تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827752781




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چشمه سار جماران


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چشمه سار جماران
چشمه سار جماران نويسنده:مريم جمشيدي سال ها پيش ، آن وقت ها که « امام خميني » در شهر قم مشغول درس خواندن و درس دادن بود، صبح يک روز خيلي سرد وقتي امام از خانه بيرون آمد، همسايه اش را ديد و سلام کرد.همسايه با ديدن امام، با خوشحالي به طرف ايشان رفت و گفت:« عليکم سلام. حتماً به درس آقاي شاه آبادي تشريف مي بريد!»امام جواب دادند:« بله، همين طوراست.»مرد همسايه گفت:« من هم عازم همان جا هستم. اجازه مي دهيد در کنار شما باشم؟»وبعد، هر دو به راه افتادند. کوچه پس کوچه ها را پشت سر گذاشتند و به کنار رودخانه اي رسيدند که درست از وسط شهر مي گذشت. کنار رودخانه، زني با سختي فراوان در حال شستن لباس بود. آب رودخانه يخ زده بود. زن کمي از يخ ها را شکسته بود، اما هر بار که لباس ها را در آب يخ فرو مي برد، دست هايش به شدت مي لرزيد. او کمي دست هايش را با بخار دهانش گرم مي کرد و دوباره مشغول شستن مي شد.باد سردي از سمت رودخانه مي وزيد. به نظر مي رسيد که زن سر تا پا مي لرزد و حالش رفته رفته بد و بدتر مي شود. اما او همچنان لباس مي شست. از ظاهرش معلوم بود که بسيار فقيراست.امام با ديدن زن در آن وضع، راه خود را به طرف پايين رودخانه کج کرد و به سمت او رفت . مرد همسايه با تعجب به امام نگاه مي کرد. امام آستين ها را بالا زد و مقدار زيادي از يخ هاي رودخانه را شکست و سپس لباس ها را از کنار زن برداشت و شروع به شستن کرد. همسايه ي امام جلو رفت و گفت:« آقا! مي فرموديد تا من اين کار را بکنم»زن که از شدت سرما از لحظاتي پيش بغض کرده بود گوشه اي ايستاد و با نگاهي متعجب امام را تماشا کرد.احساس مي کرد که گويي فرشته اي به کمک او آمده است.دقايقي بعد، امام خميني همه ي لباس ها را شسته بود و مي خواست برود که به زن گفت :« از اين به بعد، براي شستن لباس ها به خانه ي ما بيا. مي گويم اهل خانه آب گرم برايت آماده کنند».و سپس خداحافظي کرد و به راه خود ادامه داد. قطره هاي اشک از چشمان زن سرازير شد.منبع:شاهد نوجوان،شماره 54/خ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 218]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن