واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اشمیت در نمایشنامههایش همواره انسان و انسانیت را مدنظر قرار میدهد و تم اغلب آثار او حول محور انسانیت میگردد و در این راه او اغلب... اریك امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس فرانسوی، امروز دیگر برای مخاطب ایرانی كاملا آشناست و علاقهمندان به آثار او بهخوبی با ذهنیت، دیدگاه و دغدغههای او آشنایی پیدا كردهاند.سهراب سلیمی، تنها كارگردان ایرانی است كه 4نمایشنامه از اشمیت را روی صحنه برده است و هم اینك نمایش «عشقلرزه» به عنوان چهارمین تجربه اجرای آثار اشمیت به كارگردانی او در تالار چهارسو بر صحنه است. اشمیت در نمایشنامههایش همواره انسان و انسانیت را مدنظر قرار میدهد و تم اغلب آثار او حول محور انسانیت میگردد و در این راه او اغلب با دستمایه قرار دادن نوع روابط میان انسانها و با تحلیل شرایط و مشكلات به مسئله انسانیت-بهخصوص در جامعه مدرن امروزی- میپردازد. در حقیقت انسان امروز و روابط او با اجتماع و سایر انسانهای موجود در اجتماع به دغدغه اصلی اشمیت در نمایشنامههایش تبدیل شده و همواره از زاویه دیدی متفاوت به این مسئله مینگرد كه نمود كامل این مسئله را میتوان در نمایشنامههایی چون «خردهجنایتهای زن و شوهری» و «عشقلرزه» مشاهده كرد. نمایشنامه «عشقلرزه» را به لحاظ ساختار نمایشنامهنویسی باید یكی از موفقترین و در عین حال پیچیدهترین آثار اشمیت دانست. او در این نمایشنامه علاوه بر مطرح كردن دغدغه همیشگیاش و پرداخت امروزین به آن، ساختار روایی مناسبی را برگزیده و در عین حال با استفاده از تعلیقهای داستانی فراوان، خط داستانی پیچیدهای را برای نمایشنامه برگزیده است كه علاوه بر جذب مخاطب (حتی به عنوان خواننده) به نوعی پیچیدگی و رمز و راز درونی انسانها را در جامعه امروز به تصویر میكشد؛ نوعی تعامل و تعادل میان فرم و محتوا ایجاد كرده است و از همینرو هر كارگردانی را برای اجرای این نمایشنامه به چالش با متن دعوت میكند. شخصیــتهای نمـــایشنــامه «عشقلرزه» شخصیتهایی كاملا واقعی و برگرفته از دل اجتماع و دارای شناسنامه و پیشینه و حتی هویت خاص اجتماعی هستند و نوع روابط میان آنان، به دلیل پیشینه و جایگاه اجتماعیشان از همان صحنههای ابتدایی مخاطب را با نوعی تعلیق مواجه میكند. «دیان» محور اصلی ارتباطات شخصیتهای نمایش، یك وكیل مجلس است و حكم حلقهای را دارد كه سایر اعضای حلقه را به هم متصل میكند؛ او با سوءاستفاده از موقعیت اجتماعی خویش سایر شخصیتهای نمایش را وارد یك بازی پیچیده میكند تا علاوه بر آشكار ساختن هویت واقعی خویش، چهره واقعی سایر شخصیتها را در شرایطی كه «دروغ» عنصر قالب روابط میشود آشكار سازد. در حقیقت «دروغ» در نمایش «عشقلرزه» به عضو پیشبرنده داستان تبدیل میشود و شخصیتها را در موقعیتهای مختلف قرار میدهد و آنان را ناچار به واكنشهای متفاوت میكند و همین واكنشهای متفاوت و غیرقابل پیشبینی است كه شخصیتهای نمایش «عشقلرزه» را به شخصیتهایی پیچیده تبدیل كرده است و این پیچیدگی با بازیهای روان و یكدست بازیگران نمایش به تكامل میرسد. از همینرو میتوان سلیمی را در مقام كارگردان در زمینه هدایت بازیگر موفق ارزیابی كرد؛ چرا كه شخصیتهای نمایش «عشقلرزه» همانگونه كه طراحی شدهاند، بر صحنه جان میگیرند و پیچیدگیها و رمز و رازهای درونی انسانها را بهخوبی نمایان میسازند. نمایشنامه «عشقلرزه» به لحاظ محلهای رویدادن موقعیت، دارای تنوع زیادی است و همین مسئله كار طراح صحنه و كارگردان را در نگاه اول دشوار میكند. سلیمی برای طراحی بستر و فضای مورد نظرش، با انتخاب و طراحی یك فضای غیرواقعی و آبستره تلاش كرده در راه انتخاب بستر شكلگیری نمایش، به كاهش صحنههای متفاوت دست ببرد و با انتخاب و طراحی یك فضای حركتی كاملا تجریدی و با اتكا به نور، این معضل را از پیش رو بردارد. انتخاب فضای دایرهشكل و با ارتفاع از سطح زمین، هم تاكیدی بر معلق بودن انسانها دارد و هم در صحنههای مختلف به نوعی مسیر تسلسلوار و دور باطل زدن انسانها و بازگشت به نقطه آغاز را تداعی میكند. در عین حال و از منظر زیباییشناسی بصری، دكور نمایش «عشقلرزه» دارای ویژگیهای زیادی است كه در برخورد اولیه تماشاگر با آن، او را مجذوب و شیفته میكند اما این نوع طراحی و انتخاب دكور و اجزای حاضر در صحنه، صرفا كاركرد زیباییشناسانه دارد و نمیتواند در فضاسازی نمایش به عنوان ابزاری در خدمت اثر قرار گیرد. بـــزرگتـرین ضـعف نمــایـش «عشقلرزه» را باید در تاثیرات دكور بر نمایش و فقدان فضاهای متفاوت در لحظات و صحنههای مختلف جستوجو كرد. نور، موسیقی و بازیهای بازیگران بهتنهایی نمیتوانند عامل تشكیلدهنده فضاهای مورد نیاز صحنههای مختلف باشند و در این میان دكور به دلیل ساختار خاص خودش، علاوه بر محدودكردن كارگردان در طراحی میزانسنها، به نوعی خود را بر صحنه قالب و حاكم كرده است و نبود تعادل میان این عناصر موجب میشود كه نمایش «عشقلرزه» ساختاری روایتگر و داستانگو به خود گیرد و از جذابیتهای دراماتیك نمایش كاسته شود. شاید انتخاب بستری كه مبین رویدادها و فضاهای مختلف صحنههای متفاوت این نمایش باشد، میتوانست تاثیرگذاری بیشتری بر ارتباط مخاطب و نمایش داشته باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 390]