واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سحر و خرافات در اشعار خاقانی
خرافات در واقع نتیجه عکس العمل نفس بشری در برابر رموز ناشناخته طبیعت است؛ حوادثی از قبیل زلزله، رعد و برق، جنگ ها و هزاران واقعه وحشت انگیز دیگر، بشر اولیه را به حیرت واداشته و اینجا است که انسان برای علت یابی وقایع به اوهام و خیالات روی آورده است، پس باید درباره آن ها تحقیق کرده و آنها را شناخته و شناسانده شود که خود قدمی در شناخت بهتر دلیل وجود و شیوع خرافات دانست. اگر خرافات به حال خود واگذاشته شود به تدریج نزد مردم قداست می گیرد . خاقانی از این گونه عقاید و اصطلاحات مربوط به آنها جهت مضمون آفرینی و آفرینش هنری در شعر استفاده کرده است؛ وگرنه- آن گونه که از اشعارش برمی آید- خود هیچ گونه اعتقادی به آنها نداشته است.عوامل دیگری در پیدایش خرافات و جادوگری موثرند، مثلا عامه مردم بالطبع از وقوع آنچه خلاف طبیعت است لذت می برند و این امر می تواند یکی از عوامل رواج خرافات در میان مردم باشد، علاوه بر این بسیاری از خرافات و سحر و جادوها اختراع سودجویان و شیادان در طول تاریخ بوده است. در ذیل به عقاید خرافی و مسائل مربوط به سحر و جادو، که در قصاید خاقانی به آنها اشاره شده، آورده می شود تا ما را در شناخت بهتر فرهنگ عامه و خرافات یاری دهد: باد هرزه: افسونی را گویند که دزدان بر صاحبان کالا می دمیدند تا خواب بر آنها مستولی شود و اسباب آنها را ببرند.پری را در شیشه دیدن:در گذشته جادوگران و جن گیران آیینه ای در پیش چشم کودکان نگه می داشتند و اوراد و اذکار می خواندند تا کودکان نابالغ، پریان و اعمال آنها را در آیینه ببینند و از گمشده و سفر کرده ای که خبری از او نیست بوسیله مشاهده در آیینه خبر دهند:در دل دشمن نگر مانده ز تیغت خیالچون شبه گون شیشه ای نقش پری در میانحرز:حرز دعایی بوده است که بر کاغذ می نوشتند و با خود نگه می داشتند تا از بلاها و بیماری ها در امان باشند:پار آن قصیده گفت که تعویذ عقل بودو امسال این قصیده همه حرز جان اوستشایان ذکر است که دعا در تداول امروز معانی مختلفی دارد، از جمله عبارات و خطوطی که دعانویسان هنگام مراجعه بیماران و نیازمندان بر کاغذ می نویسند و از شخص می خواهند که با شرایط خاصی آن را روی بازوی خود ببندد تا از بیماری و بلا نجات یابد و معنی دیگر دعا، درخواست برای برآورده شدن حاجت است. دعا در مورد اولی در حوزه سحر و جادو است که منظور از حرز نیز همین نوع است.دانه زدن:نوعی جادو و سحر رایج در هندوستان بوده است، بدین صورت که «دانه ارزن و جو را به زعفران زرد کنند و افسونی بر آن خوانند و بر کسی که خواهند بزنند تا مقصودی که دارند، برآید:جو به جو هر چه زن دانه زن از جو بنمودخبر آن ز شفا یا ز خطر بازدهیددنبه گداختن:در قدیم دنبه گذاری نوعی سحر بوده است، «آن چنان باشد که ساحران به نام شخصی سوزن بسیار بر دنبه گوسفند بخلانند و افسونی خوانند و آن را در قبر کهنه بیاویزند و چراغی در زیر آن روشن سازند تا از حرارت چراغ دنبه به گداز آید و چنان که دنبه می گدازد، آن شخص نیز می گدازد و لاغر می شود تا بمیرد:-اجلم دنبه نهاد از بره چرخ و شماهمچو آهو بره مشغول چرایید همه-ترا از گوسفند، چراغ دنیا می نهد دنبهتو بر گاو زمین برده اساس قصر و بنیانشطالع:اعتقاد به طالع و حکم کردن درباره سعد و نحس کواکب از روی اختران، یکی دیگر از امور رایج در آن زمان بوده که در قصاید خاقانی بارها به آن اشاره شده است:-طالعم از برت برون انداختگر بنالم برون تر اندازد-خانه طالع عمرم ششم و هشتم کندچون ندیدید که جاماسب دهایید همهعلاوه بر آن، برحسب اینکه طالع کسی به چیزی منسوب باشد برای آن مدلولاتی خاص در نظر می گرفتند، مثلا کسی که طالع او به برج اسد نسبت داده می شد او را سخت دل و جفاکار می دانستند که برج اسد برابر با ماه مرداد می باشد.فال بینی: فال در مفهوم کلی عبارت از این است که از روی نشانه های غیبی، سرنوشت انسان یا واقعه ای پیشگویی کند. «فال» یک واژه عربی است که بر شگون خوب و شگون بد اطلاق می شود و خود انواعی دارد. فال زدن از دیرباز در مشرق زمین رواج داشته است و عوام در هنگام دودلی و نگرانی و درماندگی به راهنمایی کاهنان و ساحران دست به این کار می زده اند. انواع ساده فال که هم اکنون با تفاوت هایی در بیشتر شهرها رایج است، حاکی از قوت و رسوخ این رسم کهنه در ذهن عامه مردم است و نشان می دهد که چگونه مردم در هنگام درماندگی به عالم غیب پناه می برند تا مگر بدین وسیله دریچه ای از غیب به رویشان گشوده و از آینده با خبر شوند و در عصر خاقانی رواج داشته و شاعر بارها به آن اشاره کرده است:فال سعد است گفت خاقانیکز نفس مشک اذفر(1) افشاندستنکته دیگر اینکه قدما بعضی امور را به فال بد می گرفته اند، مثلا معتقد بودند که آشکارا به دنبال گنج رفتن شگون ندارد:آشکارا برگرفتن گنج فرخ فال نیستمن به فرخ فال گنجی در نهان آورده امدیگر اینکه به خوش قدمی و بدقدمی اعتقاد داشته اند:کی به دوخیل نحس پی بر سپهبد زند عدوکی به دو زرق بسته سرهر سقطی(2) شود سریفال سعد است گفت خاقانیکز نفس مشک اذفر افشاندستنعل در آتش نهادن:در قدیم وقتی می خواستند شخصی را رام خود کنند نام او را بر نعل اسبی می کندند و آن نعل را در آتش می افکندند و افسونی چند بر آن می خواندند و معتقد بودند بدین وسیله آن شخص مضطرب و رام می شود.-بابلیان عید را در نعل در آتش نهند/ کز حد بابل رسید عید و مه نو به هم-زهره با ماه و شفق گویی زبابل جادویی ست/ نعل و آتش در هوای قیروان انگیخته.پی نوشت ها:1- اذفر: تندبو2- سقط: خطا، غلطمنابع: 1- برهان قاطع، محمد خلف تبریزی، به اهتمام محمد معین، 5ج، 1361، امیرکبیر.2- جادو و خرافات در دیوان خاقانی، محمد بهنام فر، فرهنگ، پژوهشگاه علوم انسانی، بهار853- فرهنگ فارسی 6ج، محمد معین، 1381، امیرکبیر.4-فرهنگ ادبیات فارسی، زهرا خانلری، 1384، توس.سلیمان مختاریتهیه و تنظیم : مهسا رضایی – ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 982]