تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هيچ شفيعى براى زن نزد پروردگارش نجات بخش تر از رضايت شوهرش نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827161140




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌وگوی فارس با یک استادخلبان امدادی تحقق رویای نجات آدم‌های زمینی در پرواز پرنده آسمانی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت‌وگوی فارس با یک استادخلبان امدادی
تحقق رویای نجات آدم‌های زمینی در پرواز پرنده آسمانی
خلبان سپیدموی هلال‌احمر، در عرصه امداد گام نهاده است تا ماه سرخ نقش بسته بر پیکر پرنده‌اش، بر فراز سر مردم گرفتار درخشیدن بگیرد و نور امید را در دل‌ها زنده کند.

خبرگزاری فارس: تحقق رویای نجات آدم‌های زمینی در پرواز پرنده آسمانی



به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، پرنده در هوای بهاری زیر چتری از خورشید و پوششی بر سر و تن، آرام بر زمین نشسته. بال‌هایش همیشه باز است و انگار هر لحظه هوای پرواز در سر دارد. چشمانش گرچه بسته است؛ انتظار آمدن کسی را می‌کشد که آرام آرام او را راه بیندازد و به آسمان ببرد. اما زمان پروازشان وقتی فرا می‌رسد که جایی، در یک نقطه، نه خیلی نزدیک و نه خیلی دور یکی از آدم‌های زمین در سرزمین کاسپین یا گیلان در خطر گرفتار شده یا گرفتار شده باشد. آخر او هلالی از یک ماه سرخ را بر تن دارد. کسی از راه می‌رسد. کسی که موهایش سپید شده و سال‌ها با همین پرنده و هم‌نوعانش بر فراز شهرها، روستاها، کوه‌ها و دره‌ها چرخ زده است. او که خلبان بالگرد است و بر فراز آسمان‌ها مو سپید کرده. کاپیتان محمد معصومی که امسال دهه ششم زندگی‌اش را به پایان می‌برد، شاید مثل پسربچه‌های امروز و یکی دو دهه اخیر در کودکی آرزوی پرواز نداشته؛ اما علاقه‌ای بوده که سبب شده است هم خلبان بشود و هم استاد. خیال پروازش از میان برگه‌های آن روزنامه‌ای جان گرفت که آگهی پذیرش خلبان بر صفحاتش نقش بسته بود. روزها و سال‌ها که گذشت و خلبان جوان ارتش به دوران بازنشستگی رسید، پای در عرصه دیگری نهاد و سوار بر بالگرد بل 205 راه امدادرسانی را در پیش گرفت تا ماه سرخ نقش بسته بر پیکرش بر فراز سر مردم گرفتار درخشیدن بگیرد و نور امید را در دل‌ها زنده کند. با محمد معصومی همراه می‌شویم از سال‌های آغازین دهه 50 تا امروزی که دل به دریای خطر می‌زند و پرنده بی‌آشیانه‌ هلال‌احمر را به پروازهای امدادی می‌برد. *مطلع قصه پروازتان کجا بود؟ قصه پرواز من از آگهی ارتش در یک روزنامه شروع شد. سال 53 بود که با دیدن این آگهی به ارتش رفتم و به استخدام آن درآمدم. دوره آموزشی سه ماهه را که گذراندم، به اصفهان اعزام شدم تا آموزش‌های دیگر را در پایگاه شهید وطن‌پور مرکز آموزش هوانیروز پشت سر بگذارم. روزهای اردیبهشت‌ماه 54 به مدت 28 هفته کلاس زبان خارجه را طی کردم و به دنبال آن به خط پرواز رفتم. کلاس زمینی پرواز و در پی آن دوره آموزشی خلبانی با 210 ساعت پرواز آموزشی، موجب شد تا به عنوان کمک‌خلبان فارغ‌التحصیل شوم. با توجه به گزینش کلاس‌های آموزشی، دوره استادی برایم در نظر گرفته شد که 500 ساعت پرواز آموزشی برای طرح همنوع‌سازی و نیز کلاس روش تدریس را به مدت 12 هفته گذراندم و اواخر سال 56 به عنوان استاد بالگرد 205 فارغ‌التحصیل شدم. *در مدت خدمت خود چند خلبان تربیت کردید؟ از آن دوران که پس از فارغ‌التحصیلی تدریس پرواز را در کنار آمریکایی‌ها آغاز کردم، تاکنون بیش از 400 خلبان با 8 هزار و 500 ساعت پرواز تربیت کرده‌ام. *از دوران خدمت خود چه خاطراتی را به یاد دارید؟ در زمان حضور آمریکایی‌ها در ایران یک بار به عنوان شاگرد خلبان در هوای بد گرفتار شدم که البته به خیر گذشت؛ اما هنوز در ذهنم باقی مانده است. خاطره بد دیگری هم دارم. این خاطره به سال 56 برمی‌گردد که در آن بالگرد یکی از استادان ایرانی با توجه به شرایط جوی به کوه برخورد کرد و خلبان به همراه سرنشینانش از بین رفت. این حادثه مرا بسیار متأثر کرد و برایم ناراحت‌کننده بود. *چطور شد که خلبان بالگرد هلال‌احمر شدید؟ پس از بازنشستگی در سال 84 به مدت دو سال در ارتش ابقا شدم؛ اما با گذشت یک سال، به فعالیتم در آن مجموعه  خاتمه دادم. سپس به دعوت ناجا مدت پنج سال با آنجا همکاری داشتم و در پی آن با دعوت شرکت نوید، همکاری با جمعیت هلا‌احمر را آغاز کردم. حالا سه سال از آغاز همکاری من با این جمعیت می‌گذرد. *کار در جمعیت هلال‌احمر چگونه است؟ همکاری با جمعیت هلال‌احمر برایم به مراتب رضایت‌بخش‌تر است؛ چرا که در آن می‌توانم در نجات جان انسان‌ها سهیم باشم. البته خدمت در ناجا نیز مزایای خود را دارد؛ اما به دلیل فعالیت در حوزه مبارزه با اشرار و شرایط اقلیمی مناطقی که تعقیب و جست‌وجوی اشرار در آن صورت می‌گرفت، فعالیت در آن دشوار بود. در جمعیت هلال‌احمر به دلیل اینکه مسئله زندگی و جان افراد در میان است، گاهی تا آنجا تلاش می‌کنیم که شرایط جوی و مناطق کوهستانی نیز نمی‌تواند مانع کار ما شود و نهایت تلاش برای نجات جان انسان‌ها به کار گرفته می‌شود. *در مدت فعالیت خود در جمعیت هلال‌احمر در چه مأموریت‌هایی شرکت داشته‌اید؟ مهم‌ترین مأموریت نجات من مربوط به نجات شش کوهنورد در ارتفاعات اشتران‌کوه منطقه دریاچه گهر در سال 91 بود. وقتی این مأموریت به ما ابلاغ شد، در منطقه‌ای با 14 هزار پا ارتفاع حضور یافتیم؛ حال آنکه بالگرد ما با توجه به قدمت آن و محاسبات صورت گرفته، در ارتفاع بالاتر از 10 هزار پا نمی‌تواند پرواز کند. در آن حادثه، کوهنوردان روی قله گرفتار و برخی از آنان مصدوم شده بودند؛ ضمن اینکه آذوقه آنان تمام شده بود. شرایط آنان به حدی سخت بود که حتی وصیت‌نامه‌های خود را نیز نوشته بودند. *هلال‌احمر چگونه توانست این کوهنوردان را نجات دهد؟ با توجه به صعب‌العبور بودن آن منطقه، به مدت چهار ساعت برای نجات کوهنوردان برنامه‌ریزی کردیم. در نهایت امدادگران جمعیت هلال‌احمر با تجهیزات و امکانات خود، کوهنوردان را تا محلی رساندند که بالگرد بتواند در آن فرود بیاید و به دنبال آن، حادثه‌دیدگان را با بالگرد انتقال دادیم. *کدام یک از مأموریت‌های شما در قزوین پررنگ‌تر بود؟ در حادثه‌ای در منطقه الموت، سنگ روی قفسه سینه چوپانی افتاده و باعث شکستگی آن شده بود که برای نجات وی بالگرد را به پرواز درآوردیم و به سمت الموت حرکت کردیم. در پایان نیز امدادگران جمعیت هلال‌احمر وی را نجات دادند. *از مأموریت‌های نجات خود که یادآوری آن شما را بیشتر خوشحال می‌کند، بگویید. اواخر سال 93 یک کودک سه ماهه در یکی از روستاهای خرم‌آباد تشنج کرده بود که منطقه خطرناکی داشت؛ اما در نهایت، امدادرسانی نجات جان این کودک سبب خوشحالی ما شد. در همان ایام نیز یکی از کوهنوردان در ارتفاعات گاماسیا مصدوم شده بود، که با پرواز بالگرد و اقدامات جمعیت هلال‌احمر نجات یافت. *در ایام نوروز دستگاه‌های امدادی از جمله جمعیت هلال‌احمر جزء کسانی هستند که از وقت خود ایثار می‌کنند تا ایام خوشی برای مردم رقم بخورد. شما نیز در این ایام فعالیت دارید؟ بله. البته در نوروز پروازها بیشتر جنبه بازدید دارد که خود این موضوع به دلیل لزوم بررسی اقدامات و تلاش برای بهبود آن، از اهمیت زیادی برخوردار است. به یاد دارم که در نوروز 91 به مدت 22 ساعت پرواز کردم. *آنان که در جمعیت هلال‌احمر قزوین با شما آشنایی دارند، از سوابق حضور شما در جبهه می‌گویند. ممکن است توضیح دهید؟ یکی از عرصه‌های حضور من در جبهه مربوط به مانور والفجر 8 بود که به عنوان خلبان نجات‌دهنده خلبانان دیگر شرکت داشتم و هر لحظه امکان سقوط من به درون آب وجود داشت. البته در مدت خدمت در ارتش، به دلیل اینکه وظیفه آموزش نیروها را بر عهده داشتم، اجازه حضور در جبهه را نمی‌یافتم؛ زیرا در آن دوران تربیت نیرو برای کشور از اهمیت خاصی برخوردار بود، اما در حد امکان فعالیت می‌کردم. *از شاگردان شما چطور؟ کسانی بودند که در دوران جنگ نقش قابل توجهی ایفا کرده باشند؟ تعداد زیادی از شاگردانم در دوران جنگ شهید شدند که شهید غلامعلی اشدری و علی معصومی از جمله آن‌ها بودند. *قزوین نیز یک خلبان شهید دارد که سرلشگر عباس بابایی است و از مفاخر این دیار محسوب می‌شود. در آن سال‌ها با وی نیز در ارتباط بودید؟ شهید بابایی را می‌شناختم. در آن دوران وی در نیروی هوایی مشغول فعالیت بود و من در پایگاه اصفهان به عنوان رابط هوانیروز در پست فرماندهی فعالیت داشتم. در آن زمان پست فرماندهی مانند پالایشگاه‌ها یا پدافندها، آنلاین بودند و زمانی که هواپیماهای عراقی ظاهر می‌شد، نیروی هوایی اطلاعات مربوط به آن را از پایگاه اصفهان می‌گرفت. همین امر فرصت و موقعیتی فراهم کرده بود تا یکدیگر را ببینیم. او به واقع مهربان و متواضع بود. این خلبان قزوینی در پایان نیز آسمانی شد. ============ گفت‌وگو از میترا بهرامی ============= انتهای پیام/77011/ق40

94/01/31 - 16:33





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن