تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا و روزقيامت ايمان دارد،بايد ميهمانش راگرامى دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829583066




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نمي دانم چرا بايد اينجا را كند...


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نمی دانم چرا باید اینجا را كند... در آن اطراف( فكه) پنجاه شهید پیدا كرده بودیم. فكر می كردیم كه دیگر چیزی نباشد. دوروبر را هم كه كندیم، دیگر به چیزی بر نخوردیم و این نشان دهنده این بود كه دشمن پیكر شهدا را در یك جا جمع كرده و چه بسا دوربین های وحشت زدگان صدامی استفاده تبلیغاتی نیز از این صحنه ها برده باشند.اطراف ارتفاع 112 بود و در گوشه ای یك كامیون ایفای عراقی سوخته بود. در كنارش تل خاكی ایجاد شده بود كه مقدار زیادی آت و آشغال میان آن به چشم می خورد. شنی پاره شده تانكی از میان خاك ها بیرون زده، چند لاستیك نیم سوخته ماشین و دیگر وسایل منهدم شده جزو تل خاك بودند.
تفحص
«محمد رضا كاكا» از بچه های تهران، كه خدمت سربازی اش را همراه ما در تفحص می گذراند، با نگاهی مشكوك به تل خاك نظر می كرد. كلید كرد كه الاّ و بلاّ اینجا را بكنیم. هر چه گفتیم كه اینجا فقط مقداری آشغال و وسایل جمع شده و بعید است اینجا شهید باشد، نمی پذیرفت.خوبی تفحص به این است كه بودن یا نبودن شهید بستگی به نظر «رئیس» و «مسئول» ندارد، هركس احساس كند شهیدی صدایش می زند، بقیه تابع می شوند. با خستگی گفتم: «آخر پدر آمرزیده، تو چطوری می خواهی شنی تانك را در بیاوری، یا بدون هرگونه امكاناتی كامیون سوخته را جابجا كنی؟ ول كن اینجا چیزی گیرت نمی آید...»ولی او مصرّ شد كه تل خاك را بكند. و شروع كرد به زیرورو كردن خاك ها. چند سرباز گذاشتم پهلویش و خودم با دو سه نفر دیگر رفتیم كه شیار روبه رویی را كه خیلی مشكوك به نظر می رسید بگردیم. چند قدمی كه رفتم، دلم رضایت نداد. برگشتم و نگاهشان انداختم. با علاقه تمام داشتند خاك ها را می كاویدند. مغلوب همتشان شدم و برگشتم. بیل دستی را برداشتم و شروع كردم به كندن از یك طرف دیگر از تل خاك.هر چی بیشتر می كندیم. بچه ها بیشتر به «كاكا» تیكه می انداختند. همه را خسته كرده بود ولی خودش می گفت: «شما بروید دنبال شیار، من خودم تنها می مانم و تكلیف اینجا را معلوم می كنم».برخوردیم به تكه ای سیم سیاه تلفن، یك دفعه كاكا داد زد: «اینهاش. دیدید گفتم. خودشه». سیم تلفن را گرفت تا رد آن را بیابد. با خودم گفتم اشتباه می كند و بعید است اینجا شهید باشد. ولی او ول كن نبود. اصلاً می خواست آن تل خاك را از میان بردارد تا خیالش راحت شود.رسیدیم به سختی زمین یعنی جایی كه دیگر ثابت می شد شهیدی اینجا نیست. ولی سیم تلفن پیچ خورده و كمی آن طرَفتر زیر خاك ها رفته بود. برای خودم هم جالب شد. با اینكه خسته بودیم، با شدت بیشتری می كندیم. ناگهان كاكا فریاد زد: «یافتم... یافتم...».دشمن خبیث با سیم تلفن دست و پای آنها را بسته و روی هم دیگر انداخته بود. شهید بوده اند یا مجروح، خدا می داند. ولی انسان كشته شده كه نیازی ندارد دست و پایش را با سیم تلفن محكم ببندند. «كاكا» كه خوشحال شده بود، شادمان بیل می زد و مدام صلوات می فرستاد.رسیدیم به چند تكه استخوان پای انسان، این را كه دیدم، گفتم: «حالا باید با احتیاط اطراف را خالی كنیم» همه دست به بیل شدیم و در كمال دقت و احتیاط، تپه خاك را برداشتیم و در كمال تعجب برخوردیم به پیكر چند شهید كه در كنار یكدیگر دفن شده بودند.دشمن خبیث با سیم تلفن دست و پای آنها را بسته و روی هم دیگر انداخته بود. شهید بوده اند یا مجروح، خدا می داند. ولی انسان كشته شده كه نیازی ندارد دست و پایش را با سیم تلفن محكم ببندند. «كاكا» كه خوشحال شده بود، شادمان بیل می زد و مدام صلوات می فرستاد.در عطر آگینی صلوات، پیكر هشت شهید را كه مظلومانه و معصومانه كنار هم خفته بودند، از زیر تل خاك و میان وسایل بیرون آوردیم و هریك را با احترام و بغض خاص، داخل كیسه سفید گذاشتیم، و آنهایی را كه پلاك داشتند، شماره را روی كیسه شان نوشتیم و آن كه نداشت روی پارچه و كارتش این طور نوشتیم:دفن شده در كنار شماره پلاك... در ارتفاع 112 فكه منطقه عملیاتی والفجر یك.  منبع : نویدشاهدتنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن