واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: قصه گفتن تا چه اندازه اهمیت دارد؟ شمار روزافزونی از روان درمانگران از قصه و داستان برای کمک به حل مشکلات مردم استفاده میکنند. · قصه درمانی شمار روزافزونی از روان درمانگران از قصه و داستان برای کمک به حل مشکلات مردم استفاده میکنند. کارل یونگ در کتاب انسان و سمبلهایش مینویسد که ما اگرچه ممکن است پس زمینههای فرهنگی و مذهبی متفاوتی داشته باشیم اما همه در ضمیر خودآگاه مشترکی سهیم هستیم. او معتقد بود که انسانها از سمبلهای یکسان یا مشابهی استفاده میکنند که نماینده هر دو جنبه والا و پست حیات روانی هستند. برونوبتلهایم، مشهورترین روانشناس در این زمینه است که از داستان به عنوان روش درمانی کودکان استفاده میکرد. او مربی و درمانگر کودکان، روان پریش بود. به عقیده بتلهایم، مشکل ترین کار در آموزش کودکان مساعدت به آنان در درک معنای زندگی است تا به بلوغ روانی دست یابند. او در کتاب " برجسته اش کاربردهای افسونگری " مینویسد:صرف نظر از نقش حیاتی و مهم سرپرستان کودکان، میراث فرهنگی که به شکل افسانهها است به زندگی آنها معنا میبخشد. وی معتقد است که وقتی بچهها را در برابر ادبیات قرار میدهیم، قصهها بیشترین جاذبه را برای آنها دارند. او چنین توضیح میدهد: موضوع این نیست که فضیلت در پایان پیروز و اخلاقیات ترویج میشوند بلکه این است که قهرمان قصه،جذاب ترین مسئله برای کودک است و او در تمام مبارزات، قهرمان خود را در نقش قهرمان قصه میبیند. به خاطر این هم ذات پنداری، کودک تصور میکند که به قهرمان داستان از آزمونها و بلایا به زحمت میافتد و با او به پیروزی دست مییابد. زیرا که فضیلت پیروز است. کودک چنین هم ذات پنداری را به تنهای انجام میدهد و چالشهای درونی و بیرونی قهرمان، اخلاقیات را بر لوح ضمیر او حک میکند. شنل قرمزی نمونه ای از داستانهای نمادین است. شنل قرمزی کوچک برای دیدن مادربزرگ به آن سوی جنگل میرود. او قلب مهربانی دارد اما زود نصایح مادر را فراموش میکند و به گرگ اعتماد کرده و تمام جزییات خانه مادربزرگش را برای او افشا میکند. گرگ هم ابتدا مادربزرگ و سپس شنل قرمزی را میخورد و اگر دوستان او کمی دیرتر رسیده بودند ممکن بود پایان غم انگیزی در داستان داشته باشیم. شنل قرمزی یاد میگیرد که دوستی چیز بسیار خوبی است اما اعتماد بی جا به هر کسی کاز راه میرسد کار بسیار نابه جایی است. داستان شنل قرمزی ممکن است در نظر اول خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاید، اما تمثیل بسیار خوبی برای یاد دادن این موضوع است که هر کسی شایسته دوستی نیست نباید هرگز به غریبهها اعتماد کرد. داستان و افسانه، پیامهای روانشناختی مهمی در بر دارند. آنها با آشنا کردن کودکان با آن چه در ضمیر ناخودآگاه شان میگذرد، به کودکان کمک میکنند تا بر مشکلات روانشناختی رشد فایق آیند. داستانها به کودکان میآموزند که مبارزه علیه مشکلات شدید در زندگی اجتناب ناپذیر و بخشی طبیعی در حیات بشری است و اگر انسان عقب نشیند و ثابت و استوار با سختی غیرمنتظره و اغلب ظالمانه روبرو شود، بر تمام موانع غلبه میکند و در نهایت پیروز میگردد. کودکان 2 ساله خیلی زود به شنیدن داستان یا شعرهای کودکانه علاقه نشان میدهند. داستانهای مخصوص کودکان نوپا نباید طولانی یا پیچیده باشند. ممکن است داستان تنها بازتاب کازهای روزانه، مثل تهیه غذا یا پختن آن باشد. وقتی کودکان بزرگتر میشوند میتوانید داستانهایی با حوادث و شخصیتهای بیشتری برای شان بگویید. برای مثال 3 سالهها اغلب از شنیدن داستانهای واقعی درباره کودکی خود یا بقیه اعضای خانواده خوش شان میآید. تا سن هفت سالگی، برای بچهها میتوانید قصههایی به روش آهنگین و ریتمیک بگویید که در آنها کلمات کلیدی تکرار شوند. برای این گروه سنی، اغراق در بیان و نشان دادن قصه با حرکات، بسیار مناسب است زیرا به تخیل آنها پر و بال میدهد و رابطه خوبی بین قصه گو وشنونده ایجاد میشود. به نظر رودلف اشتاینر_مؤسس مدارس والدورف_بچههای پیش دبستانی عاشق حرکات بیانی با دست، تغییر حالت و احساس با صورت و صداهای زمینه و جلوههای صوتی هستند. برای این که شخصیتها و حوادث را برای بچهها زنده کنید میتوانید، میتوانید از این عناصر استفاده کنید. به یاد داشته باشید که این عناصر را در یک داستان همیشه مثل هم استفاده کنید تا بچهها آنها را یاد بگیرند و به خاطر بیاورند. تطابق یابی، عنصرمهمی در قصه گویی است که به قصهها نیروی نفوذ و تأثیر میبخشد. تطابق یابی، یک فرآیند ذهنی ناخودآگاه است. وقتی بچهها به داستان گوش میدهند به طور مداوم آن چه را میشنوند با خاطرات خود پیوند میدهند. آنها در ذهن خود جستجو میکنند تا تجربیات حاضر خود از داستان را با وقایعی از گذشته مرتبط کنند. اگر کودکی بشنود " سگی بزرگ وخشمگین " شروع به تطابق یابی در تجربیات گذشته میکند تا به این سه کلمه معنی بدهد. بنابراین، عبارت " سگی بزرگ خشمگین " در هر کودک شنونده، تصویر متفاوتی را در خاطر زنده میکند. چون کودکان منحصر به فرد هستند،تجارب شان نیز منحصر به فرد است. آنها را از خلال حواس خود تعبیر و بنا بر تجربیات گذشته شان تفسیر میکنند. برای انجام دادن این کار، هر کودک یاد میگیرد که رشته ای از الگوها را بسازد. وقتی کودکان قصه ای را میشنوند، مدام حوادث و شخصیتهای داستان را با تجربیات خود از وقایع ارتباط میدهند. فرآیند تطابق یابی در سطحی ناهوشیار رخ میدهد. به طور مثال تا به حال به این نکته توجه کرده اید که اگر در روند قصه شما اتفاقی عادی برای یکی از قهرمانان پیش بیاید، ممکن است یکی از کودکان اتفاق مشابهی را که برای خودش پیش آمده یا شاهد آن بوده به یاد آورد و دلش بخواهد که آن را بازگو کند. این روند به طور سریع در اتاق قصه به جریان میافتد و تقریبا ً هر کدام از آنها چیزهای مشابهی را به یاد میآورند. در حقیقت شما یک جریان تطابق یابی را در طول قصه گویی خود فعال کرده اید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3117]