واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زید بن علی و مسأله امامت
زید بن علی بن الحسین برادر امام باقر علیه السلام مرد صالح و بزرگواری است . ائمه ما، او و قیامش را تقدیس کرده اند . در این جهت اختلاف است که آیا زید واقعاً مدعی خلافت برای خودش بود یا اینکه امر به معروف و نهی از منکر می کرد و خودش مدعی خلافت نبود بلکه خلافت را برای امام باقر می خواست . مردی است از اصحاب امام باقر علیه السلام که به او ابوجعفر أحول می گویند . می گوید زید بن علی در وقتی که مخفی بود ، کسی را به دنبال من فرستاد . به من گفت آیا اگر یکی از ما خروج و قیام کند تو حاضری همکاری کنی ؟ گفتم اگر پدر و برادرت قبول کنند ، بله ! در غیر این صورت نه. گفت من خودم قصد دارم ، به برادرم کاری ندارم. آیا حاضری از من حمایت کنی یا نه؟ گفتم نه. گفت چطور؟ گفتم :من یک جان بیشتر ندارم تو هم که مدعی نیستی که حجت خدا باشی . اگر حجت خدا غیر از تو باشد ، کسی که با تو خارج بشود خودش را هدر داده بلکه هلاک شده است... خلاصه سخن زید این است که چطور تو این مطلب را فهمیدی و من که پسر پدرم هستم نفهمیدم و پدرم به من نگفت؟ ابوجعفر جواب داد: به خاطر همین که تو در آتش جهنم نسوزی به تو نگفت چون تو را خیلی دوست داشت به تو نگفت زیرا می دانست اگر بگوید تو امتناع می کنی و آنوقت جهنمی می شوی... در اینجا زید کأنه صفحه دیگری را بر ابوجعفر می خواند؛ زیرا یک مرتبه منطق عوض می شود و نظر دوم را تأیید می کند . پس اول که آن حرفها را به ابوجعفر می گفت خودش را به آن در می زد، بعد که دید ابوجعفر اینقدر در امامت رسوخ دارد با خود گفت پس به او بگویم که من هم از این مطلب غافل نیستم اشتباه نکن ، من هم می دانم و اعتراف دارم . و آخر جمله برمی گردد به این مطلب که من با علم و عمد می روم وبا دستور برادرم . امامت و رهبری، ص154 تا 157) روایتی از امام رضا علیه السلاممردی بنام عبدالعزیز بن مسلم می گوید : ما با امام رضا علیه السلام در مرو بودیم . در یک روز جمعه در مسجد جامع بودیم و امام جضور نداشت . مردم جمع بودند و مسئله امامت مطرح بود .من رفتم خدمت حضرت رضا و صحبت ها را نقل کردم . امام تبسمی مسخره آمیز کرد که اینها اصلاً چه می فهمند؟! بعد فرمود: اینها جاهلند و در آرا و عقایدشان فریب خورده اند . خداوند پیغمبر خود را نبرد مگر آنکه دین خودش را تکمیل کرد... بعد حضرت رضا علیه السلام فرمود: و أمرالإمامة من تمام الدین امر امامت جزء متمّمات دین است؛ پیغمبر نرفت مگر اینکه نشانه های دین را برای مردم بیان کرد و راهشان را روشن نمود و أقام لهم علیّا عَلَما... یکی از آنها این است که قرآن انسانی را برای بعد از پیغمبر معرفی کرد که آنچه در تفسیر قرآن و توضیح معانی قرآن و تشریح کلیات قرآن هست نه از روی اجتهاد و رأی که بعضی از آنها درست باشد و برخی خطا، آن حقیقت اسلام نزد او هست... اگر کسی بگوید خدا دینش را کامل نکرده بر ضد قرآن سخن گفته و کسی که کتاب خدا را رد کند ،کافر است . از دوره حضرت رسول به این طرف دیگر بشرها همه بشر عادی هستند فقط علمایی هستند که از راه تحصیل عالم شده اند و گاهی اشتباه می کنند... دیگر آن بابی که ما داریم به نام باب حجت های الهی کسانی که پیوند با دنیای دارند ، آنها ندارند... شیعه جواب می دهد که اینکه بشر دیگری بیاید و قانون ودین دیگری برای مردم بیاورد تمام شد... اما مسئله حجت و انسان کامل... هرگز در میان افراد بشر تمام نشده است کسانی که می گویند امامت انتخابی است آیا اصلاً می دانند امام یعنی چه ؟ ... امامت از حد فکر مردم بالاتر است تا انتخابی باشد . مسئله ای را باید گفت انتخابی که تشخیصش با مردم است. امامت أجل قدرا، أعظم شأنا، أعلی مکانا، أمنع جانبا و أبعد غورا است از اینکه مردم به عقل خودشان امام را درک کنند و در رأی خویش به او برسند و چنین شخصی را به اختیار خودشان انتخاب کنند...امامت آن مقامی است که ابراهیم علیه السلام بعد از نبوت به آن می رسد و در آن حال خوشحال می شود...سپس می گوید: فمن أین یختار هؤلاء الجهّال چنین مقامی را که ابراهیم بعد از نبوت به آن نائل می شود این نادانان چگونه می خواهند انتخاب کنند؟ ... إنّ الامامة خلافة الله امامت خلافت الله است ، همانی که آدم اول داشت؛ و خلافةالرسول و خلافت پیغمبر. بعد می فرماید: إنّ الامامة زمام الدین ... امامت زمام دین، نظام مسلمین، صلاح دنیا، عزت مؤمنین، ریشه اسلام و شاخه اسلام است. بالامام تمام الصلاة و الزکاة و الصیام و الحجّ و الجهاد ... (همان، ص157 تا 161) نتیجه
از مجموع اینها ما به منطقی می رسیم که اگر آن را قبول کنیم یک اساس دارد ... این منطق غیر از این مسائل خیلی سطحی و پیش پا افتاده ای است که مانند اغلب متکلمین بگوییم بعد از پیغمبر ابوبکر خلیفه شد و علی علیه السلام خلیفه چهارم. آیا علی باید خلیفه اول باشد یا مثلاً چهارم ؟ ... البته این مطلب یک مطلب اساسی است و شیعه از نظر شرایط زمامداری نیز ایرادهایی گرفته اند و ایرادهای به جایی هم گرفته اند ولی اصولاً مسئله امامت را تحت این عنوان طرح کردن صحیح نیست. به عقیده اهل تسنن آنچه خدا درباره جنبه های ماوراءالطبیعی انسان گفته از آدم تا حضرت رسول بعد از ایشان دیگر پایان یافت . از دوره حضرت رسول به این طرف دیگر بشرها همه بشر عادی هستند فقط علمایی هستند که از راه تحصیل عالم شده اند و گاهی اشتباه می کنند... دیگر آن بابی که ما داریم به نام باب حجت های الهی کسانی که پیوند با دنیای دارند ، آنها ندارند... شیعه جواب می دهد که اینکه بشر دیگری بیاید و قانون ودین دیگری برای مردم بیاورد تمام شد... اما مسئله حجت و انسان کامل... هرگز در میان افراد بشر تمام نشده است . در میان اهل تسنن تنها طبقه ای از متصوفه آنها هستند که این مسئله را قبول دارند منتها به نامهای دیگر... محیی الدین عربی اندلسی است و اندلس جزء سرزمینهایی است که اهالی آن نه تنها سنی است بلکه بویی از ناصبی گری در آنها بود... محیی الدین روی آن ذوق عرفانی که دارد و معتقد است زمین هیچ گاه نمی تواند خالی از ولی و حجت باشد، نظر شیعه را قبول کرده و اسم ائمه علیهم السلام را ذکر می کند تا می رسد به حضرت حجت... (همان، ص161 تا 163) سید روح الله علوی - گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 309]