واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در دومین قطعه، به سراغ مفهوم وسوسه میرود و در قالب شخصیت زن که قرار است سایهای از لیدی مکبث را به مخاطب ارائه دهد، مفهوم وسوسه و سپس گناه... نمایش "من ـ مکبث ـ تو" از سه قطعه تقریباً مستقل و جدا از هم تشکیل شده و کارگردان بیش از هر چیز در پی آن است که با پی گرفتن یک مفهوم محوری، این سه قطعه جدا از هم را به یکدیگر پیوند دهد. این مفهوم محوری در اجرا از نمایشنامه "مکبث" شکسپیر اخذ شده؛ یعنی ریحانی تلاش میکند با فشرده کردن محتوای نمایشنامه شکسپیر و اخذ تمهای محوری آن به اثرش سامان ببخشد. در نخستین قطعه، او به مسئله قدرت میپردازد و جنگی که بر سر قدرت درمیگیرد. برای القای این مفهوم وی از بازی نرد کمک میگیرد و جنگ و جدال بر سر قدرت و پادشاهی را به وسیله آن به مخاطب نشان میدهد. در دومین قطعه، به سراغ مفهوم وسوسه میرود و در قالب شخصیت زن که قرار است سایهای از لیدی مکبث را به مخاطب ارائه دهد، مفهوم وسوسه و سپس گناه را بررسی میکند و دست آخر نیز در قطعه سوم به فرجام سیاه نمایش میپردازد و با رنگ شدن یک صفحه سفید و آغشتن آن به رنگ سیاه قصد دارد به القای این مفهوم بپردازد. اما نکته این جاست که ریحانی تا چه حد موفق میشود نشانههای موجود در اثرش را بپرورد و تا چه حد در برقراری ارتباط با مخاطب موفق عمل میکند. مشکل عمده اجرای ریحانی از همین ساختار اپیزودیک اجرا برمیخیزد؛ چرا که تکه تکه کردن هر کدام از این بخشها مشکلات فراوانی رویاروی اجرا قرار میدهد که در این جا به برخی از این مشکلات خواهیم پرداخت: 1) ساختار اپیزودیک اجرا باعث میشود در طول اجرا با یک جهان یکدست و هماهنگ روبهرو نشویم که این خود باعث فقدان هارمونی در میان تمام اجزای اثر میشود. 2) قطعه اول و سوم نمایش به شدت انتزاعی است تا جایی که نشانهای از بازی به عنوان رکن اصلی یک نمایش در آن دیده نمیشود و بازیگران تنها به شکل مکانیکی به اجرای دستورات کارگردان میپردازند و این به نوبه خود باعث میشود در این دو بخش فضاسازی اتفاق نیفتد و ارتباط حسی میان مخاطب و اجرا از هم بگسلد. هر چند در بخش میانی نمایش این ارتباط چه به واسطه توانایی بازیگر و چه به واسطه نوع طراحی کارگردان به شکل کاملی برقرار میشود. از دیگر مشکلات اپیزود اول و سوم نمایش میتوان به جدا افتادگی و بیارتباطی آنها با نمایشنامه شکسپیر اشاره کرد که تماشاگر مابهازای دراماتیکی برای آنها در نمایشنامه نمییابد؛ حال آن که در اپیزود دوم دستهای خونین شخصیت و وسواسی که لیدی مکبث نسبت به شستن و پاک کردن دستهایش دارد، کاملاً برگرفته از متن شکسپیر است و یادآور این جمله لیدی مکبث در نمایشنامه است:«تمامی عطرهای عربستان این دستهای خونین را پاک نخواهد کرد.» که به شکل دراماتیک در اجرای ریحانی بصری شده است. 3) ریحانی در اجرایش سعی کرده ابزارها و مدیومهای مختلفی را در کنار هم به کار گیرد. وی در اپیزود اول بیش از هر چیز به سوی بیومکانیک میل پیدا میکند، در اپیزود دوم اجرایش را به سمت حرکات موزون میبرد و دست آخر در اپیزود سوم از نقاشی به شکل زنده و در مقابل دیدگان تماشاگر سود میجوید، اما این سه مدیوم به دلیل آن که هر کدام در فضای مستقلی مورد استفاده قرار میگیرند نمیتوانند به عنوان مکمل و در کنار هم یک اثر چند صدایی و پولی فونیک خلق کنند؛ چرا که هرگز با یکدیگر ترکیب نمیشوند. وجود عواملی از این دست ما را با این پرسش روبهرو میکند که آیا تلفیق هر سه اپیزود نمایش و اجرای همزمان و مونتاژ این تکههای جدا از هم نمیتوانست اجرایی به مراتب پیچیدهتر، چند لایه و موفقتر خلق کند؟هر چند در کنار تمام چالشهایی که پیش روی اثر قرار دارد، نمیتوان از بسیاری از نقاط قوت آن به آسانی گذشت. از جمله مهمترین نقاط قوت این اجرا میتوان به آمادگی بدنی بازیگران آن اشاره کرد که به خوبی از عهده حرکات دشوار طراحی شده در نمایش برمیآیند. دومین نقطه قوت عمده نمایش را نیز باید در خلاقیتهای کارگردان جستوجو کرد چرا که وی با تحلیل درستی که از نمایشنامه مکبث" دارد موفق میشود عصاره و جوهره بسیاری از مفاهیم نمایش را در یک قالب مینیمالیستی به مخاطب انتقال دهد. از دیگر خلاقیتهای ریحانی در این اجرا میتوان به استفاده از عناصر بیانی مختلف همچون تئاتر، حرکات موزون و نقاشی در کنار هم اشاره کرد. همچنین تکیه وی بر عناصر بصری و تصاویر زیبایی که خلق میکند باعث ایجاد جذابیتهای فراوانی در اجرا میشود. وجود نقاط قوتی از این دست باعث میشود نمایش من ـ مکبث ـ تو" تا حد زیادی به سمت یک اجرا به شیوه پرفورمنس آرت برود و بسیاری از عناصر و ویژگیهای پرفورمنس از جمله گریز از کلام و رویآوری به تصویر، تاکید نهادن بر چند مفهوم مشخص و تکرار آن، استفاده از عناصر بیانی و مدیومهای مختلف و... را در این اثر به راحتی ردیابی کرد. هر چند به دلایل عمدهای که مهمترین آن عدم فضاسازی است باعث میشود کار در مرزهای یک پرفورمنس باقی بماند اما همین حرکت کارگردان به سوی پرفورمنس آرت را میتوان نشانهای از خلاقیت کارگردان دانست و امیدوار بود که در آثار بعدی ریحانی پختگی لازم برای نیل به این شیوه جدید و کمتر شناخته شده در تئاتر ایران به دست بیاید. دست آخر میتوان به این نکته اشاره کرد که ریحانی اگر چه در اجرایش با چالشهای جدی روبهروست، اما در همان حال به واسطه نوآوری و خلاقیتش در اجرا موفق میشود اجرایی قابل قبول ارائه دهد و مخاطب را راضی از سالن خارج کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 219]