واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: طبقه سوم داستان زنی است که با شازده صولت هوسباز زندگی میکند. شازده مترصد فرصتی است تا از کانون اغتشاشات کشور دور شود و به فرنگ کوچ کند، اما زن عاشق... مرد جوان با گروگان گرفتن دختر در خانهیی قدیمی، قصد تصفیه حساب با مردی دارد که خانواده و عشقش را از او گرفته است. طبقات خانه متروکه با پلههای زیادی به یکدیگر وصل میشود و این گونه سه مقطع تاریخ به هم پیوند میخورد. در طبقه سوم توطئه قتل شازده خیانتکار قجر، شازده صولت به دست همسرش انیس خاتون ناکام میماند و منجر به قتل کنیزک، خاتون و سرانجام شازده میشود. در طبقه دوم قتل زنی به نام مهوش به دست یکی از نوچههای سابق شعبان بی مخ که متواری است و به خانه متروکه پناه آورده، صورت میگیرد. در طبقه اول نیز سیر حوادث دو جوان را به خارج از ویلا و تداخل با زمانها و آدمهای دیگر میکشاند و سرانجام این دو جوان با سیر در تاریخی که بر آنان گذشته به بالندگی میرسند و زندگی خود و انسانهای طبقات دیگر را تغییر میدهند. حکایت پستچی سه بار در نمیزند، درامی تاریخی و آمیزهیی از قصه گویی شرقی و تعلیق است. در هر طبقه با زنانی از دورههای مهم تاریخ روبه رو میشویم. * طبقه اول روایت رابطه عاشقانه یی است که از دل عداوتی کهنه برمیآید. * طبقه دوم حکایت زنی است که صیغه ابرام غیرت میشود. مرد لمپنی از قماش اراذل و اوباشی که خود را محق عالم قلمداد میکنند. مهوش قصد دارد با پولی که از ابرام میگیرد، معشوقه اش حبیب را از زندان آزاد کند. * طبقه سوم داستان زنی است که با شازده صولت هوسباز زندگی میکند. شازده مترصد فرصتی است تا از کانون اغتشاشات کشور دور شود و به فرنگ کوچ کند، اما زن عاشق معلمش میرزا حبیب بوده که حکم قتلش را صادر کردند و میکوشد از فرصتهای باقیمانده استفاده کند تا انتقام قتل معشوقه اش را بگیرد. زنان این داستان به رغم اینکه شادمانه وارد صحنه میشوند، از پس رفتار آنها پلشتی واقعیت زندگیشان عریان میشود. در بزم شازده، انیس خاتون با لبخندی حاکی از مسرت، مهوشی دایره به دست و رقصان و دختر جوان در حالی که فریاد پسر را به سخره گرفته، وارد صحنه میشوند، اما درون تمام این زنان زخمهای ناسوری است که زندگی را برایشان به کابوسی مخوف بدل کرده است. تلاش برای رهایی و رسیدن به زندگی به دور از کابوسهای برآمده از بی عدالتی، دغدغهیی است که زنان را به هم پیوند میدهد؛ پیوندی که مرزهای زمان و تاریخ را درمینوردد. بازنمایی استبداد تاریخی با حضور زنانی پویا حال و هوای متفاوتی به فیلم بخشیده است. زنان در دورههای مختلف، گرفتار خشونتهای آشکاری همچون تهدید و ضرب و شتم اند. آنچه در هر دوره تغییر مییابد، ابزارهای تولید خشونت است. در طبقه سوم شازده، انیس خاتون را با شمشیر، در طبقه دوم ابرام غیرت، مهوش را با چاقو و در طبقه اول پسر جوان، دختر را با اسلحه تهدید به مرگ میکند. زنان تهدید به مرگ و تشویق به سکوت تحمیلی میشوند و این تهدید، مجازات فرار و طغیان از «نظم نمادین» است. «مری دیلی» معتقد است مفهوم خود، دو معنی متفاوت دارد؛ خود حقیقی زن و خود کاذب او. زنان تحت سلطه مردسالاری یک خود کاذب دارند، چون با تجربه اصیل بیگانه شده اند، وقتی خود کاذب از بین رفت، خود حقیقی در یک تولد مجدد معنوی آشکار میشود. در این فیلم عشق، پل رابطی است میان هویت گمگشته زنان و خود واقعی شان. در واقع آنچه به هستیشان معنی میبخشد «عشق» است. مفهومیکه پیوسته برای زنان ممنوع و در صورت ابراز آن عقوبت سختی در انتظارشان است. عشق در دنیای دیکتاتوری و استبداد مفهوم مبارزه مییابد. مبارزه برای دست یافتن به هر آنچه بودنش محال تلقی میشود. هرچه داستان به بحران نزدیک تر میشود، راوی بیشتر به گذشته بازمیگردد تا ریشه تلواسههای قهرمانانش را ملموستر نشان دهد. راوی دانای کل با اقتدار روایی به بازنمایی رسم دیرینه عاشقکشی و اضطراب زن رهاشده در این مسیر میپردازد و به واگویههایش پر و بال میدهد. آنیمای راوی عوالم زنانه را به خوبی درک کرده است به طوری که گاهی زاویه دید دوربین بر صورت زنان به گونهیی است که سکوتشان گویای تمام حقایق است. لحن زنان در این فیلم از دیگر مسائلی است که به فعال، غالب و پویا بودنشان کمک میکند. زن با زبان خودش، هستی خود را بیان میکند. انیس خاتون پس از شکست در نقشه قتل همسرش به گونهیی قصد ترک شازده را دارد که در کلامش در برابر چشمهای ازحدقه درآمده شازده و فریادهایش کمترین تزلزلی دیده نمیشود. حتی مهوش در جایگاه زنی دور از فرهنگ و آگاهی ترسی از رها کردن ابرام غیرت ندارد. لحن دختر جوان با پسر نیز جسورانه است به طوری که اصلاً پسر را جدی نمیگیرد. زنان در برابر متلک پرانی مردان کم نمیآورند. گرچه لازم بود لحن زنان بر اساس دانش و نحوه متفاوت جامعه پذیرشدن شان تغییر کند و این اتفاق صورت نگرفته بود و تفاوت محسوسی در دایره لغات و ضربالمثلهایی که در هر دوره به کار بردند، وجود نداشت، اما به هر روی عبارات و آهنگ کلمات زنان در خدمت نمایش قدرت آنهاست. هرچند در این میان کلیشههای سنتی زنانه مثل رقابت، حسادت و غبطه خوردن به اندام رقیب در رفتار انیس خاتون نسبت به کنیزک جوانش یا زنان پررنگ و لعاب فرنگ دیده میشود یا تنفروشی مهوش به لمپنی چون ابرام غیرت، اما راهی که برای گریز انتخاب میکنند و نقبی که میکوشند به جهان روشنتری بزنند، آنها را از جایگاه حاشیهیی دور میدارد. به قول «رابین مورگان» بدن زنان زمین استعمارگران مذکر است. انتظار میرود زن علاوه بر تن، جانش را نیز در طبق اخلاص پیشکش روان نژندی مرد کند، ولی زنان برای محقق شدن این انتظار کمترین کوششی نمیکنند. شازده و ابرام غیرت اقرار به عشق و تعلق خاطر نسبت به زنان شان میکنند، اما زنها لمس کردن رهایی، تجربه مهربان بودن با «من» درونشان را ترجیح میدهند به اینکه موضوع عشق ورزی برای مردان باشند. روایت دهلیز به دهلیز میرود تا به نسل امروز میرسد؛ نسلی که به دنبال منشاء رنج انسان است. کنکاش او در تاریخ، مکاشفهیی است که به طور نمادین از طبقه نخست آغاز میشود و در طبقه آخر به اوج خود میرسد؛ نسلی که پس از کسب تجربه از رویدادهای مختلف تاریخ به خود شناسی و راهکاری برای رهایی دست مییابد. شخصیت کودک ریشه کابوسهای انسانهایی است که سرنوشتشان در خانهیی متروکه به هم پیوند خورده است؛ کودکی که در مقاطع مختلف در هیئتی متفاوت * ابرام غیرت و ناپدری- قدرت نمایی میکند آسیب میزند و آدمها را برای حفظ قدرتش حذف میکند. نسلها از پی هم آمده اند. انسان کشی، تعدی به حقوق و حریم انسانها هماره با آدمی همراه بوده است، اما راوی به نسل معاصر امید دارد. دیدار زنانی که خونآلود تصویر معشوقهشان را به دست دارند در زندگی دختر جوان بزنگاهی است که او را از فروغلتیدن در تکرار گذشته بازمیدارد؛ دختری که در ابتدای فیلم، سرگشته و بیهویت است و این سرگشتگی حتی از نوع لباسش که تلفیقی از شلیته و لباس انسان معاصر است، دیده میشود، رشد و از درون آشفته زنان تاریخ رمزگشایی میکند و راوی نیز که امید به نجات دارد او را یاری میکند. در قسمت پایانی فیلم که به طبقه اول دوباره بازمیگردد، نگاه راوی بیشتر انسانی و به دور از تفکیکهای دورهیی و جنسیتی است. انسان جوان را نمایش میدهد که زیستی در حد زنده بودن برایش کافی نیست، فردمحوری، قدرت محوری را پذیرا نیست، با هرچه حیات فردی و اجتماعیاش را به مخاطره بیندازد، مقابله و در جست وجوی سرنخ رهایی از کابوسهایش دلاوری میکند و اتفاقاً موفق هم میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 526]