واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: رفتار اين روزهاي مسئولان آمريكا در قبال جنبش مردم مصر و تونس، خاطره رفتار آنها را در قبال انقلاب اسلامي مردم ايران در سال 57 زنده ميكند. 32 سال پيش هم دقيقا در چنين روزهايي، مسئولان آمريكايي با دستپاچگي تمام اوضاع ايران را دنبال ميكردند و آخرين اقدامات خود را براي نجات شاه و يا سپردن حكومت به دست نشاندگان خود انجام ميدادند. در تونس و مصر نيز مانند ايران آن روزها، آمريكاييها بعد از سالها حمايت و پشتيباني از حاكمان مستبد و ديكتاتور، ناگهان اعلام ميكنند كه حكومت بايد دست به اصلاحات و تغييراتي بزند و جالب است اگر هيچكدام از اين اصلاحات نتواند مردم را راضي كند، در نهايت به گزينههاي موردنظر خودشان فكر ميكنند و حتي ژنرال هاي را مامور اجراي كودتاي مي كنند. اگر چه تجربه انقلاب اسلامي، مسئولان آمريكايي را كمي محتاط تر كرده اما كليات رفتار آنها هيچ فرقي نكرده است. نوام چامسكي نويسنده و استاد دانشگاه و از منتقدان برجسته سياستهاي آمريكا، با انتقاد از سياستهاي دوگانه آمريكا در قبال ديكتاتورها و ملتها مي گويد: زمانيكه آمريكا ببيند ديكتاتورهاي نزديك به اين كشور در حال سرنگوني هستند، همان سياست هميشگي را در پيش ميگيرد. زمانيكه زمام امور از دست اين افراد خارج شود و ارتش توانايي كنترل اوضاع را نداشته باشد، به ناگهان موضع آمريكا 180 درجه تغيير ميكند. به گفته وي در اين شرايط آمريكا مدعي ميشود كه از ابتدا در كنار ملت بوده است تا بدين وسيله بتواند نظام گذشته را با چهره جديد دو باره سر كار آورد. اين سياست برحسب شرايط ممكن است موفق عمل كند يا شكست بخورد. تكرار تاريخ: بهمن 57 در ايران و بهمن 89 در مصر ------------------------------------------------------ رويكرد دولت آمريكا درمورد تحولات مصر به روشني تداعي كننده نوع برخورد هيئت حاكمه ايالات متحده در ماه هاي پاياني حكوت پهلوي در ايران است. به طوري كه مي توان در آينه خيزش انقلاب مردم مصر تصوير سياست ها و رفتارهاي متناقض آمريكا در قبال سرنگوني نظام شاهنشاهي ايران را تماشا كرد. در واقع مي توان مناسبات مشابهي را بين روابط كارتر و محمد رضا پهلوي با اوباما و مبارك مشاهده كرد. هر چند كه اين به معناي يكساني هر دو رويداد نيست. زيرا هر واقعه تاريخي محصول زمان و شرايط اجتماعي خاصي است و بايد آن را به طور مجزا بررسي و تحليل كرد. اما در مورد اين دو واقعه مي توان شباهت هاي جالب توجهي را آشكار ساخت. گويي تاريخ پس از سه دهه به نوعي تكرار مي شود. هر دو رژيم از متحدان اصلي آمريكا در منطقه بودند. ايران زمان شاه پايگاه آمريكا در دوره جنگ سرد در خاور ميانه بود. مصر نيز پس از پيمان كمپ ديويد تبديل به متحد استراتژيك آمريكا شد. ثبات سياسي و حفظ منافع آمريكا و امنيت اسرائيل، صدور نفت و ممانعت از نفوذ كمونيسم شوروي، مولفه هايي بودند كه استراتژي رابطه آمريكا در خصوص ايران را تعيين مي كردند. در خصوص مصر نير به غير از مسئله نفت و كمونيسم ساير عوامل صدق مي كند. در واقع هيچ گاه اولويت ايالات متحده در منطقه خاورميانه مسئله دموكراسي نبوده و نيست بلكه ثبات كشور ها جهت كمك به تحقق منافع آمريكا اصل بوده است. در ايران، آمريكا با سازماندهي كودتاي 28 مرداد شكل گيري دموكراسي در ايران را متوقف ساخت و در مصر نيز هيچگاه فشار براي آزاد سازي سياسي و اصلاحات دموكراتيك از حد توصيه فراتر نرفت. از همين رو رژيم محمد رضا شاه و مبارك با دلگرمي به پشتيباني آمريكا و اطمينان از اينكه آمريكا بر سر اين مسائل روابطش را با اين كشورها بر هم نخواهد زد ، حركت هاي دموكراسي خواهانه مردمش را سركوب كرده و به نقض حقوق بشر پرداختند. اين نكته نيز قابل توجه است كه استاندارد هاي آمريكا در زمينه حقوق بشر و دموكراسي در منطقه خاور ميانه دو گانه است. اين ارزش ها تحت الشعاع حفظ ثبات و منافع آمريكا در عرصه بين الملل قرار گرفته اند. ايران زمان شاه و دوران كنوني مصر دو نمونه اين سياست هستند. مشكل اين سياست فقدان آينده نگري و دور انديشي است. قطعا اين حكومت ها با ويژگي هاي استبدادي، تك حزبي و تماميت خواهي و با اتكا به غرب، بقاي خود را ادامه داده و تن به گسترش دموكراسي و انتقال قدرت به مردم نمي دهند و نهايتا با انفجار خشم و تقاضا هاي تغيير مواجه شده و سقوط مي كنند. لازم به ذكر است كه حاكم شدن فضاي ضدآمريكايي در دوران بعد از فروپاشي اين حكومت ها هزينه اي است كه آمريكا تاكنون براي سياست هاي دو گانه و متعارض خود پرداخته است. دستگاه هاي امنيتي و وزارت خارجه آمريكا در ماجراي مصر مشابه ايران پس از انقلاب غافلگير شد. تصور بر اين بود كه دولت حسني مبارك مستحكم است. چنين نگرشي در مورد حكومت شاه نيز تقريبا تا نيمه سال 1357 در دولت آمريكا حاكم بود. وقتي اولين اعتراضات در سال 1357 شروع شد، دستگاه هاي امنيتي و ديپلماسي آمريكا متحير شدند. در ابتدا اين ناآرامي ها را گذرا ارزيابي كردند و فكر مي نمودند شاه با باز كردن فضاي جامعه و اصلاحات سياسي مي تواند اوضاع را در اختيار بگيرد. با شتاب گرفتن تحولات، آمريكائي ها به فكر چاره جويي افتادند. در ابتدا سعي كردند تا شاه را تقويت كنند و از طريق برخي اصلاحات سياسي و تغيير صاحب منصبان بتواند اوضاع را آرام كند. سياست ملايمت با مخالفان ميانه رو و شذت عمل در برابر تندروها توصيه شد. بايد متذكر شد كه در مقامات مسئول آمريكا اتفاق نظر درمورد ايران وجود نداشت. گروهي نسبت به شاه اميدي نداشتند ولي عده اي همچون برژينسكي و مقامات وزارت دفاع بر حفظ شاه تاكيد زيادي داشتند. بنابراين آمريكا در ابتدا كوشيد تا شاه را با تغييراتي حفظ كند و مانع پيروزي انقلاب شود. اما شكست سياست ها و تغيير پي در پي مهره ها توسظ شاه آمريكا را به اين نتيجه رساند كه ديگر اميدي به شاه نيست. در واقع سير و شدت تحولات سياسي در ايران و حفظ منافع، آمريكا را نسبت سرنوشت شخص شاه بي اعتنا كرد. شاه از از 26 دي 1357 تا 5 مرداد 1359 كه در بيمارستان رمادي قاهره درگذشت، همچون مهره سوخته اي در سرگرداني و آوارگي بود. وي در مصاحبه اي كه با «كاترين گراهام» مدير مؤسسه مطبوعاتي واشنگتن پست در تاريخ خرداد 1359 انجام داد، از بيمهري رهبران دولت ها كه مايل به پذيرفتن وي نبودند، از فرصتطلبي دولتمردان آمريكائي و انگليسي و از اينكه در برابر انقلاب ايران دست به كشتار بيشتر و بيرحمانه تر نزد اظهار تاسف كرد. اكنون در آستانه سي و دومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران،تاريخ مصرف حسني مبارك يكي ديگر از مهره هاي كاخ سفيد در منطقه خاورميانه به سر آمده است. امروز نيز خيزش مردم مصر و نگراني از حاكم شدن اسلام گرايان شوك ديگري را به دولت آمريكا وارد ساخت و منجر به موضع گيري هاي متغير و در عين حال متناقض شد. دستگاه ديپلماسي آمريكا امروز نيز ميان دو نوع برخورد سرگردان مانده است. جانبداري از مردم مصر و به تبع آن گسترش احتمالي ناآرمي ها در منطقه كه شايد به نفع آمريكا و رژيم صهيونيستي نباشد و يا حمايت از مبارك كه ممكن است به خشونت وخامت اوضاع و به دنبال آن بدنامي آمريكا منجر گردد. در حال حاضر دولتمردان آمريكايي بهت زده به اوضاع خاورميانه نگاه مي كنند و هنوز در حال بررسي هستند كه كجاي راه را اشتباه رفته اند كه پروژه ليبرال دموكراتيزه كردن خاورميانه به يك پروژه تمام عيار اسلام خواهي بدل شده است كه شدت و گستره آن روزبه روز در حال افزايش است. واشنگتن پست در گزارشي نوشت: تظاهرات مردم مصر براي سرنگوني رژيم “حسني مبارك” به طور ناگهاني سبب نگراني ايالات متحده درباره از دست دادن همپيمان اصلي اين كشور در خاورميانه شد و يادآور انقلاب مردم ايران و تظاهرات ضدآمريكايي در سال 1979 است. واشنگتن پست در ادامه تاكيد مي كند: انقلاب مردم ايران در سال 1979 با موفقيت هاي اخير فلسطيني ها، حماس و حزب الله همراه شد و تظاهرات در مصر، اين انقلاب را براي سياستمداران آمريكايي تداعي مي كند. بحران كنوني مصر مي تواند فرصتي براي ايالات متحده جهت تجديد نظر در مباني سياست گذاري هاي كهنه و نخ نماي اين كشور در منطقه خاورميانه باشد. اين سياستگذاري كه همواره بر دو اصل حمايت از رژيم صهيونيستي و حفظ امنيت آن و نيز سيطره بر ثروت و منابع اين منطقه استوار بوده، به غير از شكست و انزجار چيزي براي اين ابرقدرت به همراه نداشته است. آمريكا درصدد بود تا روند دموكراتيزاسيون كنترل شده اي را در سطح خاورميانه پياده كند و در نهايت قدرت هاي همپيمان خود و با مشروعيت سياسي و مردمي در خاورميانه تشكيل دهد. واقعيت اين است كه اگرچه ايالات متحده همواره سعي كرده است كه به شيوه ها و رويكردهاي مختلف(از روش هاي ديپلماتيك گرفته تا حضور نظامي) سلطه خود را بر منطقه خاورميانه ثابت و گسترش دهد، اما تحولات اخير در بسياري از كشورهاي منطقه از جمله مصر، اردن و تونس و حتي عربستان، حاكي از آن است كه اوضاع به شدت از كنترل كاخ سفيد خارج شده است. با اين حال و به زعم بسياري از صاحب نظران اين روند شكست خورده است و طرح خاورميانه بزرگ و ايجاد اصلاحات سياسي و اجتماعي بر خلاف انتظارات مقامات آمريكايي پيش رفته است. مصاحبه اخير ريچارد هاس رئيس شوراي روابط خارجي آمريكا با شبكه سي بي اس به خوبي بيانگر انگيزه ها و مواضع حقيقي اين كشور مي باشد. وي ضمن اظهار نگراني از تكرار حادثهاي مثل انقلاب اسلامي در مصر، گفته است: چيزي كه ما هرگز در مصر نميخواهيم، تكرار حادثهي سه دهه پيش ايران است. هاس همچنين تاكيد كرد كه آمريكا تا آخرين لحظه از حكومت مصر و حسني مبارك حمايت خواهد كرد و اگر چارهاي نداشته باشد، به گزينههاي بعدي فكر ميكند. پژوهش م.ق**9123
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]