تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن غبطه مى خورد و حسد نمى ورزد، و منافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804406299




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با بازیگر خردسال مجموعه بزنگاه


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: آهان، یه روز تولدم بود. آقای مهام می‌خواست برام کیک بخره اما مامانم قبلاً خریده بود. بعد تولد من شد...   فقط بلدم امضا كنمیکی از معضل های بازیگری در ایران این است که بازیگران خردسال به یک آن چون ستاره می‌درخشند، سپس پای ثابت هر فیلم شده و ناگهان در هیاهو گم می‌شوند، اما در هالیوود یک بازیگر بااستعداد خردسال کم کم با سنش پیش می‌رود و راهش را تا آنجا که توانش را دارد، ادامه می‌دهد. مثلاً «الیزابت تیلور» 10 ساله با سینمایی «جین ایر» مشهور می‌شود و تا 75 سالگی هم ادامه می‌دهد و در زمان حال، بازیگری چون «دروباریمور» که با «ئی تی» درخشید به یک بازیگر موفق جوان بدل شده یا نابغه‌یی چون «واکوتافانینگ» که در فیلم «من سام هستم» پا به پای «شون پن» و به همان توانمندی هنرنمایی کرده، اینک به یک بازیگر نوجوان و موفق تبدیل شده است. نیکی نصیریان هم از جمله استعدادهایی است که می‌تواند آینده خوبی در زمینه بازیگری داشته باشد، به شرط آنکه برنامه‌ریزی مناسبی برای او صورت بگیرد. --- -نیکی جان، چطور شد برای نقش درسا انتخاب شدی؟ یعنی چی؟ -یعنی چطور شد که آقای عطاران گفتند شما دختر خوبی هستی، باهوشی، حرف گوش کنی و می‌تونی در سریال بزنگاه نقش دختر من (درسا) رو بازی کنی؟ شکلش رو بگم؟ (منظور نیکی از شکلش رو بگم، تعریف ماجرا با بیان موقعیت است، یک چیزی شبیه فیلمنامه.) اول رفتیم پیش آقای ارک. آقای ارک یک پیرهن آبی تنشون بود. بعد آقای عطاران آمدن. آقای عطاران هم یک پیرهن تنشون بود با یک شلوار کرم. سفید نبودا، کرم بود. آقای عطاران از من تست گرفت و من درسا شدم. -آن روز به جز شما کس دیگری هم برای تست آمده بود؟ اون روز نه، فقط خودم بودم. -الان شما بلدی بنویسی و بخونی؟ نه هنوز، بلدم فقط امضا کنم. -این از همش مهم تره. آدم های موفق فقط امضا می‌کنند. اما شما که هنوز بلد نیستی بخونی و بنویسی، پس دیالوگ ها رو چه کسی باهات تمرین می‌کنه؟ آقای عطاران و خانم نظری. -از روز قبلش تمرین می کنی؟ روز قبلش که نه، همون موقع. -نیکی جانم، شما چند سالته؟ من پنج سالمه. -امسال میری پیش دبستانی؟ بله، من مهدکودک هم می‌رفتم اما از وقتی آمدم اینجا دیگه نرفتم. -شب ها که شبکار هستی، خسته نمی‌شی، خوابت نمی‌گیره؟ مثلاً وقتی یک سکانس خواب دارم، واقعی دیگه می‌خوابم. اون وقت دم در وقتی مامانم منو بغل می‌کنه بیدار می‌شم. -پس این مدت خیلی خسته شدی؟ نه، خسته نشدم. یه کمی خسته شدم. -وقتی کار تموم بشه چی؟ دلت تنگ می‌شه؟ چرا دیگه. مثلاً می رم خونه آقای عطاران که بلدم. می‌‌رم خونه «خانم نظری». -آقای عطاران وقتی کمکت می‌کنه تا دیالوگ هاتو یاد بگیری و جلوی دوربین بازی کنی، مهربونه یا گاهی هم بداخلاق میشه؟ نه، آقای عطاران بداخلاق نمی‌شه. گاهی که من بازیگوشی می‌کنم، یا میرم بیرون، شروع می‌کنن ادای من رو درمیاره و مثل من حرف می‌زنن. (نیکی اینجا خودش رو جای عطاران می‌گذارد.) حتی بعضی وقت‌ها تو دیالوگ‌ها هم ادای من رو درمیاره و من می‌خندم و می‌گم ای کاش آقای عطاران بچه بودن و من باهاشون بازی می‌کردم. -نیکی جان، این مدت دوستات که شما رو تو تلویزیون می‌بینند چطور باهات برخورد می‌کنند، خوشحالند که دوست شمان؟ (آهی می‌کشد) از وقتی که سر این کارم، هیچ کدوم از دوستامو ندیدم، دلم براشون یه ذره شده. فقط یه روز که OFF بودم، رفتم سرزمین عجایب. آنقدر خوش گذشت. -(با خنده) چی بودی؟ OFF بودم دیگه. -یک خاطره از این مدت که نقش درسا رو داری میگی؟ چی بگم. -یعنی یک اتفاق خوب که همیشه یادت می‌مونه. آهان، یه روز تولدم بود. آقای مهام می‌خواست برام کیک بخره اما مامانم قبلاً خریده بود. بعد تولد من شد، همه به من کادو دادن، یک حموم (BaBY Born) اینقدری (دستاشو تا اونجا که می‌تونه باز می‌کنه).    مطالب مرتبط: صابر كه از پشت بام افتاد، قصه تازه شروع شد! گزارش تصويرى سريال طنز ماه مبارك رمضان       گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ /culture منبع: سينماى ما




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 745]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن