تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834820956
روایت تکان دهنده از زندگی یک زورگیر جوان
واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
روایت تکان دهنده از زندگی یک زورگیر جوان
شناسهٔ خبر: 2567588 - سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۴
مجله مهر > گزارش ویژه
یک قرار غیر رسمی با زورگیر جوانی که حالا گوشه زندان باید قد بکشد و روزگاری تفریحش با زورگیری و زد و خوردهای خیابانی بوده است. مجله مهر- عطیه همتی: نه شاخ دارد نه دم، حتی از خیلیهایمان کوچکتر است سرش را پایین گرفته و آرامآرام با دستهای بستهاش جلو میآید. مینشیند روبرویم. سرش را پایین میگیرد و خیره به یک نقطه نامعلوم میشود. اسمش را میپرسم جوری که انگار به این سوال عادت کرده باشد سریع اسم و فامیلش را یکجا میگوید و باز به همان نقطه خیره میشود. تا سوال نکنی سرش را بالا نمیآورد. روی صورتش پر است از جوشهای غروری که هنوز خوب نشده. محمد حتی هنوز برای قد کشیدن جا دارد. پاهایش را بهم گره میکند و میگوید « 21 ساله، خرم آباد» انگار که من دارم فرم پر میکنم و او باید اطلاعات شخصیاش را بیرون بریزد. صدایش آنقدر آرام است که سوالهایم را چندبار تکرار میکنم. هنوز یخش آب نشده و راحت حرف نمیزند. انگار نه انگار این جوان آرام و سر به زیری که اینجا نشسته با رفقایش فقط در یک روز 7بار زورگیری کردند. این آخری هم یک سگ پاکوتای فرنگی در خیابان چشمشان را گرفته، موتور را کنار زدند و سگ را قاپیدند. این اتفاقات را ماموری که کنارش نشسته میگوید و عکسش را با موهای بلند و مدل دارش نشان میدهد. وگرنه محمد چیزی بروز نمیدهد. چندباری هم که نیمههای شب در گوشه پارک با رفقایش مشروب میخوردند دستگیر شده. ذهن محمد پر است از خاطرههای این چنینی که حالا حداقل 10 سال باید بنشیند و به تکتکشان فکر کند و به قول خودش وقتی بهشان فکر میکند دلش میخواهد که روزی زمین نباشد و هوای خودکشی به سرش میزند. محوطه بزرگی که یکی از اتاقهایش نرده کشیده شده و چند نفر دستبند به دست پشت آن نشستهاند. چهرهشان را برانداز میکنم بزرگترینشان به زور 25 سال دارد. از پشت میلهها نگاهمان بهم گره میخورد. مسئول پرونده میگوید تویشان فقط محمد حرف میزند بقیه مجرم بودنشان را به کل تکذیب میکنند. اینجا بازداشتگاه است. یعنی اولین جایی که مجرمین وارد میشوند تا زمانی که پروندهشان را بررسی و کامل کنند اینجا هستند بعد باید بروند زندان. اما محمد برای شناسایی یک چیزهایی دوباره از زندان به بازداشتگاه برگشته. محمد که از بازداشتگاه بیرون میآید خیلیها او را میشناسند و سریع اسم «فرید برفی» توی دهانشان میچرخد. فرید یک جوان خلافکار هم سن و سال محمد است آنقدر زورگیریهای خشن و اسمی داشته که تا اسمش میآید همه چیزی نثارش میکنند. حتی خود محمد که میگوید ازش متنفر است.
نقاشی با تیغ و چاقووقتی اسم خانوادهاش میآید، چشمهایش برق میزند. 6 برادر و 2 خواهر دارد. چون اسم خانوادگیشان مشترک است اسم خواهرهایش را نمیگوید. پدرش سال 80 فوت کرده و یک داغ روی دل محمد گذاشته یکی از برادرشهای بزرگش هم وقتی محمد کنارش بوده جان داده. از آن به بعد محمد عصبی شده و مدام خودزنی میکند. در مدرسه هم آنقدر شیشه شکانده و دعوا کرده که عذرش را خواستند و تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده. « من مریضم» این جمله را محمد بیشتر از هر جمله دیگری تکرار میکند.آخر تمام خلافهایی که اعتراف میکند. آخر روایت همه زورگیریها و مشروبخوریها کج خلقیها این جمله را مدام تکرار میکند. سرش را بالا میگیرد و میگوید «کارت قرمز دارم. یعنی عصبیم. روانیم. واسه همین از سربازی معافم کردند.» وقتی از خطهای روی سرش میپرسم دستش را روی سرش میکشد و خال کوبی گل درشت روی دستش معلوم میشود. خودش میگوید روی بدنش هم عکس رخ خالکوبی کرده. یک خط بزرگ سرش را به دو قسمت چپ و راست تقسیم کرده چند خط مورب دیگر هم روی سرش دیده میشود. محمد وقتی عصبی میشود روی دست و صورتش با تیغ و چاقو نقاشی میکشد. انگار خودش را اینطوری آرام میکند. روی ساق دستش با خط درشتی به لاتین نوشته AFSOOS، «افسوس» کلمه دیگری است که محمد زیاد تکرار میکند. مخصوصا وقتی اسم مادرش میآید.آرزوی لات شدنمحمد بچه خرم آباد است اما خانوادگی آمدند پاکدشت. وضع مالیشان هم به گفته خودش بد نبوده. دستشان به دهنشان میرسیده. یکی از برادرهایش توی کار ساختمان است. محمد گاهی کمکش میکرده و نقاشی ساختمان انجام میداده. اما این تنها کاری است که محمد بلد است آن هم نصفه و نیمه. هیچ وقت نخواسته چیزی یاد بگیرد. فقط یکبار با دوستش خواستند مغازه بزنند. سرمایهاش را هم دوستش میآورده اما پدر دوستش مخالفت میکند. مغازه نوشابه خورد کنی. « میخواستیم شیشه نوشابهها را پودر کنیم. بعد پودرش را از طریق واسطه بفرستیم چین. آنجا با اینها نخ پلاستیکی درست میکنند.» با اینکه برادرش مزد کارش را میداده به قول خودش دیگر مخش به نقاشی ساختمان نمیکشیده و بی خیالش شده. قبل از این خودزنیها درسش خوب بوده و دوستهای زیادی هم داشته. 7 سال بوکس کار میکرده اما از وقتی زد به سرش هیچ کدام کاری به کارش نداشتند. « عشق لات بازی داشتم. خوشم میآمد ازم حساب ببرند. توی محل هم سر همین بچگیها و لات بازیها زیاد دعوا کردیم. هیچ وقت نخواستم مثل کسی باشم. همیشه فکر میکردم خودم از بقیه بالاترم و هیچ چیزی کم ندارم. میخواستم خودم باشم و کسی به کارم کار نداشته باشد. هیچ وقت دکتر و مهندس شدن برایم مهم نبوده. اصلا دلم نمیخواست هیچ کدامشان شوم.» تا اینجا همه چیز میافتد تقصیر بیماری محمد، اما محمد یک خاصیتی دارد. هیچ دوتا داستانش شبیه هم نیست و پر است تناقضهای ریز و درشت. معلوم نیست اگر کسی دوباره از اول سوال کند همین جواب ها را بدهد.قصه های پر از تناقض و دروغ« بچگی کردم» این سومین چیزیست که محمد زیاد تکرار میکند. حالا یخش آب شده و راحتتر حرف میزند. اینکه دروغ زیاد گفته مخصوصا به دخترهایی که سراغشان را میرفته تا اوقاتش را بگذراند. خودش میگوید یک دورانی هم زمان با 7 یا 8 نفر ارتباط داشته و سرش حسابی شلوغ بوده. میگوید آنها محمد را به خاطر خودش نمیخواستند و او به این خاطر بهشان دروغ میگفته. اما نمیگوید که به خاطر چه چیزی میخواستند. وقتی میپرسم هیچ وقت دلش نخواسته بزرگ شود تا زن بگیرد. میگوید نامزد داشته، فائزه خواهر دوست محمد است. در اثاث کشی خانه دوستش دیده و بعدتر نامزد کردند و خیلی خواهان همدیگر بودند. اما محمد یکهو بیخیال ماجرا میشود و باز تکرار میکند « بچگی کردم. به خاطر حرف مردم ولش کردم. شنیده بودم یکی دو نفر از قبل فائزه را میخواستند. منم بچگی کردم و ولش کردم گفتم بره با همونا ازدواج کنه حالا هم با یکی از فامیلهاش نامزد کرده» زندگی محمد پر است از همین شلختگی ها و بی سرو سامانیها اینجای کار کسی از کنار محمد میشود و با تعجب میگوید« تو داریوشی؟» محمد نگاهی به من و اطرافیان میکند و میگوید « آره» محمد به داریوش معروف است. اینجا میفهمم که محمد نگفته زیاد دارد و خیلی از چیزهایی که تحویلم داده راست و دروغش مخلوط است. گروهشان که سرگروهش همان فرید برفی است کلی زورگیری و خفت گیری پول و تلفن همراه داشته. حالا مغور میآید که سرقتهایش خیلی بیشتر از اینها بوده و کارهای خشن زیادی هم کردند. چرخیدن در پارکها و موتور سواری و ویراژ دادن در خیابانها از تفریحات محمد بوده، اصلا خیلی اوقات برای موتور سواری تهران میآمده. یکبار که مشغول هنرنمایی در خیابان بوده بدجوری زمین میخورد و یکی از پاهایش از دو جا میشکند.
زورگیری برای تفریح و خوش گذرانی«سعید» یکی دیگر از دوستهای محمد است که او را میبرد پیش دو تا از فامیلهایشان که محمد میگوید چاه کن بودند. خیلی راحت و ساده همه تصمیم میگیرند که آن روز با دو تا موتور بیایند تهران برای زورگیری. روش کارشان هم این بوده که دو موتور در کوچه یک نفر را محاصره میکنند. یک نفر هم قمه میگذارند زیر گلوی طرف و بقیه جیبش را خالی میکنند. محمد میگوید زیاد ترسانده اما کسی را زخمی نکرده. یک روز هم مامورها بهشان فرمان ایست میدهند و چون نمیایستند مجبور به تیراندازی میشوند. بعد هم دستگیر میشوند و حالا اینجاست. حالا خود محمد فقط 7 شاکی دارد. تیتر روزنامههایی که در موردشان نوشتند را حفظ است. میگوید یکی از تیترها این بوده « 6 زورگیر در کمینهای پشت چراغ قرمز» این را با خنده میگوید. انگار که کار مهمی کرده باشد و معروف شده باشد. حالا محمد 5 ماه است که زندان است. توی زندان همش روی تخت خودش خواب است و گاهی نیم نگاهی به تلویزیون میاندازد. باقی ساعت هم فکر میکند. توی زندان از همه کوچکتر است و سعی میکند کاری به کار کسی نداشته باشد. اینها حرفهای محمد است. شاید داستان چیز دیگری باشد. زندانیانی که بیماری عصبی و روانی دارند باید به بیمارستان« روزبه» بروند. اما چون فعلا ظرفیت آنجا تکمیل است محمد فعلا زندان است. دیگر حوصله بحث و حرف ندارد. سرش را میچرخاند و دلش میخواهد برود توی همان بازداشتگاه. حالا یکم بداخلاقی میکند و جای دستبندش را میخاراند.بیست و یک ساله می رود و سی و چندساله می آید«خودکشی میکنم» داریوش یا همان محمد میگوید اگر از زندان آزاد شود بی معطلی خودکشی میکند و اینطوری نسخه خودش را میپیچد. بعد تمام دنیا را خلاصه میکند به مادرش که تنها ملاقاتیاش شده. هر وقت هم میآید کلی گریه میکند و محمد را دلداری میدهد. بعد هم از مادرش حلالیت میخواهد. هنوز حکم محمد و رفقایش نیامده اما به گفته خودش حداقل باید ده سال شب و روزش را در زندان بگذراند و وقتی آزاد شود یک مرد سی و چند ساله شده. یکهو دلش میگیرد و چشمانش دوباره برق میزند این بار گریهاش میگیرد و اشکهایش را پاک میکند. بعد از خودکشی دور میشود و میگوید «شاید مغازه زدم. سرمایهاش را هم داریم» حالا مدام قربان صدقه مادرش می رود. دلش نمیخواهد کسی جز او ملاقاتش بیاید. « توی دنیا فقط مادرم را دوست دارم. اما از خودم متنفرم و بعد، از فرید برفی، آن موقعها مادرم مدام گریه میکرد و سعی میکرد جلوی کارهایم را بگیرد اما من اهمیتی نمی دادم اصن فکر نمیکردم که کار بدی میکنم. پشیمان که هیچ خوش هم میگذشت. اما الان...» حرفش نصفه میماند. انگار آخرش میخواهد پیام اخلاقی بدهد. مثل جملههای تکراری و کلیشهای تلویزیون حرف میزند « به همه بچههای هم سن و سال خودم میخوام بگم سراغ خلاف نرن. خیلی بده. آخرش هیچی نیست. هیچی» وقتی میگویم اگر برگردی به چند سال قبل چکار میکنی؟ عصبانی میشود ابروهایش بهم گره میخورد یا صدای بلند میگوید. « نمیتونم برگردم. پس ولش کن دیگه» حالا محمد میایستد خداحافظی میکند دستش را به مامور آگاهی میدهد و دوباره داخل بازداشتگاه میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]
صفحات پیشنهادی
روایت تکاندهنده مونیز/ 8 شرط کنگره برای توافق هستهای
وطن امروز روایت تکاندهنده مونیز 8 شرط کنگره برای توافق هستهای در حالی که ظریف همچنان از انتشار فکتشیت خودداری میکند آمریکاییها ادعاهای عجیبی درباره تعهدات ایران در توافق لوزان مطرح میکنند به گزارش فرهنگ نیوز فکتشیت ایرانی از توافق لوزان هنوز منتشر نشده است شنیده&«ایمان بدون نون» به روایت یک شاعر جوان خواندنی شد
انتشار مجموعه شعر طنز ایمان بدون نون به روایت یک شاعر جوان خواندنی شد شناسهٔ خبر 2563796 سهشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹ ۴۶ فرهنگ > شعر و ادب مجموعهشعر طنزِ مجتبی احمدی شاعر طنزپرداز و روزنامهنگار با عنوان ایمان بدون نون در نمایشگاه کتاب عرضه میشود به گزارش خبرنگارتصاویری تکان دهنده از حمله خرسهای قطبی +تصاویر
کارشناسان خبر می دهند تصاویری تکان دهنده از حمله خرسهای قطبی تصاویر کارشناسان از احتمال انقراض و کاهش تعداد مرغهای دریایی به دلیل حمله و هجوم خرسهای قطبی گرسنه به لانههای آنها که یک پدیده جدید جانورشناسی است خبر میدهند به گزارش سرویس علمی جام نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاروایتی از زندگی معلمان دوشغله
روایتی از زندگی معلمان دوشغلهتاریخ انتشار يکشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۸ ۵۰ معلم است دیگر سرش را میتراشد تا شاگردش که سرطان گرفته و موهایش ریخته سرکلاس خجالت نکشد خودش را به آتش می اندازد تا جان دانش آموزانش را نجات دهد دیسک کمرش را عمل کرده و چون نمی تواند به مدرسسخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزی
سخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزیتاریخ انتشار سه شنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۷ ۳۲ سخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزی پزشکان نزدیک به یک سال از اجرایی شدن طرح تحول سلامت میگذرد طرحی که از نیمه اردیبهشتماه سال گذشته کلید خورد و هرچند در بخشهاییگزارش تکاندهنده پنتاگون از آزار جنسی در ارتش آمریکا
گزارش تکاندهنده پنتاگون از آزار جنسی در ارتش آمریکا وزارت دفاع آمریکا گزارشی درباره آزار جنسی در میان پرسنل ارتش آمریکا در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد که از اوج انحطاط و بیاخلاقی در میان نظامیان این کشور حکایت دارد به گزارش فرهنگ نیوز پنتاگون روز گذشته جمعه گزارشی را منتشر کرد که دررئیس دانشگاه آزاد زاهدان خبر داد دانشگاه محل تبیین جایگاه فرهنگی مسجد در زندگی جوانان
رئیس دانشگاه آزاد زاهدان خبر داددانشگاه محل تبیین جایگاه فرهنگی مسجد در زندگی جوانانرئیس دانشگاه آزاد اسلامی واحد زاهدان گفت مهمترین وظیفه دانشگاه تبیین جایگاه فرهنگی مسجد در زندگی جوانان و دانشجویان است به گزارش خبرگزاری فارس از زاهدان به نقل از روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامحرف جوانان را می نفهمیم/ یکی از بلاهای نسل جدید زندگی در حال است
کرباسچی در کرمانشاه حرف جوانان را می نفهمیم یکی از بلاهای نسل جدید زندگی در حال است شناسهٔ خبر 2565310 - چهارشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱ ۲۵ استانها > کرمانشاه کرمانشاه - دبیر حزب کارگزاران سازندگی گفت بنده خودم فکر می کنم که حرف کسانی که در دهه ۷۰ به دنیا آمده اند را نمی فهمروایت یک نقاش از زندگی روزمره
روایت یک نقاش از زندگی روزمرهبخش فرهنگی الف 30 فروردین 94تاریخ انتشار يکشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۴ ۵۳ سهم من از دریانوشته ژیلا تقیزادهناشر نیستان چاپ اول ۱۳۹۳۸۶ صفحه ۶۰۰۰ توماناین کتاب را در تهران فروشگاه اینترنتی شهر کتاب و در شهرستانها پاتوق کتاب فردا تا یک هفتهبزرگ مردی که راست گویی و عدالت پیشه زندگی و حکمفرمایی اش بود/ امام علی(ع) و رفتارش با مردم و جوانان
بزرگ مردی که راست گویی و عدالت پیشه زندگی و حکمفرمایی اش بود امام علی ع و رفتارش با مردم و جوانان فرهنگ > دین و اندیشه - سیزده روز رجب برابر با سالروز میلاد مبارک امام عدالت و انسانیت از راه رسید او که جهانی را از رفتار و کردار خدایی اش متحیر کرده است از او بسیارزندگی تلخ زن جوانی که پس ازطلاق به ازدواج موقت پنهان تن داد/ وقتی باردار شدم،شوهرم به خواستگاری رفت!
زندگی تلخ زن جوانی که پس ازطلاق به ازدواج موقت پنهان تن داد وقتی باردار شدم شوهرم به خواستگاری رفت جامعه > حوادث - خراسان نوشت زن ۲۵ ساله در حالي که از شرمندگي نگاهش را به گوشه اي از اتاق دوخته بود و بغض حقارت گلويش را مي فشرد به مشاور و مددکار اجتماعي کسخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزی پزشکان |اخبار ایران و جهان
سخنان تکان دهنده پزشکیان درباره زیرمیزی پزشکان اگر امروز به بیمارستانی بروید و بگویید بیمارید شما هرگز نمیتوانید به روال معمول کار خود را پیش ببرید در بعضی از جاها این کار امکانپذیر نخواهد بود و شما را در نوبت خواهند گذاشت بستری نخواهند کرد جواب شما را نخواهند داد و باعضای بدن زن جوان مشهدی به 5 بیمار زندگی دوباره بخشید
اعضای بدن زن جوان مشهدی به 5 بیمار زندگی دوباره بخشیداعضای بدن زن جوان مرگ مغزی شده در مشهد به پنج بیمار زندگی دوباره بخشید به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد به نقل از روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی مشهد در عمل پیوند عضو این دانشگاه اعضای بدن ناهید نوروزی 26 ساله پس از انجام مراحافخمی: بدیهیات نزد فیلمساز جوان امروز ضدسینماست نه سینما/ موتمن: در ایران روشنفکرها زندگی خودشان را دارند و جا
افخمی بدیهیات نزد فیلمساز جوان امروز ضدسینماست نه سینما موتمن در ایران روشنفکرها زندگی خودشان را دارند و جامعه هم زندگی خودش را فرزاد موتمن در نشست بازنمایی تحولات اجتماعی در سینمای ایران گفت در ایران روشنفکرها زندگی خودشان را دارند و جامعه هم زندگی خودش را یعنی نه روشنفکاز قتل عام دو خانواده در یک شب تا اعتراف تکان دهنده متهم/ اقدام شنیع و غیر انسانی با جسد مقتول
خاطره کارآگاهان جنایی از قتل عام دو خانواده در یک شب تا اعتراف تکان دهنده متهم اقدام شنیع و غیر انسانی با جسد مقتول پسری که در بچگی شاهد تعرض عمویش به مادرش بود بزرگتر که شد دست به جنایت هولناکی زد تا یکی از هولناکترین پروندههای جنایی یک کارآگاه در خاطراتش ثبت شود به گزارشبا رضایت خانواده اهدای عضو جوان انزلی به 3 بیمار زندگی بخشید
با رضایت خانوادهاهدای عضو جوان انزلی به 3 بیمار زندگی بخشیدسه بیمار نیازمند با اهدای عضو بدن امیدی جوان 18 ساله انزلی به زندگی امیدوار شدند مدیر روابطعمومی و بینالمللی دانشگاه علوم پزشکی گیلان لحظاتی پیش در گفتوگو با خبرنگار فارس در رشت با اشاره به اهدای عضو بدتببین زندگی امام جواد برای جوانان امری ضروری است
بزمانی تببین زندگی امام جواد برای جوانان امری ضروری است شناسهٔ خبر 2564416 سهشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۹ ۰۷ استانها > سیستان و بلوچستان زاهدان-مدیرکل تبلیغات اسلامی سیستان و بلوچستان گفت تببین زندگی امام جواد ع برای اقشار مختلف به ویژه نسل جوان امری ضروری است حجت الاسلام-
گوناگون
پربازدیدترینها