محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827861239
کیانوش عیاری: بعد از اختراع سینما به دنیا آمدم
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: آن زمان در تهران شاهد چیزهایی بودیم كه خیلی زود از سطح شهر رخت بر بست و به تاریخ پیوست. این فیلم را تلویزیون نمایش نداد و تا حدود شش، هفت سال بعد از آن، تصاویر فیلمم را در لابهلای... كیانوش عیاری بیش از 20سال است كه در رشته سینما فعالیت دارد فیلمهای او جزو كارهای مطرح سینمای سالهای اخیر هستند. در كنار «شاخ گاو» كه متعلق به سینمای كودك و نوجوان است، او فیلمهای «تنوره دیو»،«شبح كژدم»، «آن سوی آتش»، «روز باشكوه» و «بودن یا نبودن» را كارگردانی كرده است. مدتی قبل مجموعه «روزگار قریب» او از تلویزیون پخش شد. «بیدار شو آرزو» آخرین فیلم سینمایی او است كه حدود پنج سال از ساخت آن میگذرد. عیاری قصد دارد در آغاز سال جدید فیلم سینمایی «خانه پدری» را جلوی دوربین ببرد. او صحبت درباره این فیلم را موكول به زمانی میكند كه كلید فیلم برداری آن را میزند.عیاری در گفتوگو با «دوچرخه» درباره دوران انقلاب و كارهای هنری خود در آن زمان- و همچنین دوران نوجوانی خود- صحبت میكند.• در روزهای اوج انقلاب چند ساله بودید؟27 ساله بودم و سالها بود كه از شروع فعالیتم در سینمای آزاد اهواز میگذشت. در اواخر نوجوانی و اوایل جوانی فیلمهای مستند و داستانی می ساختم. برخلاف این روزها كه نوجوانان علاقهمند به فیلمسازی به راحتی به دوربینهای فیلمبرداری دسترسی دارند، آن روزها دوربین زیادی برای كار وجود نداشت. تعداد دوربینهای فیلمبرداری و عكاسی- كه در سطح شهر در دست افراد مختلف دیده میشد- بسیار كم بود. آن دوربینها هیچ یك كیفیت خوب و بالای دوربینهای امروزی را نداشتند. من هم گاهی اوقات دوربینی در دستم بود و در اهواز فیلمبرداری میكردم، البته آن روزها كه اوضاع كشور بسیار متلاطم بود مدام بین تهران و اهواز در رفت و آمد بودم و باید پیگیری برخی از مسائل سینمای آزاد و فیلم مستندی را كه برای راهآهن ساخته بودم میكردم. 17 شهریور هم در تهران بودم. • نزدیك میدان ژاله كه بعداً تبدیل به میدان شهدا شد كه نبودید؟چرا، اتفاقاً در نزدیكی آن محل بودم. در متن فاجعه حضور نداشتم و بیشتر در حاشیه آن بودم. حوالی خیابان امیر كبیر و اكباتان میگشتم و عكسهایی هم گرفتم. البته این عكسها بیشتر مربوط به مسائل حاشیه آن اتفاق بود. هیچوقت علاقهمند نبودم كه این عكسها را جایی منتشر كنم. • چرا؟چون همیشه این احساس را داشتهام كه دید خوبی در ارتباط با عكاسی ندارم. در همان ایام یك سری عكس هم از داخل بهشت زهرا گرفتم. قصد اصلی از این عكسبرداری ، استفاده تبلیغاتی برای نمایش حجم وسیع جنایاتی بود كه رژیم شاه انجام می داد. • در آن زمان دوربین فیلمبرداری به همراه نداشتید؟در اهواز دوربین فیلمبرداری هم بود و صحنههایی را به كمك آن میگرفتم. ولی چیز زیادی عایدم نشد و نتوانستم صحنه های درگیری زیادی را فیلم برداری كنم. اوضاع اهواز خیلی متفاوت از تهران بود. • با توجه به اینكه اهواز حال و هوای تهران را نداشت، هیچ فیلم مستندی از وقایع آن زمان نقلاب در این محل گرفتید؟خیر. از آن نوع فیلمهایی كه بتوان در آینده اسم آنها را فیلم گذاشت و از آنها استفاده آرشیوی كرد، نگرفتم. یك مجموعه تصویری كه شامل شكلگیری وضعیت انقلاب بشود نداشتم. بلافاصله بعد از انقلاب یك فیلم مستند برای شبكه یك به نام «تازه نفسها» ساختم، كه درباره شكل شهر تهران در روزهای پس از پیروزی انقلاب بود. تهرانی كه در حال زدودن علائم و نشانههای دوران پهلوی بود. آن زمان در تهران شاهد چیزهایی بودیم كه خیلی زود از سطح شهر رخت بر بست و به تاریخ پیوست. این فیلم را تلویزیون نمایش نداد و تا حدود شش، هفت سال بعد از آن، تصاویر فیلمم را در لابهلای برنامههای مختلف تلویزیون میدیدم كه با اهدافی كاملاً متناقض با هدف و ساخته خودم، تهیه شده بودند. • عكسهایی كه آن زمان انداختید و فیلمهایی را كه گرفتید، هنوز هم دارید؟عكسها را بله، ولی اطلاعی از فیلمها ندارم. در بین وسایل زیادی كه دارم، آنها گم شدهاند.چند بار تصمیم گرفتم آنها را پیدا كنم ولی وقت این كار را پیدا نمی كنم. بیدار شو آرزو» (1383) آخرین فیلم عیاری است • صحبت از 27 سالگی شما و دوران انقلاب شد، اجازه بدهید كمی به عقبتر و دوران كودكی و نوجوانی برگردیم. علاقهتان به سینما از چه زمانی شروع شد؟در همان كودكی. من همیشه یك شوخی در این باره میكنم و میگویم هنگام دنیا آمدن از قابله پرسیدم سینما اختراع شده است یا نه و بعد من به دنیا آمدم! اما از شوخی گذشته، در همان دوران كودكی تجربیاتی در این زمینه داشتم. شش ساله بودم و با اینكه نمیدانستم زاویه دید چیست و آیا میخواهم در آینده فیلمساز بشوم یا خیر، مقوایی را گرد میكردم و از پنجره اتاقم با آن آدمها و محیط بیرون را تماشا میكردم. حركت آدمها را از درون آن لوله تعقیب میكردم. این یك جور انتخاب بود و به گونهای چیزهایی را كه دوست داشتم ببینم، از بقیه چیزها تفكیك میكردم. برای زاویه دیدم یك محدودیتی خلق كرده بودم. این كار اولین گرایش من به سینما را نشان میداد. • و این حس و حال ادامه پیدا كرد و وارد مراحل جدیدی شد؟بله و این در حالی بود كه هنوز بهطور مستقیم با سینما ارتباط پیدا نكرده بودم. یادم میآید سیزده ساله بودم و سر كلاس در حال كشیدن یك نقاشی بودم.آن زمان نقاشی را خیلی دوست داشتم. یك معلم خیلی دوست داشتنی داشتم كه اسمش یادم رفته است. ته كلاس نشسته بودم و همه حواسم به نقاشیای بود كه داشتم میكشیدم. یك باره سایه معلمم را روی كاغذ نقاشیام دیدم. سرم را بلند كردم و معلم را بالای سرم دیدم.این بار آن آدم مهربان و دوستداشتنی حالتی تهدیدآمیز برایم پیدا كرده بود. خیلی بعدها فهمیدم این حس همان چیزی است كه در سینما هنگام نمایش یك تهدید، از آن استفاده میكنند و دوربین را در زاویه پایین میكارند تا به یك چیزی در بالای خود نگاه كند. تعجب میكردم كه چرا در آن روز معلمم را اینقدر ترسناك میبینم و دلیلی برایش نداشتم. بعدها وقتی با سینما آشنا شدم، متوجه این مسئله و خیلی چیزهای دیگر شدم. • این آشنایی به صورت رسمی چه زمانی اتفاق افتاد؟شاید یك دهه بعد. چون به داستاننویسی علاقهمند بودم، قصه فیلمهایی را كه میدیدم برای خودم باز نویسی میكردم. اسامی آدمهای قصه را ایرانی میكردم و تصورم این بود كه آنها داستانهای من هستند. اولین داستانی كه نوشتم «كریم در وحشت» نام داشت. این قصه فقط محصول این بود كه بتوانم بنویسم. داییام در حیاط خانه و در جمع خانواده قصه سه، چهار صفحهای مرا میخواند و گاهی اوقات وقتی به من میرسید، دستی از سر نوازش به سرم میكشید.با این كارش داشت مرا تشویق می كرد. من از خجالت سرم را پایین انداخته بودم. • آن قصه مال خودتان بود یا بازنویسی یكی از همان فیلمهایی كه دیده بودید؟نه، قصه خودم بود. در كنار نوشتن قصه فیلمهای مورد علاقهام، داستانهای خودم را هم مینوشتم. با گذشت زمان احساس كردم كار فیلمبرداری را دوست دارم. رفتنم به سمت عكاسی هم به همین دلیل بود. • اولین بار چه زمانی یك دوربین فیلمبرداری به دست گرفتید؟پانزده ساله بودم. برادرم داریوش (كه حالا خودش مدیر فیلم برداری سینماست)یك دوربین اسقاطی آورده بود كه كار نمیكرد. دوربین هشت میلیمتری بود و نمیشد با آن فیلم گرفت، ولی نگاهش میكردم و به آن عشق میورزیدم. حتی شبها خواب آن را میدیدم. • شما كه به فیلمبرداری علاقهمند بودید، چهطور شد كه به سمت فیلمسازی و كارگردانی رفتید؟در كنار علاقه به كار فیلمبرداری، علاقه خاصی هم به درام داشتم و نسبت به زندگی آدمهای دوروبرم حساسیت ویژهای داشتم، این حساسیت آنقدر زیاد بود كه حتی زمانی میخواستم شهردار شوم. علاقهام به زندگی آدمها و عمرانی و آبادانی، نشانهای از كشش عمیق من به محیط زیستم و اطرافم بود. طبیعی است كه در چنین شرایطی و در حالی كه به داستاننویسی هم علاقهای داری، به سمت فیلمسازی گرایش پیدا كنی. درست در سن 16 سالگی بود كه تعاونی كوچكی را در مدرسهمان با كمك همكلاسیهایم تشكیل دادم. از بین بچهها پول جمع كردم تا فیلمی را بسازم. اسم فیلم «نابخشوده» بود و تحت تأثیر شرایط تعاونی ما ساخته شد. حدود 25 نفر در این تعاونی عضو بودند و من باید فیلمی میساختم كه هر 25 تای آنها در آن بازی داشته باشند. نقش اول متعلق به دوستم رضا بود كه 100تومن داده بود. آنهایی كه 50 تومن گذاشته بودند، نقشهای فرعی را بازی كردند. فیلم را با دوربین فیلمبرداری عموی یكی از بچهها شروع كردیم. روز اول 14 ثانیه از فیلم را فیلمبرداری كردم. همه چیز را سر صحنه كنترل میكردم. ولی صبح روز بعد وقتی به مدرسه رفتم، بچهها را دیدم كه در یك گوشه صف كشیده و منتظرم هستند. از نوع نگاهشان بوی ناخوشایندی میآمد. آنها گفتند ممكن است فیلم سه، چهار ماه طول بكشد و پولهایشان را پس گرفتند. آن پلان چهارده ثانیهای هم جایی رفت كه دیگر هیچوقت آن را ندیدم. الان حاضرم شش میلیون و پانصد هزار تومان بدهم تا آن یك پلان را پیدا كنم! • حالا چرا شش میلیون و پانصد هزار تومان؟برای اینكه فكر میكنم تا اینجا اینقدر برایم میارزد! • چه چیزی باعث شد تا این مبلغ را بخواهید بدهید و نه كمتر یا بیشتر؟سال به سال این مبلغ بالاتر میرود. • یعنی روز اول برایتان مثلاً هزار تومان ارزش داشت؟زمانی بود كه فكر میكردم حاضرم دویست تومان بدهم و آن را داشته باشم. با گذشت زمان، این رقم افزایش پیدا كرد. • در آن دوران به بازیگری فكر نمیكردید؟اصلاً، با تأكید میگویم خیر. • چرا؟ خیلی از نوجوانها بیشتر از فیلمبرداری یا كارگردانی، به این فكر میكنند كه خودشان را در جلوی دوربین و در نقش قهرمان ماجرا ببینند.هرگز به چنین چیزی فكر نكردم. اگر چه فریب داریوش را خوردم و در فیلمهای هشت میلیمتری او بازی كردم، ولی تصورم این است كه بدترین بازیگر دنیا هستم. • برای شما كه فكر میكنید بدترین بازیگر دنیا هستید، بازی گرفتن از بازیگران فیلمهایتان كار مشكلی نیست؟سر صحنه فیلمبرداری بارها و بارها پیش آمده كه آنها را تحسین كردهام. بسیاری از بازیگران درك بالایی دارند و كارشان را درست انجام میدهند. تمركز آنها برایم خیلی جالب است. من هیچ وقت در آن فیلمهایی كه برای برادرم بازی كردم تمركز نداشتم. • شما كه قصه زیاد مینوشتید، مطالعه هم زیاد میكردید؟بله. پیش از آنكه آدمی اجتماعی باشم، گرایش به كتاب داشتم. برای خودم كتابخانهای ساخته بودم كه متعلق به خودم بود. «روزگار قریب»، مجموعه تلویزیونی عیاری كه سال قبل روی آنتن رفت • منظورتان از اینكه آدمی اجتماعی نبودید، چیست؟گوشهگیر بودم. ولی این گوشهگیری به معنی دور بودنم از جامعه نبود. چون دائماً شهرم اهواز را سیر میكردم و همیشه در حال رؤیا دیدن و رؤیا ساختن بودم. مثل یك شهردار كوچك بودم و نگاهی ناقدانه به نابسامانیهای محیط اطرافم داشتم. آن روزها برای خودم یك پا ماركوپولوی كوچولو بودم. • فكر میكردید فیلمساز شدن میتواند به شما كمك كند تا به آن رؤیاهای نوجوانی رنگ واقعیت بزنید و به كمك فیلم و سینما، مسائل و مشكلات محیط را مطرح كنید؟خیر، چون هیچ وقت به شكل كاربردی به سینما نگاه نكردم. سینما در درجه اول بازیچهای برایم بود. فیلم برایم یك اسباببازی است كه هنوز تا این سن و در میانسالی همراه من است. هیچوقت در كار فیلمسازی برای خودم رسالتی قائل نبودهام. ماه قبل هنگام صحبت با گروهی از دانشجویان وقتی به این نكته اشاره كردم، همه آنها جا خوردند و شوكه شدند. من در حال ادامه بازی و خلق علائق خودم هستم. اما خوشحالم كه هیچ وقت به سمت كارهای مبتذل و سخیف نرفتهام. موضوعاتی كه در فیلمهایم به آنها پرداختهام، در عین حال مسائل آدمهای دوروبرم هم بودهاند. اتفاقاً هر بار كه خواستهام در فیلمهایم برای خودم رسالتی قائل شوم، آنها بخش جعلی فیلمسازیام بودهاند. اما یك نكته را فراموش نكنید. من خواهناخواه متأثر از جامعهای هستم كه در آن زندگی میكنم. طبیعی است كه خوابها و فكرهای ناخودآگاه من نمیتواند بیتأثیر از دنیای پیرامونم باشد. به همین خاطر، این مسائل در فیلمهایم هم مورد مصرف پیدا میكند. • هنوز هم نقاشی میكنید؟خیر. استعدادی در نقاشی ندارم. • آن موقع داشتید؟شاید اگر ادامه میدادم، به جایی میرسیدم. ولی این موضوع را دنبال نكردم. • در بین فیلمهایی كه ساختید «شاخ گاو» متعلق به سینمای كودك و نوجوان است. قصد ندارید باز هم برای بچهها فیلم بسازید؟چند سال پیش موضوعی داشتم كه شرایط ساخت آن مهیا نشد. خیلی به این موضوع علاقه داشتم. اصل قصه را از مقالهای از یك روزنامه گرفتم. شاید در آینده به سراغ ساخت آن بروم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 591]
صفحات پیشنهادی
کیانوش عیاری: بعد از اختراع سینما به دنیا آمدم
کیانوش عیاری: بعد از اختراع سینما به دنیا آمدم. آن زمان در تهران شاهد چیزهایی بودیم كه خیلی زود از سطح شهر رخت بر بست و به تاریخ پیوست. ...
کیانوش عیاری: بعد از اختراع سینما به دنیا آمدم. آن زمان در تهران شاهد چیزهایی بودیم كه خیلی زود از سطح شهر رخت بر بست و به تاریخ پیوست. ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها