واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بعضی وقتها میگویند نقش مادر فلانی را بازی كن. میگویم من كه 40 سالم است و فقط 4 سال با این آقا اختلاف دارم، چرا باید نقشی را بازی كنم كه به من نمیخورد؟ میگویند... ماهوش ، فیلمی بود كه بتازگی با بازی نسرین مقانلو روی پرده بود. این فیلم به كارگردانی محمد درمنش با 2 سال تاخیر اكران شد. مقانلو در این فیلم نقش یك بازیگر و ستاره فرضی سینمای پیش از انقلاب را بازی كرده كه حالا پس از سالها دوری به كشور برمیگردد و با موانع و مشكلاتی كه بر سر راهش قرار میگیرد، مبارزه میكند. او علاوه بر بازی در سینما، در زمینه تلویزیون هم پرونده پر و پیمانی دارد و این روزها هم مشغول بازی در سریال «ستارههای سربی» محمدرضا آهنج است. یك بعدازظهر با او در فاصله بین ناهار و گریم درباره همین كار و ماهوش گپی زدهایم كه خواندنش خالی از لطف نیست. ماهوش فیلمی بود كه بتازگی از شما روی پرده رفت. پیش از قبول نقش، چقدر با قصهاش همذاتپنداری كردید؟ماهوش، قصه یك بازیگر قدیمی است كه پس از انقلاب از ایران میرود. ولی حالا تومور مغزی گرفته و سالها دلش میخواسته برگردد اما نمیتوانسته، حالا برمیگردد و میگوید اگر قرار است بمیرم، میخواهم در خاك ایران و در وطن خودم بمیرم. اینجوری نیست كه چون بازیگر آن زمان است، از خدا دور باشد. نمازش را میخواند و زیارتش را هم میرود. شاید خیلی از مردم فكر كنند ما بازیگرها نه خدا را میشناسیم و نه ائمه را قبول داریم. به خدا ما هم اینجوری نیستیم، بنابراین ماهوش میتواند قصه زندگی خیلی از خود ما باشد. به نظرتان این نوع نگاه نسبت به بازیگران قبل یا بعد از انقلاب چقدر تغییر كرده است؟خیلی. الان مردم بازیگران را دوست دارند. مادر من خانم شهناز نامدار از بازیگران قدیم تئاتر است و از 13 سالگی روی صحنه بوده و عشق و زندگیاش تئاتر و مردم بوده است. اعتقادات خیلی محكمی نسبت به امیرالمومنین دارد. من هم با تربیت او بزرگ شدهام. هم خودش و هم همكارانش خیلی آدمهای درونیای هستند. نذرشان را میدهند و ایمانشان از امثال من خیلی بهتر و قویتر است. من از بچگی در محیط تئاتر با آنها بزرگ شدهام و اینها را عینا دیدهام. برای همین توانستهام ماهوش را با جان و دل حس كنم. قصهاش را هم در بین كارهای سینماییام خیلی دوست دارم. قصه بازیگری كه برگشته و دیگر هیچ چیزی برایش مهم نیست. هر اتفاقی كه بیفتد، او میخواهد اینجا باشد. خود شما هم در مقطعی مهاجرت كردید. این مهاجرت چهقدر به درك قصه «ماهوش» كمك كرد؟خیلی. بخصوص توی سكانس آخر. همیشه گفتهام وطن هر كسی برای او بهترین جاست و بیشترین امنیت را بهش میدهد. توی 10 سالی كه خودم آن طرف بودم، دیدم نمیتوانم بمانم. همه چیز به درون آدمها برمیگردد. ممكن است بعضیها خارج از كشور راحت زندگی كنند، ولی من نمیتوانم. خیلی برایم سخت است. اینجا را با هیچ جای دنیا عوض نمیكنم. مردمم را خیلی دوست دارم. من با برخی سنتها و فرهنگها بزرگ شدهام كه اصلا با آنجا جور درنمیآید. یك ایرانی به تمام معنا هستم. اتفاقا در سكانس آخر این فیلم دقیقا درد همین غربت را كشیده بودم. وقتی هواپیما در تهران مینشیند و ماهوش با گریه پایین میآید، همان حس خودم موقع بازگشت را داشتم كه انگار صدای مهماندار هواپیما به من میگفت شما به جای امنی برگشتهاید. كلا ماهوش را خیلی دوست داشتم و فضایش منهای زمان و مكان به حس و حال خود من به عنوان بازیگر خیلی میخورد. آن مهاجرت وقفه خیلی طولانیای در بازیگری شما انداخت و باعث شد فرصت سنی خیلی خاصی را از دست بدهید. شاید اگر ایران بودید، الان وضعیت و موقعیت بهتری داشتید.این جوری فكر نمیكنم. اتفاقا به نظرم بیشتر رشد كردهام. همین الان هم جایگاهم را میان مردم دارم. دنبال شهرت نیستم. فكر میكنم محبوبیت بهتر از شهرت است و خداوند این را از طریق مردم به من بخشیده. سعی كردهام سالم زندگی كنم و این حرفه برایم مقدس است. جوری كه مثل یك كار عادی به آن نگاه نمیكنم. دارم با آن زندگی میكنم. فكر میكنم قسمت این بوده كه در آن مقطع مهاجرت برایم اتفاق بیفتد. فكر نمیكنم چیزی را از دست داده باشم. اتفاقا خیلی چیزها را هم به دست آوردم. در سریال جدیدتان چه نقشی دارید؟فكر میكنید چه نقشهایی را به من پیشنهاد میكنند؟! طبق معمول یك نقش خاكستری است كه از شخصیت خود من خیلی دور است. ولی سریال، قصه قشنگی دارد. فكر میكنم چالش یك بازیگر در نقشهایش خیلی خوب است و خیلی به پرونده كاریاش كمك میكند. باعث میشود در آینده وقتی به كارهایش نگاه میكند ببیند كه نقشهایش كلیشه نیست و از خودش راضیتر باشد. كمی بیشتر دربارهاش توضیح میدهید؟البته آنقدرها هم منفی نیست. داستان زنی است كه چون همسرش كشته شده میخواهد از آدمهایی كه باعث این ماجرا شدهاند انتقام بگیرد. تماشاچی اول كار فكر میكند نقش خاكستری است و این آدم هم منفی است، چون مواد پخش میكند. پس نقش یك ساقی را دارید.بله، ولی درون خانواده او را هم میبینیم و میفهمیم كه بچهدار نمیشود و برای همین كلی تلاش میكند بچهای را از آدمی كه معتاد است بگیرد و مال خودش بكند. حتی كلی پول خرج میكند كه آن مادر سر راه آن بچه قرار نگیرد. حس انتقامجوییاش به خاطر ظلمی است كه به همسرش شده. برای همین به نظرم خاكستری نیست. انشاءالله خدا این توانایی را به من بدهد كه بتوانم از پسش بربیایم.راستش من نمیفهمم چرا خیلی از بازیگرها نسبت به نقش منفی دافعه دارند. به هرحال یك بازیگر باید بتواند همه جور نقشی را از كار دربیاورد. نه، اتفاقا خیلی خوب است. متاسفانه من تا حالا نقشی كه كاملا منفی باشد نداشتهام. نقشتان در «ساعت شنی» منفی نبود؟نه. اتفاقا آن سریال را خیلی دوست دارم. ما حدود 15 بازیگر حرفهای بودیم كه دست به دست هم دادیم و یك كار خیلی خوب ساختیم. با این كه بعضی جاهایش پخش نشد، یكی از بهترین سریالهای من است و خیلی دوستش دارم. معتقدم هیچ آدمی به طور مطلق بد نیست. این شرایط زندگی است كه آدمها را مجبور میكند ناخواسته به راهی كشیده شوند. در ساعت شنی هم خلا درونی زن و آن بچه عقبافتادهاش و پسرعمویی كه آزارش میداد باعث میشد او چنین شخصیتی داشته باشد. اتفاقا مینا شخصیت خیلی جالبی داشت و برای همین تماشاچی با او همذاتپنداری میكرد. كاراكتر و نوع حرف زدنش مال خودش بود. وقتی میفهمید دارند دخترها را از آنجا خارج میكنند كه به دبی بفرستند، عرق ملی زن ایرانیاش تحریك شد و آن شخصیت را كشت. زنهای ایرانی واقعا صلابت خاص خودشان را دارند. اگر غیر از این پیش بیاید، ناخواسته است. هیچ آدمی دلش نمیخواهد ناجور زندگی كند. من دوست داشتم همینها را بگویم و تلنگر بزنم تا آنهایی كه این جوری زندگی میكنند، اصل خودشان را پیدا كنند. مبنای انتخابهایتان در سینما و تلویزیون چیست؟ بیشتر سینما را انتخاب میكنید یا تلویزیون را؟من از تئاتر شروع كردهام و قبل از ازدواجم كارم را در سینما شروع كردم. قصههای سینما الان كلیشهای شده و شخصیتهایی به ما پیشنهاد میشود كه نمیتوانی در 90 دقیقه حق مطلب را برایشان ادا كنی. فیلمی مثل «سوپراستار» كار نویی بود و من خیلی دوستش داشتم. با این كه 2 سكانس از 7 سكانس من حذف شد، ولی باز هم به قدر كافی تاثیرگذار بود. مثلا چه جور نقشهایی پیشنهاد میشود كه دوست ندارید بازی كنید؟خیلی جالب است؛ مثلا بعضی وقتها میگویند نقش مادر فلانی را بازی كن. میگویم من كه 40 سالم است و فقط 4 سال با این آقا اختلاف دارم، چرا باید نقشی را بازی كنم كه به من نمیخورد؟ میگویند پیرتان میكنیم. میگویم خب من خودبهخود دارم پیر میشوم. بازیگران دیگری در همین سن هستند كه میتوانند نقش مادر آن شخص را جوری بازی كنند كه به باور تماشاچی نزدیكتر باشد. درست است كه ما بازیگرها بیشتر انتخاب میشویم. ولی من هم مسوولم و باید جوابگوی مردم باشم. خیلیها وقتی توی خیابان مرا میبینند، میگویند شما چقدر جوانتر از فلان نقش هستی، چرا آن را بازی كردی؟ اینقدر این را به من گفتهاند كه تصمیم گرفتهام نقش اینجوری بازی نكنم. این به حساسیت خانمها به سن و سالشان كه برنمیگردد؟اصلا روی سن خودم حساسیت ندارم. بالاخره این زندگی دارد میگذرد و من هم قبول دارم كه یك زن 40 سالهام. اگر قصهای درخور یك زن 40 ساله باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد آن را بازی می كنم . اگر من مادر یك آدم 20 ساله باشم قابل قبول است. خود من دو پسر 13 ساله و 9 ساله دارم. تازه من دیر ازدواج كردهام و بچهدار شدهام. ولی یك جا همكارت كه 3 سال با تو اختلاف دارد و همه هم این را میدانند، قرار است نقش پسر من را بازی كند. این نه برای من قابل قبول است و نه برای تماشاچی. ضمن این كه خواه ناخواه با بالا رفتن سنتان نقش مادرها را بازی خواهید كرد.بله. برای همین است كه میگویم بعضی جاها خود بازیگرها در كلیشه شدنشان مقصرند. به نظرم همیشه نباید اجازه بدهیم ما را انتخاب كنند. از یك زمانی به بعد دیگر موقع انتخاب ماست و باید در این انتخابها محتاط باشیم. ممكن است این احتیاط باعث شود كم كار كنیم، ولی در عوض درست و بجا كار میكنیم. پس این كمكاری نسبی را برای خودتان پذیرفتهاید و با آن كنار آمدهاید.بله، ماهوش 3 سال پیش ساخته شد. آن موقع 37 - 36 سالم بود و من را به 20 سالگی برگرداندند. بعد دوباره برای یك آدم حدودا 45 ساله گریم كردند. در این قصه هم محور من بودم و حرف برای گفتن داشتم. این نبود كه توی چند سكانس نقش یك مادر را بازی كنم و بعد بمیرم و از قصه بروم بیرون. با این قصه چه چیز را میتوانم ثابت كنم؟ اگر فلان كارگردان خیلی به من لطف دارد و دلش میخواهد در فیلمش بازی كنم، خب باید قصهای بنویسد كه من هم بتوانم با آن همذاتپنداری كنم. در مجموع انگار تلویزیون را به بقیه ترجیح میدهید. درست است؟قصههای تلویزیون حرفهای بیشتری برای گفتن دارد. شغل ما واقعا خیلی سخت است. چون آدمهای بسیار حساس و ریزبینی هستیم و خیلی زود میشكنیم. البته همینها باعث میشود یك بازیگر در كارش موفقتر باشد. یك بازیگر باید واقعا مردم را دوست داشته باشد و برای آنها كار كند. وقتی آن آدم مسن یا جوان یا حتی بچهها میآیند جلو و خسته نباشید میگویند، حس میكنم انگار جایزهام را گرفتهام. همین است كه باعث میشود در انتخابهای دیگرم محكمتر بایستم و سعی میكنم بجا و درست كارم را انجام بدهم. از حرفهایتان درباره مهاجرت معلوم بود به قسمت خیلی معتقدید.صددرصد. شاهدش هم اینكه الان جایگاهی را دارم كه باید داشته باشم. قسمتتان برای كارهای بعدی چیست؟ چیزی معلوم هست؟چند كار پیشنهاد شده كه اجازه بدهید وقتی قطعی شد، دربارهشان صحبت كنیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5209]