تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخاوت از اخلاق پيامبران و ستون ايمان است . هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه بخشنده است و تنها ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814695583




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فصلي ديگر از «كژراهه»


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: فصلي ديگر از «كژراهه»
نویسنده : نيما احمدپور 
  تلاش همسايه شمالي براي در اختيار گرفتن منبع سرشار نفت و نيز حاكم كردن عناصر و جريانات نزديك به خود در ايران، داستاني مفصل دارد كه بازخواني آن، لازمه شناخت بهينه تاريخ معاصر به شمار مي‌رود. از جمله فرازهاي شاخص اين تلاش، رويكرد تجزيه‌طلبانه اين دولت در بخش‌هاي ترك نشين و كردنشين كشورمان است كه در دوران خود، آثار و پيامدهاي نماياني را موجب گشت. روايتي كه از اين داستان براي بازخواني انتخاب شده است، هم از جنبه اهميت «‌گوينده‌» و هم از جنبه هرآنچه «گفته شده»از متون خواندني در اين‌باره به شمار مي‌رود. مرحوم احسان طبري كه از جمله تئوريسين‌هاي شاخص انديشه چپ و نيز حزب توده بود، درواپسين دهه از حيات به كم عياري انديشه و كاركرد اين جريان پي برد و تلاش كرد كه با نوشتن پاره‌اي مقالات و كتب، دين خويش را به تاريخ و مردمان اين مرز و بوم ادا كند. از جمله مصاديق اين فعاليت‌هاي نظري، مي‌توان به تأليف كتاب «كژراهه» اشاره كرد كه نقش ارجمندي در بازنمايي تاريخ واقعي جريان چپ و عملكرد حزب توده در ايران داشت. او در فصلي از اين اثر به بيان خاطرات و تحليل‌هاي خود از اين رويكرد جدايي‌طلبانه پرداخته است كه خوانش تحليلي آن را پيش روي داريد. آغازي بر «تجزيه‌طلبي» و «تفرقه» احسان طبري در فصلي از «كژراهه» با اشاره به زمينه‌هاي نضج‌گيري جدايي‌طلبي در آذربايجان و پديد آمدن فرقه پيشه‌وري و نيز پروردن بسترهاي تجزيه در كردستان، متوليان اين نقشه را ميرجعفر باقروف، دبير اول حزب كمونيست آذربايجان شوروي و بريا وزير امنيت استالين مي‌داند، نقشه‌اي كه در غايت خود قصدي جز در اختيار گرفتن حاكميت در تهران وتحت اختيار درآوردن آن را نمي‌جويد. او در اين‌باره بر اين باور است: «با ايران نمي‌شد كاري را تكرار كرد كه در كشورهاي متخاصم و فاشيسم‌زده اروپاي شرقي ممكن بود. بنابراين شوروي نقشه ايجاد «انقلاب ملي» در آذربايجان و كردستان را مطرح كرد. در طرح و اجراي نقشه‌اي به اين شكل ميرجعفر باقروف، دبير اول حزب كمونيست آذربايجان شوروي و بريا مؤثر بودند. باقروف مدعي تصرف آذربايجان ايران بود و آن را «آذربايجان غربي» مي‌خواند و زماني گفته بود: اگر 5 ميليون آذربايجان جنوبي به 3 ميليون آذربايجان شمالي ملحق شود، ما داراي جمهوري 8 ميليوني خواهيم بود و مقام و شركت من، باقروف در پوليت‌بورو، هيئت سياسي حزب كمونيست شوروي تأمين است. بريا، وزير امنيت استالين در اين كار ذي‌مدخل بود، زيرا ورود باقروف در پوليت‌بورو در دسته‌بندي اين هيئت سياسي به سود وي مي‌شد. ولي تصور نشود استالين از بريا و باقروف تبعيت مي‌كرد. رفتار وي بر حسب صلاحديد زمان بود. چنانكه به محض اينكه وضع دگرگون و دنبال كردن نقشه آذربايجان محال شد، استالين به خواست‌هاي باقروف پشت كرد و سخن رقيب بريا و باقروف، يعني مولوتوف را كه وزير امور خارجه بود مقدم شمرد. باري بنا بر آن شد كه نهضت ملي در آذربايجان و كردستان (مهاباد) تحقق يابد و بدين‌سان قدرتي در شمال پديد آيد كه بتواند تهران را تحت تأثير قرار بدهد. براي رهبري اين جريان در آذربايجان پيشه‌وري نامزد شد. پيشه‌وري از كمونيست‌هاي قديمي بود كه در دوران جنبش گيلان مقام كميسر، يعني وزير را داشت و بعدها دبير اول حزب كمونيست ايران شد. پيشه‌وري با تخلص پرويز مدير روزنامه حقيقت بود كه محمد دهگان صاحب امتيازش بود.» (1) پيشينه پيشه‌وري! بي‌ترديد در پروسه جدايي‌طلبي همسايه شمالي در منطقه آذربايجان، «پديده پيشه وري»از قابل مطالعه‌ترين سر‌فصل‌هاست. احسان طبري مانند بسياري از مسائل مربوط به جريان چپ، از پيشينه پيشه‌وري نيز گفتني‌هايي شنيدني دارد، گفتني‌هايي كه تا پيش از او، كمتر در بيان ديگر وابستگان به حزب توده آمده است: «پيشه‌وري سرمقاله‌هاي حقيقت را در سال‌هاي تغيير رژيم قاجار و به سلطنت رسيدن رضاشاه مي‌نوشت و از اين نظر شهرتي كسب كرده بود. در سال 1309 دستگير و در زندان قصر حبس شد. در ايام توقف در زندان از جانب زندانيان كمونيست و مقدم بر همه اردشير و روستا توهين مي‌شد و تحت فشار قرار مي‌گرفت. در‌باره او با الفاظ توهين‌آميزي سخن مي‌گفتند و حتي او را ميكروب مي‌خواندند. اردشير و روستا هر دو پيشه‌وري را از گيلان مي‌شناختند. پيشه‌وري در زندان مدتي تظاهر به مسلماني مي‌كرد و روضه‌خوان را به سلول خود فرا مي‌خواند. وقتي وضع روحي‌اش دشوار شد، روزي به وسط بند جهيد و با فرياد گفت: «آچيرم صاندوقي، تو كرم پانبوقي»، در صندوق را مي‌گشايم و پنبه‌ها را مي‌ريزم، يعني هر چه در دل دارم به پليس خواهم گفت. لااقل اين تعبير اردشير بود و به همين دليل اردشير او را متهم به خيانت مي‌كرد. پس از شهريور 1320 و رها شدن از زندان پيشه‌وري با مقامات آذربايجان شوروي تماس گرفت و در همان اوان به باكو دعوت شد. بنا بر آنچه خود او برايم گفت، از وضع آذربايجان شوروي راضي نبود. در حالي كه ما در خيابان فردوسي با هم مي‌رفتيم، پيشه‌وري عده‌اي از جواناني را كه جلوي سينماها تجمع كرده بودند با دست نشان داد و گفت: «در مقايسه با جوانان آذربايجان (شوروي) اينها افراد روشن و بازي هستند. در آنجا فقط افراد چاكرصفت زندگي مي‌كنند» و افزود «محيط شوروي نسبت به زمان گذشته كه روش‌هاي رهبري جنبه دموكراتيك داشت، تفاوت عجيبي كرده است.» در تهران پيشه‌وري روزنامه آژير را منتشر مي‌كرد و تاريخچه حزب عدالت را در آن مي‌نوشت. در هنگام مرگ رضاخان در ژوهانسبورگ تسليتي براي دربار نوشت و مسلماً اين عمل ديپلماتيك بنا به دستور باقروف بود تا جاده پيشرفت آينده را باز كند، اما اين اقدام طوفاني به پا كرد. كنگره اول حزب توده كه در همين ايام اجلاس داشت، در مقابل اين عمل واكنش نشان داد و پيشه‌وري را از عضويت حزب توده اخراج كرد. در همين حال اعتبارنامه پيشه‌وري كه در انتخابات چهاردهمين مجلس نماينده تبريز انتخاب شده بود مردود شد. بدين ترتيب پيشه‌وري به عنوان سياستمداري مطرود و رنجيده به آذربايجان رفت و به تشكيل فرقه دموكرات آذربايجان پرداخت. تمام اين اقدامات بدون اطلاع و مشورت رهبري حزب انجام گرفت و وقتي سازمان حزب توده در آذربايجان اعلام كرد به فرقه متصل خواهد شد، رهبري به‌شدت اظهار نارضايتي كرد و نامه‌اي به استالين نوشت و وقوع اين حادثه را غير‌مترقبه ناميد و از آن انتقاد كرد. در اين ايام در مازندران بودم و فقط شنيدم پاسخ نامه به‌طور شفاهي بود و گفتند در اثر اين نامه حزب توده، سايه منفي روي رهبري افتاده است و حزب وظيفه دارد با كمك همه‌جانبه به فرقه دموكرات آذربايجان خطايش را جبران كند. استالين انگشت تهديد را نشان داد و همين كافي بود رهبري خاضعانه از خواست وي پيروي كند.» (2) پيشه‌وري در آغازين گام ميزان استقلال پيشه‌وري در تشكيل فرقه دموكرات در آذربايجان، همواره از نكات مورد بحث در ميان تاريخ‌پژوهان بوده است. برخي بر اين باورند كه او با كسب رضايت ضمني پدرخواندگان جريان چپ، به اين اقدام مبادرت ورزيد و برخي ديگر چون احسان طبري، اين كار را بدون كسب رضايت رهبران حزب تلقي مي‌كنند و آن را به خصال و ويژگي‌هاي شخصي و شخصيتي وي منتسب مي‌سازند: «پيشه‌وري... تمام اين تحريكات را به اردشير مربوط ساخت. اردشير (آرداشس آوانسيان) يك ارمني بود و در قفقاز دشمني آذربايجاني‌ها (مسلمانان) و ارمني‌ها سابقه طولاني دارد. در نتيجه اردشير در حالي كه وكيل مجلس بود به شوروي احضار شد. از طرف كاركنان آذربايجاني سفارت در ايران ـ علي‌اف رايزن و علي‌اف رئيس شيلات ـ شهرت دادند كه اردشير را به باراك فرستاده‌اند. باراك خانه‌هاي چوبي مخصوص زندانيان در سيبري است، ولي مطلب از اساس نادرست بود. اردشير از تهران راهي مسكو شد و از آنجا پس از چندي به تهران بازگشت و مطيعانه به توصيه شوروي‌ها داير به كمك همه‌جانبه و همبستگي با فرقه دموكرات آذربايجان عمل كرد. به اين ترتيب به نظر مي‌رسيد فرقه دموكرات آذربايجان در قيام خود عليه دولت در جاده توفيق است. ارتش شوروي مقيم ايران راه نفوذ ارتش ايران را در نزديكي قزوين ـ شريف‌آباد واقع در شش كيلومتري شهر ـ سد كرد. فدايي‌هاي فرقه تحت فرماندهي غلام يحيي دانشيان پادگان‌ها را خلع سلاح و ادارات دولتي را تصرف كردند و دولت جديد به نخست‌وزيري پيشه‌وري تشكيل شد. ظاهر امور هم نفوذ كامل شوروي را از نظر لباس نظامي و عنوان ژنرال برملا مي‌ساخت. همين جريان در مهاباد (كردستان) نيز رخ داد و قاضي محمد در رأس دولت كردستان قرار گرفت و سيف قاضي فرمانده پيشمرگان كرد شد. اكثريت مجلس كه از حوادث آذربايجان برآشفته شده بودند، به ملاقات والاس‌ مري، سفير امريكا در تهران رفتند. او غير از والاس معاون رئيس‌جمهور سابق امريكاست. والاس ‌مري شكايت وكلاي تهران را شنيد و به آنها نصيحت كرد با همسايه شمالي خود مذاكره كنند. عين بيانات والاس مري را به خاطر ندارم، ولي محتواي آرام آن نشانه آن است كه امريكا قصد نداشت در مقابل اقدامات شوروي مقاومت خشني كند، امريكا قصد داشت از وحشت انگليس از حوادث ايران استفاده كند. در اين موقع رهبري حزب توده عده‌اي از افسران توده‌اي را به آذربايجان فرستاد. جريان اين بود كه عده‌اي از افسران به رهبري سرهنگ اسكنداني در مشهد و سرهنگ عبدالرضا آذر در تهران در گنبدكاوس اجتماع كردند و قصد قيام عليه دولت را داشتند. اين نقشه آشكارا ماجراجويانه و نسنجيده بود. اينكه چنين نقشه‌اي از سوي چه كسي برايم روشن نيست. اسكندري مسئله را به كامبخش و كامبخش به اسكندري مربوط مي‌كند. در واقع خود سرهنگ آذر و سرهنگ اسكنداني نيز چنين فكرهايي در سر داشتند و مسلماً در اين جريان همگي دخيل بودند.» (3) سرازير شدن نمودار فرقه در آذر‌بايجان نويسنده «كژراهه» آغاز پايان فرقه دموكرات را شكست غائله گنبد كاووس و درپي آن، ارجاع حساسيت‌ها به سوي فرقه پيشه‌وري در آذربايجان مي‌داند و بر اين باور است كه با تحليل رفتن قواي اين حزب، همسايه شمالي نيز، مزورانه از حمايت آن دست شست و حتي دست در دست حكومت و دولت ايران نهاد. او پايان فرقه دموكرات را اينگونه تصوير كرده است: «اجتماع گنبدكاوس منجر به فاجعه شد. در اثر تيراندازي ژاندارم‌ها به افسران ياغي عده‌اي از آنها كشته و زخمي شدند. بقيه در حال فرار خود را به ساري و بابل رساندند و پناه گرفتند. بعدها كامبخش اين افسران و عده ديگري را كه ستاد ارتش بدان‌ها سوءظن داشت، به آذربايجان اعزام كرد. اين افسران نيروي اساسي افسري قواي مسلح دموكرات شد. سرهنگ قاضي اسداللهي از ميان آنها در جنگ با دولت كشته شد. عده كثيري در اثر شكست فرقه و غلبه ارتش محاكمه و به مرگ محكوم شدند. اين عده اولين قربانيان ارتش بودند كه رهبري حزب توده مسبب آن بود. اگر فرقه نزد مردم منفور نبود از پشتيباني مردم برخوردار مي‌شد آيا اين شكست ممكن بود؟ علت شكست فرقه چه بود؟ تناسب نيروها به زيان شوروي تغيير كرد. ناگهان شوروي در قبال صف متحد امريكا و انگليس قرار گرفت و اولين نتيجه آن اين بود كه هيئت حاكمه ايران روشش را عوض و سياست دولت قوام‌السلطنه تغييرات اساسي كرد. شكست فرقه نتيجه فقدان پايگاه و منفور بودن آن در ميان مردم مسلمان و معتقد از يك سو و عمل مشترك امريكا و انگليس، به‌ويژه انگليس و حمله شديد، ناگهاني و بي‌رحمانه شاه و رزم‌آرا به مواضع فرقه دموكرات آذربايجان و حزب دموكرات كردستان از سوي ديگر بود. امپرياليسم امريكا پس از شكست شوروي در آذربايجان ايران به عنوان امپرياليسم مسلط وارد ايران شد. روش شكست‌طلبانه پيشه‌وري ثمره توصيه دوستان شوروي بود. پس از خروج پيشه‌وري و عده‌اي از رهبران فراري، كشتار فرقه‌اي‌ها در زنجان و آذربايجان و كردستان به دست عمال و چاكران فئودال‌ها و سرمايه‌داران محلي و پشتيباني نيروهاي نظامي آغاز شد. اين نخستين كشتار جمعي و طرفدارانشان در تاريخ معاصر است و زمينه‌اي براي سركوب حزب توده و هموار شدن راه ديكتاتوري تابع امريكا فراهم شد. مردم آذربايجان كه مدت يك سال حكومت فرقه از آن بيزار و سقوط آن را خواستار بودند سخن آخرين را در اين‌باره گفتند. سياست ضد مردمي فرقه تبعيت كوركورانه او از سياست شوروي بود. سياست شوروي در مورد آذربايجان به محض استقرار حكومت شورايي در آن سوي ارس شروع شد. احزاب همت، عدالت و سوسيال دموكرات (انجمن‌هاي غيبي تبريز) و نيز عناصري كه در جنبش ملي شيخ محمد خياباني رخنه كرده بودند، سياست كلاسيك روسيه تزاري را در پوشش تازه‌اي تعقيب مي‌كردند و هدفشان جدا شدن آذربايجان از ايران و الحاق آن به آذربايجان شوروي، يعني روسيه بود. فاجعه آذربايجان با حساب‌هاي دور و دراز شوروي موافق نشد. اين سياست شوروي و پيروان ايراني‌اش دائماً شكست مي‌خورد، زيرا نه تنها مردم آذربايجان، بلكه همه مردم ايران نيز با آن مخالف بودند.» (4) نقل قولي از «لنين» به مثابه سابقه غائله آذربايجان اهميت گفته‌ها و تحليل‌هاي طبري از كاركرد جريان چپ در ايران در آن است كه او در ضمن يا پايان منقولات خويش، نوعي پيشينه و ريشه‌يابي تاريخي را فرو نمي‌گذارد و سعي دارد عوامل ايجاد يك رويداد را، در رويدادهاي پيش از آن جست‌وجو كند. او در پايان تحليل‌ها و منقولات خويش در‌باره حزب دموكرات، به نقل قولي از «لنين» به مثابه ريشه و سابقه‌اي براي جدايي‌خواهي در آذربايجان اشاره مي‌كند كه بس جالب و عبرت‌آموز مي‌نمايد: ‌«در حاشيه يك نقل قول از لنين مي‌آوريم كه سابقه جريان آذربايجان را در تاريخ روشن مي‌كند. لنين در مقاله خود «ماده قابل اشتعال در سياست جهاني» كه در ايام انقلاب مشروطيت ايران نوشته شده است به دخالت لياخوف در استقرار استبداد صغير محمدعلي ميرزا اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: «قابل درك است كه چرا تزار نيكلاي رمانف در رأس ملاكان و گروه‌هاي سياهكار (چرني سوتني) و سرمايه‌داراني كه از اعتصابات و جنگ داخلي به وحشت افتاده‌اند، خشم خود را بر سر انقلابيون ايران مي‌ريزد. . . لياخوف كه در ايران به‌طور غيررسمي است، با اشغال رسمي آذربايجان دنبال مي‌شود.‌» (5) اين اعترافات از آن نظر جالب است كه بعدها مورخين شوروي كوشيدند از جرايم لياخوف، فرمانده قزاق محمدعلي ميرزا بكاهند و ايوانف گزارش منسوب به لياخوف را كه ادوارد براون در تاريخ خود آورده است مجعول دانست. نكته مهم ديگر اين است كه لنين به اشغال رسمي آذربايجان اشاره مي‌كند كه در واقع اجراي نقشه تزاري داير به تصرف قسمتي از خاك ايران است، ولي خود لنين پس از انقلاب بلشويكي در ظاهر براي كمك به انقلاب در ايران و در واقع براي بازي‌هاي ديپلماسي و تأمين منافع خود در ايران گيلان را با فرستادن واحدهاي ارتش سرخ اشغال مي‌كند. همين نقشه در جنگ جهاني دوم به بهانه بيرون كردن عمال گشتاپو از ايران منجر به اشغال تمام صفحات شمالي ايران از طرف ارتش شوروي و به حادثه ايجاد كودتاي پيشه‌وري در آذربايجان منتهي شد. خلاصه اينكه عامل عمده شكست فرقه خصلت ضد مردمي بودن آن بود. اين سياست محكوم به شكست، بهانه به ارتجاع و امپرياليسم داد تا شكست را به حساب خود بگذارد. اگر سياست فرقه و حزب توده به فرض محال مردمي و از حمايت مردم برخوردار بود شكست نمي‌خورد و اگر هم منجر به شكست مي‌شد، آن شكست عين موفقيت بود.» (6) پي‌نوشت‌ها: 1- ر. ك به: كژراهه، خاطراتي از تاريخ حزب توده، انتشارات امير كبير، چاپ دوم 1366، صص67- 66 2- ر. ك به: همان، صص68- 67 3- ر. ك به: همان، صص 70- 69 4- ر. ك به: همان، صص71- 70 5- كليات، جلد 15 6- ر. ك به: همان، صص72- 71

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن