تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسيار عزيزى كه، نادانى اش او را خوار ساخت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828779980




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرگ پدرم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرگ پدرمداستانی از چارلز بوکوفسکی
مرگ پدرم
مادرم یک سال زودتر از پدرم مرده بود. یک هفته بعد ازاین که پدرم مرد، من تنها، توی خونه ش بودم. خونه ش در آرکادیا بود و من که نزدیک ترین کس او بودم، چند روز بعد از مرگش، سر راه سانتا آنیتا به سرم زد که به خونه ش سر بزنم .مراسم کفن ودفن تموم شده بود، برای همین هم هیچ کدوم از همسایه ها من رو نمی شناختند. رفتم توی آشپزخونه، از شیر یه لیوان آب برا خودم ریختم و خوردم. بعد اومدم بیرون دیگه نمی دونستم چه کاری می تونم بکنم. توی حیاط یه شیر آب بود بازش کردم و شروع کردم به آب دادن باغچه. همون طور که اون جا وایساده بودم، می دیدم که پرده ها کنار می روند و بعد همسایه?ها یکی یکی از خونه هاشون میان بیرون. یک زن از خیابون رد شد و اومد تو پرسید:   - شما هنری هستید؟جواب دادم که هنری هستم.- چند سالی بود که ما پدر و مادرتون رو می شناختیم.بعد شوهرش آمد و گفت :- مادرتون رو هم می شناختیم.من خم شدم، شیر آب رو بستم و گفتم:- اگه دوست دارین می تونیم بریم تو.اون ها خودشون رو معرفی کردند تام و تلی ملیر. بعد رفتیم داخل خونه.- چقدر شبیه پدرتون هستین !- بله اینو زیاد می شنوم.- روبه روی هم نشستیم و هم دیگه رو نگاه کردیم.زن گفت:- آ ... پدر شما چقدر نقاشی داشته . نقاشی دوست داشت نه؟-  آره این طور به نظر می رسه.- اون نقاشی آسیاب بادی یه، توی غروب آفتاب چقدر قشنگه .-  اگه می خواین می تونین برش دارین .- واقعاً؟زنگ در به صدا در اومد، دوتا همسایه دیگه بودند، گیبسون ها. اون ها هم گفتند که سال ها در همسایگی پدرم زندگی کرده بودند، بعد خانوم گیبسون گفت:- شما چه قدر شبیه پدرتون هستین!- هنری اون نقاشی آسیاب بادی روداد به ما.- چه خوب. من عاشق اون نقاشی اسب آبی ام .-  می تونین برش دارین خانم گیبسون .-  راست می‌گین؟-  آره، حتما.ًًزنگ دوباره به صدا دراومد ویک زوج دیگه وارد شدند. درونیمه باز گذاشتم. بعد مردی سرش روآورد تو:- من داگ هودسن هستم، خانومم رفته سلمونی .- بیایید تو آقای هودسن .بقیه هم داشتند می رسیدند. اون?ها که بیشترشون زن و شوهر بودند، شروع کردند به پرسه زدن توی خونه .- خیال دارین این جا رو بفروشین؟- فکر کنم بفروشمش .- این جا محله خوبیه .- بله، می بینم.- آ.. قاب اون تابلو چه?قدر قشنگه. ولی نقاشیش چنگی به دل نمی زنه.- می تونین قاب رو بردارین.- با نقاشیش چه کار کنم؟- بندازنش دور.بعد به دور و بری ها نگاه کردم:- لطفاًً هر کس هر تابلویی رو که دوست داره بر داره.اون ها هم همین کار رو کردند. چیزی نگذشت که دیوار خالی شد .- این صندلی هارو لازم ندارین؟- نه، فکر نکنم .دیگه حتی رهگذرهایی که از جلوی خونه رد می شدند هم سرشون رو می انداختند میومدند تو. اون ها دیگه زحمت معرفی کردن خودشون رو هم نمی کشیدند. یه نفر با صدای بلند پرسید:- این کاناپه چی؟ لازمش دارین؟- نه لازم ندارم .کاناپه هم رفت از خونه بیرون. بعد نوبت به میز گوشه آشپزخانه و صندلی ها شد.- هنری شما این جا توستر دارید؟توستر روهم بردند.- این ظرف هارو هم که لازم ندارین، دارین؟- نه .- این سرویس نقره چی؟-  نه .-  اگه این فنجون‌های قهوه وهم‌زن رو هم لازم ندارین، ببرمشون.- ببرینشون .یکی از خانم ها در قفسه آشپزخونه رو باز کرد:- این میوه ها رو چی؟ فکر نکنم تنهایی بتونین از پس شون بر بیاین.-  خیله خب. هر کس می خواد می تونه یه کم بر داره فقط سعی کنین به همه یه اندازه برسه .-  من توت فرنگی هارو می خوام !-  من هم انجیرهارو !- من هم مربا رو می برم !- آدم ها میومدند، می رفتند و با آدم های تازه برمی‌گشتند.خانه داشت کم کم پر از آدم می شد. از توالت صدای کشیدن سیفون اومد و بعدش صدای شکستن ظرفی از آشپزخونه.-  بهتره این جارو برقی رو نگه دارین. برای آپارتمانتون به درد می خوره.- باشه نگهش می دارم.-  توی گاراژ یه مقدار وسایل باغبونی هست لازم‌شون که ندارین؟-  چرا، اون‌ها به دردم می خورن .-  برا اون‌ها پونزده دلار بهتون می دم .-  باشه .مرد پونزده دلار بهم داد و من کلید گاراژ رو دادم بهش . چیزی نگذشت که صدای ماشین چمن زنی که داشت کشیده می شد به اون طرف خیابون بلند شد .-  هنری پونزده دلار برای اون همه وسیله واقعاً مفت بود ارزش اون ها خیلی بیشتر بود .من جواب ندادم-  ماشین رو چه طور؟ مال چهار سال پیشه .-  فکر کنم ماشین رو نگه می دارم.-  حاضرم پنجاه دلار هم بهتون بدم.-  فکر کنم ماشین رو نگه می‌دارم.یه نفر فرش اتاق جلویی رو لوله کرد و برد بعد وقتی که دیگه چیز دندون گیری باقی نموند ه بود یکی یکی رفتند . فقط سه چهار نفر مونده بودند که اون ها هم زیاد نموندند. شلنگ آب، تخت خواب، یخچال، اجاق گاز و یه حلقه کاغذ توالت، تنها چیزی بود که باقی مونده بود .- از خونه اومدم بیرون و در گاراژ رو بستم. من داشتم در گاراژ رو قفل می کردم که دوتا پسر بچه اسکیت سوار جلوی خونه وایسادند .- اون مرده رو می بینی؟-  آره.- باباش مْرده .اون ها اسکیت‌کنان رفتند. بعد من شلینگ آب رو بر داشتم. شیر رو باز کردم و باغچه رو آب دادم . جواب سوال را در این جا بیابیدبخش ادبیات تبیاناز کتاب: موسیقی آب گرم – نشر ماهریز





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن