تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سفره هايتان را با سبزى، زينت دهيد ؛ زيرا سبزى با بسم اللّه الرحمن الرحيم، شيطان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805758253




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حضور شهید در مراسم خاطره شهدا +تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


خاطره یک برادر شهید؛
حضور شهید در مراسم خاطره شهدا +تصاویر




  سرویس کشکول جام نیوز: امروز می خوام متفاوت از هر روز بنویسم چون امروز برام یه روز خاصه. به نظر من هر آدمی تو زندگیش، واسه خودش یه روز خاص داره که کل سال رو براش برنامه ریزی میکنه. گاهی این روز بین چند نفر مشترکه مثل سالگرد ازدواج و ....   اما مطلبی که من میخوام بگم شاید با بقیه فرق داشته باشه. من و خانوادم تو زندگیمون یه روز خاص داریم. یعنی 33 سال پیش (10/02/1361) اتفاقی افتاد که تبدیل به روز خاص خانواده ما شد. و اون شهادت حمیدرضا بود.   اگه بخوام از خانوادمون بگم، ما 7 تا داداش و دو تا خواهریم.  

  حمید رضا بچه دوم و البته پسر دوم خانواده بود. که در 16 سالگی تو عملیات بیت المقدس (خرمشهر) به درجه رفیع شهادت رسید.   اون موقع من 8 سالم بود. و با اینکه هنوز تو خیلی از مسائل رو درک نمی کردم، شهادت حمید رضا خیلی واسم سخت بود.   حمید رضا واقعا بچه فعال و عجیبی بود. از همون اول با همه متفاوت بود. من خودم نماز خودن و مسجد و ... اینها رو از حمید رضا به یادگار دارم. یعنی همیشه پیگیری و تلاش می کرد که ما با اینکه هنوز به سن تکلیف نرسیده بودیم نماز بخونیم. بگذریم.  

  امروز همون روز خاصه واسه من و خانوادم. امروز سالگرد 33 سالگی حمید رضاست. 33 سالی که واسه مادرم یه عمره. اینو واسه این میگم چون بعد از شهادت حمید رضا اکثر شب ها مادرم با یاد اون شب ها با گریه می خوابه.   هر سال سالگرد حمید رضا اتفاق هایی می افته که واسه من و خانواده ام واقعا خاطره است. و حمید رضا یه جورایی به ما می فهمونه که هوای ما رو داره و می دونه چقدر به یادشیم. سال 82 یا 83 بود و هیئت رزمندگان محل مون که هر هفته مراسم زیارت عاشورا رو تو منزل یکی از افراد محله برگزار می کرد به همراه دوستان و رفقا  به خونه ما اومده بودن.   اون شب اتفاقا یکی از جانبازان عزیز رو هم دعوت کردیم تا برای جوون ها و نو جوون ها از خاطرات جنگ بگه تا اونها هم با فضای جبهه و جنگ و شهادت بیشتر آشنا بشن.  

  البته این خاطرات همیشه از سختی های جنگ نبود گاهی مسائل و خاطرات شیرین و خنده دار هم چاشنی این خاطرات می شد که فضای مجلس رو کاملا عوض می کرد و بچه ها واقعا لذت می بردن. و همین امر باعث میشد که رابطه این بچه ها با بچه های جنگ نزدیک و نزدیک تر بشه. یه فضای کاملا صمیمی که اختلافات سنی اصلا خودشو تو اون نشون نمی داد.   یادمه اون شب مراسم حال و هوای خاصی داشت. حدود 100 نفری اومده بودن و خونه ما پر شده بود از بچه های قد و نیم قد.   آقای رجبعلی طالبی که از بچه های جنگ بود اون شب از خاطرات جنگ گفتن و مراسم خیلی با شکوه برگزار شد.   فردای اون روز مادرم صدام کرد و گفت دیشب مجلس خوب برگزار شد؟ گفتم آره گفت کیا بودن گفتم خیلی ها گفت نه منظورم از برادرات کیا بودن؟ گفتم من ، داداش بزرگ ، آقامحمود و آقاایوب بعد گفتم حاج مجید که تهران بود و قنبر علی هم سرش شلوغ بود نتونست بیاد.   یه دفه دیدم بغض گلوی مادرم رو گرفت و چشاش پر اشک شد و شروع کرد گریه کردن گفتم جریان چیه؟  

  با همون حالت گریه، گفت دیشب حمیدرضا اومد به خوابم و دستمو گرفت و گفت بیا بریم تو مراسم.   بعد منو برد تو مراسم و بین بچه ها می چرخیدیم. حمیدرضا هم تو مراسم می چرخید و یکی یکی رو سر همه بچه ها دست می کشید و افتخار می کرد و از بچه ها تشکر می کرد و می گفت مراسم خیلی خوبی گرفتید.   من داشتم با دقت به حرفای مادرم گوش می دادم که یه دفه مادر حرفشو قط کرد و پرسید قنبر علی کجاست؟ قنبر علی تو مراسم نبود؟   گفتم نه مادرم دوباره شروع کرد گریه کردن. پرسیدم چی شد؟ مگه اتفاقی افتاده؟   گفت بعد از اینکه حمید رضا یکی یکی رو سر بچه هایی که تو مراسم بودن دست کشید رو به من کرد و گفت قنبر علی تو مراسم نیست بهش بگید تو این مراسم شرکت کنه و این مراسم رو از دست نده.   وقتی ماجرا رو به قنبر علی گفتیم قنبر علی هم بغض کرد و به گریه افتاد. به قول معروف حرفی جز شرمندگی برای گفتن نداشت.   بعد فهمیدم که شهدا به چه دقتی هوای ما رو دارن. امیدوارم هیچ وقت شرمنده شهدا نشیم. التماس دعا   منبع: وبلاگ هیئت رزمندگان روستای ماکران   206  



۱۰/۰۲/۱۳۹۴ - ۱۳:۳۳




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن