تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد با من دشمنى نمى كند و اگر هم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798286444




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي هفته نامه صور اسرافيل


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسي هفته نامه صور اسرافيل
بررسي هفته نامه صور اسرافيل نويسنده:امير سبزي پور - علي احمدي خواه چكيدهيكي ازموثرترين نشريه هاي دوره قاجاريه و عصر مشروطه هفته نامه صور اسرافيل بود، اين نشريه ابتدا با مديريت ميرزا جهانگير خان شيرازي و سرمايه ميرزا قاسم خاني تبريزي و دبيري و قلم ميرزا علي اكبر خان قزويني (دهخدا) تهيه و منتشر مي شد. تندرويها و جسارت به مردم و معتقداتشان از زبان سرخ صوراسرافيل سر سبزش را بر باد داد و رفيقش دهخدا را به خارج از كشور فراري داد. بعد از كشته شدن ميرزا جهانگير خان تمام بار نشريه (نشر سه شماره آخر) بر دوش ميرزا علي اكبر دهخدا افتاد و به همت وي در خارج از كشور چاپ مي شد. در اين نوشتار ضمن بررسي اين نشريه به معرفي اجمالي گردانندگان آن نيز پرداخته مي شود.كليد واژه ها: صور اسرافيل، دخو، ميرزا جهانگير خان، مدهشه، ميرزا علي اكبر خان دهخدا، ميرزا قاسم خان و مشروطه خواهان.مقدمهبررسي اسناد و مكتوبات تاريخي، آدمي را تيزبين و دوربين مي سازد. تيزبين از لحاظ داشتن ديدگاهي عميق در مسائل و پديده هاي اجتماعي و فردي و دوربيني از جهت گستردگي افق انديشه و برد نظر ناظر نسبت به اين اسناد تاريخي به گونه اي كه چنين كسي كه اسناد تاريخ را بررسيده پاي بند و محدود امور جزئي نمي گردد. بلكه هر چيزي را در جاي خود مي بيند و بر مي رسد. وقتي دقت نظر ناظر دقيقتر مي گردد كه آن سند و مكتوب تاريخي به دست خود اشخاص نوشته شده باشد و مورد تحقيق و داوري وي قرار گيرد. براي مثال وقتي كسي نوشته بي واسطه دهخدا و صور اسرافيل (ميرزاجهانگير خان) را مي خواند به طور شفاف به عقايد، آداب و ادب ايشان دست مي يابد. با اين وصف ديگر فراواني مجلدات فلان كتاب يا قطع و قطر زياد فلان لغتنامه موجب انحراف معيار وي نمي گردد بلكه زحمت آن كتابها را در جاي خود- با حفظ نقدشان- مي ستايد و از اين پس غبارها را از چهره ساير مكتوبات و اسناد مي زدايد يا افشا مي نمايد.در اين نوشتار، «هفته نامه صور اسرافيل» بررسي مي شود و بدون هيچ واسطه اي آداب و ادب، عقايد و افكار ناشران آن نشريه به خوانندگان انديشمند ابلاغ مي گردد.حيات و ممات سياسي ميرزا جهانگير خان شيرازيميرزا علي اكبر دهخدا، يار و همكار ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل درباره او مي نويسد:ميرزا جهانگير خان شيرازي پسر آقا رجبعلي، مدير روزنامه «صور اسرافيل» به خاطر نام روزنامه اش به صور اسرافيل ملقب گرديد. ملك زاده ترجمه او را چنين آورده است: وي درسنه 1292ق، در شهر شيراز متولد شد. خانواده او در شيراز مردمان فقيري بودند. در اوان كودكي پدرش آقا رجبعلي در گذشت و عمه وي سرپرستي او را برعهده گرفت. پنج ساله بود كه با عمه و جده خود به تهران آمد. چهارده ساله بود كه به شيراز بازگشت و در آنجا به تحصيل پرداخت. مقدمات ادبيات و منطق و رياضي را نزد اساتيد زمان فرا گرفت و به سال 1311ق با عمه خود به تهران رفت و در دارالفنون و ديگر مدارس عاليه تهران به تحصيل علوم و فنون جديد پرداخت. در اين هنگام بود كه نهضت مشروطه خواهي آغاز شده بود. در انجمنهاي سري و مجامع خفايي ايرانيان راه يافت. ميرزا جهانگير خان به هم داستاني چند نفر [دهخداو قاسم خان] روزنامه اي موسوم به صور اسرافيل ايجاد كرد. روزنامه صور اسرافيل به مشكلاتي دچار شد؛ چندين بار نويسنده او را تكفير كردند و چند بار بساط روزنامه نويسي اش را فرو پيچيدند. سپس آنان را به باغ شاه بردند و روز چهارشنبه 3 تير/24 جماي الاولي 1326 او را خفه كردند(1)ميرزا جهانگير خان شيرازي و فاميل او ميرزاقاسم خان صور اسرافيل و چند نفر ديگر عضو كميته انقلاب و از اعضاي اجتماعيون و عضو هيئت مدهشه بودند كه سه جوقه چهار نفري براي ترور تشكيل داده و زير نظر حيدر عمو اغلي كار مي كردند(2)صور اسرافيل طبق قول ملك زاده عضو كميته انقلاب (ترور) به تعبير خود حيدرخان، «حزب اجتماعيون عاميون تهران» بود(3) از ترورهاي ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل مي توان به ترور نافرجام امين السلطان اشاره كرد.(4)طبق نوشته صور اسرافيل، دهخدا و ملك زاده چندين بار نويسنده او را تكفير كردند(5) و چند بار بساط روزنامه نويسي اش را فرو پيچيدند.(6)بعد از چاپ مقاله اي توهين آميز به مقدسات در آن نشريه مرحوم طباطبايي به بهبهاني مي گويد: «آقا شما مقاله صور اسرافيل را خوانده ايد؟ بهبهاني با خونسردي جواب مي دهد: بلي. طباطبايي با عصبانيت مي گويد: نويسندگان اين مقاله كافرند و به اسلام توهين كرده اند و واجب القتل اند». طبق اسناد معتبر بعد از تنبيه آن روزنامه نگار و توقيف روزنامه اش، وزير علوم در 20 جمادي الثاني توبيخ آنان را به عموم مطبعه ها اعلام مي كند. (7)عين السطنه، در مورد ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل و نشريه اش نوشته است:اين ميرزا جهانگري شيرازي يكي از آن لامذهب ها است، لاشي محض، تا به حال دو بار روزنامه اش توقيف، سه مرتبه محاكمه شده. اين توقيف و محاكمه هم مثل چوب خوردن و تبعيد كردن هاي سابق باعث ترقي او شده...؛ بالأخره موقوف يا توقيف ابدي خواهد شد. يا از مذهب بد مي نويسد و يا از علما يا از شاه و محترمين... از جمعي شنيدم كه ميرزا جهانگير گفته: پنج- شش نسخه روزنامه آنچه ميل دارم، دلم مي خواهد و آرزوي خودم هست نوشته، يك مرتبه چاپ و نشر مي كنم و خودم هم مخفي مي شوم. حالا هم بايد منتظر آنها بود. اول كاري كه روزنامه ها كردند بعد از هزار و سيصد سال، دنبال مذهب افتاده و مي خواهند مذهب تازه براي ما درست كنند. مثل اينكه همه چيز درست شده، فقط اين يك كار ناقص مانده است! (8)همين عين السلطنه ذيل حوادث سال 1326 ق به شهر آشوبي و تخريب مقدسات به وسيله ي ميرزا جهانگيرخان و نشريه اش مي نويسد:چهارشنبه 24 جمادي الاولي، صبح به اتفاق حاجي افخم الدوله باغ شاه رفتيم. لدي الورود مسموع شد كه ملك المتكلمين بهشتي و ميرزا جهانگير مدير صور اسرافيل را طناب انداختند. آن يكي واصل به جهنم، ديگري هم پي او انتظار نفخ صور را بايد بكشد. اين است سزا و جزاي كسي كه از خدا گرفته تا تمام انبيا و رسل را بد بگويد و هزارها بيت در كهنه پرستي و دين و مذهب و تربت حضرت سيد الشهدا (ع) مضمون و ناسزا كتابت كند. خدا منتقم حقيقي است و دست بردار نيست. براي سي و دو عدد روزنامه خودش را به كشتن داد اما ملك پولي جمع كرد، افسوس كه لذتي از آن نبرد. اين دو نفر اگرچه بابي ازلي بودند؛ اما عقيده ي بيشتر مردم در لامذهبي آنهاست.. خداوند، همه را از سوء اعمال خود حفظ فرمايد. (9)تاثير پذيري ميرزا جهانگير خان از انديشه هاي ميرزا آقا خان كرمانيفريدون آدميت درباره ي يكي از تاليفات ميرزا آقا خان كرماني و چگونگي ارتباط صور اسرافيل با او نكته هايي را بيان كرده است. آدميت ضمن بيان مقدمه نويسي صور اسرافيل بر رساله ي آقا خان و تاثير پذيري وي از انديشه هاي او مي نويسد:...شايد عنوان اين جزوه با رساله ي در تكاليف ملت نوشته ي ميرزا آقا خان كرماني بي ارتباط ندانست. مي دانيم كه ميرزا جهانگير خان نويسنده ي صور اسرافيل با آثار ميرزا آقاخان خوب آشنا بوده و متاثر از اوست. مقدمه اي هم بر رسانه ي مورد بحث نگاشته شده، رنگ تفكر ميرزا آقاخاني را دارد، گرچه مقدمه از متن اصل رساله جداست. از سوي ديگر، مضمون رساله ي ميرزا آقا خان به اعتراف خودش انقلابي بوده، حال آنكه رساله ي حقوق و وظايف ملت، آهنگ انقلابي ندارد... به نظر ما موضوع رساله با سلسله مقالاتي كه به امضاي «م.ا.د» (علي اكبر دهخدا) در روزنامه صور اسرافيل منتشر شده دقيقا جور مي آيد. (10)كفر و الحاد ميرزا عبدالحسين خان معروف به آقا خان، فصل مفصلي مي طلبد كه خارج از تحمل اين نوشتار كوتاه است. (11)دبير و مدير نشريهعلي اكبر دخو، معروف به دهخدا فرزند خان بابا خان در 1258 ش متولد شد. وي تحصيلاتش را در مدرسه سياسي تهران تمام كرد و مدتي نزد ميرزا ابراهيم خان معاون الدوله كاشي به سر برد و به همراه او عازم بالكان شد و گويا از آنجا به عنوان منشي گري معاون الدوله به رم و سپس به بادكوبه رفت. بعد ازچند ماه به رشت مسافرت كرد. چون اين مسافرت او (سال 1323 ق) مصادف با نهضت مشروطه و به تعبير درست تر، مقارن با نهضت عدالتخانه گرديد، او نيز به تهران آمد و در سال 1325 ق به كمك ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل و خويش او، ميرزا قاسم خان صور اسرافيل، روزنامه صور اسرافيل را تاسيس كرد. پس از انحلال مجلس، دهخدا و جمعي ديگر از دوستانش به سفارت انگليس رفتند و جان سلامت به در بردند و روانه اروپا شدند. وي در ايوردون سوئيس، مدتي به نشر همان روزنامه پيش گفته پرداخت، به گونه اي كه برون انگليسي از او تمجيد كرد. درباره دهخدا گفته اند كه: «از جمله نجات يافتگان سفارت انگليس بود». (12)پس از فتح تهران در سال 1327 ق به تهران آمد و در دوره دوم، وكيل كرمان شد. (13) نامبرده در هشتم اسفند 1336 در 76 سالگي در تهران، در گذشت. (14)ميرزا علي اكبر دهخدا - در زندگاني سياسي اش- فراز و فرود عجيبي دارد؛ يك زمان، او را در صدر مشروطه مي بينيم كه جزء تندروترين افراد قرار دارد، به گونه اي كه به همدستي گروهي، مانند جمال واعظ، مساوات و... قصد از ميان برداشتن و ترور يکي از مجتهدان بزرگ پايتخت را مي نمايد. (15)در همين دوره بود كه به اروپا گريخت. اما يك زماني ديگر (مشروطه دوم) نيز دهخدا را مي يابيم كه ازحزب تندرو به حزب «اعتداليون» پيوسته، به گونه اي كه به ناسزاهايي كه در روزنامه ها عليه او مي نويسند، پاسخ تفصيلي نمي دهد! پس از درگذشت جهانگير خان، مجددا انتشار اين نشريه به وسيله ي علي اكبر دهخدا در شهر ايوردون از بلاد سوئيس ادامه يافت. (16)ابراهيم صفايي ذيل عنوان «تندروي مخالفان» مي نويسد:مشروطه خواهان و مخالفان شاه، كار هتاكي و ناسزاگويي را به حد بي شرمي رسانده بودند. دهخدا با امضاهاي مستعار در روزنامه صور اسرافيل، حملات زننده و ناروايي به شاه مي نمود. (17)ميرزا علي اكبر دهخدا اگر قبلا در ايران فقط به دين و عالمان اهانت مي كرد؛ ولي بعد از رفتن به خارج، شروع به تخريب و هتك حرمت مردم ايران نمود. دخو اين جسارت هايش را يك عادت مي داند كه تركش موجب مرض است. او در نخستين شماره‌ي روزنامه اش از ايوردون در ستون «چرند پرند» مي نويسد:الان درست پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقيقه بود كه من [به جهت] بعضي ملاحظات چرند پرند ننوشته بودم؛ يعني اين عادت يكسال و نيم خودم را ترك كرده بودم و چنان كه همه ايراني ها مي دانند ترك عادت هم موجب مرض است. يعني همان طور كه يكصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر هميشه زير دست چهارده پانزده نفر فراش و پيشخدمت و مشت و مال چي و آفتابه لگن گذار حكومت نباشند؛ ناخوش مي شوند... . همان طور كه خاقان مغفور فتحعلي شاه روزي در ساعت... ناخوش مي شد و همانطور كه اگر مهد عليا مادر ناصرالدين شاه شب ها... ناخوش مي شد. و همان طور كه ام خاقان زن حاج نصير السلطنه اگر شبها با محمد علي شاه ملاقات نمي كرد ناخوش مي شد و همانطور كه محمدعلي ميرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه [؟!‍] خود تاج السلطنه را نمي ديد ناخوش مي شد و همانطور كه اعلي حضرت... و همانطور.... نزديك بود من هم ناخوش بشوم... و من بعد از پنج ماه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقيقه انتظار داغ دلي از چرند پرند بگيرم... همان طور كه گاو وزير داخله، وزير داخله گاوهاست. (18)پيشتر شاره شد كه ابراهيم صفايي و فريدون آدميت نيز به اين مطلب تصريح دارند، (19) چنانكه صفايي، دهخدا و بي شرمي هاي او را باعث قتل ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل مي دانسته و نگاشته است:... بيچاره جهانگيرخان، جوان پرشور و بي تجربه، فداي بي آزرمي و تندروي هاي دهخدا گرديد كه در روزنامه ي صور اسرافيل به شاه و درباريان [و مقدسات ديني] بي پروا توهين مي كرد و ناسزا مي گفت. (20)صفايي در كتاب ديگرش مي نويسد:دهخدا در طهران سردبير و نويسنده مقالات اساسي صور اسرافيل بود و تندروي ها و بي پروايي هاي او، ميرزا جهانگير خان را به كشتن داد و خود از معركه گريخت. (21)دهخدا نويسنده ثابت صور اسرافيل، در جاي جاي نشريه به روشني نوشته كه اعتقاد چنداني به اسلام ندارد (22) و رو به سوي غرب و ملكم خان و فروغي نهاده است. او گاهي نوشته است:من آن وقت ها همين حرف ها را مي خواندم و بهمان اعتقاد قديمي ها كه خيال مي كردند هرچه توي كتاب نوشته صحيح است، من هم گمان مي كردم اين حرف هم صحيح است؛ اما الان كه كمي چشم و گوشم وا شده؛ حالا كه سري توي سرها داخل كرده ام مي بينم كه بيشتر از آن حرفهايي كه توي كتاب نوشته اند پر پاي قرصي ندارد. بيشتر آن مطالب هم كه ما قديمي ها محض همين كه توي كتاب نوشته شده ثابت و مدلل مي دانستيم پاش به جايي بند نيست. (23)ميرزا قاسم خان صور اسرافيل، از مديران صور اسرافيل و سرمايه گذار آنميرزا قاسم خان صور اسرافيل پسر ميرزا حسن خان، معروف به تبريزي (گويا اصالتا از فارس) بوده است. در ابتدا در دوره مظفر الدين شاه، پيشكار امين حضرت تبريزي در امورات بناخانه بود. در دوره ي مشروطيت به سرمايه ي او روزنامه ي صور اسرافيل تاسيس و او جزء مشروطه طلبان گرديد و وكيل و وزير گشت و مدافع رضا خان و مخالف مدرس شد. (24)اسماعيل رائين درباره دست داشتن ميرزا قاسم خان در كميته ي ترور و تاسيس گروه ضربت مي نويسد:يكي از ماموريت هاي مامور اعزامي (كه از مركز حزب در باد كوبه) اين بود كه او بتواند تصميمات مهم كميته مركزي را از بادكوبه به تهران برساند و به شعبه حزب در تهران تسليم كند و راههاي اجراي خط مشي اصلي را در وضع پيدا شده به آنان بفهماند... براي انتخاب چنين ماموريت مهم و خطرناك، من به ابتكار خود پدرم، ميرزا علي اكبر افشار را پيشنهاد كردم. پيرمرد با كمال ميل و داوطلبانه، آن مسافرت خطرناك را پذيرفت. علاوه بر آن، او موفق شده همراه انقلابي معروف ايران، ميرزا قاسم خان صور اسرافيل كه از اعضاء كميته حزب سوسيال دموكرات بود، گروه ضربت را تشكيل دهد. اين گروه براي محمدعلي شاه آماده مي شد. براي اينكه كار گروه ضربت سريع و مطمئن به نتيجه برسد، پدرم با كمك كميته ي انقلاب يك كالسكه مجلل و دو راس اسب قشنگ يورغه به رنگ خاكستري خالدار خريداري كرد و... متاسفانه در سازمان سري گروه ضربت، خائني به نام نورادلين مانع اجراي فكر ترور شد. (25)شكل ظاهري و مشخصات نشريهبعد از اشاره ي كوتاهي به مدير و دبير نشريه، اكنون به طور خلاصه به شكل و محتواي آن اشاره اي مي شود. اين هفته نامه، در 35 شماره منتشر شد كه 32 شماره آن در تهران پخش گرديد. نخستين شماره اش در 17 ربيع الاول 1325 و آخرين شماره اش در شنبه 20 جمادي الاولي 1326، يعني سه روز قبل از كشته شدن ميرزا جهانگيرخان منتشر شد. (26) سه شماره ي آن نيز در ايوردون سوئيس تنها به كوشش علي اكبر دخو (دهخدا) و سرمايه ي مالي معاضد السلطنه پيرنيا تهيه شد و انتشار يافت. (27) هفته نامه ي صور اسرافيل در تهران به صورت هفتگي چاپ و منتشر گرديد. (28) در تهران از 17 ربيع الثاني 1325 تا 20 جمادي الاول سال 1326، و در ايوردون (Iverdon) از اول محرم 1327 تا 15 صفر همان سال انتشار يافت. (39)بالاي صفحه ي هفته نامه، مصور است به يك نقاشي تخيلي؛ فرشته اي كه (به شكل آدمي با دو ال) شيپوري بر دهان دارد كه در آن دميده و بر روي امواج صداي آن، شعارهاي گردانندگان هفته نامه، نقش بسته است؛ يعني «حريت»، «مساوات» و «اخوت». بر صدر صفحه ي آن آيه ي 51 سوره ي يس نقش بسته كه كلمه ي صور در آن است. و ذيل تصوير ها و آغاز نوشتارش؛ بخشي از آيه ي 101 مومنون كه باز كلمه ي مبارك صور در آن هست. تمام 35 شماره، هر كدام هشت صفحه مي باشند، حتي دو شماره ي 7 و 8 را كه بعد از توقيف كوتاهي با هم چاپ نموده، شانزده صفحه شده است؛ يعني باز هر شماره؛ هشت صفحه دارد. اين روزنامه چندين بار، به خاطر جسارت به مقدسات ديني و شخصيت هاي ديني و حاكمان، توقيف شد و از طرف مرحوم طباطبايي حكم تكفير نويسندگان آن داده شد. (30)طبق اسناد موجود (خود روزنامه) و ادعاي دهخدا، قلم زن اصلي آن از اولين شماره تا آخرين آن، دهخدا بوده است؛ (31) به نوشته ي كسروي ميرزا علي اكبر دهخدا، نويسنده گفتارهاي صور اسرافيل بوده است. (32) صور اسرافيل طرف توجه همه ي مشروطه طلبان تندرو بود و ميرزا جهانگير خان شيرازي، معروف به صور اسرافيل و ميرزا قاسم خان تبريزي مدير و آقاي دهخدا سردبير و مقالات اساسي و «چرند و پرند»هاي اين هفته نامه نيز به قلم ايشان بود. (33)بيان نظر و مشاهده ي شاهدان در مورد نشريه1. عين السلطنه: نشريه صور، دست از يقه ي شريعت بر نمي دارد.يكي از شاهدان عيني در مورد آن نشريه و نويسنده چرند پرند آن نوشته است:روزنامه صور اسرافيل اگر دست از يقه ي شريعت و اوهامات بر دارد، از همه بهتر است، خصوصا چرند پرند آن... . (34)پيش تر گفته شد كه عين السلطنه، در مورد صور اسرافيل و نشريه اش مي نويسد:اين ميرزا جهانگير شيرازي يكي از آن لامذهبها... يا از مذهب بد مي نويسد و يا از علما يا از شاه و محترمين... بعد از هزار و سيصد سال دنبال مذهب افتاده و مي خواهند مذهب تازه اي براي ما درست كنند! (35)2. كسروي: از كفريات آن روزنامه ها، جسارت هاي عجيب صور اسرافيل به دين خاتم است.كسروي از قول يك شاهد عيني كه در هفتم رجب 1325 سخنراني مي كرد، چنين نقل نمود كه گفت:.... اي برادر ديني! مجلس كجا و مذهب كجا. تو رفتي مجلس براي تعديل امور دولت فراهم كني يا اظهار مذهب كه اين روزنامجات را محرك شده... مردم را به شورش و غوغا آورند. اگر از كفريات آن روزنامجات سوال كني مي گويم از جمله.... در روزنامه «صور اسرافيل»، دين پيامبر را بازيچه خبرداده... . (36)3. طباطبايي: نويسندگان مقاله در صور، كافرند و واجب القتلملك زاده نيز به آن سخن كسروي (مبني بر جسارت آن نشريه به دين خاتم) و تكفير گردانندگان آن هفته نامه از سوي مرحوم طباطبايي تصريح مي نمايد؛ اما با اندكي تحريف و وارونه سازي! (37) او از قول دهخدا، حكايتي نقل مي كند كه به قول خودشان «پايه تقوا و علاقه مندي» اداره كنندگان روزنامه صور اسرافيل را به مشروطيت مي رساند: «در يكي از نمره هاي صور اسرافيل، مقاله تندي بر ضد روحانيت نوشته بود...».مرحوم طباطبايي... به بهبهاني مي گويد:آقا شما مقاله صور اسرافيل را خوانده ايد؟ بهبهاني با خونسردي جواب مي دهد: بلي. طباطبايي با عصبانيت مي گويد: نويسندگان اين مقاله كافرند و به اسلام توهين كرده اند و واجب القتل اند. (38)در پي اين حكم مرحوم طباطبايي، ميرزا قاسم خان صور اسرافيل بعد از توقيف و رفع آن، نامه اي به مرحوم طباطبايي نوشت تا خود و همكارانش را تبرئه كند. (39)جسارت اين نشريه، در بين مردم مسلمان بازتابي تند يافت و شخصيتي چون سيد محمد طباطبايي را آزرده و بر آشفته ساخت.4. سيد عبدالله بهبهاني: وزير علوم! صور اسرافيل را توقيف و تنبيه كنيد! سيد عبدالله بهباني، پيشواي ديگر مشروطه نيز طي نامه اي به مخبر السلطنه، وزير علوم، خواستار توقيف روزنامه و تنبيه مدير آن گرديد:... امروز جمعي از اهل علم و غيره، جريده صور اسرافيل را ارائه به داعي كرده و بعضي امور غير لايقه در آن درج بود، ديدم. علاوه بر اينكه حقيقتاً درج اين گونه مطالب در روزنامه و نشر آن، با لوازم اسلاميت سازش ندارد. گمان دارم اين مطالب به همين زودي موجب فساد عظيمي در دارالخلافه و ساير بلاد شود. آخر خودتان ملاحظه بفرماييد كه اگر بنا باشد در روزنامه ‍[اي] كه در پايتخت اسلام طبع مي شود، صريحا نوشته شود كه هزار و سيصد سال كسي پيدا نشده است كه در مقابل نصارا سخن حسابي بگويد...، ديگر براي اسلام چه باقي مي ماند؟! و اين چنين تعرض به علماي اعلام به طوري كه موجب توهين [به] نوع است و به تمام اهل علم بر مي خورد...؛ جدا از جناب اجل عالي مي خواهم كه فوراً اين روزنامه توقيف، و مدير آن را هركس است به سياست لازمه، تنبيه بفرماييد. خيلي فوري اين اقدام را فرموده و داعي را مستحضر داريد... 26 جمادي الاول 1325 ق. (40)گزارشي اجمالي از محتوا و مباني هفته نامه ي صور اسرافيلپرداختن به تمام مطالبي كه در صور اسرافيل نوشته شده، فرصتي ديگر مي طلبد، اما به طور گذرا به محتواي آن نشريه و انديشه ي نويسندگان و گردانندگان آن اشاره مي شود.به طور كلي انديشه ي گردانندگان هفته نامه، يعني ميرزا علي اكبرخان دهخدا، ميرزا جهانگير خان شيرازي، معروف به صور اسرافيل و ديگر همكارشان ميرزا قاسم خان و چاپ آن نشريه، بر مدار زير بود:1. دين ستيزي، تخريب، تحريف دين، شبه افكني و هتاكيهفته نامه ي صور اسرافيل، شرع و مشروعه خواهي و مشروعه خواهان را خرافه، اوهام، مضحك، مزخرفات و كهنه پرستي ناميده است. (41) گاهي به كنايه و گاهي هم صريح عليه اعتقادات مردم قلم زده و گاهي هم خيلي راحت به بهانه ي جسارت به علما،در حقيقت به خدا و قرآن ايراد گرفته و به حكم روشن اسلام تعرض كرده است. (42)2. اهانت به حكما، فقيها و دانشمندان مسلمانهفته نامه ي صور اسرافيل، به تمام علما، حكما و دانشمندان ايراني جسارت نمود. صور اسرافيل در يكي از شماره هاي خود، مقاله اي را به چاپ رساند كه در واقع، ادعانامه اي تند عليه تمامي حكما و متكلمان بزرگ مسلمان كشورمان بود! او بود كه چنين نوشت:حكمت و كلام ما، معجوني است مضحك از خيالات بنگي هاي هند، افكار بت پرستهاي يونان اوهام كاهن هاي كلده، و تخيلات رهابين يهود. پيشوايان پرستندگان گنگ، علماي عابدين لاما و روساي عناصر پرستان هند، هر يك اقلا يك يا دو كتاب مختصر و مفصل در فلسفه مذهب باطل خود نوشته در ميان ملت و امت خويش انتشار مي دهند، اما در هزار و سيصد سال، شهوت رياست، لذت اصوات نعال و حرص قرب سلطان، به علماي ما فرصت نداد كه فلسفه اسلامي را از اين مزخرفات جدا كرده و يك رساله مختصر مشتمل بر حكمت طريقه حقه خودشان به زبان عوام، نوشته، منتشر كنند... . (43)3. تخريب عالمان و روحانيان و اهانت هاي عجيب به علماي مشروطه خواهاز جمله رسالت هاي اين هفته نامه، جسارت و تخريب علماي دين، به ويژه عالمان مشروطه خواه، مانند مرحوم كني، مرحوم ميرزا حسن آشتياني، شهيد شيخ فضل الله نوري، محمد آملي، ابوطالب زنجاني، سيد علي آقا يزدي، ميرزا هاشم تبريزي، ميرزا حسن مجتهد تبريزي و مرحوم آخوند ملا عباس بود. اين تخريبها در غالب آن 35 شماره به چشم مي خورد. (44)ميرزا جهانگير خان و دهخدا در آن نشريه، اين گونه لب به جسارت مي گشايند و خطاب به همه ي مردم ايران مي نويسند:... اگر همه اهل ايران با شما كهنه پرستان هم عقيده باشند جمعيتتان بالغ بر سي كرور نخواهد شد. سه هزار و يكصد كرور آدم هاي دنيا كه تمام با عقايد ما شريك اند، شما را خواه نا خواه [خواه، ناخواه]، مجبور به قبول اين اصول مسلمه خواهد كرد... عنقريب سيل اين خيالات تازه، اراضي مقدسه شما را گرفته، لوث اين اوهام و خرافات مندرسه شما را از روي زمين خواهند شست.(45)همين نشريه و گردانندگان و گردان آنها با بانگ بلند فرياد بر مي دارد كه:قوانيني كه به تأييد مجتهد بخواهد باشد آن قانون به كلي بي مصرف و به قدر ذره اي معني نخواهد داشت.(46)نشريه صور اسرافيل در يك تهمت عظيمي پا را از اين هم فراتر گذاشته و نوشته است:علت جايگاه و پايگاه داشتن علما نزد مردم ايران دو امر بيشتر نيست: يك جهل، ديگري عادت به تعبد. درمدت هزار و سيصد سال... چنان ما را به تعبد و قبول كوركورانه اصول و فروع خودمان نمودند و چنان راه غور و تأمل توسعه افكار را بر روي ما سد نمودند كه...(47)نشريه، جسارت به سيد ميرزا ابوطالب موسوي به ميرزا ابوطالب زنجاني را چنين با تمسخر ياد كرده است:بقيه سال نامه و هم درين سال جناب عالم بما في السموات و ما في الارض و ما بينهما و ما تحت الثري، يعني آقا سيد ابوطالب زنجاني كه چند دفعه در زمانهاي پيش، شيخ فضل الله را تكفير كرده[؟!](48) دوباره به صحت عقايد شيخ معتقد شده و در لوطي بازي...، درست مثل ميمونهاي هند، تقليد شيخ را بيرون مي آورد.(49)ميرزا ابوطالبي به صدق و صفا و علم و تقوا معروف بود به گونه اي كه مهر او و شيخ نزد قضات دادگستري ارجو اعتبار خاصي داشت به گونه اي كه تا مدتها بعد نيز هر جا مهر آن پاكان را بر پاي سندي مي ديدند قضات مي گفتند كه كار ما آسان شد. زيرا كه مهر شيخ و ابوطالب ناسخ و منسوخ ندارد. تفصيل اين مسائل را در مقاله اي درباره ميرزا ابوطالب آورده ايم.(50)هفته نامه، خطاب به علما و مراجع ديني مي نويسد:... سيد علي آقا و شيخ فضل الله و عاملي[آملي] و رستم آبادي و سيد محمد تفرشي و حاج ابوطالب زنجاني و نقيب السادات و پسرش و اكبر شاه و حاج ميرزا لطف الله روضه خوان و سلطان العلماء و جمعي ديگر از سيد و آخوند را ... پلوهاي چرب پر ادويه و قرابه هاي عرق محله همه را گرم كار كرد.(51)ناظم الاسلام كرماني، ثقه الاسلام تبريزي، فريدون آدميت و ... نوشته اند كه صوراسرافيل و يارانش منبع فساد و عناد و آشوب(52) و خرابي و ترور بودند؛ (53) نه شيخ فضل الله و ديگر علما.4. ترويج انديشه هاي ماسوني و غربيمعرفي و تبليغ كتابهاي ميرزا ملكم خان و افكار ماسوني ها در نشريه صوراسرافيل جلوه اي خاص دارد كه نشانه گرايش نويسندگان اين روزنامه به افكار غربي و ماسوني است.(54) صور اسرافيل گاهي با تيتر«مژده» و زماني با عنوان «بشارت»- در اينجا كنايه مردم ايران را مرده هاي چند هزار ساله گورستانهاي غفلت و ناداني مي داند كه تنها با خواندن و عمل به كتابهاي ملكم خان بيدار مي شوند! تا بستري براي تبليغ نوشته هاي ملكم خان ارمني فراهم سازد!(56)- و بارها هم در قالب «اطلاعيه» براي كتابها،روزنامه ها و مجموعه آثار (كليات) ملكم خان تبليغ فروش آنها را مي كردند.(57)نشريه صوراسرافيل مي نويسد: «... همان انجمن (ماسونيك) است كه موجب آبادي دنيا و رفع خرافات و اوهام باطله مي باشد».(58)اسماعيل رائين درمورد فراماسونها مي نويسد: ماسونيها نه تنها براي ايران نكبت به بار آوردند بلكه براي انگليس نيز هم او در آخر جلد اول كتابش به اشاره اي معنادار با اين عبارت «پوزش و تأسف» از خرابكاريهاي ماسونرها و خرابي ايران به دست آنها با تاسف و تأثر ياد كرده است.(59) همين نويسنده در عبارتي كوتاه و گويا نوشته است:كاري كه فراماسونهاي انگليسي و ايراني عالماً و عامداً با ميهن ما كردند عواقب نكبت باري داشت كه بدبختي آن بعدها دامنگير خود انگليسي ها نيز گرديد.(60)5. جسارتهاي ناموسي و خلاف ادب به ايرانيان و تحقير ملتسردبير سابق و همه كاره كنوني نشريه بعد ار آنكه از طريق سفارت انگليس به خارج از كشور فرار داده مي شود به شهر ايوردون در سوئيس مي رود و در يكي از ستونهاي همان «چرندو پرند» صور اسرافيل مي نويسد:... يكصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر هميشه زير دست چهارده نفر فراش و پيشخدمت و مشت و مال چي و آفتابه لگن گذار حكومت نباشند، ناخوش مي شوند. همانطور كه اهالي رشت، شيراز، اصفهان، بلوچستان، خوزستان، كرمانشاهان، لرستان، عراق، كردستان و يزد، اگر سالي چندين صد دختر باكره و هزارها طفل امرد براي اندرون آبدارخانه هاي حكام ندهند. ناخوش مي شوند و همانطور...؛ اي ادباي ايارن[!] الان شما يك سال ونيم است به چرند و پرند نوشتن دخو عادت كرده ايد و خوب مي دانيد چرند و پرند نوشتن يعني چه... به بينيد [ببينيد] من هرگز در تمام عمر بان [به اين] چرند و پرندي نوشته ام يا شما در عمرتان خوانده ايد.(61)6. اهانت به شعائر دينينشريه و انتشاردهندگانش به بهانه هاي مختلف به مسخره كردن و تخريب حجره و حوزه درس(62) و عالمان و ديگر شعائر و مظاهر ديني مردم پرداخته است.(63)7. ترويج باستان گرايينشريه صوراسرافيل به طور صريح و بي پرده به ترويج باستان گرايي مي پرداخت و از مزدك و مجوس و كاوه و كامبيز و نادر و ديگر سلاطين! آن هم بدون نامي از اسلام يا خدمات متقابل ايران و اسلام تعريف مي كرد!(64)اين هفته نامه، سراسيمه و تناقض گويان منتشر مي شد و به قول كسروي«با نفاق و دورويي»(65) گاهي- همان طور كه پيش تر ديديم- از باستان پرستي قلم مي زد و زماني از غرب گرايي! نشريه صوراسرافيل- در اواخر كار- بي پرده تر از قبل مي نوشت. در يكي مانده به آخرين شماره اش درباره يكي از مهم ترين دستورهاو نشانه هاي اسلام يعني تقسيم كار در خانواده و ريش مردان و نيز به طور ضمني به تمسخر دعاو نيايش مي پردازد و مي نويسد:حالا من صريح مي گويم و وجدان تمام وزرا و وكلا و اولياي امور را شاهد مي گيرم كه اصل خرابي مملكت و بدبختي اهل ايران همان اعتقاد كاملي كه...، ديگر عقل من به جايي نمي رسد بروند ختم عمن يجيب(66) بگيرند... اين اولش و اين هم آخرش دخو(67)8. ترويج آزادي مطلق؛ بدون قيد شرع و عقلنشريه صور و گردانندگان سه گانه اش براي دستيابي به آزادي مورد نيازشان به انبيا نيز افترا بستند و به آرامي دست وحي را از زندگي اجتماعي و تعيين آزادي كوتاه كردند آنان مي گفتند كه چون نوع بشر بر اساس طبيعتش در تشخيص كمال قادر است! حد ومرزي براي محدود كردن آزادي نديده اند؛ مگر ضرر به آزادي ديگران! عين قول و قلم آنها را بنگريم كه خود گويا و روشن است. آنان نوشته اند:معني آزادي كه تمام انبيا و حكما و علماي دنيا مستقيم يا غير مستقيم براي تكميل معني آن كوشيده اند... همين است كه مدعيان توليت قبرستان ايران كمال انسان را به معرفي هاي حكيمانه خودشان محدود نكرده و اجازه فرمايند تا نوع بشر به همان وسائل خلقتي در تشخيص كمال و پيروي آن بدون هيچ دغدغه خاطر ساعي باشند معني آزادي چيست؟... [ابتدا مي نويسد]: آزادي رفتار نمودن انسان است در تمام امور مشروعه خود به نحو دلخواه. آيا سرحدي براي اين رفتار دلخواه هست؟ سرحد اين رفتار دلخواه تنها آزادي ديگران است... يعني سرحد اين آزادي تا آنجا منبسط مي شود كه به آزادي ديگران صدمه[اي] نرساند. حدود آزادي هر فرد هيئت ديوار آزادي فرد ديگر است.(68)نتيجهدر اين مقال پس از اشاره به احوال نشريه و ناشرانش بر اساس سند و مكتوب بي واسطه كه در كمال آزادي و اوج اختيار و قدرت آن را نگاشته اند ناشران نشريه طلوع مشروطيت ايران به هيچ خط قرمزي اعتقاد نداشتند. از همه بد مي گفتند و مخالف همه چيز بودند بازار را آشفته مي كردند. دم از قانون و ترقي مي زدند ولي به منطق جنگل عمل مي كردند، به گونه اي كه نه تنها مردم را به خود بلكه به مشروطه هم بدگمان و متنفر مي كردند. مجموعه عملكرد آنان موجب به فعليت رسيدن استبداد محمد علي شاه و انزوا و اعدام علما گرديد. سرانجام آنان به دامن بيگانه پناه بردند و در كنار پهلوي قرار گرفتند و بنيانگذار حكومت استبدادي رضا خان شدند اينان دم از ترقي خود و تحجر علما مي زدند! پي نوشت‌ها:1. علي اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج10 (ط جديد)، ص15080، ذيل كلمه «صوراسرافيل»2. ر. ك: رحيم رضا زاده ملك، چكيده انقلاب حيدر خان عمو اغلي، ص43-42،46 و 72/ همچنين ر.ك: فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران...، ج2، ص110-109 و 173/ عباس اقبال، مجله يادگار، ش716، (سال 1325)/ منصوره اتحاديه (نظام مافي)، پيدايش و تحول احزاب سياسي مشروطيت دوره اول و دهم مجلس شوراي ملي، ص68-71 به نقل از: مجموعه متون و اسناد تاريخي،كتاب پنجم(قاجاريه)، ص1-2. و نيز ر.ك: رئيسي نيا، حيدر عمو اغلي گذر از طوفانها، ص 83-84.3. به نقل از: رحيم رضا زاده ملك، چكيده انقلاب حيدرخان عمواغلي، ص40.4. ر. ك: رحيم رضا زاده ملك،همان، ص81-82، براي اطلاع از ترورهاي حيدر عمو اغلي و يارانش، ر.ك: رئيسي نيا، حيدر عمو اغلي گذر از طوفان ها،ص48-38.5. اين تكفير- همان طور كه در متن مي بينيم- از طرف يكي از سران مشروطه خواه بوده، نه مشروعه.6. علي اكبر دهخدا، همان، ج10، ص15080، مدخل صور اسرافيل.7. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، كتاب دوم، ص438-439 و نيز ر.ك: احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش يكم، ص278/علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيوندها و گسست ها، ص130-132.8. عين السلطنه، روزنامه خاطرات، ج3، ص1834/ و نيزر.خبرنامه همايش يكصدمين سالگرد نهضت مشروطيت، ش1،14 و 15 مرداد 1385، ص55.9. عين السلطنه، روزنامه خاطرات، ج3، ص2123.10. فريدون آدميت/ ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، ص327. اعظام الوزاره و ناظم الاسلام كرماني نوشته اند كه انديشه ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل از شيخ هادي نجم آبادي نيز متاثر بود و به همراهي يارانش با او ارتباط داشتند.(ر.ك: حسن اعظام قدسي (اعظام الوزاره)، خاطرات من يا تاريخ صد ساله ايران، ج2، ص1245).11. براي آگاهي از اسلام ستيزي آقاخان كرماني و انحرافات عقيدتي و فكري او، ر. ك: مجموعه تاريخ تهاجم فرهنگي غرب، ج6، ص4، 21-23 و ص75 به بعد / علي اكبر ولايتي، مقدمات فكري نهضت مشروطيت، ص22-25، 150-182/ ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص22/ كونت گوبينو، «اميركبير1 و 2و 3» مجله محيط، ش 32و 57و 50/ مهدي بامداد، شرح حاغل رجال ايران در قرن 12 و13 و 14 هجري قمري، ج1، ص 80-83 و 326/ ناظم الاسلام كرماني،تاريخ بيداري ايرانيان، ص 13-15/ سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، ص 212ث-211/فريدون آدميت، انديشه هاي ميرزا آقا خان كرماني و انديشه هاي ميرزا فتحعلي آخوند زاده.12. مهدي بامداد، شرح حال رجچال ايران در قرن 12 و 13 هجري قمري، ص429.13.كتاب اسامي نمايندگان مجلس شوراي ملي به نقل از: ابراهيم صفايي، تاريخ مشروطيت به روايت اسناد، ص361.14. آنان به خانه ملك المتكلمين رفته تا به او بگويند كه وسايل كشتن شيخ فضل الله را آماده كرده اند. (ر.ك: مهدي ملك زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، كتاب سوم، ص620).15. آنان به خانه ملك المتكلمين رفته تا به او بگويند كه وسايل كشتن شيخ فضل الله را آماده كرده اند. (ر.ك: مهدي ملك زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، كتاب سوم، ص620).16. ه. ل. رابينو، روزنامه هاي ايران از آغاز تا سال 1329ق/ 1289ش،ص191.17. ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص331-332/ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش سوم، ص594-595.18. ر.ك:هفته نامه صوراسرافيل، ش1، ايوردون- سويس، غره محرم الحرام 1327، ص7، پاراگراف دوم، سطر6 به بعد/ و نيز ر.ك: همان، ش11، ص8، ذيل تيتر«بشارت» براي تبليغات نوشته هاي ملكم خان كه مردم ايران را «مرده هاي ...» خطاب نموده است. نيز ر. ك: ه. ل. . رابينو، روزنامه هاي ايران از آغاز تا 1329ق،ص192-193.19. آنجا كه سخن از بحران آزادي و جسارتهاي مشروطه طلبان تندرو به ميان مي آورد.20.ابراهيم صفايي، ده نفر پيشتاز، ص97.21. ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص635-636.22. اين معاني را با خواندن چرند و پرند نشريه صوراسرافيل و مرور لغت نامه دهخدا و نيز كتاب نقد و بررسي لغت نامه دهخدا، تاليف رضا استادي مي توان دريافت.23. ر.ك: هفته نامه صوراسرافيل، ش24، ص6، ستون دوم، چرند و پرند/ ش3، ص1، ستون دوم، ش4، ص6/ش7و8،/شماره 12، ص3/ش14، ص7، ستون چرند وپرند.24. ميرزا قاسم خان صوراسرافيل «دراول جزو غلامان امير بهادر بود...» (ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ص635-636). پدرش ميرزا حسن خان معروف به تبريزي در دوره مظفرالدين شاه، پيشكار امين حضرت تبريزي در امورات بنا خانه بود (مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12و 13و 14 هجري، ج3، ص125). قاسم خان در دوره مشروطيت نشريه صور اسرافيل با سرمايه او تاسيس و او نيز يكي از دو مدير نشريه شد. قاسم خان موسس گروه ضربت و ترور بود(اسماعيل رائين، اسناد و خاطره هاي حيدر عمو اغلي، ج2، ص17) در دوران دوم و سوم مجلس وكيل شد و بعد نيز مدافع رضا خان و مخالف مدرس. در كابينه سردار سپه (درخرداد 1306) بدواً كفيل وزارت پست و تلگراف و بعد هم وزير شد و نامش در حزب «ايران نو» متعلق به تيمور تاش ديده مي شود (ر.ك: خاطرات ... بولارد، ص471/ مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12و13و 14 هجري، ج3، ص125و ج5، ص 178/ دولتهاي عصر مشروطيت به كوشش جمشيد ضرغام بروجني، ص180و 185/ محمود تربقتي سنجابي، قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، ص333 به نقل از: علي ابوالحسني منذر، همان، ص80).25. اسماعيل رائين، اسناد و خاطره هاي حيدر عمو اغلي، ج2، ص17.26. ه. ل. رابينو، روزنامه هاي ايران از آغاز تا 1289ش،ص190.27. همان/ و نيز ر.ك: هفته نامه صوراسرافيل، ص1، مقدمه.28. بنا به نوشته خود نشريه، به سبب خشم مردم و مسئولان در امان نبود، به همين لحاظ از شماره «1-6» در تهران، خيابان ناصري، كتابخانه تربيت؛ از شماره«6-20» در خيابان علاء الدوله محاذي مهمانخانه مركزي؛ از شماره«20 -32» در محله امام زاده يحيي كوچه مسجد فاضل خلخالي؛ از شماره «32-35» دفتر چاپش در پاريس و انتشار آن درايوردون سويس بود.29. ر.ك: هفته نامه صور اسرافيل، ش1، از ايوردون- سويس، ص8، ستون1، پاراگراف2.30. مهدي ملك زاده، تاريخ مشروطيت ايران، كتاب دوم، ص438-439/ و نيز ر.ك: احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش يكم، ص278/ اسناد مطبوعات، 142/2و 145به نقل از: علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيوندها وگسست ها، سال4، ش15و 16، ص130-132.31. ر.ك: لغت نامه دهخدا، ذيل نام ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل.32. احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش سوم، ص 653-655.33. عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري قاجاريه، ج2، ص351/ نيزر.ك: ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيدراي ايرانيان، ج3، ص651/ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، بخش يكم، ص273-278.34. عين السلطنه، روزنامه خاطرات، ج3، ص1820.35. همان، ج3، ص1834/ خبر نامه همايش يكصدمين سالگرد نهضت مشروطيت، ش1، ص55.36. به نقل از محمد تركمان، مجموعه رسائل، اعلاميه ها و...، ج1، ص328/ و ج1، ص299-300- علاوه بر اين مطالب مي نويسد: آن روزنامه ها« مردم را به محاسن و فوايد خمار خانه ها و افتتاح بيوتات فواحش تقريب و ترغيب مي كنند».37. ملك زاده مي گويد كه «مقاله تندي برضد روحانيت» تا نزاع را شخصي جلوه نمايد در حالي كه در آن مقاله به دين اسلام علما و مراجع و مردم ايران جسارت شده. متن كامل آن را در همين نوشتار، نوشته ايم (ر. ك، ش12، هفته نامه صوراسرافيل، ش12، ص3).38. مهدي ملك زاده، تاريخ مشروطيت ايران، كتاب دوم، ص438-439/ و نيز ر.ك: احمد كسروي،تاريخ مشروطه ايران، بخش يكم، ص278/ اسناد مطبوعات، 142/2 و145 به نقل از: علي ابوالحسني منذر، تاريخ معاصر ايران، ص 130-132.39. ر.ك: هفته نامه صوراسرافيل، ش6، ص2.40. اسناد مطبوعات، 142/ 2، به نقل از: علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيوند او گسست ها، س4، ش15و 16، ض132.41. ر.ك: هفته نامه صوراسرافيل، ش12، ص1، ستون1، پاراگراف2/ ص3/پاراگراف7/ ش5، ص3، سطر14/ش14، ص7، ش7و8،ص8 ، ستون 1، پاراگراف آخر/ و ش4،ص6، ستون2، پاراگراف5.42. ر.ك: هفته نامه صوراسرافيل، ش24، ص6، ستون دوم، چرند و پرند/ ش3،ص1،ستون دوم/ش4، ص6/ش7و 8،ص8/ش12،ص3/ش14،ص7،ستون چرند وپرند/ش3،ص1.43. صوراسرافيل، ش4، ص6و7، به نقل از: علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي؛ پيونداو گسستها، ص130-132/نيز ر.ك: صوراسرافيل، ش7و8، ص8/ش12، ص3/ش5،ص3،سطر 14.44. ر.ك: همان، شماره1،ص7، ستون اول، پاراگراف آخر، ش2، ص9، ستون دوم /ش3،ص8،ستون اول/ش4،ص6،پاراگراف دوم/ش6،ص4-7،ستون چرند وپرند/ش7و8،ص،4،5،6،7،8،9،14و16/ش12،ص3/ش14،ص7/ش15،ص7،ش16،ص7و8،ش18،ص7،ستون دوم/ ش21، ص7و8/ ش22، ص7،6،5و8/ ش23، ص6/ ش25، ص7/ ش26،ص8،ستون اول، پاراگراف آخر،ش27،ص6-8،ستون دوم،پاراگراف آخر/ش28،ص6/ستون اول،پاراگراف آخر وص7و8 (قندرون)؛ش30،ص7/ش1 (از ايوردون- سوئيس)، ص8،ستون اول، پاراگراف اول.45. هفته نامه صوراسرافيل، ش12، ص3.46. ر.ك: همان، ش16، ص1، ستون دوم، پاراگراف دوم و ص8.47. ر.ك: همان، ش4، ص6، ستون اول، پاراگراف آخر.48. دهخدا دروغ مي گويد. زيرا يك مجتهد ديگر را تكفير نمي كند. اگر هم چنين اتفاقي مي افتاد دهخدا آن را با سند مي آورد و حديثش را در عالم داستان مي كرد. از همه اينها گذشته ميرزا ابوطالب، از حاميان طرح مشروعه شيخ بود و نام و امضايش در كنار نام شيخ فضل الله نوري(ر.ك:عباس اقبال، مجله يادگار، س3،ش2، ص29-30. محمد تركمان، رسائل، اعلاميه ها و ...، ج1، ص 152-153/ و ج2، ص57-58).49. ر.ك: صور اسرافيل، ش27، ص6، چرند و پرند، ستون دوم، پاراگراف آخر و ص7.50. ر.ك: علي احمدي خواه، مجموعه گلشن ابرار، مقاله فقيه فداكار، ج7.51. صوراسرافيل، ش20، ص6، سطر آخر و 7.52. ر.ك: ثقه الاسلام تبريزي، مجموعه آثار قلمي ثقه الاسلام تبريزي، ص84، 154، 217/ يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، ج2، 225- 227و 344/ فريدون آدميت، فكر آزادي و مقدمه مشروطيت، ص324-325/ ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج4، ص163،169،198،206،238،265،275،424،و474/ج5،ص328-329/ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه،ص356-357 و... .53. ر.ك: رحيم زاده ملك، چكيده حيدرخان عمو اغلي، 42-43، 46 و72/ و نيز ر.ك: فريدون آدميت/ ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران...، ج2، ص109-110و173/ عباس اقبال، مجله يادگار، ش716، سال 1325/ منصوره اتحاديه (نظام مافي)، پيدايش و تحول احزاب سياسي مشروطيت دوره اول و دهم مجلس شوراي ملي، ص68-71 به نقل از: مجموعه متون و اسناد تاريخي...، ص1و 2/ و رئيسي نيا، حيدر عمو اغلي گذر از طوفانها، ص 48-83.54. علي ابوالحسني منذر، مشروطه و رژيم پهلوي، پيوندها و گسست ها، ص133.55. ر.ك: صوراسرافيل:ش5، ص856. ر.ك: ميرزا علي اكبر دهخدا، ش11، ص8.57. ر.ك: ش13، ص8/ وش13، ص8.58. ر.ك: همان،ش12، سطر آخر.59. ر.ك: اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ج1، ص692.60. همان، ج1،ص304.61. ر.ك: صوراسرافيل:ش 1، از ايوردون- سوئيس، غره محرالحرام 1327، ص7، پاراگراف دوم، سطر 6 به بعد ( تمام نوشت ها و را در اول اين ذيل شرح حال دهخدا آورديم). و نيز ر.ك: همان، ش11، ص8، ذيل تيتر« بشارت » ( برا ي تبليغ نوشته هاي ملكم خان ارمني كه به كنايه مردم ايران را« مرده هاي ...» خطاب نموده!) و نيز ر.ك: روزنامه هاي ايران از آغاز تا سال 1329ق/ 1289ش، ص192-193.62. صور اسرافيل، ش18، ص7، ستون 2، پاراگراف آخر. با مسخره مي نويسد: « به حوزه درس شيخ ابوالقاسم قسم! به درد دين سيد علي آقا يزدي قسم و ...».63. صوراسرافيل، ش22، ص7 سطر11به بعد+ستون 2، پاراگراف آخر وص8، پارگراف4،سطر.ش29،ص7و8،ذيل همان تيتر قندرون/ش 18،ص7. ش14،ص8،ستون1.ش6،ص7و8/ش7و8،ص13،ستون1،پراگرافآخر/ش16،ص7،ستون1،پاراگراف5وستون2،پاراگراف1،ش17،ص7/صوراسرافيل،ش27،ص7و8،ذيلقندرون وش31،ص8،ستون2،سطر16.64. هفته صوراسرافيل،ش20،ص2،ش14،ص7،ستون1،پاراگراف 2/ همان،ش1، از ايوردون- سوئيس،ص 1، ذيل تيتر «از طرف اداره نشريه» البته تناقض گويي هاي نشريه را كه به نظر مي رسد بر عكس اين مطلب مي باشد مي توان در شماره هاي ذيل ديد: همان،ص 5، پاراگراف2/ش از ايوردون، ص21، ستون1وص2 و...65.كسروي مي نويسد: « روزنامه صور اسرافيل ... در آغاز برخاستن خود بيش از همه رويه و رنگ «شريعت طلبي» مي داشت تا كم كم رنگ و رويه «ميهن پرستي» گرفت. اين دو رنگي در روزنامه ها نيز پديدار بود و روزنامه صور اسرافيل از گام نخست اين رويه نوين را مي داشت... تا آنجا كه شادروان طباطبايي از آن آزردگي نمود و يكبار نيز با دستور وزير علوم جلوگيري از بيرون آمدن آن شد ولي دوباره راه آن را باز نمودند [ البته با چند شرط: عزل مدير مسئول و عدم ذكر نامش در صفحه نخست نشريه] و صوراسرافيل مي بود تا سال توپ بستن دارالشوري پيش آمد و ...» (احمد كسروي، تاريخ مشوطه ايران، بخش يكم، ص277).66. عجيب است از دهخدا كه آيه مشهور قرآني را اشتباه نوشته است. اشاره به آيه 62 سوره نمل است:« أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء ...» كه همزه استفهامي را با عين نوشته است!67. ش31، ص8، ستون 2،پاراگراف 3.68. هفته نامه صوراسرافيل، ش12،ص2.منبع: فصلنامه علمي-تخصصي تاريخ در آينه پژوهش-ش 21





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن