واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مادر شهید خالقی:
فرزندم را به مشگینشهر میبخشم
مادر شهید علی خالقی در حالی که اجازه داد فرزند شهیدش در مشگینشهر بماند، گفت: فرزندم را به مشگینشهر میبخشم.
به گزارش خبرگزاری فارس از اردبیل، صبح امروز یادواره 54 شهدای گمنام اردبیل و یادواره شهید علی خالقی با حضور پدر و مادر شهید علی خالقی، مسئولان و مردم شهیدپرور مشگینشهر در گلزار شهدای گمنام برگزار شد. در این مراسم پدر و مادر شهید علی خالقی پس از 27 سال فرزند خود را در خاک سبلان به آغوش کشیدند، شهید علی خالقی فرزند غلام عباس و فاطمه شاکری در سال 1349 در گلباف از توابع شهرستان کرمان متولد و در سال 67 در منطقه عملیاتی فاو جاویدالاثر شد و پس از تفحص در 6 اردیبهشت ماه سال 91 در مشگینشهر اردبیل همراه با چهار لاله بینشان دیگر به خاک سپرده شد، تا اینکه در روز 29 فروردین این شهید از طریق آزمایش DNA احراز هویت شد.
در این مراسم با شکوه و به یاد ماندنی حال و هوای خانواده شهید خالقی بی وصف بود به طوری که اشک شوق یافتن فرزند بعد از 27 سال بر گونههای مادر جاری بود. سخت است 27 سال بی خبری یک مادر از فرزندش و این بود ایثار، شکیبایی و مهر مادری که اراده پولادین و لطافت قلب سرشار از ایمانش او را تا یافتن فرزند شهیدش صبور نگه داشت.
پدر و مادر شهید خالقی همین صبر و ایمان مادر شهید بود که در مقابل درخواست مسئولان شهرستان مشگینشهر برای ماندن فرزند شهیدشان در این شهرستان با دریافت پرچم قرمز کشیده شده به آرامگاه فرزندش در حالی که اشک در گونههایش جاری بود خطاب به آنان گفت: فرزندم را به مشگینشهر می بخشم به شرطی که هر سال بگذارید به مشگینشهر بیایم و در کنار فرزندم باشم. آری فاطمه نشان داد که مادر بودن یعنی چه، نشان داد که اوج مهر و عطوفت و مهربانانه تا کجاست، مادری که 27 سال به عکس پسرش چشم دوخته بود اما اکنون مزار فرزندش را در آغوش کشیده است. حال مادر علی دیدن داشت، نزدیکش شدیم اما گفتو گو برایمان مشکل بود نمیتوانست احساسش را بیان کند. با پدرش همکلام شدیم، غلامعباس که دیگر پیر شده است با احساسی که میشد حسش کرد، به خبرنگار فارس گفت: فکرش را هم نمیکردم از ما به این باشکوهی استقبال شود تا حالا خوابش را هم نمیدیدم که به مشگینشهر بیایم. پدر شهید گفت: اما فرزندمان ما را به این شهر زیبا با مردمان مهماننواز کشاند، ما از مردم این شهرستان خجالت میکشیم یا اهالی مشگینشهر شهید مرا خیلی دوست داشتند یا فرزند من مشگینشهر را دوست داشت که در دامنه سبلان آرمیده است. غلام عباس خالقی ادامه داد: در آخرین دیداری که با فرزند شهیدم داشتم، خواستم مانع رفتنش شوم که گفت: من مرد جنگم، اگر من و امثال من نرود، جبهه و سنگرها خالی می ماند، تا حالا بچهام اسیر بود، الان آزاد شده و آمده پیش خانوادهاش که من هم فرزندم را اول به رهبر عزیزم، بعد به خاک ایران و در نهایت به خاک مشگینشهر عزیز هدیه میکنم. در ادامه برادر شهید خالقی نیز احساسش را به زبان آورد و گفت: وقتی برادرم رفت جبهه، من سوم راهنمایی بودم و برادرم سوم دبیرستان، از بچگی مشخص بود که رفتنی هست با کارهایی که انجام می داد، با رفتارش، او خیلی عرفانی بود.
خالقی گفت: اصلا فکر نمیکردم که اینجا بیایم موقع رفتن هر چه پدرم گفت نرو، به پدرم گفت اگر در آتش هم باشم، خدا نجاتم میدهد، به مادرم میگفت صبر حضرت زینب داشته باش. برادر شهید خالقی گفت: استقبال مردم مشگینشهر عالی بود، من از مادران 27 شهید گمنام و دیدن کلیپی که مادری را نشان داد که 33 سال است انتظار فرزندش را میکشد، خجالت میکشم و امروز هم اصلا دوست ندارم در این مورد حرف بزنم همانطور که برادرم گمنام بود، میخواستیم ما هم گمنام باشیم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گزارش و عکس از: سینا اسدی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انتهای پیام/62009/خ
94/02/15 - 13:36
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]