واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مدعیان مهدویت ؛ شلمغانی
ابوجعفر محمدبن علی شلمغانی معروف به العزاقری ، از كسانی است كه با حسین بن روح نایب سوم امام مهدی (عج) به مخالفت برخاست و به تأسیس مذهب جدیدی پرداخت. وی از قریه شلمغان از قراء واسط بود و نیز او را الغزاقر 1 و پیروانش را به همین مناسبت عزاقریه میخواندهاند. شلمغانی یكی از كاتبان بغداد و از مؤلفان شیعه بود. پیش از مخالفت با حسین بن روح، نزد شیعیان مقام بزرگی داشت و نوشتههایش مورد استفاده آنان قرار میگرفت. زمانی كه حسین بن روح پنهان زیستی را آغاز كرد، شلمغانی را به نیابت خویش برگماشت و توقیعات حضرت مهدی (عج) توسط حسین بن روح به دست وی میرسید. مردم نیز در رفع حوایج و حل مشكلات خویش به او مراجعه میكردند. شیخ طوسی نوشته است كه شلمغانی هرگز از جانب ابن روح نه نایب بود و نه سفیر، بلكه وی یكی ازفقیهان بود كه به كفر و الحاد گرایید و از این جهت توقیعی به دست ابن روح، مبنی بر لعن و برائت از وی و پیروانش صادر گردیدتاریخ خروج شلمغانی از تبعیت حسین بن روح دقیقاً روشن نیست زیرا نمیدانیم كه وی در چه تاریخی در خفا میزیسته است. از منابع چنین استنباط میگردد كه دوره پنهان زیستی حسین بن روح با شروع دوران وزارت حامد بن عباس مصادف بوده است كه ایام وزارت حامد نیز از جمادی الاخر 306 تا ربیعالاخر سال 311 ه ق. طول كشیده است.2 اما شیخ طوسی نوشته است كه شلمغانی هرگز از جانب ابن روح نه نایب بود و نه سفیر، بلكه وی یكی ازفقیهان بود كه به كفر و الحاد گرایید و از این جهت توقیعی به دست ابن روح، مبنی بر لعن و برائت از وی و پیروانش صادر گردید.3 به هر حال شلمغانی در سال 322 ه ق. مذهبی ایجاد كرد كه بر اساس آن در عالم تشیع قائل به تناسخ و حلول خداوند در اجسام دیگران گردید.4 وی ترك عبادت و نكاح محارم را مباح اعلام كرد5، و توانست گروهی از شیعیان از جمله محسن بن ابی الحسن فرزند ابن فرات وزیر را به خود متمایل كند.6 از جمله كسان دیگری كه به او پیوستند، ابراهیم بن محمد بن ابی عون، عالم و ادیب شیعه بود. وی كتابی تحت عنوان «تشبیهات» تألیف كرد. ابراهیم از معدود كسانی بود كه درباره شلمغانی غلو كرد و بر آن اعتقاد بود كه خداوند در جسم آدم، شیث و سایر انبیاء و اولیاء به ترتیب حلول كرده تا در جسد امام حسن عسكری (ع) و سپس در قالب شلمغانی قرارگرفت و به همین دلیل او و پیروانش، حرم و اموال خود را برای استفاده شلمغانی مباح دانستهاند.7سرانجام به دلیل همین اعتقادات منحط، توقیعی مبنی بر لعن شلمغانی از ناحیه مقدسه امام مهدی (عج) صادر گردید و حسین بن روح (312 ق) از محل زندان خویش ـ در خانه مقتدر خلیفه ـ نامهای به ابوعلی بن همام نوشت كه چون در دست دشمن اسیر است از امام بخواهد كه توقیع مربوط به شلمغانی منتشر نشود ولی حضرت مهدی دستور انتشار آن توقیع لعن را صادر فرمودند.8دستگیری و قتل شلمغانی:پس از انتشار عقاید شلمغانی و صدور لعن از ناحیه مقدسه امام مهدی (عج)، شیعیان از او روی برتافتند. دستگاه خلافت نیز كه در آغاز از اندیشههای انحرافی، محرمانه حمایت میكرد، در این زمان، رواج چنین اندیشههایی را برای تشكیلات خویش زیان بار ارزیابی كرد و به تعقیب شلمغانی پرداخت و سرانجام او را در سال 322 (ق) در حالی كه از مكانی به مكان دیگر میگریخت دستگیر كرد. سرانجام به دلیل همین اعتقادات منحط، توقیعی مبنی بر لعن شلمغانی از ناحیه مقدسه امام مهدی (عج) صادر گردید و حسین بن روح (312 ق) از محل زندان خویش ـ در خانه مقتدر خلیفه ـ نامهای به ابوعلی بن همام نوشت كه چون در دست دشمن اسیر است از امام بخواهد كه توقیع مربوط به شلمغانی منتشر نشود ولی حضرت مهدی دستور انتشار آن توقیع لعن را صادر فرمودندابن مقله وزیر از پیروان برجسته شلمغانی چون: حسین بن قاسم بن عبدالله، ابراهیم بن محمد، ابن شیث زیات و احمد بن محمدبن عبدوس، مراسلاتی به دست آورد كه او را به خطابههایی كه در خور شأن خداوندی است، خطاب كرده بودند. آن مدارك را در حضور خلیفه به مردم نشان دادند و صحت آنها به اثبات رسید. شلمغانی نیز اقرار كرد كه آن اسناد از پیروان اوست اما مضامین آنها را رد كرد و از مكتب خویش دست كشید و اظهار اسلام نمود.9اما ابن كثیر مینویسد:« شلمغانی در آغاز محاكمه، منكر اتهامات گردید ولی در مرحله دوم به برخی از اتهامات اقرار نمود. قضات از او خواستند كه از آنچه میگوید توبه كند ولی حاضر نشد.»10در جریان محاكمه ابن عون و ابن عبدوس را كه از طرفداران وی بودند به حضور شلمغانی آوردند. خلیفه به آنان دستور داد كه اگر او را مقدس نمیشمارند به گونههایش سیلی زنند. احمدبن عبدوس وی را سیلی زد ولی ابراهیم ابن ابی عون، ریش شلمغانی را بوسید و او را با خطابههایی چون، الهی، سیدی و رازقی خواند. سرانجام با آن كه شلمغانی ربوبیت خویش را انكار كرد ولی فقیهان و قضات خون وی را مباح اعلام كردند و همراه ابن ابی عون به دار آویختند و سپس اجساد آنان را در آتش سوزاندند.11شلمغانی در حدود 19 كتاب نوشته است كه تألیف برخی از آن كتابها پیش از انحراف او بوده و در نزد شیعیان از كتب معتبر بشمار میرفته استتألیفات شلمغانی: شلمغانی در حدود نوزده كتاب نوشته است كه تألیف برخی از آن كتابها پیش از انحراف او بوده و در نزد شیعیان از كتب معتبر بشمار میرفته است. از جمله آنها كتاب «التكلیف» است. گروهی از شیعیان بغداد آن را نزد حسین روح بردند. وی آن را مطالعه كرد و گفت: بجز دو سه مورد، بقیه مطالب كتاب را از ائمه روایت كرده و مطلبی خلاف شرع در آن نیست.12پس از آن كه ارتداد او ثابت شد گروهی از شیعیان مجدداً به حسین بن روح مراجعه كردند و گفتند با كتابهای شلمغانی چه كنیم؟ ابن روح پاسخ داد: جواب من همان جوابی است كه ابومحمد حسن بن علی عسكری (ع) در خصوص كتب بنی فضال به مردم داد. ایشان گفتند:« آنچه را روایت كردهاند بگیرید و آن مطالبی كه به رأی خویش آوردهاند، رها كنید.»13فهرست كتابهای شلمغانی به طور خلاصه به شرح زیر است: 1ـ كتاب التكلیف: چنان كه بیان گردید شلمغانی این كتاب را در دوران اعتدال و پاكی خویش نوشته است. در این كتاب حدیثی در باب شهادت آمده است كه مورد قبول علما واقع نمیشود. وی مینویسد: «جایز است كه شخص در صورتی كه برادرش بیش از یك گواه نداشته باشد، به نفع او شهادت دهد.»142ـ كتاب التأدیب: كه حسین بن روح آن را برای علمای قم فرستاد و تمام مطالب آن مورد تأیید قرار گرفت مگر نظر وی در ارتباط با (صاع) (= پیمانهای حدود 3 كیلوگرم) در فطریه 153ـ كتاب الاوصیاء: كه شیخ طوسی در كتاب الغیبه خویش از آن یاد كرده است.164ـ الغیبة: كه طوسی در كتاب الغیبة از آن نام برده است.175ـ كتاب الحاسة السادسة (حس ششم): این كتاب دستور دینی پیروان او به شمار میرفته و موضوع اصلی آن گویا در رد احكام ادیان سابق بوده است.186ـ راسلة الی ابن همام 7- ماهیة العصمة 8ـ الزاهر با الحج العقلیه 9ـ المباهلة 10ـ المعارف 11ـ الایضاح 12ـ فضل النطق علی الصّمت 13ـ فضائل العمرتین 14ـ الانوار 15 ـ التسلیم 16 ـ البرهان التوحید 17 ـ البدأ و المشیة 18ـ نظم القرآن 19ـ الامامة الكبیر 20 ـ الامامة الصغیر.19شلمغانی بجز این آثار كتابهایی نیز در صنعت و كیمیا تألیف كرده كه ابن ندیم از آنها به شرح زیر نام میبرد: 1ـ كتاب الخمائر 2ـ كتاب الحجر 3ـ شرح كتاب الرحمة نوشته جابر 4ـ كتاب الرانیات.20به هر حال با وجود این كه شلمغانی تألیفاتی داشته و كتاب «الحاسة السادسة» دستور دینی مكتب وی محسوب میشده است، از اصول عقاید و دعاوی او اطلاع دقیقی نداریم زیرا از وی و پیروانش سندی در دست نیست. و آنچه مخالفان نقل كردهاند هم مختصر است و هم ممكن است به تهمت و غرض آلوده باشد. امر مسلم این است كه شلمغانی همچون حسین بن منصور حلاج از حلولیه بوده است و ابن روح نایب سوم، به صراحت او را از پیروان حلاج میشمارد.21 چون ابن روح مورد اعتماد شیعیان بوده است، بنابر این در انحراف شلمغانی تردیدی نمیماند. تهیه شده توسط موسوی - دین و اندیشه تبیان[1] - در كتاب المنتظم ابن جوزی، 6/ 27 العزاقیر ـ كامل ابن اثیر، 8 / 290 «القراقر» ـ نهایت الادب، 23/ 124 «العراقید»، تاریخ الخلفا، ص 291 «القراقر» آمده است. [2] - طوسی : الغیبة، ص 196/ اقبال، عباس: خاندان نوبختی، كتابخانه طهوری، 1345، صص 223، 222 [3] - همان كتاب،ص 250/جاسم حسین ، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه محمد تقی آیتالهی ، امیركبیر، 1367، ص 200. [4] -ابن اثیر: الكامه ، دارالكتب علمیه، لبنان (بیروت) ، 1407 ق 1987 م / ج7، ص 103 [5] - صفدی ، صالح الدین خلیل: الوافی بالوفیات، دارالنشر فرانتز شتایر، 1381 ق/ 1961 م ، ج 4، صص 107، 108 / مدرس ، محمدعلی: ریحانة الادب، ج 3 ،صص 235، 236 [6] - ابن اثیر: الكامل ، ج 7، ص 103. [7] - مدرس، محمدعلی : ریحانه الادب، ج 7، ص 363. [8] - طوسی: الغیبه، صص 253، 252. [9] - اقبال، عباس: خاندان نوبختی، صص 425، 224، صفدی: الوافی بالوفیات، ج 4 ، صص 108، 107. [10] - ابن كثیر: ابوالفداء: البدایة والنهایة، مكتب المعارف (بیروت) ، 1966 م ، ج11، ص 179. [11] - ابن اثیر: الكامل ج 7، صص 104، 103 / ذهبی: تاریخ اسلام، دارالكتب العربی، بیروت ، 1414 ق / 1994 ، صص 24، 115، 116/ اقبال، عباس: خاندان نوبختی، صص 237 ، 236. [12] - طوسی : الغیبه،ص 267/ اقبال، عباس: خاندان نوبختی، ص 230 / دوانی، علی: مفاخر اسلام، ج 2، ص 356. [13] - اقبال، عباس: خاندان نوبختی، ص 232 [14] - طوسی: الفهرست، ص 173 [15] - طوسی: الغیبة ، ص 240. [16] - همان كتاب، ص 208. [17] - همان كتاب، ص 240. [18] - بیرونی، ابوریحان: آثار الباقیه ، ترجمه دانا سرشت، امیركبیر، 1363، ص 321/ بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر: الفرق بین الفرق، ترجمه دكتر محمد جواد مشكور ، كتابفروشی اشراقی، 1367، ص 191. [19] - غفار زاده، علی: زندگانی نواب خاص امام زمان، صص 289، 291. [20] - ابن ندیم: الفهرست، تحقیق رضا تجدد، دانشگاه تهران، 1971 ،ص 425. [21] - طوسی: الغیبة، 266 / اقبال ، عباس: خاندان نوبختی، ص 225.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 388]