعی است و این در حالیست که ۱۶۰۰خاپیرمرد و فرزندان معلولش در خانه ای سوخته! +عکس
پیرمرد و فرزندان معلولش در خانه ای سوخته عکس خانه گلی و قدیمی پیرمرد روستای موشمی از توابع بخش چاروسای شهرستان کهگیلویه طعمه آتش شد به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگارن به نقل از ايرنا بخشدار چاروسا گفت این خانه به علت اتصال سیمهای برق دچار طعمه حریق شد سیدفیلم: تردستی دیدنی با حلقه
فیلم تردستی دیدنی با حلقه تردستی دیدنی با حلقهبرای مشاهده ویدئو در گجت های اندرویدی و ios در صورت بروز مشکل هنگام پخش و دانلود ویدئو بر روی PC بر روی دکمه زیر کلیک کنید در صورت بروز مشکل در دانلود ویدئو بر روی دکمه کلیک راست کرده و گزینه Save Link as و یا Saقاتل جوان بسیجی پای چوبه دار بخشیده شد +عکس
قاتل جوان بسیجی پای چوبه دار بخشیده شد عکس زندانی محکوم به قصاص صبح امروز پای چوبه دار به زندگی بازگشت اولیا دم بسیجی شهید دهقانی در دقیقه ۹۰ از خون فرزندشان گذشتند به گزارش باشگاه خبرنگاران فرزاد ی زندانی محکوم به قصاص که از سال 89 در زندان مرکزی شیراز تحمل کیفر می کرد اقاتل جوان بسیجی پای چوبه دار بخشیده شد (+عکس )
قاتل جوان بسیجی پای چوبه دار بخشیده شد عکس زندانی محکوم به قصاص صبح امروز پای چوبه دار به زندگی بازگشت اولیا دم بسیجی شهید دهقانی در دقیقه ۹۰ از خون فرزندشان گذشتند به گزارش نامه نیوز فرزاد ی زندانی محکوم به قصاص که از سال 89 در زندان مرکزی شیراز تحمل کیفر می کرد امرفیلم: یک تردستی فوقالعاده جالب و دیدنی!
فیلم یک تردستی فوقالعاده جالب و دیدنی نمایش بسیار جالب برای مشاهده ویدئو در گجت های اندرویدی و ios در صورت بروز مشکل هنگام پخش و دانلود ویدئو بر روی PC بر روی دکمه زیر کلیک کنید در صورت بروز مشکل در دانلود ویدئو بر روی دکمه کلیک راست کرده و گزینه Save Link as وچوب حراج بر صنایع دستی اصفهان
چوب حراج بر صنایع دستی اصفهان استانها > اصفهان - رئیس اتحادیه صنایع دستی اصفهان از حراج این آثار در شبکه های مجازی خبر داد و گفت سال گذشته گروهی ویژه در شبکههای مجازی تشکیل دادیم و این امکان را برای هنرمندان فراهم کردیم تا آنها بتوانند با قیمتگذاری کالاهای خود آدستیار ویژه «ریگان» درنشریه American Spectator تحلیلکرد نیروی اجارهای آمریکا برای سعودیها کفایت ن
دستیار ویژه ریگان درنشریه American Spectator تحلیلکردنیروی اجارهای آمریکا برای سعودیها کفایت نمیکند واشنگتن حامی عدهای غارتگر مخالف تفکر لیبرال شده است فرجام شاه ایران در انتظار آلسعوددوگ باندو Doug Bandow دستیار ویژه رئیس جمهور اسبق آمریکا تأکید کرد خطر عهد بستن با شیطاچشمان زیبای دانش آموز بیگناه کابوس بیرحم ترین قاتل/ ضجههای یک مادر وقتی جسد متلاشی فرزندش را دید
خاطره کارآگاهان جنایی چشمان زیبای دانش آموز بیگناه کابوس بیرحم ترین قاتل ضجههای یک مادر وقتی جسد متلاشی فرزندش را دید گاه یادم میافتاد که یک مرد چطور میتـواند اینقدر بیرحم باشد که انسان معصومی را اینطور به قتل برساند در حالی که قربانی پسر 13 سالهای بود که حتی در برابرصنايع پايين دستي، چشم انتظار رشد عرضه ها در بورس کالا
۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۱ ۵۲ق ظ صنايع پايين دستي چشم انتظار رشد عرضه ها در بورس کالا موج - کارشناس بازار پتروشيمي معتقد است با توجه به قرار داشتن در فصل مصرف بسياري از مواد پليمري عرضه بيشتر محصولات در بورس کالاي ايران مي تواند علاوه بر تامين نياز صنايع پايين دستي به عنوان مصرف کنخانواده بسیجی شهید،قاتل فرزندشان را بخشیدند
خانواده بسیجی شهید قاتل فرزندشان را بخشیدند جامعه > حوادث - واحد مرکزی خبر نوشت محکوم به اعدام در شیراز پای چوبهدار بخشیده شد رئیس دادگاه عمومی و انقلاب شیراز امروز در حاشیه اجرای حکم قصاص نفس در زندان مرکزی شیراز گفت فردی که 5 سال پیش مرتکب قتل عمد شده بوداعتراف قاتل ۲۸ ساله به قتل پیرمرد ۷۰ ساله /سرقت انگیزه قتل
اعتراف قاتل ۲۸ ساله به قتل پیرمرد ۷۰ ساله سرقت انگیزه قتل شناسهٔ خبر 2564152 سهشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴ ۳۸ جامعه > انتظامی و حوادث معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با اشاره به اعترافات قاتل ۲۸ ساله ماجرای قتل پیرمرد ۷۰ سالهای را که در منزلش با دهها ضربهضجههای یک مادر وقتی جسد متلاشی فرزندش را دید/ چک برگشتی از من قاتل ساخت/ نکته مهم برای پذیرفته شدن توبه
در باشگاه شبانه بخوانید ضجههای یک مادر وقتی جسد متلاشی فرزندش را دید چک برگشتی از من قاتل ساخت نکته مهم برای پذیرفته شدن توبه در باشگاه شبانه امشب خاطره یک کارآگاه جنایی را بخوانید که در آن چشمان یک کودک کابوس شبهای قاتل بیرحم شده بود و همچنین بدانید که چگونه توبه شما مورد پرهایی قاتل جوان بسیجی از چوبه دار +عکس
رهایی قاتل جوان بسیجی از چوبه دار عکس زندانی محکوم به قصاص صبح امروز پای چوبه دار به زندگی بازگشت اولیا دم بسیجی شهید دهقانی در دقیقه ۹۰ از خون فرزندشان گذشتند باشگاه خبرنگاران جوان زندانی محکوم به قصاص صبح امروز پای چوبه دار به زندگی بازگشت اولیا دم بسیجی شهید دهقانی در دپیرمرد و فرزندان معلولش در خانه ای سوخته!/عکس
پیرمرد و فرزندان معلولش در خانه ای سوخته عکس غلامی از خیرین و مردم نوعدوست استان کهگیلویه وبویراحمد برای بازسازی خانه پیرمرد با توجه به فقر و محرومیت و داشتن دو فرزند معلول تقاضای کمک کرد روز نو به گزارش روز نو غلامی از خیرین و مردم نوعدوست استان کهگیلویه وبویراحمد برای بازسرئیس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تفرش: حمام ششناو تفرش به زورخانه ورزشهای باستانی تبدیل میشود
رئیس اداره میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری تفرش حمام ششناو تفرش به زورخانه ورزشهای باستانی تبدیل میشودرئیس اداره میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری تفرش از تبدیل حمام ششناو این شهرستان به زورخانه ورزشهای باستانی و پهلوانی خبر داد علی حیدری در گفتوگو با خبرنگار فارس د-
گوناگون
پربازدیدترینها