تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان خوش اخلاقى و از بدبختى انسان بد اخلاقى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816665239




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پايان ملک دارا


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پايان ملک دارا
پايان ملک دارا چرا و چطوري ايراني ها از اسکندر شکست خوردند؟ايران در طول تاريخش سه هجوم بزرگ را از سر گذرانده در بين مهاجماني که به ايران تاخته اند، اسکندر مقدوني اولين بوده. درباره اسکندر قضاوت هاي متناوت و متناقض زيادي وجود دارد. لقب او در ايران باستان «گجسته» به معناي ملعون در زبان پهلوي بود و بعد از اسلام با مخلوط شدن او با شخصيت قرآني «ذوالقرنين»، برعکس مورد توجه قرار گرفت و به افسانه ها راه پيدا کرد و حتي شاعران او را در «اسکندرنامه»ها ستودند. تحقيقات جديد پژوهشگران نشان داده که درباره او اشتباهات زيادي شده و اولا، «ذوالقرنين» مورد ستايش در قرآن بيشتر قابل تطبيق با کورش هخامنشي است و در ثاني، آن اسکندر قابل احترام در تاريخ شخصيتي ديگر با نام اسکندر مغاني يا اسکندر ارومي است. به هرحال، خود اسکندر هر کسي که بوده، عصر او اولين باري بود که يوناني ها از زندگي دولت - شهري به زندگي تحت يک حکومت مرکزي رسيده بودند و حالا فکر انتقام از ايرانيها را که از زمان داريوش و خشايار شاه مدام به آنها حمله مي کردند، در سر داشتند. آنها اصلا چشم نداشتند پادشاهي بزرگ هخامنشي را ببينند. آن موقع ايران آن قدر بزرگ بود که اگر مرد جواني مي خواست با اسب يک بار طول مرزهاي ايران را طي بکند شايد هرگز نمي توانست تا پايان عمرش به نقطه شروع حرکت برسد. خود اسکندر هم از طرفي تحت تاثير معلم معروفش، ارسطو، آرزو داشت فرهنگ يوناني را در جهان گسترش بدهد و از طرف ديگر تحت تاثير القائات مادرش که خودش را نواده آشيل افسانه اي مي دانست، دوست داشت «ايلياد»ي ديگر به پا کند. دست بر قضا، هخامنشي ها هم ضعيفترين دورانشان را مي گذراندند و داريوش سوم در حالي پادشاه شده بود که باگوس نامي- خواجه يوناني حرمسرا- او را شاه کرده بود تا خودش همه کاره باشد. وقتي فيليپ دوم به تحريک ايراني ها ترور شد و اسکندر جوان 20 ساله به جايش نشست، داريوش سوم که به «دارا» معروف بود فکر کرد که ديگر هيچ خطري تهديدش نمي کند. با سکه هاي «پادشاه بزرگ» يوناني ها هم از قبول پادشاهي اسکندر امتناع کردند و اسکندر درگير يک جنگ داخلي شد که با خشونت تمام آن را سرکوب کرد و مثلا در «تب» هيچ مردي را زنده نگذاشت. حالا به دلايل اسکندر براي حمله به ايراني ها، يک دليل جديد هم اضافه شده بود. در بهار 334 قبل از ميلاد. اسکندر درحالي که «ايلياد» هومر را مي خواند سوار بر کشتي شد و به سمت شرق حرکت کرد. اسکندر هيچ وقت ديگر از شرق برنگشت. دارا يکي از القاب داريوش سوم بوده است.1- جنگ گرانيک (334ق.م) وقتي اسکندر تمام قسمت هاي متمدن و نيمه متمدن اروپاي آن روز را گرفت ديگر جايي براي کشورگشايي هايش نمانده بود؛ به خاطر همين کمربندش را محکم بست و سوار اسب معروفش «بوسيفال» شد و پا در مسير شرق گذاشت. اولين نبرد اسکندر با ايراني ها کنار رود گرانيگ انجام شد. در اين جنگ سپاه ايران شامل سواره نظام ايراني بود که در خط مقدم بودند و پياده نظام اجير يوناني که ذخيره به حساب مي آمدند. ممنن، جنگ سالار يوناني به داريوش پيشنهاد کرد سپاه اسکندر را به داخل ايران بکشند و بعد راه تدارکات آنها را ببندند. اما داريوش قبول نکرد. ايراني ها اين طرف رود گرانيک مستقر شدند و استراتژي شان را روي حجم زياد تيراندازي گذاشتند. اما پارمنيون، استراتژيست سپاه اسکندر حمله مستقيم و گذشتن از رود را انتخاب کرد. با اين کار، صف تيراندازها به هم خورد. خود اسکندر هم زد به قلب ارتش ايرن و مهرداد، داماد داريوش را کشت. اسکندر، از جلوي ايراني ها سواره قرار کرد و رفت سراغ يوناني هاي ذخيره. آنها هم به راحتي شکست خوردند و اسکندر جنگ را برد.بعد از اين شکست ممنن تصميم گرفت از راه دريا به مقدونيه حمله کند. مردم آتن و پارت هم با او همراه بودند و ايران به او اميد زيادي داشت، اما او ناگهان مرد و اين حمله بي نتيجه ماند.2- جنگ ايسوس (333ق.م)شکست گرانيک براي داريوش سوم خيلي گران تمام شد؛ به خاطر همين ظرف يک سال سپاهي درست کرده از600 هزار جنگ جو. داريوش با همين سپاه رفت و در ايسوس (در سوريه امروزي) منتظر اسکندر شد از آن طرف در يونان آتنيها شورش کرده بودند و اسکندر مي خواست به کشورش برگردد. سپاه او خيلي اتفاقي با ايراني ها رو به رو شد. محل جنگ يک دشت 2500 متري بود که براي لشکر بزرگ داريوش، زيادي کوچک بود. اسکندر هم دوباره با حمله مستقيم به قلب سپاه داريوش يک قمار ديگر کرد. سردارهاي داريوش شجاعانه جنگيدند و حتي اسکندر را هم زخمي کردند، اما بالاخره اسب هاي سفيد ارابه داريوش که بيشتر زيبايي داشتند تا توان رزمي، از بوي خون رم کردند و داريوش از ارابه افتاد. داريوش بلافاصله فرار کرد و با فرار داريوش روحيه سپاه از دست رفت. اردوي ارتش غارت شد و مادر، همسر و دختر داريوش اسير شدند. داريوش به اسکندر پيشنهاد صلح داد و خواست که تمام سرزمين هاي غرب دجله را به او واگذار کند و دخترش استاتيرا را هم همسرش کند. طبيعي است که اسکندر جز مورد ازدواج با دختر «پادشاه بزرگ»، باقي شرايط را قبول نکرد.بعد از جنگ ايسوس اسکندر به لبنان حمله کرد. شهر صيدا حضور او را پذيرفت اما مردم صور 7 ماه جلو سپاهيانش مقاومت کردند. بعد از فتح صور، اسکندر همه مردم اين شهر را قتل عام کرد. غزه هم 2 ماه اسکندر را معطل کرد اما مصري ها که از تسلط ايرانيان بر خودشان دل خوشي نداشتند، بدون مقاومت تسليم شدند. حتي کاهن ها هم پاچه خواري را تمام کردند. او را به معبد آمون بردند و به او گفتند که پسرخداست.3- جنگ گواگمله (331ق.م)اسکندر با خيال راحت از مصر به سمت ايران حرکت کرد، از سوريه گذشت و وارد بين النهرين شد. از دجله هم رد شد و به دشت گواگمله (جايي نزديک شهر موصل امروزي) رسيد. داريوش يک بار ديگر در برابر او صف آرايي کرد. تعداد دو سپاه مثل دو دفعه قبلي کاملا نابرابر بود: 480 هزار ايراني در برابر 47 هزار يوناني. اين بار دشت گواگمله هم براي ارتش تيرانداز و ماهر داريوش جاي خوبي براي مانور داشت. اما باز هم داريوش ضعف فرماندهي اش را نشان داد. او تمام ارتش را در يک خط صاف سازماندهي کرد؛ برعکس اسکندر و سردارانش که با آرايش مثلث اسپارتي، ارتش شان را به سه قسمت تقسيم کردند و نوک مثلث که خود اسکند هم در آن بود، باز با حمله مستقيم به قلب سپاه، جايي که داريوش در آنجا بود باعث وحشت او شدند. داريوش دوباره فرار کرد و فرار او باعث به هم ريختن سپاه ايران شد. اسکندر تا چند فرسخ داريوش را تعقيب کرد؛ بعد هم بدون دردسر به شهر باستاني بابل رفت و آن شهر را بدون هيچ زحمتي تصرف کرد. بابل جايي بود که کورش بعد ازتصرف آن، بنيانگذاري «امپراتوري» را اعلام کرد.4- جنگ دروازه پارس (330ق.م)بعد ازبابل، اسکندر به شوش رفت و بدون هيچ مقاومتي خزانه را خالي کرد. بعد هم راه افتاد به سمت تخت جمشيد. سر راه با سپاه آريوبرزن رو به روشد. ديگر از داريوش و تاکتيک هاي غلطش خبري نبود. براي اولين بار، اين ايراني ها بودند که تعدادشان کمتر از يوناني ها بود. آريوبرزن با2هزار سرباز در برابر 17 هزار يوناني در جايي نزديک ياسوج، دو هفته مقاومت کرد. اسکندر با او همان کاري را کرد که ايراني ها در ترموپيل کرده بودند. سپاهش را فرستاد تا کوه را دور بزنند و از پشت به آريوبرزن حمله کنند. آريوبرزن هرچند شکست خورد، اما براي اولين بار اسکندر بيشتر از ايراني ها تلفات داد (4 هزار نفر در برابر600 نفر).داريوش فرار کرد و در جايي نزديک دامغان مرد. اسکندر بعدها دستور داد تا داريوش را در تخت جمشيد دفن کنند؛ همان جايي که خودش بعد از فتح، آن را به آتش کشيده بود.5- جنگ صخره سغدي (327 ق.م) اين آخرين مقاومت ايراني ها بود. اسکندر «پادشاه بزرگ» را شکست داده بود اما هنوز کساني بودند که در برابر او ايستادگي کنند. در جايي در شمال افغانستان امروزي، بازمانده سپاه هخامنشي به فرماندهي سرداراني که حتي اسمشان هم درتاريخ ثبت نشده جنگيدند وتا آخرين نفرشان کشته شدند. جنگ با دل دادن اسکندر به دختر فرمانرواي سغد، يعني رکسانا تمام شد. بعد اسکندر به هند حمله کرد تا باقي دنيا را تصاحب کند. او که ژنرال جنگي اش، پارمنيون را کشته بود ديگر هرگز در هيچ جنگي پيروز نشد؛ تازه تمام شهرها و ايالت هاي سابق ايران هم سر ازتابعيت او برداشتند. اسکندر براي آرام کردن مغلوبانش از هند برگشت. آنقدر در اين شهر و آن شهر مخالفانش را کشت، تا آخر سر در32سالگي در بابل مرد.حقايق در باره اسکندر پسر فيليپمخترع ريش تراش قيافه اش: اگر از چاپلوسي کساني که قيافه اش را مي کشيدند يا تاريخش را مي نوشتند بگذريم، چيزي که مسلم است اينکه مويش بور بود و چشم هايش زاغ، هميشه هم ريش اش را مي تراشيد؛ مي ترسيد موقع جنگ حريف ريش اش را بگيرد. شايد همين کار ناچيز بزرگترين تاثير او در تاريخ باشد.پدرش: فيليپ اول، اولين کسي بود که توانست يک دول مرکزي مقتدر در يونان تشکيل بدهد. او يک جور اريستوکراسي را در حکومتش به راه انداخت که طبق آن 800 نفر از فئودال ها، هنرمندها و دانشمندها ياران شان به حساب مي آمدند. اسکندر بعدها 600 نفر از اين800 نفر يار شاه را کشت.مادرش: المپياس، زن چهارم فيليپ بود اما خيلي زود توانست ملکه شود. ظاهرا المپياس قدرت هايي در باره مارها داشته که به او جنبه اسطوره اي داده. قبر المپياس که مي گفت نواده اشيل افسانه اي است. الان در معبد دلفي يونان است. در «اسکندر» اوليور استون آنجلينا جولي نقش او را بازي کرده.معلمش: ارسطو، فيلسوف معروف، کار تربيت اسکندر را به عهده داشته و ظاهراً در ايجاد فکر جنگ در سر او موثر بوده. برتراند راسل مي گويد: «ارسطو نشان داد که بهترين نتيجه فلسفه مي تواند چيزي شبيه اسکندر از آب دربيايد و از همين جا مي فهميم که فلسفه چه چيز بيهوده اي است.اسبش: اسب سياه اسکندر «بوسيفالوس» نام داشت که يعني صاحب گله گاو. اين اسب موجودي بسيار عظيم الجثه بود که فقط اسکندر توانست او را رام کند. بوسيفالوس در جنگ با اهالي هند کشته شد و هنوز هم شهري در پاکستان به نام او هست. فرانتس کافکا کابوس بوسيفالوس را داشت.ژنرالش: يک ژنرال اسپارتي به اسم پارمنيون، استراتژيست جنگي اسکندر بود. به او مي گفتند «شير مقدونيه» و «مرگ ملتها». پارمنيون به دستور خود اسکندر کشته شد چون مخالف وحشي گري هاي او بود. ديويد گمل داستان زندگي او را نوشته.زنش: اسکندر سوم هم با استراتيرا دختر داريوش سوم ازداواج کرد هم با پاروستاتيس، دختر اردشير سوم (پادشاه قبل از داريوش سوم) اما تازه در سغد شمال افغانستان امروزي فهميد عاشق دختري به اسم رکسانا است. رکسانا که لاتين (روشنک) است. از اسامي پرطرفدار در اروپاي شرقي است.موارد منکراتي اش: يوناني ها اصرار دارند اسکندر آدم کم حاشيه اي بوده اما اين قسمت از دم خروس را هيچ کاري نمي شود کرد که در ماجراي آتش زدن تخت جمشيد پاي يک زن معروف آتني به اسم تائيس هم وسط است که دنبال انتقام گيري و اينها بوده!مرگش: اسکندر در بابل و از مالاريا مرد همزمان با مرگش، اعضاي آکادمي در آتن ارسطو را هم بيرون کردند و او هم از غصه دق کرد. جسد اسکندر را موميايي کردند و به مصر بردند. محل قبر او هيچ وقت مشخص نشد.منبع: همشهري جوان- ش 231





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 669]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن