واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بيماري نقمت نيست، تلنگري است براي آزمون ما
زندگي همه انسانها ناگزير از اتفاقات تلخ و ناخوشايند است كه گاهي خودمان هم در به وجود آمدن آنها چندان بيتقصير نيستيم، بعضيها در چنين شرايطي تسليم ميشوند....
نویسنده : فائزه مقدم
زندگي همه انسانها ناگزير از اتفاقات تلخ و ناخوشايند است كه گاهي خودمان هم در به وجود آمدن آنها چندان بيتقصير نيستيم، بعضيها در چنين شرايطي تسليم ميشوند، بعضي نيز زبان به ناشكري بازكرده و عالم و آدم را مقصر ميدانند ولي من تصميم گرفتم تسليم نشوم. اين صحبتهاي يك بيمار نه، بهتر است بگوييم انساني است با ارادهاي عجيب. زماني كه از طرف انجمن اماس اصفهان خانم افروز كريمي را به من معرفي كردند، نميدانستم بيماري او در چه مرحلهاي است آيا اكنون روي ويلچر نشسته يا روزهاي آخري است كه روي پاي خود راه ميرود و با حسرت به گذشته، با وجود درد سعي ميكند قدمهاي آخر را بهخاطر بسپارد. با همراه او تماس گرفتم بدون اينكه پيشزمينه ذهني از او يا سؤالاتي براي پرسيدن داشته باشم، ولي از «سلام» گرم و پرانرژي او جواب سؤالم را گرفتم. روزهاي قهرماني از آنجايي شروع كرد كه روزگاري قهرمان ملي شناي ايران بوده و گفت: ورزش را به صورت حرفهاي دنبال ميكردم، بدنسازي، شنا و تكواندو، در مسابقات مختلف در سطح استان و كشور نيز شركت ميكردم و مدالهاي گوناگون بهدست ميآوردم تا اينكه در سال 86 و در سن 30 سالگي به يكباره چشم چپم تار شد، طولي نكشيد كه چشم راستم نيز دچار اين مشكل شد. بعد از مدتي از اين دكتر به آن دكتر رفتن پزشكان تشخيص دادند كه به بيماري اماس دچار شدهام. شوكي كه اين خبر به من وارد كرد سبب شد بيماري با سرعتي برقآسا پيشرفت كند و به گونهاي كه در مدت يك هفته از گردن به پايين فلج شدم. در اين مدت اطرافيانم هم خيلي ناراحت بودند و دائم گريه و زاري ميكردند و اتفاقاً اين مسئله موجب بدتر شدن حالم شده بود. از شرايط پيش آمده گله هم ميكرديد؟ خيلي زياد، فكر ميكردم تمام عالم دست به دست هم داده تا من بدبختترين موجود روي زمين باشم تا اينكه دخترم كه آن زمان 7 ساله بود به خاطر شرايطي كه براي من پيش آمده بود، بيمار شد؛ آن زمان بود كه فهميدم كس ديگري هم در دنيا هست كه به من نياز دارد و به خودم آمدم و فكر كردم چطور تا ديروز كه از بيماريام اطلاع نداشتم حالم خوب بود الان نيز بايد نشان دهم كه اين بيماري اشتباهاً وارد بدن من شده است. يك ماه بعد از اين تصميم، دوباره توانستم روي پايم بايستم و راه بروم. با خودم عهد كردم كه همه فعاليتهاي ورزشيام را از سر بگيرم. دكتر گفته بود نبايد خسته بشوي چون ممكن است باعث حمله مجدد شود ولي اصلاً اهميتي نميدادم؛ در اين بيماري داغ شدن سر خطرناك است و هميشه به بيماران توصيه ميكنند كه مواظب باشيد اين حالت به شما دست ندهد ولي در گرماي مرداد ماه روزانه يك تا 3 ساعت پيادهروي ميكردم، اين كار شايد براي اشخاص سالم هم خستهكننده باشد ولي من ذرهاي احساس ناراحتي نميكردم چون تصميم گرفته بودم بيماريام را نپذيرم. توانستيد دوباره آن جايگاه و توان اوليه را در ورزش بهدست بياوريد؟ نگذاشتم چيزي را از دست بدهم كه بخواهم دوباره بهدست آورم، فعاليتهاي ورزشيام را حتي قاطعانهتر از گذشته ادامه دادم؛ مدرك مدرسي شنا و نجات غريق را بعد از ابتلا به بيماري گرفتم، سال گذشته نيز در مسابقات كشوري مقام آوردم و هماكنون در رشته تربيت بدني دانشجو هستم و به طور كلي ميتوانم بگويم اگر موفقيتهايم پس از بيماري بيشتر از قبل نباشد، كمتر نيست. البته اين موفقيتها تنها حاصل انجام تمرينات ورزشي نبود بلكه به موازات اين فعاليتها در سبك زندگيام هم تغييراتي دادم. چه تغييراتي؟ سعي كردم حساسيتهايم را كم كنم؛ بعد از ازدواجم خيلي حساس شدم، بسياري از افراد بعد از ازدواج احساسي زندگي ميكنند، من هم همينطور بودم ولي پس از ابتلا به اين بيماري فهميدم بايد آدمها را همان طور كه هستند، بپذيريم چون نميتوانيم همه آدمها را تغيير دهيم. همچنين سعي كردم از هر چيزي احساس خوشبختي كنم و نسبت به همه چيز احساس خوبي داشته باشم. سعي كردم با اعتقاد به اينكه هر پيشامدي چه خوب و چه بد، حتماً حكمتي داشته كه قطعاً اين طور هم هست، حساسيتهايم را كاهش بدهم و به انساني شكرگزار نسبت به همه دادههاي خداوند تبديل شوم و نعمتهايي كه شايد بسياري از مردم به حساب نميآورند يا پيش از اين نميديدم را ببينم، توانستم لحظهها را آن طور كه هست بپذيرم و زيباييهاي زندگي را درك كرده با تمام وجود از زندگي لذت ببرم، اين احساس خوشايند بر جسمم نيز تأثير گذاشته و الان هر روز صبح كه از خواب بيدار ميشوم احساس ميكنم كه جوانتر شدهام و بايد جسمم را براي زندگي طولاني مدت، شاداب و سالم نگهدارم چون قرار است ساليان سال زندگي كنم. از نظر شما بيماري نقمت است يا نعمت؟ من بيماري را يك تلنگر ميدانم، يك هشدار، براي اينكه خودمان را دريابيم، باورم بر اين است كه هيچ بيماري صعبالعلاجي وجود ندارد و همه بيماريها به خاطر فكر و روح ماست و چون بدن ما هوشمند است، وقتي فكر و روح مريض ميشود جسم را بيمار ميكند. من بيماريام را يك مشكل نميدانم، هميشه با خودم ميگويم اين يك اسم و تشخيص پزشكي است، مثل يك سرماخوردگي ساده و حتماً خدا توانايي دفع اين بيماري را در من ديده كه اين بيماري را به من داده، پس من ميتوانم اين مريضي را از بدنم بيرون كنم و نبايد اين بيماري را بپذيرم البته منظور از نپذيرفتن بيماري اين نيست كه مانند برخيها با خودم لجبازي كرده و دكتر و دارو را كنار ميگذارم، بلكه داروها را مرتب مصرف كرده و مراحل درمان را پيگيري ميكنم. هر اتفاقي كه در زندگي ما ميافتد تا حدودي در موفقيتهاي ما نقش دارد، از نظر شما اين پيشامد تا چه اندازه در زندگي و موفقيتهاي شما نقش داشته؟ صددرصد چون بعد از اين بيماري تازه خودم را شناختم و توانستم ارادهام را قوي كرده به طوري كه الان هيچ چيز تكانم نميدهد و با توجه به اينكه خودم را شناختم، توانستم به اشخاص ديگري نيز كه به اين بيماري مبتلا بودند، كمك كنم و از اين بابت از خدا را بسيار سپاسگزارم. همسرتان در كارهاي خانه به شما كمك ميكند؟ همسرم بيشتر اوقات در سفرهاي كاري بهسر ميبرد و من با وجود كار بيرون از منزل و اشتغال به تحصيل، همه كارهاي خانه حتي كارهايي كه مردانه به حساب ميآيند را خودم انجام ميدهم. چه توصيهاي براي كساني كه به بيماري مبتلا هستند، داريد؟ ما هميشه براي درمان بيماري منتظر عوامل بيروني هستيم در حالي كه دارو در وجود ماست و از آنجا كه خداوند در وجود انسان دميده، وجود ما لبريز از خداوند است و اين نيروي خداوندي آنقدر قدرت دارد كه ميتواند همه دردهاي ما را شفا دهد ولي اين شفا مستلزم خواست و توانايي خودمان است و مطئنم هر بيمار اگر بخواهد شفا خواهد يافت.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]