واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: همه فهمیدند، جز سازمان مربوطه! وی افزود: اما بنیاد شهید و یا بنیاد جانبازان حتی ما را صدا نکردند که مثلا شما به عنوان یک جانباز، شاعران جانباز را دور هم جمع کنید و ... این شعر بازتاب خیلی خوبی در همه مطبوعات داشت و حتی ترجمه هم شد. اما بنیاد شهید و یا بنیاد جانبازان حتی ما را صدا نکردند که مثلا شما به عنوان یک جانباز، شاعران جانباز را دور هم جمع کنید و ...به گزارش خبرآنلاین، محمد حسین جعفریان، شاعر و مستندساز که سال گذشته در دیدار شاعران با رهبر انقلاب، شعر بلند و انتقادی نسبت به استفاده ابزاری از جانبازان و ایثارگران خوانده بود، شب گذشته با حضور در برنامه «راز» از خاطره حضور در محضر رهبری و عملکرد مسئولان پس از شعرخوانیاش گفت.بنابراین گزارش، بعد از آنکه او شعر بلندش را در جلسه دیدار با رهبری خوانده بود، رهبری ضمن تقدیر از شعر گفته بود «باید این شعر را خوشنویسی کنند و در بنیاد ایثارگران نصب کنند.»با این حال و با وجود گذشت بیش از یکسال، جعفریان در پاسخ به سوال نادر طالب زاده، مجری برنامه که پرسید بعد از این شعرخوانی چه اتفاقی افتاد، گفت: این شعر بازتاب خیلی خوبی در همه مطبوعات داشت و حتی ترجمه هم شد. همچنین برخی سازمانها آن را نصب کردند، به طوری که هم روابط عمومی رسانه ملی و هم برخی سازمانهای اداری در مشهد ـ محل تولد جعفریان ـ این شعر را خوشنویسی کردند و در معابر اداری نصب کردند.وی افزود: اما بنیاد شهید و یا بنیاد جانبازان حتی ما را صدا نکردند که مثلا شما به عنوان یک جانباز، شاعران جانباز را دور هم جمع کنید و ...بنابر این گزارش، طالب زاده در ادامه حرفهای جعفریان گفت: دوربین ما که امروز به بنیاد رفته، چیزی ندیده است و گویا اصلا توجهی به این شعر نشده است.بخشهایی از شعر جعفریان که «عاشقانههای یک کلمن» نام دارد، بدین شرح است:من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیونهای درجه چهار باشممن نمیدانم چه هستمنه کیفی و نه کمیبی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آنها حتی ...به قول مرتضی؛ کلمنم!اما این کلمن یک رأی داردکه دست بر قضا خیلی مهم استو همواره تلویزیون از دادنش فیلم میگیردخیلی جای تقدیر و تشکر دارداما هرگز ضمانتی نیستشاید تغییر کنماینجاست که حال من مهم میشود.شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شبهای شلمچهپاسداران پل ماردو ترکش خوردگان خرمشهرندشاید منحال یک اختلاسپیشه خودفروخته جاسوسمکه خودم خرمشهر را خراب کردهامو لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود استبرای همین باید، همینطور بایددر دور افتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستانزمان بگذردمن پیرتر شومتا معلوم شود چه کارهام.سرمایه من کلمات استگردانم مجنون را حفظ کردیکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفتاما بعید میدانم تختمیکصد و شصت سانتیمتر مربع مساحت داشته باشدچند بار از روی آن افتادهامیکبار هم خودم را انداختمبنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم!من یک نام باشکوهماما فرزندانم از نسبتشان با من میگریزندبا بهره هوشی یکصد و چهلآنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفتهاندزنم در خانه یک دلال باغبانی میکندو پسرم میگوید:ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]